هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۰:۲۳ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰
#81

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
رز ‏:‏ عجب کاری کردیما ولی !‏
لینی ‏:خوب بهتره یه مقدار از بلاهایی که سرمون آورده رو جبران کنه ‏

رز ‏:‏ آی ولدی زود باش برو سقف خونه سوراخه ازش آب می یاد بدون جادو تعمیرش کن و زودی برگرد ‏
!‏
.
لرد ‏:‏ چشم ارباب لینی !
بعد از حدود ‏۲‏ ساعت کار سخت لرد میاد پایین ‏.
لرد ‏:‏ ارباب رز ‏،‏ ارباب لینی ‏،‏ دستورتان اجرا شد ‏.
لینی ‏:‏ افرین پسر خوب
حالا برو ظرفا رو که از سه ماه به این طرف شسته نشدن رو زود بشور و برق بنداز و بیا !
-‏ ‏:‏ چشم ارباب رز
و بعد از ‏۱‏ ساعت لرد خسته و کوفته در حالی که دستاش از بس ظرف شسته آب رفته می یاد
-‏ ‏:‏ اوامرتان اجرا شد
رز ‏:‏ لینی حالا چی کار کنیم ؟ به نظرت اثر معجون چقدر دیگه می مونه ؟
لینی ‏:‏ نمی دونم ولی فکر کنم هنوز ده دوازده ساعتی مونده باشه ‏.
رز ‏:‏ ایول پس هر بلایی که بخواییم می تونیم سزش بیاریم ‏.
آگوستوس ‏:سلام ارباب حالتون چطوره ؟ ‏
لرد ‏:‏ به لطف شما ! هر امری دارید بگویید تا انجام بدهم سرورم !‏
اگوستوس ‏:‏
لینی جریان چیه ؟ ‏
لینی تمام اتفاقات رو برای آگوستوس تعریف می کنه ‏.
آگوستوس ‏:‏ من یه نقشه ای دارم ‏


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۰
#80

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
درحالیکه رز داشت نکات ایمنی رو به لینی گوش زد میکرد لینی تو افکار دیگه ای بود ..

لینی که انگار تازه متوجه قضیه شده بود بشکنی زد و با خوشحالی گفت:
فهمیدم
ما باید ازاین فرصت کم بهترین استفاده را بکنیم و ازش بیگاری بکشیم مثل خودش که این قدر ازمون کار میکشه‏!

رز که چشاش گرد شده بود گفت: مثلأ چی؟ o-:
لینی : دستور میدیم کارای باقیمونده خونه رو انجام بده ..
رز:
لینی:


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۷ ۱۹:۰۰:۴۵
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۷ ۱۹:۱۷:۰۴

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰
#79

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا از کار زیاد خسته شدن.تصمیم میگیرن کمی معجون توهم زا به خورد لرد بدن که بتونن کمی استراحت کنن.ولی هیچکدوم طرز تهیه این معجون رو بلد نیستن.برای همین از آموزشگاه مرگخواران استفاده میکنن و مرگخواران جوان تحت تعلیم رو وادار میکنن این معجون رو براشون تهیه کنن.
رز معجون رو به لرد میده.ولی لرد که از بوی معجون خوشش نیومده به لینی دستور میده معجون رو امتحان کنه.رز و لینی نقشه ای میکشن و معجونی همرنگ معجون توهم زا تهیه میکنن.ولی به محض اینکه لینی میخواد در مقابل لرد معجون مجهول رو سر بکشه نظر لرد عوض میشه و دستور میده معجون رو به خودش بدن...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لرد یک نفس همه معجون را سر کشید.چشمان نگران لینی و رز به دنبال اثرات معجون در چهره لرد میگشت.

-رز؟گفتی نمیدونی این معجون چیه؟
-نه!از قفسه سوروس برش داشتم.تا دیدم همرنگ معجون توهم زاس آوردمش.

لرد سیاه با تردید به لیوان معجون نگاه کرد.
-هوم...بدمزه بود!به همین دلیل هر دوتون مجازات میشین.ولی مجازات باشه برای بعد.الان بگین ببینم چه دستوری دارین؟

رز و لینی که متوجه منظور لرد نشده بودند به هم نگاه کردند.
-ارباب؟ما؟دستور؟...منظورتون اینه که حدس بزنیم شما چه دستوری برای ما دارین؟

لرد لبخند عجیبی زد.
-نه نه...منظورم اینه که چه دستوری دارین که فورا اجرا کنم؟سریعتر یه دستوری بدین.سرم داره گیج میره!

ناگهان رز متوجه ماجرا شد.زیر لب در گوش لینی زمزمه کرد:
-این باید معجون اطاعت باشه.حالت خفیفتر طلسم فرمانه.باید به ارباب دستور بدیم!هر چی بگیم اطاعت میکنن.ولی مشکل اینجاست که اگه دستوری بهشون ندیم حالشون بد میشه!فکر میکنم اثرش چند ساعتی ادامه داشته باشه.یه کاری بکن!مواظب باش...بعد از اینکه حالش خوب شد نباید متوجه چیزی بشه.




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰
#78

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
بالاخره لونا به کمک رز نوشیدنی همرنگ معجون را پیدا کرد و درون حباب ریخت. رز با احتیاط حباب را درون لیوان لرد سیاه شناور کرد و به همراه لینی راهی اتاق لرد سیاه شد.

- تق تق تق.... سرورم اجازه میدید وارد بشم. معجون نیروزای چینی به همراه پیش مرگتون رو اوردم.
- بیان تو.

رز در حالیکه لینی از ترس پشت او پنهان شده بود به آرامی وارد اتاق لرد سیاه شد.
- بفرمایید سرورم اینم از معجون و پیش مرگتون.

نگاه لرد سیاه بر مدتی روی سینی کریستالی باقی ماند. سپس با صدای نرم ولی نگران کننده گفت:
- هووم... رز.... ببینم به نظرت چیزی این وسط کم نیست؟
- سرورم؟
- خب...اونچه که اربابت میبینه فقط یه لیوانه پر از معجونه.
- اِم... سرورم مگه توقع داشتین چیزه دیگه ای بیارم؟
- نادون! اگه اون معجونو لینی بخواد امتحان کنه ارباب چی باید بخوره؟ باد؟!! یا شاید انتظار دارید ارباب از لیوان دهنی دیگرون چیزی رو بنوشه!
- نه...نه ارباب، چیزه... اهان یادم اومد خب سرورم از این معجونه فقط همین یه لیوان رو داریم.آخه این معجون بسیار کمیابه ناسلامتی جنسش چینیه!
- گفتی کمیابه!

چشمان لرد سیاه با شنیدن این کلمه برقی زد و مار خفته درونش بیدار شد.
- خب حالاکه کم یابه بیارش اینجا... چیکار میکنی گفتم بده به من نه به لینی!

رز و لینی نگاه نگرانی به هم انداختند. به نظر میرسید در بد مخمصه ای افتاده اند.


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۹۰
#77

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لینی بعد از کمی ابراز نگرانی کردن بالاخره با ناامیدی رو زمین ولو میشه و میگه: چرا من اینقدر بدبختم؟

رز برای دلداری دستشو رو شونه های لینی میذاره و میگه: نترس لینی! اثر معجون سریع از بین میره!

لینی سرشو به سمت رز برمیگردونه و میپرسه: سریع یعنی چند دقیقه؟

رز لبشو گاز میگیره و جواب میده: سه چهار ساعت!

لینی با وحشت میپرسه: واسه چی اینقدر زیاد؟

رز به انگشتاش ور میره و میگه: آخه میخواستیم لرد ساعات بیشتری دیوونه باشه و بیشتر دور همی بخندیم!

لینی آهی میکشه و میگه: حالا نمیشه من یه معجون همرنگ اونو بخورم طوری که لرد نفهمه؟

لونا تیریپ فرشته های نجاتو به خودش میگیره، یهو جلوی دوربین میپره و میگه: یک فکر بکر!

سر لینی و رز اتوماتیکوار به سمت لونا برمیگرده و هردو مشتاقانه همزمان میپرسن: چــــــــــــــــــی؟

لونا دستشو میکنه تو آستینش و بعد از مدتی گشتن یه حباب کوچولوی پلاستیکی شل و ول رو بیرون میاره.

- این حبابه رو پر یه چیزی همرنگ معجون میکنیم، بعدش وقتی لرد میخواد به لینی بگه از لیوان بخوره، لینی برمیگرده و لیوانو تا دهنش میاره، اما به جاش از این حبابه میخوره!

رز دست به سینه وایمیسه و میگه: حتما قراره لردم نفهمه!

لونا بادی به غبغب میندازه و میگه: دقیقا!

لینی با نگاهایی سرشار از نگرانی به لونا و رز خیره میشه.




Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#76

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
رز : راستش ارباب من نمی تونم.
لرد: چرا؟
رز خوبراستش من مریضم نمی تونم! وقت مریضی این معجونو بخوری خطر داره!
لرد: خوب تو نمی تونی ها؟ پس برو به لینی بگو بیاد!
رز: باشه ارباب پس لطفا اون جام رو بدین من ببرم عوض کنم همین حالا یه مگس رفت توش و اومد بیرون.
لرد: باشه بیا بگیرش.
رز با نگرانی به سراغ لینی میره میگه: لینی ترستالمون زائید به لرد گفتم اب کدو جدیده لرد هم گفت تو باید اول ازش بخوری فقط سریع یه کاری بکن!
لینی:


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#75

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
لرد لیوان را از رز میگیرد و به دهانش نزدیک میکند ..
- پیف .. پیف
رز این چه کوفتیه میخوای بدی به خورد ارباب؟ هاان؛ چه بوی بدی داره‏!‏
رز درحالیکه لبخندش محو میشد گفت: ارباب؛ هیچی به مرلین‏!‏ این یه نوع آب کدو حلوایی جدیده از چین دارن وارد میکنن ؛خیلی خوشمزه اس؛ امتحانش کنید :
لرد یه نگا به رز کرد ؛یه نگا به لیوان کرد ..
-رز حالا که خوشمزه اس بیا یه کم ازین خودت بخور تا رنگ و روت باز شه‏!‏
رز با نگاه متحرانه به معجون توهم زا نگاه میکنه
رز :ارباب بهم اعتماد نداری دیگه؟ 
لرد: عزیزم اعتماد که دارم ولی قبل از اینکه یه کروشیو نثارت کنم بیا بخورش‏!‏
رز :


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۰ ۲۱:۱۹:۲۷
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۰ ۲۱:۲۳:۱۲
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۰ ۲۲:۱۱:۴۴

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#74

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲:۰۲:۴۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
دختر نیم نگاهی به معجون میندازه و روشو به سمت رز میکنه تا چیزی بگه ولی رز با نگاهش به دختر میفهمونه که 2 راه بیشتر نداره! 1- یا باید معجونو بخوره 2- یا راضی بشه معجونو بخوره! دختره با اکراه معجون رو سر میکشه.

رز کسانی رو که اطراف دختر رو گرفتن پراکنده میکنه و تا کمر خم میشه و با دقت به دختر نگاه میکنه. یه سری اتفاقات برای دختر می افته، رنگ صورتش بین سبز و قرمز و صورتی و زرد گردش میکنه و حالت هایی بهش دست میده و سرانجام به حالت عادی برمیگرده!

رز ابروهاش رو میده بالا و بیشتر به دختر نزدیک میشه.

- حالت خوبه؟

دختر صدایی شبیه "اوهوم" از خودش بیرون میده.

رز برای اینکه مطمئن بشه معجون اثر کرده شروع به سوال کردن میکنه.

- من کیم؟

دختر به پهنای صورت میخنده: بز؟

- هممم... با اینکه به من توهین کردی ولی خوبه! تاییدی! برو رد کارت!

ساعتای بعد

رز لیوان رو شوت میکنه طرف لینی: لینی بگیرش!

- چیو بگیرم؟

- معجونو دیگه! بدش به لرد!

- چرا من؟ خب بده یکی دیگه بده به لرد!

رز که حوصله ی بحث نداره خودش لیوان حاوی معجون رو برمیداره و به سمت اتاق لرد راه می افته.

پشت اتاق لرد

- سرورم؟

- بیا تو رز! قبل از اومدنت بهتره گوشزد کنم صداتو از حالت جیغ ویغی دربیاری ارباب گوشاش اذیت میشه!

رز با خوشحالی در رو باز میکنه و وارد اتاق لرد میشه. لرد رو در حالی که روی تخت لم داده و نجینی رو انداخته دور گردنش به رز با بیتفاوتی نگاه میکنه.

- ارباب براتون نوشیدنی آوردم!
- آه رز! ارباب واقعا تشنه بود! اون نوشیدنی رو نزدیکتر بیار ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
#73

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
بعد از این که رز به وسیله ی یک ورد از طرف یک دانش اموز زرنگ به هوش میادهمهی بچه ها رو با عصبانیت بیرون میندازه و معجون ها رو میزاره یه گوشه ومیره این خبر رو به بقیه بده

یک دقیقه بعد بعد از دادن خبر.....
لینی:
فلور: وای نگو نگو !
لونا:
ایوان:
رز: از خبر خودش دپرس شده!
بقیه!:
لونا با همون حالت: همه باید قبول کنیم که باید دو روز برای این ازادی صبر کنیم . پس فعلا که ازاد نیستیم بریم به دستور ها برسیم تا شکنجه نشدیم
و همه با همون حالت ها به سراغ کار هاشون قدم می زنند !
دو روز بعد....
رز:هوووووووووورررررررراااااااااا معجون امروز اماده شده فقط مونده یکی از بچه های اموزشگاه اون رو امتحان کنه.
یک ساعت بعد در اموزشگاه...
رز رو به همون دختر کوچیکه:خوب که معجون توهم زا اماده شده ولی هنوز تو تنبیه اخر اوردن معجون توهم زات سر جاشه پس زود باش معجونو امتحان کن.


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰
#72

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لینی اینو میگه و بعد از انداختن یه نگاه سرسری به کل کلاس، از در خارج میشه و میره. رز با دیدن دانش آموزای شگفت زده ی کلاس، چند بار محکم رو میز میکوبه و میگه:

- وقت تنگه! زودباشین آماده کنین!

صدای کشیده شدن صندلیا به گوش میرسه و همه به سمت پاتیلا و مواد اولیه میرن. هرکس هرچی نیاز داره برمیداره و برمیگرده سرجاش. البته این وسط تقلب در عرصه ی وسیعی انجام میشه اما رز که هدفش فقط بدست آوردن اون معجونه، اهمیتی نمیده و اتفاقا به اونا تو امر تقلب کمک هم میکنه، از جمله:

- پروفسور؟ من یکی از مواد اولیه رو یادم نمیاد. نمیشه ... اممم ... یکم ... فقط یه کلمه ... در حد راهنمایی ... بگین؟

رز یه نگاه به سرتاپای دانش آموز میکنه که از ترس داره میلرزه و همون موقع شونه ی یکی دیگه رو که میخواد از کنارش رد شه میگیره و میگه:

- هی پسر! به این کمک کن.

دو پسر با تعجب و شگفتی به هم نگاه میکنن، بعدش هردو با لبخند گشادی از اون دور میشن. چند دقیقه میگذره و تو این مدت رز سرشو مدام دور کلاس میچرخونه تا شاگرد زرنگارو جدا کنه و بفهمه به معجون کدوم بیشتر میشه اعتماد کرد.

گاهی اوقاتم یکی در حالی که دهنشو باز کرده تا تقلبو برسونه، با نگاه رز برخورد میکنه و شرمنده سرشو پایین میندازه. اما رز با وجود مواجه شدن با صحنه های مشابه این شکلی که زیادم هستن، عکس العملی نشون نمیده و این باعث میشه کل کلاس بره تو جو کپ زدن.

به هر حال ممکنه این وسط تعدادی یادشون بره چند دور یا به جهتی باید معجونو هم بزنن، یا چه موادیو کی اضافه کنن.

نیم ساعت بعد:

کل کلاسو بخارای غلیظ پر کرده و رز سعی میکنه این وسط کله ی بچه هارو از هم تشخیص بده و یکی یکی از اونا میخواد معجوناشونو بیارن. بعد از گرفتن تمام شیشه ها بالاخره به سمت یکیشون برمیگرده و میگه:

- تو چون آخری بودی، مجبوری این معجونو امتحان کنی. قورتش بده ببینم!

دختر ریزه میزه اول یه قدم به عقب برمیداره و بعد میگه: ولی معجون که آماده نیست!

رز با عصانیت آمیخته با تعجب میپرسه: یعنی چی که آماده نی؟ یعنی کلهم شما نتونستین یه معجون درست حسابی درست کنین؟

دختر ابروشو بالا میندازه و میگه: استاد مگه نمیدونین این معجون باید دو روز بمونه؟

و در این لحظه س که رز غش میکنه و پخش زمین میشه!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.