هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
بلا و وزیر نگاهی بهم میندازن و تصمیم میگیرن وقت رو هدر ندن. برای همین به سمت مردی که از ساختمون بیرون اومده میرن. مرد که نگاهش به اونها میفته عینک دودیش رو روی چشمم جا به جا میکنه و میگه: چیه؟ چی میخواین؟

وزیر نیشش رو تا بنا گوش باز میکنه و میگه: زهر مار!
شــــــتررررررررق!
وزیر که جای چهارتا انگشت روی نیمه سمت راست صورتش نقش بسته: مردک، دیوانه، روانی، سادیسمیک، مازوخیستیک! چته؟!
مرد پوزخندی میزنه و میگه: تا تو باشی دیگه خوشمزگی نکنی. زهر مار به قیافه ات! گفتم چی میخواین؟!

وزیر که حسابی جوش اورده یقه مرد رو میگیره و با عصبانیت میگه: زهر.....مار!
مرد نگاهی به اطرافش میندازه و میگه:هوم. شرمنده که زدمت. باید مطمئن میشدم خودتونین. کار قاچاق شوخی بردار نیست. حالا دنبالم بیاین داخل ساختمون.

بلا لبخندی میزنه و همان طوری که سعی میکنه جلوی وزیر رو بگیره تا مرده رو تیکه و پاره نکنه به همراه اون وارد ساختمون میشه. ساختمان جایی سه طبقه و قدیمی با دیوارهای سیمانی و چرک و کثیفه.
مرد به پله هایی که در سمت چپ راهرو قرار گرفتن اشاره میکنه و میگه: با من بیاین پایین. دو طبقه زیر زمینه.

بلا با سوظن میگه: چرا ما باید به تو اعتماد کنیم؟
مرد شونه هاشو رو بالا میندازه و جواب میده: میتونین نکنین و راحتون رو کج کنین و برین رد کارتون. واسه من فرقی نداره. مشتری همیشه پیدا میشه. ولی اگه اون زهر مار لعنتی رو میخواین مجبورین بیاین پایین!

وزیر با عصبانیت شونه بلا رو میکشه و میگه: چرا همینجا نمیزنی این یارو رو نفله نمیکنی که بریم نجینی رو برداریم و بریم دنبال زندگیمون؟
بلا وزیر رو به سمت پله ها هل میده و میگه: الان؟ اومدیم و نجینی اینجا نبود. بعدش میخوای چیکار کنی؟ اول مطمئن بشیم نجینی اینجاس بعد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
وزیر دنبال بلا یکی دو تا کوچه و خیابونو رد میکنه، اما یکهو نکته ی جالبی به ذهنش خطور میکنه.

- بلا؟ ...

وزیر سرعتشو زیادتر میکنه تا به بلا نزدیک تر شه و از میون جمعیت زیاد، صداش به بلا برسه.

- تو اصلا میدونی داری کجا میری؟

بلا همون طور که داره جلو میره و اطرافو از نظر میگذرونه، زیرزیرکی یه نگاه به وزیر میندازه و میپرسه:

- چطور مگه؟

وزیر که از جواب بلا به شدت تو کف مونده، سعی میکنه دهنشو که از تعجب باز مونده ببنده و با عصبانیت میگه:

- چطور مگه؟ چطور مگه؟ خودت میفهمی چی داری میگی؟ اگه نمیدونی کجا داریم میریم که در حقیقت هیچ جا نمیریم و الکی داریم وقت تلف میکنیم! :vay:

بلا سرجاش وایمیسه، به سمت وزیر برمیگرده، تو چشاش زل میزنه و میگه: چقدر رزو میشناسی؟

وزیر بدون توجه به حرف بلا آهی میکشه و با یه حرکت سریع، برگه ای که آدرس روش نوشته رو از دست بلا کش میره. بلا که از بی توجهی وزیر خوشش نیومده، ابروشو بالا میندازه و میگه:

- فقط میخواستم یادآوری کنم که خیلی پر حرف شدی. حالا تو که ادعا میکنی بلدی، بگو باید از کجا بریم؟

وزیر آدرسو نگاه میکنه و میبینه که در ابتدای آدرس نوشته خیابون فاندر. سرشو بلند میکنه، یکم اینور اونورو نگاه میکنه و چشماش روی یه تابلو متوقف میشه.

- از اون طرف!

بلا زیر لبی میگه: همش شانسکی بود.

و دنبال وزیر راه میفته.

ساعتی بعد:

بلا و وزیر، هردو نفس نفس زنان یه گوشه وایسادن و با خوش حالی به ساختمونی که رو به روشونه خیره شدن.

وزیر رو زمین ولو میشه و میگه: بالاخره ... رسیدیم.

بلا رو زانوهاش خم میشه و جواب میده: تا حالا تو عمرم ... اینقدر راه نرفته بودم ... از ترس تیکه تیکه شدن بدن تو هم که آپارات نکردیم.

وزیر که نفسش دوباره جا اومده، بلند میشه و میگه: واسه رعایت جوانب احتیاط بود! اینارو ولش کن، مث اینکه رفیقمون منتظرمونه!

و هردو به مردی که از ساختمون بیرون اومده و داره اطرافو میپائه خیره میشن.




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۱

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
وزیر به بلاتریکس:
- بلا؟

بلاتریکس به وزیر:
- وزیر؟

بلا دستش رو زیر چونه اش گذاشت ولی چون فکر کردن در مورد دیالوگ هایی که چند لحظه قبل رد و بدل کرده بود به نتیجه نرسید، ترجیح داد به جای اینکه به معنی حرف هایی که زده فکر کنه دوباره با مار دزد تماس بگیره.

- الو؟ بازم که شما مزاحم ها هستین، چیکار دارین دوباره؟

بلا سرفه کوچکی کرد و بعد از چشمک زدن به وزیر گفت:
- ببخشین، آنتن رفت خط قطع شد. داشتم توضیح میدادم، ما از یه بیمارستان امراض لاعلاج میایم و دنبال کشنده ترین سم مار برای بیمارانمون که از زندگی نا امید شدن میگردیم.

مار دزد پشت تلفن کمی فکر میکنه و بعد میگه:
- مگه اونجایی که شما ازش میاین اوتانازی مشکل نداره؟

بلا نگاه ملتمسانه ای به وزیر میندازه ولی وزیر هم شونه هاش رو میندازه بالا، برای همین بلا دلش رو به دریا میزنه:
- نه هیچ مشکلی نداره.

مار دزد چند لحظه سکوت میکنه. از پست تلفن صدای خش خش به گوش میرسه. وزیر که داره ناخن هاش رو میجوه آماده است تا طرف هر لحظه گوشی رو قطع کنه اما در کمال ناباوری بلاتریکس و وزیر، مار دزد میگه:
- خیلی خب. شما چه دیوانه هایی هستین دیگه! زهر مار میخوان!حالا اصلا به درک میخواین که میخواین، بیاین به ادرسی که بهتون میگم. هرچقدر که در توان مالیتون باشه بهتون زهر مار میدم...ها ها ها!

بلا با لبخند شیطانی مشغول نوشتن آدرس میشه و بعد از تموم شدن مکالمه تلفن رو قطع میکنه و با قیافه خبیثش به وزیر میگه:
- بریم که خیلی کار داریم!



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۹:۵۰ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۹۱

مگان جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از جادوگران رفتم...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 39
آفلاین
بلا: :d
وزیر:

- هو... چشات رو برا من اینجوری نکنا. تو روت خندیدم پررو شدی؟

در همین حین صدایی از درون گوشی میومد:
- هـــــــوی... الــــــــــــو... زهر ماریه هــــــــــوی...

وزیر سریع موبایل رو در گوشش گذاشت و گفت:
- هان... ببخشید. یه لحظه شما رو فراموش کردیم. :d

پایپ:

ناگهان صدای ویکتور در جای جای رول پیچید و گفت:
- هوی مگان بی شعور... چی میگی برا خودت. اینا که با موبایل بودن، چطوری قیافه ی اون یارو پایپ رو دیدن؟

مگان خارج از رول نگاه عاقل اندر سفیهی به ویکتور کرد و گفت:
- هه هه... بچه ها نشونش بدین.

با اشاره ی مگان وزیر تلفن رو قطع کرد و به بلاتریکس داد. بعد هم خودش از کادر خارج شد.
بلا شروع به گرفتن شماره کرد و رو به موبایل شروع به صحبت کرد.
دوربین نشون میده که بلا در حال مکالمه ی تصویری با لرد بود.

لرد با لحنی عشقولانه گفت:
- عجقم... عسلم... تیتال می تونی اونجا؟ این وزیر اذیتت نمی تونه؟ :pretty:
- نه جیگلم... این وزیر اسکول تر از این حرفاس. می بینمت به زودی. بوس بوس بای.

وقتی مکالمه تموم شد وزیر وارد صحنه شد و گفت:
- واو... این چی بود؟ چجوری مکالمه ی تصویری انجام می دادی؟

بلا با لحن تبلیغات تلویزیون گفت:
- با نسل سوم سیم کارت های رایتل، مکالمات تصویری، اینترنت پر سرعت و خیلی چیز های دیگه امکان پذیره.

بعد صدایی شبیه غول چراغ جادو روی صحنه گفت:
- برای پیش ثبت نام این سیم کارت ها به سایت اینترنتی ما مراجعه کنید. رایتل!

مگان: :zogh:
ویکتور:

در همین حین که ویکتور داشت خارج از روول کف و خون قاطی می کرد، داخل رول وزیر در حالی که چونه اش را می خواروند گفت:
- مگان، مگان... یه سوال. الان که من این پایپ رو تلفن رو روش قطع کردم، احتمالاً زنگ هم بزنیم بر نمی داره. چجوری سوژه رو پیش ببریم؟

مگان فکر کرد و گفت:
- راست می گیا... فکر اینجاش رو نکرده بودم.

در این لحظه بلا دوباره با همون لحن تبلیغاتیش گفت:
- با مکان نمای سیم کارت های ایرانسل می توانید از عزیزان خود با خبر باشید.

با این دیالوگ آخر خارج از رول مگان و ویکتور هر دو روی زمین افتادند و شروع به قاطی کردن کف و خون کردند.


ویرایش شده توسط مگان جونز در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۵ ۱۰:۱۹:۱۳


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

کرم مورد علاقه نجینی اشتباها توسط وزیر دیگر کشته میشه و همین نجینی رو دچار افسردگی میکنه.لرد که طاقت دیدن ناراحتی نجینی رو نداره به وزیر دستور میده همراه نجینی به استرالیا سفر کنه و همسر دلخواه نجینی رو براش پیدا کنه.
در استرالیا نجینی عاشق ماری که داخل بطری شیشه ای گذاشته شده میشه.فروشنده فقط به یک شرط قبول میکنه مار رو به وزیر بفروشه و اونم اینه که وزیر دو تا مار زیباتر از نجینی براش بیاره.وقتی وزیر از شکار مار برمیگرده متوجه میشه مارفروش و بند و بساطش و نجینی غیب شدن.

از طرفی لرد سیاه بلاتریکس رو دنبال وزیر میفرسته.وزیر ماجرا رو برای بلا تعریف میکنه و باهم دنبال نجینی میگردن.با دیدن آگهی فروش سم مار به این فکر میفتن که شاید بتونن نجینی رو اونجا پیدا کنن.وزیر و بلا با شماره روی آگهی تماس میگیرن.
(شخصی که باهاش تماس گرفتن همون دزد نجینیه)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وزیر با لحنی مودبانه شروع به صحبت کرد.

-بنام ملکه، من مایلم شما رو ببینم.
-به چه مناسبتی؟
-زهر مار!
-بله؟
-امم...ببخشید...منظورم سم مار بود.من به مقداری سم مار احتیاج دارم.
-میتونم بپرسم چرا باید شخصی به سم مار احتیاج داشته باشه؟حالا ما برای خنده یه آگهی دادیم.شما چرا جدی گرفتین؟

وزیر با اشاره چشم و ابرو از بلا درخواست کمک کرد.بلا گوشی را گرفت.
-بدش به من.الان از کشنده ترین سلاحم استفاده میکنم.صدای گیرا و جذابم!:pretty:...الو...آقای ماردزد؟ببخشید.ما از سنت مانگو مزاحمتون شدیم.برای درمان مانتیکورگزیدگی به این سم احتیاج داریم.ضمن اینکه بیماران لاعلاجی داریم که خب...ترجیح میدن به جای عذاب کشیدن توسط این سم به ملاقات سالازار کبیر...

وزیر صدای عصبانی مارفروش را از پشت خط شنید.
-سنت چی چی؟مانیکور؟سالار؟چی دارین میگین شما؟

بلا فورا متوجه شد که کشنده ترین سلاحش چندان هم کشنده نبود و گوشی را به همراه لبخندی زیبا تقدیم وزیر کرد.




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لرد با خودش میگه که شاید اگه بره بخوابه، ادامه ی خوابشو میبینه و میتونه اسرار نهفته تو خوابشو کشف کنه. پس از همون راهی که اومده بود برمیگرده تا به خواب عمیقی فرو بره ...

اون طرف - بلا و وزیر:

- پس چه غلطی میکنی؟ :vay:

بلا با یه حرکت سریع وسیله ای به نام موبایلو که تو دستای وزیره میقاپه و با عصبانیت میگه:

- بگو چی کارش کنم؟ این زنه کیه همش داره حرف میزنه؟ مگه پایپ مرد نبود؟

وزیر سعی میکنه دوباره موبایلشو پس بگیره و میگه: د ِ خو تو که نمیذاری کارمو بکنم. هرچی به شماره ش زنگ میزنم پیغام بیزی میده!

بلا با عصبانیت همچنان گوشی رو تو دستش محکم میگیره تا وزیر از دستش نگیرتش و میگه:

- دروغ نگو بوقی! خودم دارم میشنوم این زنه حرف میزنه. بهش بگو با پایپ کار داری ... هوی خانوم، بده پایپ ... پایپ؟ پایپ؟

همه ی جمعیت حاضر در اطراف بلا با تعجب سرشونو به سمت بلا چرخوندن و سعی میکنن جلوی افتادن فکشون رو زمینو بگیرن. وزیر صورتش سرخ و سفید و کلا یه دور همه رنگارو طی میکنه و وقتی به حالت عادی برمیگرده با دستپاچگی هرجور شده گوشی رو از دست بلا که همچنان داره توش داد میزنه میگیره و میگه:

- ولش کن بلا، الکی که نیست. تو که کار باهاشو بلد نیستی واس چی این کارو میکنی؟

وزیر با دیدن جمعیت که عینهو چی به اونا زل زدن، به سمتشون برمیگرده و میگه:

- به چی زل زدین؟ فیلم سینمایی که نیس ... پیشته، دهه !

جمعیت بیش از پیش به عقل آندو شک میکنن، اما به هر حال بیخیال و پراکنده میشن. بلا دست به کمر جلو وزیر وایمیسه و میگه:

- نه که خودت بلدی؟ یه ساعته داری بش میزنگی!

وزیر دوباره شماره ای که گرفته رو با شماره ی تو آگهی چک میکنه و در همون حال میگه: عزیزم شهر هرت ( حرت؟ ) که نیست! کم نیستن آدمایی که این سم ارزشمندو میخوان! پس همه دارن بش میزنگن و واسه همین مشغوله! ... اااا صبر کن، داره بوق آزاد میخوره.

همون موقع صدای مردی از پشت گوشی شنیده میشه که میگه: بله؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۳ ۲۲:۱۴:۰۸



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
بلا همچنان داد میزد و میدوید:
- اویی کچل...های ... کری؟
بلا آنقدر دویده بود که دیگر تقریبا روبه روی مرد مشنگ ایستاده بود .با لحن خاصی گفت:
- آه ...چرا ...چرا گوش نمیکنی؟از قصد بود؟
ناگهان وزیر از راه میرسه و بلا رو کنار میزنه و با عجله میگه:
- ببخشید آقا سم های کم یاب رو از کجا میشه تهیه کرد؟
بلا که هنوز داشت نفس نفس میزد جلو اومد و گفت:
ـما باید صاحب این مغازه رو پیدا کنیم.
مرد مشنگ که هنوز داشت به آن دو نگاه میکرد ابرو هایش را در هم کشید . سرش را پایین انداخت و رفت.
بلا نگاهی معنی دار به وزیر انداخت.وزیر که داشت به دور و برش نگاه میکرد ناگهان متوجه جمله ی ریزی زیر آگهی شد.
- هی بلاتریکس .بیا اینجا رو ببین.
ببلاتریکس که هنوز تو شک بود به طرف وزیر حرکت کرد.
- چی میگی؟
-نگاه کن . آقای پایپ.
-که چی؟
-خوب این اسم همون مشنگیه که نجینی رو پیشش گذاشتم دیگه.روی شیشه ی مغازشم نوشته بود آقای پایپ.
-خوب؟
-خوب این همونیه که نجینی رو دزدیده.
-احمق .کروشیو ... خوب ما از اولم میدونستیم که این آقای پایپ نجینی رو دزدیده. :vay:
وزیر با صدای مهیبی به عقب پرت شد.
سپس در حالی که داشت سر شو ماساژ میداد با صدای ضعیفی گفت:
- خوب ما که مطمئن نبودیم.

>>خانه ریدل ها
لوسیوس هنوز داشت برای لرد تعریف میکرد که این مجاری به یکی از اتاق ها راه دارد که نا گهان متوجه شد ارباب اصلا به او گوش نمیدهد.پس تصمیم گرفت از آنجا برود تا ارباب کروشیو بارونش نکرده:
-ار...ارباب ...من ...من میتونم برم؟ :worry:
ارباب که تازه متوجه لوسیوس شده بود با اشاره درست او را مرخص کرد.هنوز داشت به اون صدا ها فکر میکرد.لوسیوس تعطیمی کرد و رفت.


ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۳ ۲۱:۵۹:۵۸


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۱

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
احساس سستی و ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود. سرعت نفس کشیدنش به قدری کوتاه شده بود که به نظرش می آمد جز برای زنده نگه داشتن و شکنجه شدنش کاربردی ندارند!
- ســــــــــــــــاها...ساشاها... ک....ک....مک....

ضربان دردناکی در سرش او را به مرز جنون رسانده بود. بدن مار مانندش به نحو بدی در هم تنیده شده بود....
- نــــــــــــه!!!

چشمان لرد سیاه با شنیدن صدای فریادی بلند کاملا باز شدند. درحالیکه به شدت می لرزید، با شتاب از جایش برخاست تا موقعیت آن منبع وحشت زده را دریابد.

در سکوت به دقت اطرافش را بررسی کرد. مدت کمی زمان براش کافی بود تا با این حقیقت روبرو شود که خودش از روی ترس و ناامیدی فریاد کشیده بود.

- سردی و سستی... چه اتفاقی داره برام میفته؟ نکنه به خاطر مرگ سه چهار تا جادوگر احمق دیشبی... نه... نه این نبود؟!!

تق تق( افکت در زدن)...

- سرورم اجازه ورود دارم؟

با شنیدن صدای لوسیوس، لرد سیاه به سرعت به خودش امد. نباید کوچکترین ضعیفی از خود نشان میداد مطمئننا این تنها یک توهم بوده و بس.
- بیا تو!
- سرورم

مالفوی به آرامی وارد اتاق دم گرفته و تاریک شد. از انجا که از ترس لرد سیاه -که این اواخر عصبانی بود- جرات نداشت به چهره او نگاه کند بنابراین متوجه نشد که لرد سیاه برای سرپا ماندن به صندلی چنگ انداخته است.
-س..سرورم ما تونسیم با موفقیت یه مجاری دیگه هم به وزارت خونه پیدا کنیم...

صدای لوسیوس در ذهن لرد سیاه کم کم محو شد و به جای آن صدای ناراحت کننده در گوشش پیچید. صدای هشدار امیز موجوداتی مفلوک که برای نجات خودشان از اسارت تقلا می کردند.....

همزمان در بازارچه فروش مارها

بلاتریکس و وزیر دیگر به سرعت در میان بساط مار فروشان سرک می کشیدند اما هیچ نشانی از سارق ناجینی نبود که نبود.

- خیلی عجیبه که لرد سیاه هنوز نفهمیده ناجینی دزدیده شده؟!! نکنه برای مار محبوب ارباب اتفاقی افتاده!!! :worry:

وزیر دیگر که نامیدی از صدایش به وضوح احساس میشد با صدای خفه گفت:
- اینجا هم که نیستند دیگه جایی نمونده که نگشته باشیم طلسمای تو هم که فایده ای نداشت ... اصلا چه فرقی بین من و توی جادوگره وقتی کاری با اون ماسماسکی که تو دستته نمی تونی انجام بدی! :vay:
- کروشیو.... ابله!!! همش تقصیر تو شبه ماگله که منو تو هچل انداختی. اصلا چرا نیام تو را خوراک همین ماره نکنم که تو این قفسه و بغدش به ارباب بگم تو ناپدید شدی... شاید اینجوری ملت مرگخوار یه نفسی از دست گندکاری های تو بتونن بکشن!

دست حامل چوب بلاتریکس با گفتن این جمله داشت بالا می رفت تا به فکرش جامه عمل بپوشاند که چشمانش بر روی جمله بزرگ اگهی که روی قفس مار پشت سر وزیر چسبانده شده بود قفل شد.

"فروش انواع سم مار"

-هوووم ....اون یارو ممکنه نیومده باشه ناجینی رو بفروشه اومده سم اونو بفروشه.... شاید اونو... هوی مشنگ... با توم کچل... سم مارهای کمیاب مثل رو از کجا میشه تهیه کرد؟!





ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۲ ۲۲:۴۳:۵۹

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بلا چند دقیقه ای سرشو با دستش میگیره و به این فکر میکنه که الان باید چی کار کنن تا از این مخمصه نجات پیدا کنن، بعد از کمی فشار آوردن به مغزش، با تردید میپرسه:

- به نظرت ورد اکسیو جواب میده؟

وزیر که در زمینه ی جادوگری تخصص چندانی نداره میگه: چی هست؟ میخوای از ملکه بخوام از جادوگراش بپرسه ببینم نتیجه میده یا نه؟

بلا با تاسف سری تکون میده و همراه وزیر به یه کوچه خلوت میره که پرنده هم پر نمیزنه. چوبدستیشو دوباره بیرون میاره و میگه:

- اکسیو نجینی!

چن تا جرقه ی کوچیک از نوک چوبدستی بیرون میزنه و همونجا تو هوا ناپدید میشه. بلا به این نتیجه میرسه که شاید این ورد اصلا تخصصش تو جمع کردن حیوونا نباشه!

بلا یکم به اطرافش نگاه میکنه و میگه: آخه چطور ممکنه یهو غیبش بزنه؟ مگه میشه تمام کار و کاسبیشو ول کنه و به خاطر یه مار بذاره بره؟

با خارج شدن این حرف از دهن بلا، لامپی رو سر وزیر روشن میشه و میگه: تنها یه امکان وجود داره و اونم اینه که ارزش نجینی بیشتر از مغازه ش بوده باشه.

بلا چشماشو تیز میکنه و میگه: پس مارو برای خودش نمیخواد، واسه فروش میخواد!!

وزیر تکمیل میکنه و میگه: و این به این معنیه که باید بگردیم ببینیم بازار سیاه (!) فروش مار کجاس!

بلا بشکنی میزنه و با سرعت شروع به دویدن میکنه. وزیر یکم اینور اونورو نگاه میکنه و بعدش با عجله دنبال بلا حرکت میکنه تا اونو گم نکنه ...




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۵۸ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۱

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
وزیر با کروشیو بلا چند متر اونورتر پرت شد. به ماگل هایی که دورش جمع شده بودند لبخند زد و تظاهر کرد که پاش لیز خورده و افتاده و سعی کرد جمعیت رو پراکنده کنه. نگاهی به بلا انداخت و فکر کرد.

باید راست ماجرا رو به بلا می گفت؟
اون می تونه کمکی به پیدا شدن نجینی بکنه؟
سرزنش و کروشیوی بلا دردناک تره یا کروشیوی لرد؟


وزیر به سرعت جواب همه رو پیدا کرد و با خود فکر کرد کروشیو و سرزنش های بلا هر چه قدر هم وحشتناک باشه از مال لرد خیلی قابل تحمل تره!

وزیر به سمت بلا رفت و سعی کرد براش ماجرا رو توضیح بده اما بلا فرصتی برای حرف زدن به او نداد.
- جواب منو بده! بگو ببینم کجا بودی؟؟ مار نازنین ارباب کجاس؟؟؟ کروشیوو! جواب بده ببینم!

وزیر در حالی که ترس از تو صداش معلوم بود رو به بلا کرد.

چند دقیقه بعد

-تو!! تو چطور جرئت کردی پرنسس ارباب رو بذاری پیش اون؟؟ الان چطور روت میشه بیای الان اینو به من بگی و درخواست کمک کنی؟؟ کروشیووو!! همین الان میریم پیش ارباب تا اون تکلیف تو رو مشخص کنه!! آه نجینییی!!!! عروسک من!!!!!

وزیر در حالی که با خودش فکر کرد که کاش از همون اول چیزی به بلا نمی گفت و خودش یه جوری نجینی رو پیدا می کرد رو به بلا کرد.

- اا بلا یه دقیقه گوش کن خوب! الان اگه لرد ما رو ببینه بدون نجینی دیگه فقط منو تنبیه نمی کنه, براش که مهم نیست کی این کارو کرده, همه رو تنبیه و کروشیو می کنه!

بلا نگاهی به وزیر دیگر انداخت, دلش می خواست قوی ترین کروشیوی دنیا رو نصیب اون کنه و یه آواداکداورا هم بغلش بزنه, ولی متاسفانه به این نتیجه رسید که تنها راهی که خودش و همه از خشم لرد سیاه در امان بمونن اینه که به وزیر دیگر کمک کنه!


Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"














شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.