هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱:۳۷ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه فکر میکنه که در صورت ازدواج با یک پری دریایی جاودانه میشه.در یک سفر دریایی(برای پیدا کردن گنج)با یه پری دریایی روبرو میشن، ولی جنسیت پری مذکره!پری دریایی درباره ملکه شون با مرگخوارا حرف میزنه و مرگخوارا برای پیدا کردن ملکه شروع به جستجو میکنن.وقتی که بالاخره موفق میشن ملکه رو پیدا کنن متوجه میشن که برخلاف تصوراتشون ملکه اصلا زیبا نیست.با وجود این راضیش میکنن که همراهشون بره و لرد رو ببینه.قبل از حرکت لینی دوباره متوجه میشه که ملکه شباهتی به عکسی که ازش دارن نداره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ملکه که سرگرم بستن چمدانهایش بود متوجه نگاه خیره لینی شد.
-هی تو!چرا اینجوری به من زل زدی؟

لینی بطرف ملکه رفت.درحالیکه سعی میکرد کاملا مودب باشد عکس را به اون نشان داد.
-ببخشید بانوی من...داشتم دنبال شباهتی بین شما و این عکس میگشتم.ولی متاسفانه پیدا نشد!

ملکه خنده ای نه چندان معصومانه سر داد.
-تکنولوژی دخترم!فکر کردی چون ما زیر آب زندگی میکنیم از این چیزا بی خبریم؟!:evilsmile:

به محض آماده شدن ملکه همگی به راه افتادند.هر یک از مرگخواران یکی از چمدانها را روی پشتش گذاشته بود و شنا میکرد.

-شنا کن...دست بزن...پا بزن...نفس کشیدنم فراموش نکن!
--نظر من هنوز همونه...باید آپارات میکردیم!
-ما آپارات میکردیم.ملکه چی میشد؟اون که بیرون آب نمیتونه نفس بکشه.یهو وسط کشتی ظاهر میشدیم.ملکه خفه میشد و ارباب ما رو مورد لطف و نوازشش قرار میداد.

ملکه که به سادگی در لابلای امواج پیش میرفت رو به لینی کرد.
-نگران من نباشید.من یه پری دریایی عادی نیستم.من ملکه هستم.میتونم نزدیک دو ساعت در هوای آزاد نفس بکشم.

طولی نکشید که به کشتی رسیدند.ملکه سرش را بلند کرد.لرد سیاه در عرشه کشتی منتظر آنها بود.ملکه با دیدن لرد اخمی کرد.
-این...این زیاد خوشگل به نظر نمیرسه.مطمئنین درست توصیفش کردین؟

رز با دستپاچگی ملکه را بطرف توری که مرگخواران برای آنها انداخته بدند هدایت کرد.
-خیلی خوشگله...از این فاصله نمیشه خوب تشخیص داد.علاوه بر اون مهربون و خونگرم و دوست داشتنی و شجاع و فداکارم هست!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۰۸ شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
روفوس دوباره نگاهی‌ به نگهبان پایین پای بلا میندازه و زیر لب زمزمه میکنه: نگهباناش که اینن دیگه آدم نمی‌تونه تصور کنه محافظای شخصیش چه شکلین !

بلا که تازه از شک نیزه‌ای که جلوش سبز شده بود دراومده چوب دستیشو درمیاره و زیر لب میگه:
- دم باریک پولکی! نیزه واسه من ظاهر میکنه، الان بهش نشون میدم...

لینی که نزدیکه بلا ایستاده متوجه عصبانیتش می‌شه و سریع جلو بلا رو میگیره.
- ااا بلا آروم باش، الان همه چی‌ خراب می‌شه ملکه همراهمون نمیاد! بعد ارباب به دو قسمت تقسیممون میکنه! تحمل کن تا ببریمش پیش ارباب.

بلا چشم غره‌ای به ملکه میندازه و دوباره چوب دستیشو به داخل رداش میبره.

ملکه نگاهی‌ به مرگخوارا میندازه.
- نمیخواین راه بیفتین?! اگه منصرف شدین بگین که منم برم سراغ کارو زندگیم.

لینی سریع رو به ملکه میکنه.
- اوه نه ملکه زیبا! بهتره هر چه زود تر بریم، اربابمون مشتاقانه منتظر شما هستند!

لینی این رو میگه و به مرگخوارا که هنوز دنبال محافظای شخصی‌ ملکه در هوا و زمینن اشاره میکنه که راه بیفتن.
رز از پشت به لینی ضربه میزنه.

-ها چته؟

- همم میگم دوباره باید شنا کنیم? نمی‌شه آپارات کنیم؟

لینی نگاهی‌ اینجوری به رز میندازه.
- آپارات تو آب؟ ۲ متر نمیتونی‌ شنا کنی‌؟

رز خمّ می‌شه و عکسی‌ رو از رو زمین بر میداره.
- هان ولش کن اصلا... این عکس از ردات افتاد، عکس ملکست که اون پری دریایی‌ داد بهمون، تو عکس چقد خوب افتاده ها، تو واقعیت قیافش تعریفی‌ نداره! :d:

لینی عکس رو میگیره و نگاهی‌ بهش میندازه، بعد نگاهی‌ به ملکه میندازه، شباهتی‌ با هم نداشتند!



ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۳ ۲:۰۹:۴۱

Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"









پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
فریادای تشکر و ممنون و مرسی و تنکس و تنک یو و یه مشت حرف دیگه از این قبیل نثار ملکه میشه و ملکه بعد از مدتی تکون دادن مژه هاش به شکل :pretty:، بالاخره خسته میشه و زل میزنه به چشم مرگخوارا.

رز با تعجب سرشو کج میکنه و میپرسه: یا ملکه، پس چرا افتخار همراهی کردن شما تا اربابمون رو نصیب ما نمیکنین؟

ملکه بعد از کمی سوهان کشیدن به ناخوناش جواب میده: منتظر محافظان شخصیم هستم. من بدون محافظان ویژه جایی نمیرم!

بلا بعد از یادآوری اینکه ورود اونا بدون هیچ مشکل و هیچ نگهبان و هیچ در بسته و هیچ دروازه و ... نبود پوزخندی میزنه و میگه:

- اینجا که کسی نیس ملکه! :d:

ملکه ابروشو بالا میندازه و با جدیت میگه: این چشمای توئه که نمیتونه وجود نگهبانان منو درک کنه. تازه نگهبانا با محافظان شخصی من تفاوت اساسی دارن.

بلا دست به سینه وایمیسه و میگه: هه! معلومه توهمم زدی. :d:

ملکه با قیافه ای عبوس میگه: چشاتو وا کن تا ببینی. همین بغل پات یه دونه شونه، فقط کافیه تکون بخوری تا بفهمی ماجرا از چیه!

لینی با دیدن دهن بلا که داره رو به باز شدن میره، برای اینکه بیشتر از این ملکه عصبانی نشه، بلارو یه ور دیگه شوت میکنه تا دیگه تو چشم نباشه و اینقدر حرف نزنه.

اما از اونجایی که ملکه وجود یه نگهبان بغل بلارو تذکر داده بود، با تکون خوردن بلا، یه نیزه ی گنده از تو زمین تا دماغ بلا بالا میاد.

روفوس که بغل بلا وایساده، وقتی میبینه بلا تو شک قرار گرفته و با تعجب به نیزه ی جلو بینیش خیره شده، خم میشه تا ببینه این نیزه از کجا اومده. در نهایت میرسه به یه پری کوچول موچول که قدرتی بس فضایی داره.

ملکه با غرور میگه: محافظام رسیدن، بهتره که راه بیفتیم. :pretty:

و مرگخوارا با تعجب تو فضای اطراف دنبال محافظا ملکه میگردن!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
ملکه:بله بله؟کی زشته؟
بلاتریکس به سختی خنده اش را کنترل کرد و با اشاره به رز گفت:منظورم این بود.هممون داریم زیبایی بی نظیر شما رو میبینیم.
ملکه با حرکت سر تایید کرد و پرسید:شما برای چی وارد قصر من شدین؟دمتون چرا دو تکه اس؟عجب موجودات بد قواره ای هستین!

لینی که از ظرفیت تحمل بلا مطلع بود او را کنار زد و جلو رفت.
لینی:ملکه زیبا.ما ساحره هستیم.از طرف ارباب بزرگمون اومدیم که شما رو به کشتی مجللمون دعوت کنیم.ارباب ما شما رو در خواب دیدن.دقیقا با همین شکل و شمایل.و یک دل نه صد دل عاشقتون شدن.الان چند شبه که از عشق شما تب کردن و شبا خوابشون نمیبره.ازتون خواهش میکنم همراه ما بیایین.

ملکه لبخندی زد که زشتی صورتش را بیشتر از قبل نشان داد.
این اربابتون دقیقا چه شکلیه؟

رز با دسپاچگی شروع به توضیح دادن کرد.
بسیار خوش تیپ، زیبا، جذاب،در اوج جوانی، قد بلند، چهار شانه،مهربون،خوش صحبت...
با شنیدن هر کدام از این کلمات مقادیری قند در دل بلا آب شد.ملکه با شنیدن توصیفات رز رو به مرگخواران کرد.
ملکه:میدونین؟من خواستگاران فراوانی دارم.ولی کنجکاو شدم ارباب شما رو هم ببینم.حاضرم همراهتون بیام.




ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۰

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
سپاه عظیم مرگخواران که از چهار مرگخوار تشکیل شده بود آدرس به دست به داخل آب شیرجه میزنه.
لینی نگاهی به تکه کاغذی که رز در دستش گرفته میندازه و میگه:
-رز داری اشتباه میری.باید اون خزه رو رد کنیم بعد به سمت چپ شنا کنیم.به یه لاکپشت آبی میرسیم.ادامه مسیرو اون بهمون میگه.

رز با جدیت به شنا کردن ادامه میده و به خزه مورد نظر لینی میرسه.
-لینی...من یه مشکلی دارم.چطوری جهتمو عوض کنم؟من فقط بلدم رو به جلو شنا کنم!

لینی پای رز رو میگیره و اونو نود درجه میچرخونه.رز تشکر کوتاهی میکنه و به شنا کردن ادامه میده تا به لاک پشت آبی میرسن.روفوس ساحره ها رو کنار میزنه و مودبانه جلو میره و شروع به صحبت میکنه.
-سلام جناب لاک پشت.من ازتون یه سوال مهم دارم.شما دقیقا چند ساله ایجا نشستین که جزو آدرس شدین؟

بلاتریکس با عصبانیت روفوس رو کنار میزنه و میگه:
-برو کنار ببینم.منم فکر کردم داره آدرس میگیره.ببخشید جناب لاک پشت که مزاحم استراحتتون شدیم.ما دنبال ملکه زیبای پریای دریایی میگردیم.به ما گفتن باید از شما آدرس بگیریم.

با شنیدن کلمه زیبا لاکپشت به طرز عجیبی لبخند میزنه.ولی چیزی نمیگه.چون اصولا لاکپشت ها حرف نمیزنن.فقط به آرومی(حدود چند ساعت طول میکشه!) دستشو بلند میکنه و به سمت شمال اشاره میکنه.لینی و رز و روفوس و بلا به همون طرفی که لاک پشت اشاره کرده میرن و خیلی زود به قصر کوچکی که از صدفهای دریایی درست شده میرسن.و از اونجایی که هیچ نگهبانی جلوی در قصر نبود مرگخوارا به راحتی وارد میشن.
ملکه روی تختش نشسته و سرگرم شونه زدن موهاشه...با دیدن زیبایی ملکه گل از گل بلاتریکس میشکفه!
-اوه.یا سالازار!این چقدر زشته!هیچ شباهتی به عکسی که اون پری دریایی نشونمون داد نداره.


آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لرد بعد از اطمینان از اینکه به اندازه ی کافی به آنتونین چشم غره رفته است به سمت پری دریایی مذکر برگشت و گفت: البته باید به عرضت برسونم که قراره زن من بشه!

پری دریایی مذکر که میدانست لرد شوخی نمیکند شروع به، به کار انداختن مغزش کرد. در این مدت لرد به آنتونین گفت:

- زودباش اینو به هوشش بیار. ناسلامتی قراره منو جاودانه کنه!

پری دریایی مذکر با شنیدن این حرف حباب های حاصل از تفکرش را سوراخ کرد و گفت: جاودانگی؟

لرد با بدخلقی گفت: پـ نه پـ زندگی زناشویی!

آنتونین با خوش حالی گفت: ایول قافیه! ایول ارباب!

اما عوامل فیلم برداری سریعا وارد عمل میشوند و آنتونین جوگیرشده را از صحنه خارج میکنند. ادامه داستان ...

لبخندی دلربا (!) و دوست داشتنی (!) بر لبان پری دریایی مذکر نقش بست و با خوش حالی گفت:

- اگه دنبال جاودانگی تو ازدواج با پری دریایی میگردی، باید یه دونه تپل مپلشو انتخاب کنی!

لرد ابرویش را بالا انداخت و گفت: منظور؟

پری دریایی مذکر با حالت چاپلوسانه ای گفت: تنها ملکه ی پریان دریایی برازنده ی مردی به شرافت و بزرگی شماس! این شما و این هم ملکه ی پریای دریایی، دیری ری ری ...

پری دریایی مذکر حرکات عجیب غریبی انجام داد و در نهایت حبابی را بوجود آورد که درون آن پری دریایی مونث (!) زیبایی درون آن خودنمایی میکرد.

قابل ذکر است که بعلت بودن صحنه ی چاپلوسی، آنتونین جوگیری خود را از دست داد و دوباره توسط دست اندر کاران به صحنه بازگشت.

چشمان لرد دو دوتا چهارتا شد و با شگفتی مرگخوارانش را احضار کرد و گفت: همراه این پری دریایی مذکر برین و اون ملکه رو بیارین! مرگخواران ارباب، بجنبین که جاودانگی در پیش روی من است!

پری دریایی مذکر نیم نگاهی به همسرش انداخت و گفت: نه من نیام. من آدرسو بتون میدم، شما خودتون دنبالش بگردین. فعلا باید به همسرم برسم ...

آنتونین با حرکت لرد، سریعا نامه را از دست پری دریایی گرفت و بعد از آن آکواریوم را به سمت دریا برد تا دو کفتر عاشق دو پری دریایی به درون لانه ی گرم زندگیشان دریا بازگردند.

لرد نیز لبخندی شیطانی زد و گفت: پیش به سوی ملکه ی جاودانگی!

و سپاه عظیم مرگخواران آماده ی حرکت شد ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۲۸ ۱۶:۱۴:۵۹



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
اما این دو مسئله هیچ کدام به مدت طولانی ذهن آنتونین را مشغول نکرد و به سرعت جواب آنها را یافت.

1. ناسلامتی ایوان جادوگر است.
2. معلومه که نه!


آنتونین به راه خودش ادامه داد. و با کرال سینه ی بی نقصی جلو رفت. کمی جلوتر ، خانه ای از گیاهان دریایی زیر اب دیده میشد که پری دریایی زیبایی با موهای قرمز جلو آن در حال پهن کردن لباس های اهل منزل رو بند لباس بود.

آنتونین سریع پایین رفت و کف آب فرود آمد. طناب هایی دور بدن پری دریایی پیچید و او را با خود به سطح آب آورد. آکواریوم کوچکی دور کله ی او ایجاد کرد و به راه افتاد.

- اهه... چه میکنی تو ای مرد شناگر؟

آنتونین ضربه ی محکمی به سر پری زد تا در طول راه مزاحمت ایجاد نکند و او را بیهوش کرد...

در ساحل

آنتونین با غرور وارد ساحل شد. پری دریایی را زمین گذاشت و رفت تا لرد را پیدا کند.

در این میان موج های آب ایوان را به ساحل آورد. ایوان در حالی که کبود شده بود و از دهانش کف بیرون می آمد به پهلو روی ساحل دراز کشید و به لرد و آنتونین و آکواریوم پری دریایی مذکر نگاه کرد. لرد با لبخندی جلو می آمد. اما قبل از اینکه بیش از سه قدم راه برود، صدای فریاد پری دریایی مذکر به گوش رسید.

- زن من چرا اینجا بی هوشه؟

آنتونین:
لرد:



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه فکر میکنه که در صورت ازدواج با یک پری دریایی جاودانه میشه.در یک سفر دریایی(برای پیدا کردن جنگ)با یه پری دریایی روبرو میشن، ولی جنسیت پری مذکره!لرد به روفوس دستور میده یه پری مونث براش پیدا کنه.روفوس هم ایوان و آنتونین رو مجبور میکنه دنبال این ماموریت برن.ایوان و آنتونین توی آب میپرن!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-شنا کن ایوان...اول دست راست بعد دست چپ...دقت کن که بعد از شش بار پا زدن میتونی یه دست بزنی.هر سه دست یه بارم میتونی نفس بکشی.سرت کاملا زیر آب باشه.بدن کشیده...پاها صاف...ایوان؟ایوان؟...کجایی؟!

جواب آنتونین حبابهایی بود که روی سطح آب ظاهر شد.حبابها پس از رسیدن به سطح آب یکی یکی ترکیدند.
-من...قل قل قل قل...شنا...قلپ قلپ قلپ قلپ...بلد نیستم!ما فقط تا درس شیرجه خونده بودیم که ارباب اومد یقه مو گرفت و منو به این سفر آورد!ایول اینجا پر اسب دریاییه!قل قل قل...

دو مسئله ذهن آنتونین را بشدت مشغول کرد.
1-چطور حبابها جمله به این بلندی را بیان کردند؟!
2-چگونه باید ایوان را نجات میداد و آیا کلا ایوان ارزش زیرآبی رفتن را داشت یا نه؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۱۷ ۲۱:۴۰:۵۲



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۰

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!!! :@
گروه:
کاربران عضو
پیام: 296
آفلاین
ایوان و آنتونین نگاهی بین همدیگر رد و بدل کردند و سپس دوباره به کوسه ای که مدام از آب بیرون میپرید و دوباره در اعماق آن ناپدید میشد، خیره شدند.

ایوان به سمت مرگخوارانی که با آسودگی بر روی کشتی ایستاده بودند و به آن دو نگاه میکردند برگشت.
_ خب بچه ها حلالمون کنین... اگر خوبی دیدین که از دستمون در رفته اگر هم بدی دیدین که خوب کردیم دممون گرم! ولی حیف بودیما... قول بدید مجلس آبرومندانه ای برامون بگیرین

روفوس با عصبانیت ایوان را کمی به جلو هول داد.
_ خیلی خب باشه. باشه... برید دیگه!

ایوان شانه هایش را بالا انداخت و آماده شیرجه زدن شد.
_ چاره ای نیست آنتونین... بریم!

_ نه، وایسا!

آنتونین این را گفت و بدون مکث به سمت کابین پایین به راه افتاد و بدون اینکه جوابی به سوالهای ایوان، روفوس و لودو مبنی براینکه کجا میرود بدهد از پله ها پایین رفت.

چند دقیقه بعد

آنتونین با تکه گوشت بزرگی که در دست داشت به عرشه پا گذاشت.
_ خب خب... کوسه ی خوشگل مامانی! گشنه ای؟ بگیرش.

و گوشت را به سمت کوسه پرتاب کرد. مرگخواران پشت سر آنتونین ایستاده بودند و به کوسه نگاه میکردند که چطور در یک آن تمامی گوشت را بلعید.

ایوان که سعی میکرد برخورد دندانهایش به هم را مخفی کند، گفت : واو! فکرشو بکن! اگر شیرجه زده بودم الان منو اینجوری خورده بود...

آنتونین که با دقت به حرکات کوسه خیره شده بود، گفت:
_ نگاش کنین!

کوسه بخت برگشته بعد از خوردن تکه گوشت بی حرکت بر روی آب شناور مانده بود...

آنتونین لبخند پیروزمندانه ای زد و چوب دستی اش را محکم در دست گرفت.
_ جواب داد! خب حالا میتونیم بریم!

و به درون آب شیرجه زد. ایوان نیز بلافاصله پشت سر آنتونین به درون آب پرید.


im back... again!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۰

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
- الان باید برای ارباب یه پری دریایی با جنسیت مناسب پیدا کنی!

روفوس به سختی آب گلویش را قورت داد و گفت : ارباب ، الان این مدلی مد شده . تازه اگه چیز بدی بود که دامبلدور نمیرفت با گلرت ...

- همین الان میری یه پری مونث پیدا میکنی !

دو ساعت بعد ...

ایوان ، روفوس ، لودو ، آنتونین و رودولف در کنار عرشه ایستاده بودند و به آب های اقیانوس خیره شده بودند ...

- خب ، کی حاضره بپره تو آب و دنبال یه پری دریایی مونث بگرده ؟

بلافاصله دست های مرگخواران بالا رفت .

در همان لحظه کوسه ای غول پیکر از درون آب بیرون آمد و دهان خود را باز کرد و دوباره به درون آب شیرجه زد .

- خب حالا کی حاضره بره و دنبال پری دریایی بگرده ؟

مرگخواران :

پنج دقیقه بعد ...

روفوس با پوزخند رو به ایوان و آنتونین گفت : متاسفم ، شما باختید و شما باید برید دنبال پری دریایی

برای چندمین بار کوسه ی غول پیکر از درون آب به بیرون پرید و دوباره وارد آب شد . به نظر گرسنه میرسید ...

ترس ایوان و آنتونین با دیدن کوسه دوچندان شد ...


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.