هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲

پادما پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
از چادر سرخ پوستى
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 271
آفلاین
فلور تمام اطلاعات لازم رو داد. تمام عادات او را گفت.
پادما كه بعد از دعواى فلور با او مواظب حرف هايش بود مى پرسه:
آمبريج كى مو هاشو بيگودى مى پيچه؟
ريون
فلور مى پرسه: براى چى مى خواى بدونى؟

- تجربه به من نشون داده كه وقتى زنان رو در حالى كه موهاشو بيگودى پيچيده ببينى هرچى رو كه بخواى قبول مى كنن.

آماندا مى پرسه:تجربه؟

پادما در حالى كه سرخ شده بود گفت: من يه بار مامانم رو اين جورى ديدم و براى اين كه از شرم خلاص شه قبول كرد كه من برم و جاروى پرنده بخرم.

-شايد كار ساز باشه

- حالا كيا بايد برن.

آماندا گفت: من ميرم شايد بتونم از خون آشام بودنم استفاده كنم. فلور و لينى هم بايد بيان.

لينى: الا هم بياد خوبه.به نظرم بايد پادما هم بياد چون مى دونه بايد چى كار كنه.

- نه من نميام. يه لشكر كه لازم نيست. خودتون برين.واى تازه يادم اومد مشقام مونده. من رفتم.

آمادا با سرعت خون آشاميش جلوى پادما رو ميگيره و ميگه: تو هم مياى.

پادما در حالى كه به خودش به خاطر پيشنهادش لعنت مى فرستاد قبول كرد و گفت: حالا كى موهاشو بيگودى مى پيچه .
- قبل از خواب.



به ياد قديما


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
دقایقی بعد - میزگرد خرخون ها:

ریونی ها دور تنها میز گنده ی تالارشون جمع شده بودن و در حال نقشه کشیدن برای باغ وحش بودن.

فلور نقشه ی باغ وحشو روی میز پهن میکنه و رسما شروع جلسه رو اعلام میکنه.

- خب حالا باید ببینیم که با کدوم حیوون میتونیم سریع تر به جام قهرمانی این ترم هاگ برسیم!

پادما با سردرگمی میگه: حیوون دیگه نیاز نیست که، خود آمبریج هست!

خنده ی نخودی ای رو لب تمام ریونیا نقش میبنده و فلور که از توهین به همکارش احساس مسئولیت میکنه دوبار رو میز میکوبه و فریاد میزنه:

- ساکت! وزغ مانند بودن آمبریج دلیل بر این نمیشه که اونو جزء گونه های جانوری قرار بدیم.

دافنه که چیزی نمونده از شدت خنده، صندلیشو واژگون کنه و پخش زمین شه به زور لباشو وا میکنه و میگه: ولی خداییش خیلی شبیشه هاااا! نگاش کن فل!

و عکسی رو جلوی چشمای فلور تکون میده. دهن فلور با دیدن عکس کج میشه و میخواد رو به خنده بره اما سریع خودشو کنترل میکنه و پادما که تازه فهمیده چه گندی زده سریع با خاک انداز حرفشو جمع میکنه و تصحیح میکنه:

- نه نه نه! منظورم این بود که وقتی آمبریجو راضی کنیم، دیگه کار حیوونو خودش انجام میده و نیازی به زحمت کشیدن ما نیست.

فلور با عصبانیت سر پادما داد میزنه: اینو نمیتونستی زودتر بگی؟ یک انسان بی گناهو اسباب خنده ی یه جماعت تیزهوش کردی! تو اصلا خجالت نمیکشی؟

پادما سرخ و سفید میشه و تو صندلیش فرو میره و محو میشه. آماندا که میبینه کنترل مجلس از دستش خارج شده مداخله میکنه و میگه:

- نه پادما، بهتره حیوون رو هم خودمون مشخص کنیم. اما اول بیاین راهی برا راضی کردن آمبریج پیدا کنیم، فلور تو که باهاش بیشتر در رابطه ای در موردش یکم توضیح بده بلکه هوش ریونیمون رو غلتک بیفته و راهی پیدا کنیم. زودباش اطلاعات بده!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
من کلا هیچی حتی یک کلمه از پست کینگزلی نفهمیدم. از پست فلور هم چیزی نفهمیدم. برای همین سوژه جدید می دم.

سوژه جدید:

سکوتی که در تالار ریون برقرار بود؛ با عث می شد تا سرفه های فلور بیشتر به چشم بیاید. نمیه پریزاد با ناراحتی به تالار خالی نگاه می کرد و تری را به یاد می آورد که همیشه در کنار او بود. اشکی از چشمانش جاری شد. فلور بلند شد تا به زیر نور ماه قدم گذارد و خودش را خالی کند که در تالار منفجر شد.

لینی رقصان به داخل آمد و در حالی که آهنگ "نای نای نای" را می خواند؛ داد زد:
- چطوری فلوری؟ برسونمت... سونمت... سونمت. :hungry1:

فلور اخمی کرد و نالید:
- لینی؟ انگشتتو بعد از اون کار (!) شستی و در رو باز کردی؟

پشت سر لینی دختری خجالتی وارد شد و وقتی فلور به او نگاه کرد سرخ و سپس آب شد و رفت توی زمین. بعد یکی فرد به نام مندی در حالی که داشت با قلب یکی از دشمنانش بازی می کرد و دنبال لبه رگ می گشت تا خون بخورد؛ وارد شد. دافنه هم در حالی که گوش چو را گرفته بود با خوشحالی و بعد از آمدن به تالار در را بست.

قبل از این که فلور شروع به حرف زدن کند؛ آماندا گفت:
- ما باغ وحش بودیم. مسئول اون جا بهمون گفت که اگه با کارت های تخفیف باغ وحش که بهمون داده بیایم می تونیم کلی از باغ وحش دیدن کنیم. فکر کن! چه لذتی داره.

لینی اضافه کرد:
- و در ضمن این رو باید بگم که اون گفت همه این ها رو وزیر جدید، مورفین گفته. مورفین متچکریم.

فلور اخمی کرد و گفت:
- که چی؟

دافنه جلو آمد و در حالی که خنده موزیانه ای می کرد با دستانش را به هم مالید و گفت:
- نمی دونی؟ اون جا فقط یک مسئول داره. نمی دونی چه کار هایی می شه با حیوونا کرد. بهشون آموزش داد تا علیه گروه های دیگه خرابکاری کنن. بهشون آموزش داد تا جام این ترم ریون رو برای ما کنن. تنها فاصله بین جام و ما اون مسئول باغ وحشه.

هلنا که تازه آمده بود؛ پرسید:
- مگه باغ وحش واسه ریون نیست؟ خب، هم حیووناش واسه ما باید باشه و هم مدیرش ما باید باشیم.

فلور در حالی که هنوز به بچه ها شک داشت؛ گفت:
- در واقع ما فقط با گوه های دیگه توی باغ وحش شریکیم و چون من مدیر بودم؛ اسمش رسما فقط واسه ما شده و مدیرش هم یکی از ما ها نیست.

قبل از این که هلنا بپرسد که مدیر آن باغ وحش چه کسی است؛ تمامی بچه ها به دلوروس جین آمبریج فکر می کردند.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۹:۵۳ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۲

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
- روز خوبيه قربان!

و به سختي سلامي نظامي داد.

ريموس لوپين كه در حال سر كشي صحبگاهي بود رو به عضو تازه وارد محفل كرد و گفت:

- نيازي به سلام نظامي نيست، داريوس!

داريوس نفس راحتي كشيد و با خود در دل به مرگخواران فحش داد؛ ان ها اورا مجبور مي كردند تا سلام نظامي دهد!

كمي انظرف تر و زير بوته هاي اطراف مقر محفليان


- خدا بگم چي كارت كنه، ليسا!

اندورمدا با مكث ادامه داد:
- وقت نداريم، اينجا هم پر از نگهبانه، چي كاريكنيم؟

فلور با چشم غره به اندورمدا نگاه كرد و گفت:

- اگر لحظه اي اون زبان مبارك را نجنباني شايد بتونيم فكري براي ورود به محفل و انجام عمليات بكنيم.

اندورامدا با ناراحتي اما در سكوت گوشه تكيه داده و زير پرتوي هاي تابش افتاب به مقر سنگي محفل ققنوس خيره شد.

فلور متفكرانه دستي بر چانه اش كشيد اما افكارش با فرياد هايي كه پاترونوس تري از دور مي زدند پاره شد!
كمي بعد موجودي شفاف و ابي رنگ به فلور نزديك شد:

- پاترونوس ليسا رسيد، هر چه سريعتر نقشه اي براي ورود بكشيد، تا چند دقيقه ي ديگر به شما ملحق مي شوم.تري

فلور با ناراحتي همانند اندورامدا به مقر محفل ققنوس خيره شد و كمي بعد چشمش به نگهبان هاي در ورودي افتاد؛ به غير از نگهبان در اصلي همگي زير 17 سال بودند! و اين باعث شد تا لامپ كم مصرفي در ذهن فلور روشن شود.


-------------------------------------
لطفا شهيد نكنيد!!!!!


ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
"خلاصه ی سوژه"

وزارت خونه تصمیم به بازدید از باغ وحش جالب تالار ریون گرفته. اما لرد سیاه مایل نیست که وزارت خونه به نزدیکی مقرش بیاد و مرگخواران ریونیو وادار می کنه تا راهی برای جوگیری از آمدن بازرس های وزارت خونه پیدا کنند.

ریون کلاوی ها با هم مشورت می کنند و تصمیم می گیرند تا "آندرومدا بلک،فلور دلاکور و تری بوتو " برای خرابکاری به محفل بفرستند تا برای محفلی های وزارت خونه مشکل ایجاد کنند.




بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
فلور گفت : روفوس یکی از کساییه که میاد چند روز پیش جای پاشو تو وزارت محکم کرد . حالا هم داره میاد واسه اولین ماموریت . بقیرو نمی دونم !

آندرومدا با لبخندی شیطانی گفت : پس یکم سم بخورد بانو بدیم حله .

تری با دهان پر گفت : سم قوی نباه ما نی خوایم بانو بمیره . مری بشه بس .

دفتر مشقهای لیسا افتادن و باعث جرقه زدن فکری تو سر لیسا شدند .

اونا بیشتر از چهار نفر نمی تونن باشن ! تازه همشون هم از محفل هستن .

وزیر که قیافه ی متفکری گرفته بود گفت : فلور و آندرو و تری میرن محفل بقیه میریم وزارت خونه .

فلور پرسید : ببخشید مارو می فرستی وسط این تسترالای گوشت خوار ؟!

وزیر جواب داد : ماتاسفانه بله ! خودت گفتی از جونت واسه ریون میگذری . اونجا که رسیدی بهت خبر میدیم کیارو باید ناک اوت کنین .

صبح روز بعد وسط محفل


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۹:۵۲ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
#99

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۴:۰۹ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
در تالار هافلپاف

رز در حالی که چشماش برق میزد گفت: من یه نقشه ای دارم! باید یه معجونی درست کنیم که همه ی حیوونا بی حال به نظر برسن جوری که انگار کسی بهشون نمیرسه. در ضمن یه معجون دیگه هم باید درست کنیم که لاغر بشن!

روفوس گفت: پس من سریع میرم معجونا رو درست میکنم.

آن طرف تر - تالار ریون

لینی بشکنی زد و گفت: چطوره یه کار کنیم بازرسا نتونن بیان؟ یه سنگی بندازیم جلوی پاشون تا نتونن بیان!

لونا چشماش رو گرد کرد و گفت: ولی سنگ از کجا پیدا کنیم؟

لینی نفس عمیقی کشید و گفت: تسترال بوقی! " یه سنگی بندازیم جلوی پاشون " یه اصطلاحه! یعنی یه مشکلی براشون درست کنیم تا نتونن بیان باغ وحش!

- آها!

روونا گفت: بیاید یه جوری از هاگ خارج بشیم و بریم وزارت خونه؟ قبلش تغییر چهره بدیم و هر کدوم یه مشکلی رو با این بازرسا در میون بذاریم که مهم تر از دیدن باغ وحشه!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۹۰
#98

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
پیشگاه لرد:

- ارباب خواهش میکنم مارو تو این موقعیت قرار ندین!

لرد با جدیت تمام، رو به روی روونا، آنتونین، لونا و لینی ایستاده بود.

- ارباب چطور میتونیم به تالار خودمون، به همگروهیامون ... ارباب نمیتونیم خیانت کنیم.

لرد ابروی نداشته اش را بالا انداخت و گفت:

- یعنی میتونین به من خیانت کنین؟

چهار مرگخوار نگاهی به یکدیگر انداختند و سرشان را پایین انداختند. لرد به آرامی گفت:

- کار شما قابل درکه، اما باید بدونین که این کارتون به ضرره مائه. اگه توجه وزارت به مدرسه جلب شه، ما ضرر میکنیم!

لینی با ناراحتی گفت:

- ارباب ما کاری میکنیم که توجهشون جلب نشه.

لرد با حرکت سرش مخالفت خود را نشان داد و گفت:

- هیچ راهی وجود نداره.

روونا سریع گفت: ما یه راهی پیدا میکنیم!

لرد چشم غره ای به روونا رفت و گفت:

- باشه فقط سه روز، فقط سه روز بهتون مهلت میدم تا راهی پیدا کنین که ما آسیب نبینیم. اگه راهی پیدا کنین آزادین هرکار میخواین بکنین، ولی در غیر این صورت ... باید اون باغ وحش رو نابود کنین!

چهار مرگخوار با سرافکندگی و نگرانی، بدون کوچک ترین حرفی از آنجا خارج شدند. باید هرچه سریع تر کاری میکردند!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۸:۰۲ شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰
#97

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
از آنجایی که سوژه قبلی نفله شد سوژه جدید می دم.

نیو سوژه (کپی رایت بای تازه روینی)نیو سوژه (کپی رایت بای تازه روینی)

همه دور میزگردخر خونها جمع شده بودند تا درباره کلاس فیزیک جادویی بحث کنند اما خبری از عضو جدید گروه نبود.

- روونا ما باید یه کاری بکنیم این فیزیک یه جوریه من معلم خصوصی می خوام.

- بودجه نداریم از بچه ها کمک بگیر نمی بینی یارانه ها رو دادن فک کنم آلفرد بتونه کمکت کنه

آلفرد در حالی که یکه خورده بود گفت:

- آره در مورد جاذبه و قوانین نیوتن می تونم کمکت کنم...

کسی که تازه به جمع پیوسته بود حرفش را قطع کرد:

- یه سری بازرس از وزارت خونه دارن میان برای بازدید از باغ وحش ما

- آنتی تو مطمئنی آره باب همین الآن از استر شنیدم

تالار اسلی گریف و هافل

- ما نباید بزاریم بازرسای وزارت خونه از اون باغ وحش تعریف و تمجید کنن این جوری امتیازات(حق استفاده از خوابگاه و شرکت تیمای بیشتر تو لیگ کوییدیچ و...)ریونیا زیاد میشه.

در پایگاه مرگخواران

- ما باید این باغ وحش رو قبل از ورود بازرسا نابود کنیم چون اگه این کار رو نکنیم توجه وزارت خونه دوباره به مدرسه جلب می شه و این به ضرر ماست

...


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹
#96

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
ملت دور يه چيزي جمع شدن و به به چه چه مي كنن.
ليني: بالاخره به به دردي خوردي. كار بيرون از تالارت مفيد واقع شد: فرغونه حرف نداره!
و دستي به سر و گوش مري مي كشه.

يه ذره بعد:

گوين يه كوسن مونده رو دستش و مي خواد به زور جاش بده. هي مي ذاره وسط روي بقيه كوسن ها. لودو هم هم تند تند برش مي داره و چشم غره مي ره. يهو داد مي زنه:
- بابا بسه! اونجاي مباركش راحت قرار نمي گيره، ولش كن!
- خب باشه. مي گفتي اين رو از اول. حالا مي دم دستش كه نگه داره...

الان يه بالون قهوه اي مي بينيم كه همون شيره است و يه بالون ديگه كه دمش باشه، پشتش تكون تكون مي ده.
بادراد مرحوم، زنوفيليوس و الكساندر، اون ور دارن بحث مي كنن كه:
- فكر مي كردي اين رژيم غذايي اين همه رو دم تاثير داشته باشه؟!

براي جا به جايي اش، ده تا ريوني، به رهبري بينز مي ايستن و با چوب جادوهاشون زور مي زنن بلند كنن اون جرم رو.
شيره به يك نحوهايي بالاخره روي فرغون پر از كوسن نرم و گرم قرار مي گيره. گوين تا چند دقيقه هم تلاش مي كنه به شيره ياد بده چجوري دستاش رو قلاب بكنه و بذاره رو كوسن كه رو پاش گذاشته شده... شيره آخر سر حوصله اش سر مي ره و رضايت مي ده دستاش رو بذاره رو كوسن. همه اينجا گوش هاشون رو مي گيرن چون فكر مي كنن كوسنه پخش و پهن و منفجر خواهد شد. اما يارو توخاليه، چه نيرويي...؟

قبل رفتن به ورزشگاه كوييديچ، ماموره جمعشون مي كنه تا توضيحاتي در مورد مراحل مسابقه بده:
- خب، اول، همون طوري كه واضح هست، مسابقه ي زل زني است... اين چهارتا اين قدر به هم بايد زل بزنن تا...
-------------------
اسم ها رو از "كنار شومينه" برداشتم. هويجوري.


هنوز در همین نزدیکی شاید منتظر ماست
یک جاده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.