هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
جینی و مالی بطرف آشپزخانه حرکت کردند...و متوجه ریموس لوپین که به آرامی از خانه خارج شد نشدند.

نیم ساعت بعد غذا آماده بود.استرجس آخرین طلسم دفاعی را هم کار گذاشت.
-دیگه باید امن باشه.من برم دستامو بشورم.

قبل از اینکه استرجس موفق به شستن دستهایش شود صدای عجیبی از پشت در به گوش رسید.جینی با عجله بطرف پنجره رفت.
-نه!باورتون نمیشه.مرگخوارا هستن....به این سرعت؟نباید به این زودی میومدن.

استرجس با حالتی کلافه شروع به شمردن تعداد مرگخواران کرد.مرگخواران بی هدف دور و بر خانه پاتر ها میچرخیدند.
-پس کو این خونه لعنتی؟باید همینجا باشه...نکنه مثل مقرشون ناپدیدش کردن.رفته لای دیوار بین این خونه و اون خونه؟!!

جینی لبخندی زد.
-آفرین استر...خونه رو نمیبینن.بذارین تا صبح همونجا بچرخن.هیچوقت موفق نمیشن طلسمهای دفاعی ما رو...

صدای انفجار بلندی جمله جینی را قطع کرد.طلسمهای دفاعی شکسته شده بودند.راهی بجز فرار باقی نمانده بود.


ساعتی بعد....مقر محفل:


اعضای محفل در گوشه و کنار خانه گریمولد پخش شده بودند.مالی سرگرم باندپیچی زخم نسبتا عمیق پای ریموس بود.
-توچه فکری کردی که اونجوری پریدی رو گرگینه ها...ممکن بود درسته قورتت بدن!

جینی خون روی صورتش را پاک کرد.هنوز داشت لبخند میزد.
-واقعا شجاعانه بود.کارت حرف نداشت.فکر میکردم بدون اون برمیگردیم.ولی تو گروگانمونو از دستشون نجات دادی.

ریموس که کمی سرخ شده بود با حرکت سر تشکری کرد.
-اونقدرا مهم نبود.اونا غافلگیر شدن.طلسم پشت خونه رو از بین برده بود و داشتن وارد خونه میشدن.انتظار نداشتن کسی از پنجره بپره روشون.کمی زخمی شدیم..ولی خوشختانه هممون زنده ایم.این غذا چی شد مالی؟!


پایان!




پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
خلاصه:
تعدادی از محفلی ها(هری پاتر ،هرمیون گرنجر،الفیاس دوج،کورمک مک لاگن،جینی ویزلیو استرجر)برای دستگیر کردن گرگینه های لرد که ترس را به دل مردم انداخته بودند به دره گودریک می روند.آنتونین از نقشه اونا با خبر میشه ولرد میگه اما لرد در جواب آنتونین نقشه ای تازه رو میگه که تعداد بیشتریگرگینه رو برای نابود کردن محفلی ها به دره بفرستند.محفلی ها که فکر میکردند تعداد گرگینه ها 13 تاست با دیدن لشکر گرگینه ها شکه شدند.جینی پیشنهاد میده که از اونجا فرار کنند اما با مخالفت محفلی ها روبه رومیشه و طبق نقشه ی استرجس سعی میکنن که گریگنه هارو به سمت پرتگاه دره بکششونند.اما مجبور میشن به پاگاهی زیر دریاچه هاگوارتز برن اما گرگینه ها با شکنجه داد تعدادی محفلی از جای اونا با خبر میشن وبه اونجا جمله میکنن.جینی برای محافطت به کرمک میگه تا دیوار دفاعی درست کنه اما گرگینه ها قوی تر بودند و دیوار را در هم میشکنند. جینی فکری به سرش میرسه و تصمیم میگره تا دوباره به دره برگرده وآماده بشه . قرار شد الفیاس به عنوان اسیر اونجا بمونه تا بقیه اماه بشن و بعد الفیاس جاشونو لو بده. [/i]
-------------------
و حالا ادامه
در دره گودریک دیگر صدای گرگینه ها شنیده نمیشد ولی هوا همچنان سرد و تاریک بود.خانه ی پاتر ها توسط محفلی ها دوباره باز سازی شده ویکی از مقر های فرماندهی به شمار میرفت.
تمتوحفلی هل دور یک میز جمع شده بودند و به فرمانده محفل یعنی جینی نگاه می کردند.جینیسرشو پاینن انداخته بود و چونه اش رو میمالید.

>>در خانه ریدل
لرد که فکر میکرد محفلیها برای همیشه نابود شدند لبخندی شد و انتونین را احظار کرد.انتوین وارد اتاق شد و پس از تعظیم کوتاهی اروم گفت:
ـ ارباب با من کاری داشتید؟
لرد پوزخندی شد و گفت:
ـ نمیدونی چقدر خوشحالم که اون محفلیها از روی صفحه زمین پاک شدند.اما تو فکرکنم لایق یک پاداش باشی.
آنتونین اول با این حرف خشحال شد اما بعد برای نشان دادن وفاداریش با ترسو لرد گفت:
ـ نه ارباب.من لایق نیستم.
لبخند از روی لبان لرد محو شد.به سمت انتوین برگشت وبا لحن تهدید امیزی گفت:
ـ منظورت چیه؟چرا لایق نیستی.
آنتونین اب دهانش رو قورت داد و با تردید ادامه داد:
ـ ارباب محفلی ها تا حالا دوبار از دست ما فرار کردن.دفعه اول فهمیدیم که کجا فرار کردن اما الان از این یکی اسیره هرچی شکنجش میدیم نمیگه.
خون جلوی چشمانش را گرفت و چنان کروشوی نصیب انتونین کرد که اون بیهوش شد.سپس به سمت پنجره ای در اتاقش رفت وبه نقشه ای جدید اندیشید.

>>در دره گودریک خانه ی پاتر ها
جینی روبه محفلیها کرد و گفت:
- اول بهتره کهبه تعدا تلسمهای دفاعی اظافه کنیم.باید مقداری غذا اماده کنیمو یمنقشه ی خوب بکشیم.نباید بزاریم الفیاس زیاد لا دست اون گرگینه ها بمونه.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
از لندن کوچه ی دیاگون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 65
آفلاین
گرگینه ها باتمام قدرت تلاش میکردند از دیوار عبور کنند در این حین محفلی های باقی مانده داشتند از آنطرف دیوار و درست جلوی گرگینه ها دیوار را تقویت میکردند گرگینه هایی که به دیوار میخوردند به طرز وحشتناکی نابود میشدند یا درواقع پودر میشدند تا اینکه ناگهان دیوار دفاعی از بین رفت...

هزاران گرگینه به محفلی ها حمله کردند.

اما در این حین محفلی ها با زرنگی از قبل جارو هایشان رو کنار پایشان گذاشته بودند .

اکنون که گرگینه ها حمله کرده بودند تمام محفلی ها با تمام سرعت با جارو های شان به هوا رفته بودند و گرگینه ها را طلسم میکردند ولی هنوز هزاران گرگینه ی وحشی و گرسنه باقی مانده بود.

جینی فریاد زد محفلی ها سریع آپارات کنید.

در همان لحظه که همه داشتند آپارات میکردند اسنیپ ناگهان چوبدستی اش را به سمت الفیاس گرفت و فریاد زد استیوپفای و بلافاصله آپارات کرد.

فلش بک

جینی گفت : خوب چه ها سریع نقشه رو بهتون میگم گرگینه ها الان پشت دیوار دفاعی ما هستند ولی ما خیلی کم وقت داریم چون باید به زودی دیوار رو تقویت کنیم.

بقیه ی محفلی ها: خوب حالا نقشه رو بگو

جینی: خوب ببینید الان ما میریم که دیوار رو تقویت کنیم همه ی شما جارو هاتون رو بیارید و بذارید کنار پاتون ولی همین که دیوار دفاعی از بین رفت سوار جارو هاتون بشید و برید بالا توی آسمون و گرگینه ها رو بکشید تا من بهتون علامت بدم که آپارات کنید. وقتی علامت دادم سوروس تو سریع الفیاس رو بیهوش کن و بندازش پایین و در این حین افسون ضربه گیر رو هم اجرا کن

اسنیپ: کاملا مراقبم

پایان فلش بک

هوا در دره ی گودریک سرد بود و ابری ...

محفلی ها به سرعت در آنجا ظاهر شدند و اولین فکری که به ذهن همه ی آنها رسید این بود: جایی برای استراحت و غذایی برای خوردن..

در همان حین مقر محفل در زیر رودخانه ی هاگوارتز

'گرگینه ها با وحشیگری الفیاس را شکنجه میدادند ولی اورا همچنان زنده نگه میداشتند...

دره ی گودریک خانه ی قدیمی پاتر ها

محفلی ها خانه ی خرابه ی جیمز و لیلی پاتر را تعمیر کرده بودند و انواع افسون های حفاظتی و مرگبار را در اطراف آن به اجرا در آورده بودند تا اینکه...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۴ ۲۲:۱۸:۰۷


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
کورمک با جدیت تمام مثل رعد بع پایگاه برگشت و صدای بلندی حاکی از ترس فریاد زد : جینی جینی اونا دارم میان. بیشتر از 1000 نفر هم هستن
جینی با سرعت برگشت و زیر لب گفت:چی ؟ از کجا جای مارو فهمیدن ؟ لعنتی . سپس رو به کرو مک میکنه و میگه.سریع برو یم دیوار دفاعی نزدیک مقر درست کن.کور مک سری تکون میده و با سرعت از اونجا دور میشه.

جین رو به بقیه میکنه و میگه:
ـ ماباید اماده باشیم. اونا دارن میان و ما باید برای جنگ اماده باشیم اما نمیتو نیم اینجا بجنگیم. بعد اینکه کمی سرگرمشون کردیم اپارات میکنیم به دره گودریک.

گودریک که کمی گیج شده بود گفت:اما اینجوری ما فرار کردیم و شکست خوردیم .چجوری دوباره باهاشون میجنگشم؟

جینی کمی به فکر فرو میره اما سریع جواب میده :
- فهمیدم . یکی باید تینجا بمونه و اسیر بشه . کی قبول مبکنه؟
تمام اعضا به یکدیگر نگاه کردند . سرشون رو پاینن انداختند اما صدایی همراه ترش فریاد زد:من

جینی سرش. بالا گرفت و زیر لب گفت:الفیاس نه. من منمتاسفم الفیاس تو مطمئنی؟
الفیاس اب دهانش رو قورت داد و ارون گفت: اره
جینی سرشو ایین انداخت و ادامه داد:
- باشه گوش کنین وقتی به دره گودریک اپارات کردیم بعد از مدتی من به الفیاس خبر میدم تا بگه که ما کجاییم . تا اون زمان ما اماده ایم تا نقشه استر رو اجرا کنیم.
مشکلی نیست؟

- جینی جینی اونا اینجان .پشت دیوار دفاعی
کورمک اینو گفت و از اونجا دور شد




قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

کورمک مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۲ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۳۳ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
از SHIRAZ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 110
آفلاین
تق تق تق
و ده ها صدای اپارات به گوش رسید

گرگینه های از همه جا بی خبر بلند شدند و درحالی که چشم هایشان

را میمالیدند ه فرمان فرمانده شان گوش میدادن که فریاد میزد

سریع راه بیفتین باید بفهمیم کجا رفتن

اونا اسیر های اونروز را که از نقشه خبر داشتند گرفتند و سخت

شکنجه دادن تا بالخره اون یکی که زبانش از همه لق تر بود به زبان امد

و گفت که ان ها به مقر فرماندهی سوم در زیر رودخانه هاگوارتز رفتند.

اما درحالی که سخن میگفت دار فای را وداع گفت و گرگینه ها را با این
راز تنها گذاشت

گرگینه ها با حداکثر قوا اپارات کردند به چندنین کیلومتر قبل تر از

هاگزمید که میشد اپارات کرد.

مقر سوم محفل زیر دریاچه

جینی به افرادش گفت کورمک لطفا فرماندهی کسانی که میتونن با

جارو پرواز کنن و طلسمم بزنن بر عهده بگیر و دیوار دفاعیی درست کن

کورمک به سرع خارج شد سوار جارویش شد تا اوضاع را برسی کنید

اما هنوز صدای فرمان دادن جینی ویزلی را میشنید.


در میانه راه با جارو بود که لشکر گرگینه ها رادید.


شناسه جدید : کینگزلی شکلبوت


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
شب داشت جای خودش را به روز میداد ولی همچنان درگیری بین محفلیها و گرگینه ها ادامه داشت. همه محفلیها خسته و درمانده از این حمله ناگهانی بودند و در دل مرلینا.. مرلینا.. میکردند . خسته تر از همه جینی بود که فرمانده محفل محسوب میشد و مسئولیت جان تمام سربازان بر عهده او بود. اگر جان کسی به خطر می افتاد او باید پاسخگو میشد.

در طرف دیگر نیز گرگینه ها زخمی و زوزه کشان همچنان به حملات خود ادامه می دادند و رفته رفته نیروهای تازه نفس به جمعشان اضافه می شد.

جینی که با آخرین رقم خود داشت از محفلیها دفاع میکرد در ذهن خود نقشه ای برای نجات افرادش می کشید.

بعد از دقایقی که اوضاع همچنان وخیم تر میشد جینی رو به سربازان فداکار و خسته خود کرد و با صدای بلند گفت : سربازان دلیر من ، تا 5 دقیقه بعد همگی با فرمان من به سمتی که میگم آپارات کنید...


3 دقیقه بعد نور کور کننده ای از چوب دستی جینی بیرون اومد و همه گرگینه ها رو زمینگیر کرد. جینی تا مسافتی از گرگینه ها دور شد و فریاد زد :

- حالا...


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
-‏ بدویـــــین ...‏ الان بهمون می رسن!‏
-‏ زود باشین،‏ زود باشین...‏ ‏.

بالاخره پس از چند دقیقه پر اضطراب محفلی ها به لب دره رسیدند:

-‏ سریعتر،‏ سریعتر،‏ زود سنگر بندی کنین،‏ دارن می رسن...‏ ‏.
-‏ الفیاس،‏ تو و هرمیون و گودریک برین سمت چپ،‏ من و استرجس وسط وایمسیم،ولی کی سمت راست بایسته؟
-‏ استرجس تو و هرمیون برین سمت راست،‏ کورمک تو با من بمون.

بالاخره گرگینه ها رسیدند و همراه با سورس در مقابل محفلی ها ایستادند:
جینی:
-‏ سورس تو هم؟
-‏ تمام مدتی که بودم! ‏

جینی:‏
-‏ تمام محفلی ها گوش به فرمان من...‏ حمله !

در کسری از ثانیه صدای ورد های گوناگون سکوت شب را شکست و درخشش ورد ها شب را رنگین کرد،‏ ولی در همین حین ورد های دیگری از سمت مخالف محفلی ها(سورس) نیز به سمت گرگینه ها شلیک شد...

==================‏
شرمنده که کوتاه شد!‏


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۴ ۱۱:۱۲:۲۳

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

جینی با شنیدن کلماتی که از دهان هرمیون بیرون می آمدند ، بسیار شوکه شد و با صدای بلندی گفت: « مطمئنی؟ »

هرمیون که کمی ترسیده و نگران بنظر می رسید ، گفت: « اره! حتی بیشتر از اینا هستن! »

استرجس گفت: « ولی گرگینه ها فقط 13 تا بودن! »

در همین لحظه الفیاس از کلیسا بیرون آمد و به طرف جینی آمد و با دستش به چراغ روشن شده کلیسا اشاره کرد و گفت: « چراغ روشن شد. »

در همین لحظه جینی کمی مکث کرد و بعد یک نفس عمیق کشید و شروع به صحبت کرد: « الفیاس چراغ رو خاموش کن! این یه تلست! باید زودتر فرار کنیم! »

بیشتر مردان محفل شروع به اعتراض کردن و مخالفت خودشون رو اعلام کردن!

مگان جونز گفت: « حتی اگه ولدمورت خودش هم بیاد من می جنگم! »

جینی می خواست به او توضیح دهد که وضعیت ناجور است اما قبل از او گودریک شروع به صحبت کردن کرد و گفت: « ما تا اینجا اومدیم! نمی تونیم دست خالی برگردیم! »

هرمیون به کمک جینی آمد و گفت: « ولی اینطوری هممون نابود می شیم! »

سکوتی حکم فرما شد تا اینکه استرجس آن را کشست و گفت: « نه می جنگیم و نه فرار می کنیم! اونارو می کشیم به پرتگاه دره! اگه اونجا بجنگیم به نفع ماست! »

کسی حرفی نزد. همه در فکر نقشه استر بودن تا اینکه استر وقتی دید کسی مخالفی ندارد ، گفت: « زود باشین! باید عجله کنیم! »

و تمام محفلی ها به طرف جنوب شروع به حرکت کردن.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
لرد :خوب؟
انتونین که اصلا انتظار همچین پاسخی رو از لرد نداشت میگه:
- خووووب...خووب ...اونا میخوان گرگینه هارو نابود کنن.
لرد با عصبانیت جواب میده:
- اینو که یک بار گفتی احمق.
آنتونین با کمال نا باوری ابروهاشو بالا میندازه و میگه:
- یعنی شما نگران نیستید؟
لرد با کمال متانت جواب داد:
- البته که نه .اون محفلی های احمق خودشون خودشونو انداختند تو دام.
آنتونین:
- منظورتون چیه؟
لرد:احمق...اگر اونا کمین کرده باشند تا گرگینه های منو نابود کنن،مامیتونیم افراد بیشتری رو آماده کنیم تا ما محفلیهارو غافلگیر ونابود کنیم.یوهه هه هه هه هه هه هه.سریع بع گرگینه ها و سورس خبر بده و نقشه رو بهشون بگو.عجله کن.

>>دره ی گودریک

جینی همچنان داشت افراد رو راهنمایی میکرد.ناگهان رویش را به سمت هرمیون برگشتوند و گفت:
- هرمیون،تو از همه چی با خبری و شخص قابل اعتمادی هستی.تا من به بقیه توضیحانت بیشتری بدم برو و مارو از اومدن گرگینه ها با خبرکن.
هرمیون سرش رو تکون میده و به بالا ترین نقطه ای که به چشمش میخوره میره.
جینی رو بهالفیاس کرد و گفت :
- الفیاس تا جایی که میتونی آهسته برو و چراغ کلیسا رو روشن کن.
الفیاس هم همان کار هرمیون رو کرد.
ـ خوب،همه چی آمادس.چوبدستی هارو بدست بگیرید و آماده باشید.هرمیون خبری نشد.
هرمیون در جواب جینی گفت:
- هنوز نه.
جینی نفس راحتی کشید اما چند لحظه بعد با خبر هرمیون از جا پرید:
- جینی اونا...اونا دارن میان.
جینی و همه به سوی کلیسا برگشتند اما چراغ روشن نشده بود.
همه به فکر فرو رفتند .جینی پرسید.
- هرمیون چند نفرند؟
هرمیون با لکنت بدون ترس گفت:
- 10..نه نه 15..نه 17...نه نه20..نه چینی همین طور داره بهشون اضافه میشه.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

سوژه جدید


شب سوزناکی بود و نسیم بهاری در حال وزیدن بود و باعث می شد چند فردی که در حال پرواز با جارو بودند ، مجبور شوند چشمانشان را ببند تا اذیت نشوند.

هیچ اثری از روشنایی بجز نور چوب دستی آن چند نفر نبود. دره گودریک در سکوتی عذاب آور فرو رفته بود. گاه گاهی صدای زوزه ی گرگینه های در خدمت ولدمورت شنیده می شود که ترس و لرزه را در تن کودکان اهل دره به وجود می اوردند.

دیگر چراغ کلیسای دره نیز روشن نبود. چراغی که همیشه روشن بود ، حالا بخاطر جلب توجه نکردن خاموش شده بود تا گرگینه های ولدمورت به انجا نیایند.

چند نفر در حال پرواز با جارو بالاخره در نقطه ای فرود می آیند. نور چوب دستی آنها چند نفر دیگر را نشان می دهد که در انجا منتظر آنها بودند. یکی از کسانی که تازه ار جارو پیاده شده بود ، گفت: « آۀبوس کجاست؟ »

صدایی گرفته و مرموز گفت: « غیب شده! » کمی مکث کرد و ادامه داد: « خب همه حاضرن؟ »

در همین لحظه تمام کسانی که در انجا بودند ، شروع به خواندن اسم خود کردند: « هری پاتر » « هرماینی گرنجر » « جینی ویزلی » « الفیاس دوج » « گودریک گریفندور » و در آخر صاحب همان صدا گفت: « منم استرجس پادمور! خب بهتره دوباره نقشه رو مرور کنیم! »

الفیاس با صدای نسبتا بلندی گفت: « بس کن استر! هممون می دونیم. »

استر ادامه داد: « باشه الفیاس! بهتره دوباره مرور کنیم! جینی؟ رئیس محفل؟ »

جینی که تازه از جاروی خودش پیاده شده بود ، کمی شکه شد و بعد شروع به صحبت کرد: « خب! می دونید که ولدمورت تمام گرگینه ها رو ازاد کرده و اونا دارن تمام مردم بیگناه رو می خورن یا تبدیل به گرگینه و یاری دیگر برای خود می کنند. ما قراره امشب چراغ کلیسا رو روشن کنیم و اونارو بکشیم اینجا و دستگیرشون کنیم! »

دیگر کسی حرفی نمی زنه و همه به سمت کلیسا شروع به حرکت می کنند اما هیچ کس نمی دانست که آلبوس دامبلدوری که در واقع آنتونین دالاهوف بود و در این همه مدت نقش بازی می کرد ، حرف های آنها را شنید!


خانه ی ریدل


- «ارباب؟ »

- « چیه آنتونین؟ نیومده چی می خوای؟! »

آنتونین بدون سکوت ادامه میده: « ارباب محفلیون نقشه کشیدن تا گرگینه ها رو نابود کنن! »


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.