لینی اینو میگه و بعد از انداختن یه نگاه سرسری به کل کلاس، از در خارج میشه و میره. رز با دیدن دانش آموزای شگفت زده ی کلاس، چند بار محکم رو میز میکوبه و میگه:
- وقت تنگه! زودباشین آماده کنین!
صدای کشیده شدن صندلیا به گوش میرسه و همه به سمت پاتیلا و مواد اولیه میرن. هرکس هرچی نیاز داره برمیداره و برمیگرده سرجاش. البته این وسط تقلب در عرصه ی وسیعی انجام میشه اما رز که هدفش فقط بدست آوردن اون معجونه، اهمیتی نمیده و اتفاقا به اونا تو امر تقلب کمک هم میکنه، از جمله:
- پروفسور؟ من یکی از مواد اولیه رو یادم نمیاد. نمیشه ... اممم ... یکم ... فقط یه کلمه ... در حد راهنمایی ... بگین؟
رز یه نگاه به سرتاپای دانش آموز میکنه که از ترس داره میلرزه و همون موقع شونه ی یکی دیگه رو که میخواد از کنارش رد شه میگیره و میگه:
- هی پسر! به این کمک کن.
دو پسر با تعجب و شگفتی به هم نگاه میکنن، بعدش هردو با لبخند گشادی از اون دور میشن. چند دقیقه میگذره و تو این مدت رز سرشو مدام دور کلاس میچرخونه تا شاگرد زرنگارو جدا کنه و بفهمه به معجون کدوم بیشتر میشه اعتماد کرد.
گاهی اوقاتم یکی در حالی که دهنشو باز کرده تا تقلبو برسونه، با نگاه رز برخورد میکنه و شرمنده سرشو پایین میندازه. اما رز با وجود مواجه شدن با صحنه های مشابه این شکلی که زیادم هستن، عکس العملی نشون نمیده و این باعث میشه کل کلاس بره تو جو کپ زدن.
به هر حال ممکنه این وسط تعدادی یادشون بره چند دور یا به جهتی باید معجونو هم بزنن، یا چه موادیو کی اضافه کنن.
نیم ساعت بعد:کل کلاسو بخارای غلیظ پر کرده و رز سعی میکنه این وسط کله ی بچه هارو از هم تشخیص بده و یکی یکی از اونا میخواد معجوناشونو بیارن. بعد از گرفتن تمام شیشه ها بالاخره به سمت یکیشون برمیگرده و میگه:
- تو چون آخری بودی، مجبوری این معجونو امتحان کنی. قورتش بده ببینم!
دختر ریزه میزه اول یه قدم به عقب برمیداره و بعد میگه: ولی معجون که آماده نیست!
رز با عصانیت آمیخته با تعجب میپرسه: یعنی چی که آماده نی؟ یعنی کلهم شما نتونستین یه معجون درست حسابی درست کنین؟
دختر ابروشو بالا میندازه و میگه: استاد مگه نمیدونین این معجون باید دو روز بمونه؟
و در این لحظه س که رز غش میکنه و پخش زمین میشه!