هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#19

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
نسیم خنک بهاری میبارید و افتاب تازه طلوع کرده بود
در زمین کوییدیچ استرجس و بقیه ی داوطلبان پست جسجوگر ایستاده بودند و منتظر بودند، استرجس بادیدن هرمیون بلند شد و گفت: هوممم... 3 دقیقه دیر کردید خانم گرنجر
هرمیون: ببخشید خواب موندم
استرجس:عیبی نداره ،بهتره بریم سراغ آزمون...
خیلی خوب سوار جاروهاتون بشید وبا شماره ی سه به هوا برید ،1...2...3

هفت جارو به هوا برخواستند .همگی داوطلب بودند تا جستجو گر تیم گریفندور شوند. وباید گوی زرین را پیدا میکردند.
استرجس گوی را رها کرد و....

ابتدا ی کار بود ناگهان صدای شترق بلندی آمد و درمقابل چشم همگان کالین به شدت سقوط کرد و به زمین خورد. استرجس سریعا او را به وسیله ی بلاکارد جادویی اش به بیمارستان برد.

در همان لحظات ناگهان در وسط زمین و هوا بین دو نفر از جستو گران دوئلی در گرفت که به موجب آن هر دو جستجو گر در حالی که گوش هایشان تبدیل تره فرنگی شده بود به زمین خوردند. استرجس اه بلندی کشید و زیر لب گفت:
ـاز اینا چیزی در نمیاد
سپس آنها را هم به درمانگاه فرستاد!!!

در بین آن 4 نفر باقی مانده هم کشمکشی بر پا بود...
میرفتند و می آمدند و از هر فرصتی برای لگد زدن و پرت کردن هم از روی جارو استفاده میکردند ...
ناگهان هرمیون شی درخشانی دید. بله درست دیده بود برق طلایی رنگی در پایین جاروی یکی از آن سه نفری که با هم گلاویز بودند...
هرمیون به طرف گوی زرین شیرجه رفت ولی چون یکی از پسر ها ترسیده بود و حرکتی ناگهانی کردهبود باعث نا پدید شدن گوی زرین از نظر ها شد.

هرمیون دوباره تلاش کرد تا آن را پیدا کند که در این میان ناگهان 2 نفر دیگر هم در حالی که همدیگر را بغل کرده بودند!!! سقوط کردند.
اکنون تنها 2 نفر باقی مانده بودند...
هرمیون و تانکس و هردو باتمام توان سعی در گرفتن گوی زرین داشتند تا اینکه هرمیون گوی را پایین ترین قسمت زمین ، زمین و هوا دید. در آن لحظه تنها خدا را شکر کرد که تانکس آن را ندیده است.
به شدت به طرف تانکس شیرجه رفت وتانکس هم برای جلوگیری از تصادف!!! خود را کنار کشید.

هرمیون برای گرفتن گوی زرین دستش را دراز کرد ولی نتوانست آن را بگیرد .در همین حین تانکس که تازه متوجه حرکت هرمیون شده بود خود را بع کنار اون رساند. ناگهان هرمیون بر روی دسته جارو ایستاد و برای گرفتن گوی زرین به شدت به جلو پرید .گوی را گرفت.
شانسش هم خوب بود به محض اینکه به زمین نزدیک شد فریاد زد: اورستو مونتوم و به این ترتیب به آرامی به زمین فرود آمد

حالا او جستجوگر تیم کوییدیچ بود.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#18

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین


نگاهی به ساعتم می کنم و بعد بالاخره نگاهی به سر و وضعم می کنم و بعد از رختکن خارج می شم و به طرف میدان می رم. کنار من نیز چند گریفندوری اینکار را می کنند و وارد میدان می شوند.

امروز قرار بود کاپیتان تیم بری انتخاب تیم از گریفندوری های مایل به این کار تست بگیره!

من می خواستم مهاجم بشم و خیلی هم تو تصمیم خودم ثابت بودم و مطمئن بودم که با دقت و سعی خودم می تونم اینکارو بکنم.

بالاخره کاپیتان تیم هم اومد و شروع به خوندن نام کسانی که می خواستن تست بدن ، کرد.

وقتی گفت " گودریک" با صدای بلندی گفتم "حاضر"!

بعد از مدتی اسم گویی تموم شد و کاپیتان مشغول تست گرفتن شد. با صدای بلندی گفت: خب اول مهاجم ها »

من به همراه کسانی که می خواستن مهاجم بشن ، به طرف کاپیتان رفتیم و اون گفت: « خب دروازبان اصلی تیممون تو دروازه ایستاده! من پنج بار براتون توپ را پاس میدم به شکل های مختلف و شما باید اونا رو تبدیل به گل کنین! لازم بهذکره که دروازه بان هم طلسم شده و الکی گل نمی خوره! خب اولین داوطلب بیاد جلو! »

یکی با عجله جلو رفت و سوار جارویش شد. کاپیتان نیز همینکارو کرد و در هوا توپ را به سرعت به طرفش فرستاد. او به طرف توپ رفت تا آن را بگیرد اما توپ به سرش برخورد کرد و او را زمین انداخت.

چهار توپ دیگر رو هم نتونست بگیره بجز آخری که به سختی تونست بگیره اما باز افتاد زمین!

نوبت به نفر دیگری رسید و همینطوری ادامه پیدا کرد و بهتر از همه استر عمل کرد که سه تا گل زد و همینطور رون هم دو تا گل زد. دیگرون نتوانستند گلی بزنند.

از آنجا که سه تا مهاجم انتخاب می شد ، من که اخرین نفر تست می دادم ، اگر فقط یه گل می زدم ، انتخاب می شدم.

سوار جاروم شدم و آماده ی دریافت توپ اول شدم. توپ سرعتش بسیار زیاد بود و نتوانستن بگیرمش! توپ دوم و سوم نیز همینطور!

اما توپ چهارم رو تونستم بگیرم و به طرف دروازه حرکت کردم اما توپ بسیار محکم فرستاده شده بود و بخاطر حفظ تعادلم خیلی زود ضربه زدم و دروازه بان راحت آن را گرفت.

عزم را زیاد کردم تا اخرین توپ را تبدیل به گل کنم. کاپیتان توپ را فرستاد. خرکت کردم و توپ را در هوا گرفتم. باز داشت تعادلم از بین می رفت اما ضربه نزدم و حرکت کردم تا اینکه داشتم کم کم از روی جارو می افتادم که ضربه را به طرف دروازه ای که دروازبان از ان دور بود ، فرستادم.

گل شد. بله گل شد. من انتخاب شده بودم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۳۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#17

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ایگور در فدراسیون کوییدیچ مجارستان با دلهره قدم میزد ، امروز قرار بود که برای عضویت تیم ملی مجارستان تست بده ، ویکتور کرام شخصا خودش قرار شده بود که مهاجم ها رو انتخاب کنه . ایگور جادوگر قدرتمندی بود ولی هیچوقت نتونسته بود خودش رو تو کوییدیچ نشون بده .

بالاخره انتظار با صدای جیر جیر در قدیمی دفتر ویکتور کرام باز شد و نفر قبلی با دست و پای شکسته و زخمی به بیرون هدایت شد . ویکتور کرام سری به نشونه تاسف تکون داد و رو به ایگور کرد و گفت :

-به به جناب کارکاروف ، کاری داشتید با من ؟
-من اومدم که تست عضویت در تیم ملی بدم .

ویکتور اول جا میخوره و کمی عقب میره ، سکوت سنگینی بین دو نفر حاکم میشه تا ویکتور بالاخره افکارش رو متمرکز میکنه و با دست اشاره میکنه به ایگور که وارد اتاقش بشه.

---
همینطور که ویکتور برگه های زیر دستش رو بررسی میکرد و هر از گاهی امضایی زیر برگه ها میزد ، رو به ایگور کرد و گفت :

-خب جناب کارکاروف ، من میخوام باهاتون روراست باشم ، وقتی بهم گفتید که میخواید عضو تیم ملی بشید من حسابی جا خوردم ، فک نمیکنید یه مقدار سنتون گذشته برای چنین مسابقه سنگینی ؟
-ویکتور عزیز ، در دنیای جادوگری سن جایی نداره ، هر کسی هر کاری میتونه بکنه .
-ماجرا اینه که من خودم زیر دست شما تحصیل کردم ، واقعا خجالت میکشم که تست خاصی از شما بگیرم از طرفی هم اصلا نمیدونم در چه حدی بلدین بازی کنید . به همین منظور من یکی از دستیارانم رو با شما میفرستم ، سارا ، سارا بیا اینجا ببینم .
-فک نمیکنید یه مقدار یک زن نمیتونه ...

ایگور نتونست حرفش رو تموم کنه ، زنی خوش اندام با لباس ورزشی وارد اتاق شد . با موهای بلوندش تکونی داد و به سمت ویکتور رفت .

ایگور :

کرام بدون اینکه سرش رو بلند کنه گفت :

- شما دو تا برید کار رو شروع کنید و گزارشش رو به من برسونید . موقع بیرون رفتن به نفری بعدی بگید بیاد تو .

ایگور :

-جناب کارکاروف ، با شما هستم ، بفرمایید !
-اوه با منید ؟ اوکی باشه حتما بریم کجا باید بریم ؟

----
ایگور وسط زمین کوییدیچ رو به روی سارا ایستاده و سارا در حال گفتن چند تذکر و نکته بود ولی ایگور نمیتونست فکرش رو متمرکز کنه . همچنان با دهن باز به سارا خیره شده بود و فقط سرش رو ناخودآگاه تکون میداد .

-خب جناب کارکاروف شروع کنیم ؟
-جان چی ؟ چیو شروع کنیم ؟
-گرفتن تست از شما رو دیگه !
-اوه اوکی باشه ، شروع کنیم !

سارا به کنار زمین میره و توپ ها رو از صندوقچه بیرون میاره و با دست به ایگور اشاره میکنه که جارو کنار دیوار رو برداره و به پرواز در بیاد . ایگور که به سختی بالاخره تونست چشمانش رو از سارا بر داره به طرف دیوار میره و جارو رو بر میداره و پرواز میکنه و دوباره خیره میشه به سارا !

سارا توپ رو بیرون میاره ، توپ دوری در هوا میزنه و از پشت به سرعت به طرف ایگور میاد . ایگور که حواسش هنوز روی سارا هست ، متوجه توپ نمیشه . سارا با چهره وحشت زده به ایگور خیره شده و سعی میکنه که با علائم بهش اخطار بده . ایگور به سختی متوجه میشه که منظور سارا چی هست و ...

بومب !

همه چی رو به تاریکی میره ، کم کم دیگه هیچ جای بدنش رو نمیتونه حس بکنه . احساس میکنه که به صورت وحشتناکی به طرف پایین رفتن هست ولی کاری از دستش بر نمیاد ، چشمانش بسته میشه و از هوش میره !







بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۱
#16

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
سلام بر ورزشکاران جادوگر و ساحره

تا 16 تیر تغییری در روند این تاپیک ایجاد میشه تا سطح بندی اعضای کوییدیچ انجام بشه. این تغییرات هم اینه که فقط اعضایی که توی کوییدیچ ثبت نام کرده اند اجازه شرکت در این تا
پیک را دارند و به صورت تک پستی هست.

من موضوع را زودتر اعلام کردم که وقت بیشتری داشته باشید و بتونید و روش بیشتر کار کنید.

موضوع کوییدیچ:
فکر کنید می خواهید برای عضویت توی کوییدیچ در هر تیمی که دوست دارید( میتونه یه تیم تخیلی باشه. میتونه هم چهار تیم هاگوارتز باشه و کلا هر تیمی که می پسندید.) برای هر پستی که بازم شما دوست دارید، یه آزمون بدید. در مورد این یه رول تک پستی بزنید.

مهلت ارسال تا 16 تیر هست. من به تمام بازیکنان برای اطلاع رسانی پیام شخصی میشم.

تاپیک هم در روز 10 تیر باز خواهد شد.

اگر هم سوالی یا مشکلی بود میتوانید در اینجا یا از طریق پیام شخصی به من، بگید.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۹ ۱۲:۲۴:۵۰

این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰
#15

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
از من بدبخت تر تو دنیا،تویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
درود!

به علت اینکه از این دوره(دومین دوره) از مسابقات تک نفری استقبال چندان زیادی نشد و همینطور تنها یک شرکت کننده داشتیم،مسابقات تا اطلاع ثانوی به پایان میرسد.با پایان رسیدن این مسابقات این تاپیک فعلا به کار خود پایان می دهد و بسته میشود تا در موردش تصمیم گرفته شود.

از شرکت گودریک عزیز هم در این مسابقات ممنونیم.خوشحال میشیم در بقیه مسابقات هم در کنار ما باشید.

موفق و سربلند باشید!


»»» ارزشـی گولاخ «««


Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۰
#14

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
« دِ بلند شو لعنتی »

صدای هری بود که این جمله را برای صدمین بار تکرار می کرد و من هم برای صدمین بار بهش گفتم: « مصدوم شدم عینکی ... نمی تونم بازی کنم »

هری شروع کرد به زدن سرش به دسته ی تخت من تا خودش را خالی کن. در طرف دیگر هم جسیکا در حال گذاشتن پارچه ی خنک روی پیشناییم بود که خیلی برام آرامش بخش بود مخصوصا زمانی که پارچه با پوستم تماس پیدا می کرد ، من خیلی حال می کردم. در طرف دیگر هم آلبوس سعی داشت مرا با طلسم های گوناگون خوب کند اما تا به حال موفق نشده بود.

کل تیم دور من جمع شده بودند و منتظر برخواستن من بودن و من هم با نیش باز به آنها نگاه می کردم و پای شکسته ام را به انها نشان می دادم و می گفتم: « مصدوم شدم »

چند دقیقه نگذشت تا اعضای تیم با نا امیدی درمانگاه را ترک کردن. خداییش خیلی ناراحت شده بودند اما من کاری نمی توانسم بکنم چون پایم شکسته بود. نمی توانستم بخاطر بازی با اسلایترین ، جانم را در خطر بندازم. اما دیری نگذشت که از وجودم ندائی بیرون آمد و گفت: « بلند شو پسره تنبل ... پات شکسته که شکسته »

بله این صدای درونم درست می گفت هر چند نمی دانم کدوم صدا بود. بازیه به این مهمی را نباید ترک می کردم اما من مریض بودم. فکرم درست کار نمی کرد پس تصمیم گرفتم فعلا بخوابم.


فردا صبح - روز مسابقه



نور خورشید از پنجره بزرگ درمانگاه بر روی صورتم می تابید و مانع خوابم می شد تا اینکه با صدای بلندی داد زدم: « یکی پردا پنجره رو بکشه بابا »

در همین لحظه در درمانگاه باز شد و اعضای تیم کوییدیچ گریفندور با لباس های مسابقه وارد شدند. آلبوس که در لباس مسابقه از این رو به اون رو شده بود و در توصیفش کلمات کم می آورند.()

هری بیش از همه داد زد: « بالاخره میای یا نه؟ »

گفتم: « بابا منم دوست دارم بیام ولی با این پا چیکار کنم؟ »

در همین لحظه فد ویزلی از پشت بازیکن ها بیرون آمد و روی تخت من پرید و با صدای بلندی گفت: « می تونم با طناب پات رو به جارو ببندیم تا تکون نخوره و تو بازیت رو بکنی هان؟چطوره؟ »

اعضای تیم: « عالیه هورا »

من: « »

و من را از روی تخت بلند کردن و تا میدان مسابقه حمل کردن و بعد من را با طنابی محکم به جارو نیمبوس 2001 ام بستن ، جوری فقط دستانم را می توانستم تکان دهم.

بعد از مدتی سوت آغاز مسابقه زده شد و مسابقه آغاز شد و خنده های اسلایترینی ها به من پایان یافت اما همینکه توپ ها رها شدند ، تمامی توپ ها به سمت من آمدن و همانند انسان ها صدای خنده از خود بیرون آوردن.

در همین لحظه از فرصت استفاده کردم و اسنیچ را که بیش از همه می خندید ، را گرفتم و ما برنده شدیم.


پایان


تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰
#13

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
سوژه مسابقات تک نفری:

فکر کنید که جستوجوگر تیمتون که ممکنه خودتون هم باشید به علتی ( اون علت به خود شما بستگی داره. ) نمی تونه توی مسابقه شرکت کنه. کسی هم ندارید که به عنوان جستوجوگر برای تیمتون بازی کنه.

تیم و بازیکن های تیم. می تونه خیالی باشه یعنی خودتون اون را ساخته باشید و از خودتون باشه.

لطفا قبل از شرکت در مسابقه تاپیک پایگاه اطلاع رسانی کوییدیچ و قوانین امتیاز دهی را مطالعه نمایید.
+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=

در صورت داشتن هرگونه سوال و یا مشکل در تاپیک دفتر نظارت انجمن و یا با پیام شخصی در میان بگذارید.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
#12

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
از من بدبخت تر تو دنیا،تویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
امتیازات من :

دابی : 17 امتیاز

غلط املایی: 3 امتیاز
سوژه: 5 امتیاز
فضا سازی: 5 امتیاز
چهره ی پست : 4 امتیاز

آقای الیواندر : 20 امتیاز

غلط املایی : 3 امتیاز
سوژه :6 امتیاز
فضا سازی: 7 امتیاز
چهره ی پست : 4 امتیاز

گودریک گریفندور : 24 امتیاز

غلط املایی :4 امتیاز
سوژه : 7 امتیاز
فضاسازی :8 امتیاز
چهره ی پست : 5 امتیاز

لینی وارنر: 29

غلط املایی : 5 امتیاز
سوژه: 9 امتیاز
چهره ی پست: 5 امتیاز
فضاسازی : 10 امتیاز

آمیکوس کرو:24 امتیاز

غلط املایی : 4 امتیاز
سوژه : 8 امتیاز (در واقع از روی اون توضیح بالای پستتون گفتم. اگه اشتباه کردم بگین.)
چهره ی پست : 4
فضاسازی: 8

مجموع امتیازات من و رز :

دابی : 16 امتیاز

آقای الیواندر : 19.5 امتیاز

گودریک گریفندور : 23 امتیاز

لینی وارنر : 28 امتیاز

آمیکوس کرو : 23.5

برنده این مسابقات لینی وارنر می باشد.بزودی رنک در نظر گرفته شده به ایشون اهدا خواهد شد.چون تعداد شرکت کننده ها کم میباشد تنها به یک نفر رنگ اهدا خواهد شد.


»»» ارزشـی گولاخ «««


Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
#11

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
دابی : 15امتیاز

غلط املایی:2 امتیاز
سوژه : 6 امتیاز
فضا سازی: 4 امتیاز
چهره ی پست : 3 امتیاز

آقای الیواندر : 19 امتیاز

غلط املایی : 1 امتیاز
سوژه :5 امتیاز
فضا سازی 9 امتیاز
چهره ی پست : 4 امتیاز

گودریک گریفندور : 22 امتیاز

غلط املایی :3 امتیاز
سوژه : 5 امتیاز
فضاسازی :9 امتیاز
چهره ی پست : 5 امتیاز

لینی وارنر: 27

غلط املایی : 4 امتیاز
سوژه: 9 امتیاز
چهره ی پست: 5 امتیاز
فضاسازی : 9 امتیاز

آمیکوس کرو:19 امتیاز

غلط املایی :3 امتیاز
سوژه : 6 امتیاز (در واقع از روی اون توضیح بالای پستتون گفتم. اگه اشتباه کردم بگین.)
چهره ی پست : 2
فضاسازی: 8


اگه اشتباهی بود بهم بگین با پیام شخصی.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
#10

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
از من بدبخت تر تو دنیا،تویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
امتیازات پست های شما تا آخر امروز بررسی میشود و توسط داوران در همین تاپیک گذاشته خواهند شد.خواهشا دیگر در این تاپیک پست نزنید.


»»» ارزشـی گولاخ «««







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.