هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۹۱
#55

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
و اون پیر مرد کسی نبود جزء پرسیوال دامبلدور.
پرسیوال با عصبانیت به کمک دامبل بلند شد و فریاد زد-اینجا چه خبره ؟این برج زهره مار دیگه چیه؟آخه ای)×÷^٪#@)(((×÷.
من چی بگم .تو نمیگی من دق میکنم.
دامبل با ناراحتی گفت-باشه پدر جان شما به بزرگی خودتان ببخشید. اصلا بیا بریم.
-کجا پسر من تازه میخوام برم یه دور بزنم.
-وا بابا جان شما که می خوایی بمونی باید بشینی و از منظره لذت ببری.
-نه پسر درسته که پیرم ولی هنوز یکم نیرو دارم که.
-باشه بریم.
حالا میرن یه دور میزنن و بعد میشینن رو یه نیمکت که هی تکون میخورد.
پرسیوال که اعصابش خورد شده بود با عصبانیت ولی آرام به دامبل گفت-پاشو یه دور دیگه بزنیم.
دامبل که از نفس افتاده بود گفت-آخــــــه..پدر من ـــــباشه بریم.

بلند میشن و دوباره شروع می کنن به قدم زدن.دامبل با ناراحتی و خستگی گفت-پدر من موندم تو چطوری پیر شدی.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#54

اگبرت انگشت نما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۵۲ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 48
آفلاین
دوربین میره جلو تا پیرمردو شناسایی کنه..


دوربین: جییغ
ملت : جییغ

و ناگهان همه میبینن اون پیرمرد کسی نیست جز اگبرت انگشت نما. :evilsmile:

صدایی از پشت صحنه: نه نه نه .. این چیه نوشتی الان میان بهت فحش بی ناموسی میدن.
اگبرت:اِکــــــــــــــــــی ... من چمه مگه ؟! مگه من حق ندارم اسمم تو رول باشه..
صدای پشت صحنه: برو عمو ... برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه ... هر چی فحش بیناموسیه برای ما میخری .. برو بابا جان برو یه چیز دیگه بنویس.
اگبرت:

______

خو از اول ...

دوربین میره جلو تا پیرمردو شناسایی کنه..


دوربین: جییغ
ملت : جییغ

دوربین جلو میره و همه میبینن اون پیرمرد کسی نیست جز جینی ویزلی.

صدای پشت صحنه: !!!!!! *&**&^$#%^$#%#%#^^$&^*%*@#@$@%@#%^*&*&))&&( اینا الان مصداق فحش بیناموسیه) ای بابا جینی ویزلی که دختره ..
اگبرت: ای بابا .. اومدیم اول صبحی یه رول بزنیما ...
صدای پشت صحنه: خیر سرت ... این سوژه رو تازه احیاش کردند برو اقا یه جا دیگه رو نابود کن .. برو عمو ...
اگبرت: بابا به هر چی میگی قسم این جینی خودشم نمیدونه این پیرمرده کیه !!!!
پیرمرد مورد بحث: به مولا من خودمم نمیدونم کیم، چیم، از کجا اومدم، بابا من اشتباهیم، یکی به دادم برسه، بابا من از بچگی سختی کشیدم، بابا چرا سر پیری با من اینجوری میکنین، بابا من خیلی اشتباهیم، بابا من حاضر این اگبرت اکپیری باشم اما تو مدرسه به بچه ام نگن بابات بی هویته بابا من حاضرم همین جینی باشم، به مولا حاضرم، تا کی تمسخر تا کی توهین ...
صدای پشته صحنه: خوبه خوبه ... نمیخواد مونولوگ تاثیر گذار بگی .. اقا شما بیا این رولو ادامه بده وقت نداریم ...
اگبرت:برو بابا ، من اصن قهرم از پست قبلی ادامه بدید ...


ویرایش شده توسط اگبرت انگشت نما در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۳ ۱۲:۳۹:۳۱


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۹:۵۷ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱
#53

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
‏"کمیته احیاگران ایفای نقش‏"‏

سوژه جدید


... گگگگییژژژ... (افکت صدای ترمز ماشین‏)‏

- هووی بوقی.. مگه داری تسترال میرونی... پیرمرد سکته کرد... یواشتر...

البوس بایه حرکت از ماشین پیاده میشه و دستشوبه طرف داخل ماشین دراز میکنه:
- بیا پدر جان؛ دست منو بگیرو پیاده شو. ببین چه جای خوشگیل موشگیلی اوردمت...

صدا از تو ماشین:
...پ - پ- پسرم-م-م... اینجا ک-ک-کجاست که آوردیم؟..
آلبو س دست پیرمردو میگیره تا پیاده شه
..پدرجان؛ اینجا همونجایه که همیشه آرزوشو داشتی‏!‏
پیرمرد درحالیکه پشتش به دوربینه با زحمت بسیار از ماشین پیاده میشه و هنوز مجهول الهویه است !!

... گروووپ...
آلبوس درماشین رو میکوبه و کل شیشه هاش میان پایین‏!‏

-بیا پدرجان.. بیا..

... گگگییژژ... (افکت ترمز ماشین دوم‏)‏
ماشین دیگه ای درست جلوی آلبوس و پیرمرد متوقف میشه.
پیرمرد که دچار شوک شدیدی شده بود پخش زمین میشه..

دوربین میره جلو تا پیرمردو شناسایی کنه..


دوربین: جییغ
ملت : جییغ




ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۳ ۱۰:۳۱:۳۸

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
#52

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین

دامبلدور که آروم شده بود رو به جینی : دخترم ، جینی باید تنهایی باهات حرف بزنم ..
جینی که احساس کرده بود دارد اتفاقایی می افتد با تکان دادن سر موافقت خودش را اعلام کرد .
دامبلدور یکی از اتاقها رو نشون داد وهمراه جینی به راه افتاد...


یک ساعت بعد....

محفلی ها دیگه آثار خستگی در چهرشان نمایان شده بود . پرسیوال با خمیازه گفت : اینا چرا دیر کردن؟ الاناست که سروکله بقیه مرگ خوارا پیدا بشه ...
..........گییییژژژژژژژژژ..........
جینی و دامبلدور با چهره ای متفکر از اتاق خارج شدند . دامبلدور همچنان که یک شپش را در داخل ریشش شکار کرده بود با لبخند پیروز مندانه ای زد . و رو محفلیون : گلاب به روتون ، من یه سر برم مرلینگاه وبیام. جینی ادامه نقشه رو بهتون توضیح میده ...
دامبلدور دست به کمر در طول سالن به راه افتاد...
جینی با نگاهش رفتن دامبل را تعقیب کرد و سپس رو به افراد حاضر :
اهههممم....
لیدیر اند جنتلمنز ، ای محفلیون و اعضای شجاع محفل ، ای شجاع ترین شجاعان ، ای قهرمان قهرمانان ... ای همه چیز تمامان ...
طی صحبت هایی که با دامبل بزرگ داشتم تصمیم بر این شد که ...


ادامه در تاپیک بحبوحه سیاهی


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱
#51

چوچانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۱ شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵
از برج ریون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
چو: دامبلدور بابا پرسی رو چی کار کنیم؟
البوس: اون با استرجس
چو پیش دو سوژه اصلی میره و میارتشون و البته میزان احتمال.....(به علت خشن بودن نوشته نمی شود) توسط البوس عزیز را شرح میدهد
وقتی ان دو به دامبلدور میرسن قیافه هایشان به این شکل در میاید
دامبلدور:چه مرگتوته؟
و اما استرجس :
بابا پرسی: من البوس کوچولوم رو می خوام
استرجس : بابا البوس دوباره برزگ شد تو رو مرلین بیا بریم



ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۱۶:۴۱:۰۲


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#50

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
آلبوس که یک پیژامه گل منگولی تنش بود و هنوز پستونکش با یه زنجیر به گردنش آویزون بود شروع به قدم زدن و فکر کردن کرد...
که یهو گفت: پس الان اون دوتا تسترال کجان؟؟

جینی و پرسیوال بهم نگاه کردن که ناگهان توجه حضار به محوطه جلب شد:
- عشق تویی ..عاشق منم..مینروا تویی..الفیاس منم..
الفیاس درحالیکه دست مینورا راگرفته بود قدم زنان داشت برایش شعر تراوش میکرد..

ملت:

آلبوس که داشت خون خونشو میخورد رو به به چو گفت:
چو زود برو اون دوتا پیرپاتالو بیار اینجاببینم...
به پیژامه وصله دار مرلین قسم آخرش یا خودمو خلاص میکنم یا این الفیاسو میفرستم دهن نجینی..
جینی ..دخترم .. باید کم کم واسه رفتن آماده شیم...


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۰:۰۴:۱۰
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۰:۰۹:۳۲

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#49

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۲
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
با عرض معذرت ‏،‏ پست نیمفادورا تانکس نادیده گرفته میشه ‏.
ادامه از پست قبلی خودم ‏:
الفیاس و مینروا ‏:‏
جینی ‏:‏ اول این ‏: بعدش این ‏: :vay: .‏ الفیاس خودتو جمع کن ما یه ماموریت داریم که باید انجام بدیم ! ‏
الفیاس ‏: :bigkiss: و ‏....‏ ( censored‏ )‏
جینی ‏:‏ اوهوی ‏،‏ پیر چوپون آلزایمری ‏،‏ با تو ام ‏.‏ ‏
الفیاس و مینروا ‏:‏ ( هنوز همون بالایی هستن )‏
جینی از سر براه شدن و برگشتن الفیاس قطع امید می کنه و خودش می ره سر وقت بابا پرسی که هنوز یه جا افتاده و به شکل اولش در اومده !‏
جینی :‏ بابا پرسی بیا ،‏ باید تو رو از این جا ببرم ‏.‏ ‏
پرسیوال ‏:‏ نه من نمیام ‏،‏ من بوس کوچولوی خودمو می خوام !‏
جینی ‏:‏ ‏ .‏ خدایا ‏،‏ منو به خاطر کدوم گناه نکرده ام گرفتار این آدم فضایی ها کردی ؟ اینا اگه درست بشو بودن خودت درستشون می کردی ! خدایا ‏ :vay:
و جینی با هزار دردسر سعی می کنه بابا پرسی رو جمع کنه !‏

کمی قبل مقر فرماندهی ‏:
استرجس ‏:‏ دستت درد نکنه سورس ‏،‏ اگه تو نبودی ‏...‏ خوب یکی دیگه بود !‏
سورس ‏:‏ تا ‏۲‏ دقیقه دیگه بر می گرده به حالت اولش ‏،‏ من باید برم تا لرد بهم شک نکرده .
پاق ‏...
۲ دقیقه بعد ‏:‏ ‏
دامبلدور ‏:‏ دستتون درد نکنه وقت بدی اینطوری شد ‏،معذرت می خوام ‏،‏ حالا چی شده ؟
محفلی ها تمام اتفاقات رو به دامبل شرح می دن ‏.
استرجس ‏:‏ محلتشون تموم شده باید بریم !‏
دامبلدور :‏ باشه !‏
پپپپپپپپپپاااااااااااقققققققققق ‏....‏ ( افکت غیب شدن دسته جمعی محفلی ها )‏
تمام محفلی ها در خانه سالمندان ظاهر می شن و بعد از یه ربع در گیری با ‏۳‏ تا مرگخوار ‏،‏ به زور اونارو بیهوش می کنن و حافظشون رو اصلاح می کنن ‏،‏ و بعد خبردار شدن از اتفاقات داخل خانه سالمندان ‏:
همه ی محفلی ها ‏


ویرایش شده توسط الفیاس.دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۹ ۲۰:۳۹:۲۹

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۸:۵۰ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱
#48

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
جینی:ای بابا یکی دیگه !نه !
مینروا:
الفیاس :اینکه از آلبوسم کوچیک تر شده
جینی :تو با مینروا برو محفل منم میرم سراغ اسنیپ که برای5،6نفر معجون افزایش سن درست کنه.
الفیاس:حالا چرا 5،6 نفر؟
جینی:خوب معلوم نیست چند تا محفلی دیگه داشته باشیم؟؟؟
و...


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#47

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۲
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
شبح ها الفیاس ( بابا پرسی ) رو که تو شوک بود رو می برن یه گوشه پرت می کنن و می رن ‏.

شماره ‏۱۲‏ ،‏ میدان گریمولد ‏،‏ لندن ‏،‏ انگلستان ‏،‏ اروپا ‏،‏ کره زمین ‏،‏ منظومه شمسی ‏،‏ کهکشان راه شیری ‏،‏ ‏....:
جینی با بچه ای در بغل وارد و چهره ای خسته بخاطر اتفاقات خانه سالمندان وارد مقر میشه ‏:
ملت محفلی ‏:‏ ااااااا ‏....‏ ‏
جینی ‏:‏ جمع کنین خودتونو ‏،‏ ‏ ،‏ تو خونه سالمندان بود آوردمش ،‏ اونا می خواستن بکشنش ! راستی آلبوس کجاست ؟ ‏
الفیاس ‏:‏ بعد از اینکه تو رفتی یهو آلبوس آتیش گرفت و ناپدید شد !‏
جینی ‏:‏ پس یعنی ‏...‏!‏
استرجس به حالت گولاخانه ای وارد کادر می شه و می گه ‏:
پس یعنی اینکه اون افسانه که میگه البوس هر شصت سال یه بار مثل فاوکس آتیش می گیره و دوباره از نو متولد میشه ‏،‏ حقیقت داره ‏.
چو ‏:‏ پس یعنی این بچه زشت و سیبیلو و ‏....‏ دامبل هستش ؟
استرجس ‏:‏ آره متاسفانه !‏
کل ملت محفلی از آغاز جهان ‏:‏ ‏
جینی ‏:‏ حالا بیایین اینو نگهش دارین و یه فکری به حال بابا پرسی بیچاره بکنین که تا ‏۱.۵‏ ساعت دیگه بر میگرده حالت اولش !‏
الفیاس ‏:‏ جینی بیا باهم بریم اونجا من و بابا پرسی جامون رو عوض کنیم ‏.‏ ‏
جینی ‏:‏ باشه !‏
استرجس ‏:‏ ما ‏۴‏ ساعت منتظر شما می مونیم اگه خبری از شما نشد هممون می ریزیم اونجا ‏.
کل محفلی ها ‏:‏ پوووووووف ! این چه بوییه ؟
دامبلدور ‏:‏ اوووه ‏..‏ اوووه ( افکت گریه کردن ) پوشکم رو عوض کنین ‏،‏ زود باشین ‏...‏ اوووه اووووه !‏
محفل ‏:
و در این حین جینی و الفیاس غیب می شن و تا به داد بابا پرسی برسن و استرجس فوری اسنیپ رو یه جوری احضار می کنه و بهش میگه معجون افزایش شن رو سریعا درست کنه تا البوس به موقع حاضر بشه ‏.

خانه سالمندان
جینی :‏ الفیاس بیا دیگه !‏
الفیاس ‏:‏ یه لحظه صبر کن اینجا رو نگاه کنم بعد ‏...
ججججججررررررر ‏.....
الفیاس ‏:‏ ‏
جینی ‏:‏ برو کنار ببینم ‏،‏ اونجا چیه ؟

و جینی در درون تختی مینروا مک گوناگال را می بیند که با حالت ‏ به الفیاس نگاه می کند ‏.‏ ‏
و ‏....


ویرایش شده توسط الفیاس.دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۸ ۰:۱۲:۵۴

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۱
#46

چوچانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۱ شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵
از برج ریون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
رز و بلا:
لینی : این یعنی چی پسر پدل؟
جینی که میبینه داره خراب میشه در رو میبنده
لینی باز کن اون در رو ببینم این بچه این جا چی کار میکنه؟ چرا نوشته البوس دامبلدور؟ این شبه کجاست؟
آنتونین:
آنتونین:چه خبره این جا خو نه سالمندانه سه نفر با این داد به من پیوستن!
لینی: بببخشید یه سوال داشتیم جریان این اتاق با بچه چیه؟
آنتونین:این اتاق رو ...
بلا که تازه از شک در اومده بود گفت این اتاق رو مای لرد به من گفته بود برای دامبل بگیرم
آنتونین:داشتم حرف میزدمااااااااا
لینی شما بفرمایید
آنتونین:اتاق همونیه که بلا گفت ولی کدوم بچه رو میگید ؟
تا در رو لینی باز میکنه
الفیاس: پسرکم
دامبلدور: پدل پدل
جینی در رو دو باره میبنده و میگه اول الفی ببرید بیام اسراغ این
والفیاس به دست اون سه روحی کهبا جیغ لینی درست شدن سپرده میشه
لینی دو باره در رو باز میکنه
آنتونین: این کیه این جا من تا حالا انو ندیدم :
لینی:حالا صاحاب نداره خلاصش کنیم
جینی : وای نه بچه گناست من میزارمش دم یه دری
رز: اخه کی با این سیبیلاش ورش میداره
جینی:مردم که مثل ما نیستن!
و جینی مثتقیم به سویمحفل اپارات میکنه


ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۷ ۲۱:۳۶:۲۷
ویرایش شده توسط چوچانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۷ ۲۱:۳۹:۰۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.