هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
امروز سر چار راه آتش نشانی رفتم رو یه سرعت گیر و صاف رفتم تو باجه بانک. با اون ردای شب نشینی پرپری که تنم بود پاک آبروم جلو همه کارمنداش رفت. اولش که همه مات بودن انگار طلسم شده بودن بعدش چنان جارو جنجالی به پا شد که ...

(از دفتر خاطراتم - روز دوم رانندگی در شهر ماگل ها )


نقل قول:

دوست عزیز، هدف از این تاپیک صرفا قرار دادن این کلمات داخل یک جمله نیست. شما باید جمله هایی بنویسی که این کلمات در اون استفاده شده باشه و سعی کنید که خلاقیت خودتون و تخیل رو حتما و حتما در نوشته تون وارد کنید. سعی کنید نوشته تون نکته جالب یا جذابی باشه. برای این کار احتیاجی نیست یه نوشته خیلی سخت و سنگین بنویسن یا حتی پر حجم. جملات میتونن خیلی ساده باشن و کوتاه، اما باید با معنی باشن.
فعلا تایید نشد.


خواستم یه چیزی بنویسم که به عنوان مثالی برای این راهنمایی باشه.
و اضافه میکنم که بهتره قابل ادامه باشه. رول پلینگ یعنی یه چیزی بنویسی که از هزار راه قابل ادامه بشه و هر کسی ببینه یه ایده بگیره



Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱

mla


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۶ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۱
از سرزمين تاريكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
دراخرين روزهاي زمستان بود كه دابي جن خوانگي بهپيش هري امد هردرحال امتحان كردن افسون اتش زابودسعت از نيمه شبم گذسته بود كه جن پيش هري امد وبه هري گفت هري يك طلسم خصر ناك فرمان رواي تاريكي اموخته جونت در خطره هري رداي خودرابرداشت وسواربر جاروي خود به سوي دوستان خود باسرعت حركت كردواز ابهاگذشت تا به مدرسه جائوگري رسيد..



1- روی املای خودتون کار کنید خیلی غلط دارید
2- روی تایپ خودتونم کار کنید. مثلا باید آ بنویسید و جادوگری هم اشتباه تایپی شده. در خط دوم هری رو هم ی رو جا انداختید.
3- روی انشای خودتونم کار کنید. به پیشه غلطه باید بنویسید پیش
4- روی فاصله ها هم کار کنید یه جاهایی بدون فاصله گذاری نوشتید. کلا روی notation کار کنید.
5- مواردی رو که ایوان در پست زیری نوشته رعایت کنید

تایید نشد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۴ ۱۴:۰۶:۰۳

mla


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۳ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

آهسته و با طومانينه قدم برمي داشت. رداي سياهش جزوي از تاريكي شبش مي كرد. اگر كسي آن نزديكي ها بود، كه نبود، شايد حتي متوجه حضور سياهش هم نمي شد. كمي جلوتر رفت و خود را مقابل درب چوبي رنگ و رو رفته اي يافت كه به نظر مي رسيد سال هاست لمس نشده،اين موضوع به خوبي از چندين لايه تار عنكبوتي كه در را پوشانده بود مشخص بود. درب در هماهنگي كامل با ساختمان متروكه بود، سرد و سالخورده. ناگهان صدايي آتشين از درون ساختمان او را به خود آورد: بيا تو بلاتريكس.

زني كه بلاتريكس خطاب شده بود رداي سياهش را كنار زد و با تآني در را به جلو هل داد. در با اندكي مقاومت باز شد و بلاتريكس با رضايت وارد خانه ي طلسم شده ي اربابي شد. به سرعت از پله هاي خاك گرفته ي عمارت، كه انگار چند قرن جارو نشده بود، بالا رفت و و با حسي از اشتياق آميخته با احترام وارد بزرگترين اتاق خانه شد ، با ديدن پيكره ي سياه رنگي كه در گوشه اتاق به صندلي چوبي اشرافي تكيه كرده بود ، با چشماني پر آب به زانو افتاد.

_ پس پيغامم رو گرفتي
_ بله ارباب.
_ تونستي بياريش؟
_ بله ارباب.

لرد سياه كمي روي صندلي چوب افراي اشرافيش جابجا شد و با چشمان نافذش به بلاتريكس خيره شد.

_ بدش به من.

بلاتريكس دست در رداي سياهش كرد و با احتياط گوي نقره اي رنگ درخشاني را بيرون آورد و جلو برد. لرد سياه با طمع خاصي گوي را گرفت و ورانداز كرد. صداي قهقهه اي تا دوردست ها شنيده شد.

_ آفرين بلا. آفرين... .

بلاتريكس كه از شادي اربابش به وجد آمده بود ، نفس نفس زنان گفت: ارباب، يه مشت جن و پري احمق چه طور مي تونن جلوي شما رو بگيرن!؟ حتي بانك هم در مقابل شما بي دفاعه

_ كافيه بلاتريكس. پرچونگي كافيه.

تایید شد‏!‏




ویرایش شده توسط x در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۴ ۱۱:۴۶:۵۰
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۴ ۲۲:۰۹:۵۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱

هکتوردگورث.گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۱۶ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
من کلمه ها رو بزرگ نوشتم اما این جا بزرگ نشون نمیده
این مشکل خودتونه


من همیشه هستم


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱

هکتوردگورث.گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۱۶ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب
یه لیوان آب خوردم و بعد سوار جارو شدم. با سرعت حرکت میکردم و از بالا ی بانک گذشتم. ردام به سقف بانک خورد که اون جا یه جن بود. بعد ردام آتش گرفت.یه طلسم به کار بردم و آتش خاموش شد.بعد تا شب
پرواز کردم و بعد رو زمین نشستم. اون جا هم یه پری دیدم.

دوست عزیز، هدف از این تاپیک صرفا قرار دادن این کلمات داخل یک جمله نیست. شما باید جمله هایی بنویسی که این کلمات در اون استفاده شده باشه و سعی کنید که خلاقیت خودتون و تخیل رو حتما و حتما در نوشته تون وارد کنید. سعی کنید نوشته تون نکته جالب یا جذابی باشه. برای این کار احتیاجی نیست یه نوشته خیلی سخت و سنگین بنویسن یا حتی پر حجم. جملات میتونن خیلی ساده باشن و کوتاه، اما باید با معنی باشن.
فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۳ ۲۱:۳۱:۳۶


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۱۱ جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱

آگوستوس راکوود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۹ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
از ت خیلی بدم میاد !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب


قدم های رونالد ویزلی تنها عامل صدا در سکوت شب بود. به جز او، همه ی جهان خواب بودند. طلسم خواب ! ردای رون روی زمین میکشید و او چنان با سرعت میدوید که انگار سوار جاروی آذرخش خود به دنبال یک سرخگون میتازد. دلش آتش میگرفت...

نزدیک های بانک گرینگوتز بود، با صدای پاق خفیفی کسی از ناکجا ظاهر شد، درست پشت سر او. رون ناخودآگاه فریاد زد ! صدای افتادن چیزی در آب شنیده شد. رون چشمانش را تنگ کرد و به جن کوچک که جلوی در بانک خوابیده بود تلنگر زد..

- هی، بیدار شو... من رونالد ویزلی هستم، وزیر من رو فرستاده.
- آه... منو بگو منتظر یک پری بودم.
- حالا بعدا" راجع به اونم صحبت میکنیم... هری یک پیام خیلی مهم داره...

نوشتتون مبهم بود‏!‏ یعنی اتفاقات به طور کامل و دقیق بیان نشده بود و باعث سردرگمی خواننده میشد.
با این حال چون تو این تاپیک زیاد سخت گیری نمیشه تایید شد‏!‏
ولی روی نوشته ای که در کارگاه نمایش نامه نویسی خواهید زد دقت بیشتری کنید‏!‏


ویرایش بعد پست شما :

والا کلمات شما هم همچین درست و حسابی نبود و تا اونجایی که من یادمه، نوشته ی مبهم جذابیت بیشتری داره... این داستان هم ادامه داره!



ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۹ ۶:۳۰:۰۸
ویرایش شده توسط yeam در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۹ ۸:۳۶:۱۵
ویرایش شده توسط yeam در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۹ ۸:۵۵:۱۲

Woodchuck Todd: Screw all these people, Olive
Olive Penderghast: Haven't you heard? I already did



Easy A


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱

raha22


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۰۵ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
خیلی خسته بود تازه کارش را در بانک انجام داده بود و به خانه رسیده بود.
در زد.
جن کوتوله ای در را باز کرد :خوش اومدید ارباب
با بی حوصلگی ردایش را از تنش درآورد و به دست جن داد
-خیلی خسته ام امروز سرم خیلی شلوغ بود چند تا دانش آموز احمق با جارو تو محله مشنگ ها پرواز کردند و حسابی آتش سوزوندن و چند تا پری رو توی یک مهد کودک مشنگی رها کردند پری ها هم اونجا رو به آتیش کشیدند و به سرعت غیب شدند
-چه جالب
-آره فراموش کردن حافظه این همه کودک و معلم بایدم جالب باشه
_معذرت پتی حتما خودش رو تنبیه میکنه پتی قصد توهین نداشت
- پتی هیچ آسیبی به خودش نمیرسونه فهمیدی
-بله ارباب شما خیلی مهربونید پتی از اربابش تشکر میکنه تا ارباب میره دوش بگیره پتی هم واسه اربابش قهوه درست میکنه
-ممنونم همیشه میدونی ی لازم دارم
این را به جن گفت و به حمام رفت.

باعرض معذرت فونت پستون رو تغییر دادم تا با بقیه پستها هماهنگی داشته باشه.
تایید شد‏!‏


ویرایش شده توسط raha22 در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۷:۰۰:۳۵
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۱۸:۱۲:۲۷

زندگی ارام است مثل ارامش یک خواب بلند زندگی
شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگی رویایی است مثل رویای کودک ناز زندگی زیباست مثل زیبائی یک غنچه باز

زندگی تک تک این ساعتهاست

زندگی چرخش عقربه هاست

زندگی راز دل مادر ، پنبه دست پدر، زندگی مثل زمان در گذر است



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
از تهرون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب


شب
بود و به همراه دو استادم برای شام در کلبه ای در اعماق جنگل کنار آتش گرم و فروزان نشسته بودیم و استادانم برای من از تجربیات خود و ترفند های جادوگریشان و راز ها و طلسم ها صحبت میکردند.
دیوار های چوبی کلبه ی قدیمی استادم پوسیده بودن و آب از گوشه ی سقفش میچکید . اثاث خانه ی او بسیار قدیمی و کهنه بودند . برایم عجیب بود که چرا جادوگر اعظم با آن درخشش ردای گران قیمتش خانه ی آنقدر حقیر داشته باشد .
پس از شام داشتند با آنیکی استاد به مطالعه در مورد طلسمی محرمانه برای کنترل جن ها و پری ها میپرداختند . بسیار سرگرم کار خودشان بودند که مبادا خطایی کنند و همه چیز که آنجا بود به علاوه ی خودشان نابود شود.
ناگهنان استاد اعظم به گوشه ای پرتاب شد . به سرت به سمت من آمد و کاغذی به دست من داد و گفت فرار کن پسر و خودش به سمت دیگر استاد حمله ور شد .
من که گیج و مبهوت بودم که چکار کنم دیگر چشمانم سوی جای دیگری نمیرفت . فقط با دستانم به دنبال جارویم میگشتم
دستم به اولین چیز چوبی که رسید برداشتم و زیر خودم انداختم و به سرعت از آنجا دور شدم .
وقتی کاغذ را خواندم فهمیدم که اگر دست هرکسی که با بانک جادوگری در ارتباط است به این فرمول برسد آن شخص به قدرتی باور نکردنی دست میابد... چون با کمک سرمایه ای که از مواد کمیاب بانک به وی میرسد میتواند به تمام اهداف شوم خود برسد.

مشکل تایپی زیاد به چشم میخوره. سعی کنید از عبارات محاوره مثل کلمه "اونیکی‏"‏در یک نوشته جدی استفاده نکنید.
تایید شد.


ویرایش شده توسط dark-demon در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱ ۱۲:۲۹:۴۵
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳ ۲۰:۴۲:۰۷

اگه جادوگرا منو بپذیرن اینجا موندگارم ...


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
دور تا دور ساحره ای آتش گرم و سوزانی فرا گرفته بود. به سرعت ردای آتش گرفته اش را تکان می داد تا آتشش خاموش شود. در تاریکی شب با نا امیدی فریاد های بلندی می کشید و در خواست کمک می کرد. چوبدستیش را در آورد و طلسمی از آن روانه کرد. ولی قدرت آتش بیش از آن بود که با یک طلسم ساده خاموش شود. ساحره دیگر نا امیدانه بر روی زمین نشست و منتظر بود که مرگش فرا برسد اما جن خانگی در میان آتش ضاهر شد و با بشکنی آب را ضاهر کرد و بر روی آتش ریخت و ساحره را نجات داد.

تایید شد‏!‏ نوشته کوتاه ولی جالبی بود


ویرایش شده توسط alijei در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۱ ۱۴:۴۰:۳۳
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳ ۲۰:۱۰:۰۲


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
یک (شب)بهاری برای انجام ماموریت وزارت سحروجادو مجبور بودم از لندن به شهر دیگه ای برم وچون دو روز وقت داشتم تصمیم گرفتم با (جاروی) پرندم به سوی مقصد پرواز کنم. در میانه های راه دریاچه ی وسیعی وجود داشت که به نظر می آمد آبش یخ زده باشه تصمیم گرفتم کمی ارتفامو کم کنم اما کنترل جارومو از دست دادم . جاروم با( سرعت) به سمت دریاچه میرفت وبالاخره به آب سرد دریاچه برخورد کردم داشتم تمام قوامو جمع میکردم تا در آب سرد شناکنم که یکدفعه یه چیزی منو تو آب گرفت سرمو که برگردوندم یه (پری )دریایی زیبا رو دیدم اون منو به یه خشکی برد وگفت "اینجا جزیره ی کوچیکیه میتونی تا صبح اینجا بمونی اما صبح حتما از اینجا برو "بعد هم در آب ناپدید شد با چند تا( طلسم) (ردامو )خشک کردم و( آتش) ظاهر کردم . کنار آتش نشسته بودم و به این فکر میکردم که اگه خونه میموندم وفرداصبح آپارات میکردم الآن میتونستم کنار خانوادم از شامی که (جن )خونگیمون پخته بودلذت ببرم.

تایید شد


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۰ ۲۲:۰۶:۲۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.