هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
#61

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
من شاید نتونم بگم چی می بینم.چون تا زمانی که آدم در اون آینه نگاه نکنه نمی تونه بگه چی می بینه.با این حال خودم فکر های زیادی به سرم می رسه که اکثرشون امکان پذیر نیست.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
#60

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
من خودمو میبینم که قدرت تکون دادن زمان و نگه داشتنشو دارم.
اونم به شکل دلخواهم.
میبینم که قدرت پرواز بدون هیچ وسیله ی کمکی ای رو دارم.
مثل همون شکلی که لرد و سیوروس پرواز میکنن.



Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰
#59

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
چند متری از در دور نشده بود که چشمش به آینه بزرگ و خاک گرفته گوشه دیوار افتاد...

خودش را میدید، جوان تر، شاداب تر، شاید از جای خالی خطوط روی پیشانی اش میتوانست تشخیص دهد که آن روزها اندکی انگیزه هم در وحودش باقی مانده بوده!

آنسوتر، دسوتانش را میدید، خاطرات به ذهنش هجوم می آوردند، روز هایی که از هر کاری از هر جایی بازمیگشت تا بیاید آنجا، بیاید آنجا که همه از دنیای خویش میگسستند، آنجا که دیگر حرفی از داشتنی ها و نداشتنی ها نبود. هر چه داشتتند، خوش بودند!

مهم نبود، اگر هم بود، شاید هم بود واقعا اما دیگر فرقی نمیکرد! از دست رفتنی ها رفته بودند.
اکنون بیشتر به یاد میآرود، لحظاتی که هنوز اتفاق نیفتاده بودند را به یاد میآورد... تنهایی های بیشتر را!

برگشت و به سمت در حرکت کرد، در حالی که زیر لب میگفت : چه کثافتی برداشته این روزها زندگی هایمان را!


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
#58

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
من اگه آینه ی نفاق انگیز رو داشتم بهش نگاه نمیکردم.میترسیدم از اینکه بهش نگاه کنم و چیزی رو ببینم که ناراحتم کنه.

شاید آستوریا هم میترسید؛چون اون یه دختر سرسخت و مغرور بوده و دیدن آرزویی که بهش نرسیده یه خورده غرورش رو جریحه دار میکنه.




Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۹
#57

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
جلوی آینه قرار گرفت. خودش را می دید. در کنارش کسانی را می دید که پیشش نیستند. کسانی را می دید که دیگر در این جهان نیستند تا پیش او باشند؛ کسانی که در این دنیا هستند، اما این قدر دور، که نمی تواند همه آنها را یک جا در کنار هم ببیند.
همه شاد و خوشحال بودند. همه لبخند به لب داشتند. او از دیدن آنها خوشحال شد؛ اما در میان آن همه شلوغی دنبال یک نفر می گشت. نه اینکه بقیه برایش مهم نبودند... نه...
سرانجام او را دید. در گوشه آینه ایستاده بود و گریه می کرد... گریه شوق... سیریوس برگشت و پشت سرش را نگاه کرد. کسی آنجا نبود... دوباره به آینه نگریست... او جلو آمد و دستش را روی شانه سیریوس گذاشت. گرمای دستش را حتی در بیرون از آینه نیز حس می کرد... محو در آینه... محو در رویایی دست نیافتنی... مگر در دنیایی دیگر...



Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹
#56

مازيار پاكدامن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
می بینم که یه ترم، تمام درسام رو 20 شدم و معدل الف شدم!
تازه، دینامیک رو هم پاس کردم!


بسیاری از زندگان، سزاوار مرگ هستند، همان‌گونه که بسیاری از درگذشتگان، سزاوار زندگی؛ آیا میتوان زندگی را به آنان برگرداند؟ پس برای گرفتن جان دیگران، شتاب نکنیم!

گاندالف خاکستری


Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۸۹
#55

نیکلاس استبنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۶:۰۱ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
از جاهایی که شما نمی دانید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
می بینم که تو اون دنیا به قلعه بزرگ دارم و توش یه اتاق که یک کامپیوتر اخرین سیستم که هر روز هم سیستمش بروز تر میشه.


هلگا


Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۸۹
#54

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
رز میبینه:
یه بارم شده برای آبروی خودش و مامانش تو شطرنج از مامانش ببازه!!!
من:
یه کامپیوتر لوکس با جدید ترین بازی ها و برنامه ها دارم که پشتش دارم سیمس 7 بازی مییکنم(تاسیمس 3 بیشتر نیومده :hammer :)



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۲:۱۹ یکشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹
#53

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
1) دالاهوف توی آینه نفاق انگیز میبینه که لرد ولدمورت دوباره زنده شده و قدرت مجدد گرفته و اونم میتونه به شکنجه ها و کشت و کشتارش ادامه بده.

2) من توی آینه نفاق انگیز میبینم که IBM یه ابررایانه فقط مخصوص من ساخته که هری بازی ای رو بخوام میتونم باش ران کنم حتی CRYSIS 2

البته لامبورگینی داشتن و میلیونر بودن و یه زندگی و کار با ثبات داشتن رو که همه میخوان.



Re: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ شنبه ۴ مهر ۱۳۸۸
#52

رون ویزلیold4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۴ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۱۶ دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۰
از پناهگاه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 234
آفلاین
می ترسم به آینه نگاه کنم .. می ترسم چیز هایی رو به من نشون بده که آرزوهای قلبیمن ..آرزوهایی که می خواستم به خودم ثابت کنم آرزوم نیستن .. آرزوهایی که اگه رسمیت پیدا کنن عقده میشن چون امکان عملی کردنشون نیست .. دزدکی سرمو بالا می کنم ولی باز در مقابل وسوسه نگاه کردن مقاومت می کنم و سریع سرم رو می ندازم پایین .. بهتره همین الان از اینجا برم .. ولی احساس می کنم دلیل بسیار محکمی برای حضورم در اینجا دارم ..شاید باید ببینم ! نه به خاطر آرزوهایی که پنهانی آرزوشون می کنم .. برای اینکه خودم رو بشناسم .. با خودم روراست باشم .. ولی .. هیچوقت دلم نمی خواست با اون آرزوهای ممنوعه اونهایی که در اعماق دلم خاکشون کردم .. اونهایی که خیلی کهنن .. اونهایی که عملی نمی شن روبرو شم .. ازشون می ترسم !
ولی باز احساسم وسوسم می کنه .. دلم پیچ و تاب می خوره .. فکر می کنم از هیجانه .. دیدن به وقوع پیوستنه تمام اون چیزها .چشم هامومی بندم، فکر می کنم عقل و منطقمو می بینم که یه گوشه تو مغزم نشستنو دست به سینه چپ چپ نگاهم می کنن .. مثل اینکه امروز باید بفرستمشون مرخصی .. !
آروم آروم سرم رو بالا میارم .. نگاهم به چشمای قهوه ای براقی میافته که به من خیره شدن.. نگاهمون در هم قفل می شه .. چیز دیگه ای توی آینه نمی بینم .. فقط همون نگاهه .. نگاهی که مثل خورشید میدرخشه .. !


[b][color=000066]نان و ستاره
نان در کنارم و ستاره ها دور،
آن دورها...
به ستاره ها نگاه می کنم و نان می خورم!
چنان غرق







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.