هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱

Napoleon


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۸ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۳۲ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹
از فعلا ايران.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 76
آفلاین
مالي با تعجب فراوان گفت:چي شده.........چي شده..........

اسنيپ هم كه ميديد اين موقعيت عالي داره از دستش ميره،زود خودش رو جمع و جور كرد و گفت:هيچي دست البوس بريده.!
البوس هم از اون ور هي داد ميزد،مامان،مامان كجايي كه پسرت از دست رفت،من مامان م رو ميخوام.سوروس چسب زخم رو بردار بيار.!

سوروس هم هاج و واج مونده بود.ازيه طرف هي مالي داشت سوروس رو سؤال پيچ ميكرد چطور دست البوس بريده،از يه طرف هم البوس فرياد ميزد.!
ديگه خون سوروس به جوش اومده بود.بعد يك دفعه از ته دل يه دادي زد و گفت:

وايييييييسيييي.ديونم كرديد.بسه ديگه.چقدر حرف ميزنيد.من فقط يه نفر هستم.نميتونم هم زمان دو كار رو انجام بدم.
بعد سوروس رفت از كيف همراه ش يه چسب زخم و اورد و داد به البوس.البوس هم اشك چشم هاش رو پاك كرد و گفت ممنون.!
بعد ش سوروس هم اومد و كنار البوس نشست و شروع به فك كردن در مورد اينكه سر حرف رو دوباره باز بكنه.!
مالي هم وقتي ديد كه همه چي داره خوب پيش ميره،اتاق رو ترك كرد.!
*******************
دوستان ببخشيد من كم نوشتم،زياد خوب(مثل شما ها)نميتونم رول بنويسيم.متاسفم.!


قانون دوم نيوتن ميگه:اگه تو خيابون راه ميرين يه دفعه يه چيز گرمو نرم رو سرتون احساس كردين...مطمئن باشين ك از اون بالا كفتر ميايه.

شيطان هر كاري كرد آدم سيب نخورد!رو كرد ب حوا گفت:بخور واسه پوستت خوبه!!
لعنت به دمنتور!!!!


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
لوپین باعصبانیت از آشپزخونه بیرون رفت و آلبوسو با اسنیپ تنها گذاشت.دامبلدور به سمت پیاز هاش میره و دوباره شروع به خرد کردن پیاز هامیکنه اسنیپ هم درو میبنده تا قبل از اینکه کسی دوباره مزاحمش بشه مهرو از دامبلدور بگیره .اسنیپ بعد از قفل کردن در با روی خوش به سمت دامبلدور میره و سعی میکنه سر صحبتو از یه جایی باز کنه.اسنیپدر حال فکر کردن بود که ناگهان دامبلدور گفت:
راستی سیریوس کارم داشتی ؟مگه نه؟
اسنیپاز اینکه خود دامبلدور سر صحبتو باز کرده بود داشت بال در میاورد.برای همین سعی کرد تااین فرصت گران بها رو از دست نده و با لبخند ساختگییه گفت:
آره آلبوس جان کارت دارم .من به .............
اما دوباره صدای اسنیپو در فریادی گم شد.آلبوس که حواسش پرت شده بود دستشو برید .اسنیپ در حالی که داشت از عصبانیت رنگ عوض می کرد به سمت در رفت اما قبل از اینکه درو باز کنه مالی با شدت تمام درو باز کرد.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۲۰ ۱۷:۱۰:۲۶

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اسنیپ دستی به موهاش کشید و درحالیکه سعی داشت چربی دستش رو با رداش پاک کنه، وارد آشپز خونه میشه:

- به به! آلبوس دوست داشتنی من! چطوری؟

دامبلدور در حالی که داشت پیاز ها رو خرد میکرد برمیگرده به سمت سورس:

- به به! سلام بر سورس! جاسوس دوروی کثیف محفل و مرگخواران! میدونستی هنوز بهت اعتماد دارم؟ :pretty:
- بله! میدونم! راستی آلبوس یه کاری باهات داشتم! میتونی ...

- البووووووووووووس! مردیم از گشنگی! چی شد پس؟

صدای فریاد بقیه ی محفلی ها همراه با نعره ی لوپین، بقیه جمله ی سورس رو در خودش گم کرد!

- باشه باشه فرزندان من! چرا اینقده عجله میکنید؟ کمی صبور باشید عزیزان من.

ریموس درحالیکه گشنگی به مغز و همه ی اعصابش فشار آروده به صورت فاطی کماندوی مذکر وارد آشپزخونه میشه و به محض اینکه میبینه دامبلدور هنوز داره پیاز ها رو خرد میکنه به صورت جلوی دامبلدور وایمیسه و میگه:

-پیرمرد بوقی! تو رو چه به این کارا؟ تو باید بری توی اتاقت برای حمله به اون سیاه سوخته ها نقشه بکشی! نه اینکه بیای اینجا و پیاز خرد کنی!

دامبلدور در حالیکه سعی میکرد در برابر اون روی گرگینه ای لوپین کم نیاره، چاقو رو بالا میاره و رو به لوپین میگه:

- تو منو نمیشناسی؟ من باید به همه کمک کنم! من نمیتونم فقط فکر کنم! باید کارهای عملی هم بکنم، وگرنه اون تام و نوچه هاش منو مسخره میکنن!

- البوس راست میگه لوپین! یک رهبر نباید فقط بشینه تو اتاق کارش و فکر کنه! من کاملا با کارهای آلبوس موافقم! یه رهبر باید از این کارها هم بکنه بعضی وقتا!

- ممنونم سورس! لوپین بهتره بری سر کارت! شام بزودی حاضر میشه!

- میتونم بپرسم کی حاضر میشه؟

- بزودی فرزندم! بزودی!


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۲۲:۰۴:۱۱
ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۲۲:۲۸:۴۱
ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱ ۲۲:۳۰:۱۹

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۳:۱۶ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۰:۵۶:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
اسنیپ موهاش رو تکونی میده و با غرور همیشگیش وارد خونه میشه . رون که از دیدن اسنیپ ناامید شده بود با شکست خوردگی همیشگیش به طرف اتاقش میره . اسنیپ به آرومی وارد سالن میشه و با علامت سری به بقیه سلام میکنه . مالی شنل اسنیپ رو میگیره و آویزونش میکنه . اسنیپ به آرومی به طرف یه صندلی میره و روش میشینه و میگه :

-دامبلدور اینجاست ؟

ریموس لوپین کتابی که در حال خوندنش بوده رو میبنده و با سرش اشاره میکنه که دامبلدور تو آشپزخوس . اسنیپ با تعجب میگه :

-اونجا چیکار میکنه ؟

مالی به آرومی و با ناامیدی میاد رو به روی اسنیپ میشینه و با صدای خسته ای میگه :

-تصمیم گرفته از امروز یک روز در هفته آشپزی کنه برای همه . میگه که تمام قدرت ها در دنیای جادوگری رو بدست آورده و الان موقعش هست که توانایی هاش در چیزهای دیگرو تست کنه . امروز سوپ پیاز داره برامون درست میکنه .

ریپر با شنیدن سوپ پیاز شروع میکنه با واق واق کردن و دوباره به طرف آشپزخونه میره تا پاچه دامبلدور رو بگیره . از اون طرف رون به سرعت از اتاقش بیرون میاد و با خوشحالی میپرسه :

-کسی زنگ در رو زد ؟ هرمیون اومده ؟
-

رون دوباره به حالت شکست خورده همیشگیش به طرف اتاقش میره . اسنیپ سعی میکنه تنفرش نسبت به ویزلی ها رو بپوشونه و با صدای خیلی آرومی میگه :

-من نیاز دارم تا مهر دامبلدور برای بستن شورای هاگوارتز رو بگیرم امشب یا فردا . امروز هیچکس نباید ناراحتش کنه وگرنه چنین کریشیوش میکنم که هیچوقت دیگه غذا نخوره !
-ولی محفلی ها که نمیتونن کریشیو کنن بقیه رو !

اسنیپ از جاش بلند میشه و به طرف هری که این حرف رو زده بود میره . سرش رو خم میکنه به طرف هری و میگه :

-یادت نرفته که من هنوز علامت سیاه رو دارم روی دستم ، هیچوقت هم از یه موقعیت برای شکنجه کردن یه پاتر نمیگذرم .

هری کمی میترسه و به بهونه اینکه جای زخمش دوباره درد گرفته به طرف اتاق رون میره . از اون طرف دامبلدور از آشپزخونه فریاد میزنه :

-اوه مالی ببخشید ، اشتباهی جای پیاز یه قطعه کامل سیر ریختم . اشکالی که نداره ؟
- :vay:
-عمه مارج تو هم بیا این سگت رو از من جدا کن تا مجبور نشدم تبدیل به ققنوسش کنم .





پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲:۳۱ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱

عمــــه مارج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۲۲ شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵
از زیر شنل لردسیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 141
آفلاین
وااااق!!

رپیر با لگد ظرف سوپی که جلوش گذاشته شده رو به گوشه ی آشپزخونه پرت میکنه و با خشم پای دامبلدور رو که مقداری از سوپ رو توی ظرف گذاشته بود تا ریپر بچشه، گاز میگره!!

عمه مارج از کیف ش یه ساندویچ بلغاری درمیآره و به ریپر میده و ریپر پای بدمزه ی دامبلدور رو رها میکنه و با ولع شروع به خوردن ِ بلغاری میکنه.

رون پشت ِ در ِ آشپزخونه نشسته و به هرمیون که با جینی برای خرید بیرون رفته پیامک میده:

نقل قول:
این پیرمرد ِ خرفت باز توی آشپزی ِ مامان دخالت کرده؛ برمی‌گردین یه چیزبرگر دوبل برای من بگیرید بیارید


صدای جیغی از آشپزخونه میآد و مالی در حالی که با موهای کز خورده و صورت سرخ از عصبانیت که هماهنگی خوبی با موهاش پیدا کرده بود از آشپزخونه بیرون میآد و به سمت مرلینگاه میره

دامبلدور درحالی که پیشبند صورتی گلداری جلوی ردای‌ش بسته بود و از بالای عینکش با چشمهای آبی‌ش به دوربین نگاه میکنه و چشمک کوچیکی میزنه.

صدای زنگ در میآد؛ رون که از حرکت سریع مالی و حضور دامبلدور جلوی در آشپزخونه جا خورده، گوشی‌ش رو توی جیب رداش میذاره و سریع بلند میشه و به سمت در میره تا درُ برای اسنیپ باز کنه ...


موندنی شو!


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۴۲ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 36
آفلاین
سوژه جدید


فرد و جرج با وسایل شوخی جدیدشون خانه گریمولد رو روی سرشون گذاشته بودن و کارآیی هر کدوم از وسایل رو با آب و تابِ خاصی برای اعضای محفل که محو تماشا شده بودن شرح میدادن . به نظر میرسید دامبلدور هم که چند روز گذشته رو تماما در دفتر کارش سپری کرده بود ، حالا وقتِ بیشتری برای حضور در کنار سایر محفلی ها داره ، چرا که در آشپزخانه نزدیک مالی ایستاده بود و با دقت به کارهایی که او انجام میداد نگاه میکرد .

- امم ، مالی ، نظرت چیه که بهم کمک کنی که ناهار امروز رو من درست کنم ؟
- تو ؟ چی میخوای درست کنی آلبوس ؟
- مگه چیزی بیشتر از سوپِ پیاز هم اینجا طرفدار داره !؟ :zogh:


یک ساعت بعد

مالی ویزلی که با عصبانیت موهاش رو از روی صورتش کنار میزد ، پرسید : وای پناه بر ریش مرلین ! مگه بهت نگفتم باید پیاز ها رو به صورت مربع های کوچیک خورد کنی آلبوس ؟ مربع های کوچیک و یکدست ؟!

دامبلدور عینکش را با پشت دست کمی جا به جا کرد و گفت : برای اولین بار همین رو از من قبول کن مالی !

مالی ویزلی با دست به رون که قصد ورود به آشپزخانه را داشت اشاره کرد که وارد نشود و خطاب به دامبلدور گفت : منم اگر ازت قبول کنم ، با این جمعیت گرسنه و بد غذا میخوای چیکار کنی ؟ الان سوروس بیاد یک ساعت میخواد غر بزنه که چرا دو تا از پیازا لوزی شکله و چرا فلفل سیاها قشنگ آب نشدن و توی بشقاب معلوم میشن :vay:


------------------

دامبلدور برای اولین بار قصد داره آشپزی کنه و سوپ پیاز رو برای درست کردن انتخاب میکنه ... اسنیپ که یک چیزی از دامبلدور میخواد و کارش گیر هست ، همه رو مجبور میکنه که در عین ِ افتضاح بودنِ غذا ازش تعریف کنن ...


ما شیفتگانِ خدمتیم ، نه تشنگانِ قدرت


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
از لندن کوچه ی دیاگون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 65
آفلاین
لرد و مرگخواران بالاخره وارد خانه ی ریدل میشن.

لرد همچنان مشغول بررسی ویایل لودو و روفوسه و در این حین هم سوروس داره یواشکی در اتاقش نوشیدنی کره ای درست میکنه برای لرد!!

از سر و روی سوروس عرق میریخت و او همچنان با اضطراب نوشیدنی رو درست میکرد.

بالاخره زمانی که داشت نوشیدنی رو بهم میزد ناگهان کسی در زد...

سوروس به سرعت در را باز کرد و آنتونیون را پشت در دید .

آنتونون: سوروس باز داری چی درست میکنی؟

سوروس : هیچی

آنتونیون: اگر راست میگی بذار بیام تو اتاق و خودم ببینم.

سوروس:باشه بیا هیچ مشکلی نیست.

سوروس کلشو از لای در میکشه کنار و در رو با صدای جیر جیری باز میکنهو آنتونیون وارد میشه.

آنتونیو معجون رو میبینه و میگه: خوب حالا بگو چی درست میکنی و گرنه به ارباب خبر میدم.

در افکار سوروس: هنوز خبر نداری که قراره چه بلایی سرت بیارم.

پس از اینکه این افکار پلیدانه در ذهن سوروس به جریان می افتند سوروس میگه: خوب دارم یکم نوشیدنی کره ای درست میکنم.

آنتونیون: میشه وقتی آماده شد اول یکم بدی من بخورم؟؟

سوروس: این آماده شده بیا بخور بین چطور شده.

آنتونیون یک جام پر از معجون خواب آور رو میخوره و میگه : خیلی خوشمزه بود، دستت درد نکنه خیلی خوشمزس.

سوروس : خواهش میکنم.

پس از آن سوروس و انتونیون آماده میشوند که محفلی ها را به اتاق شکنجه ببرند.

اما در وسط راه ناگهان لرد را میبینند و لرد میگوید: خوب من تصمیم گرفتم جهت امنیت بیشتر بلاتریکس رو هم با شما ها بفرستم حالا دیگه برید و مزاحم من نشید و این رو هم بدونید که اگر یک بار دیگه بیاید سمت اتاق من میدم نجینی بخورتتون.

سوروس و آنتونیون:

پس از آن سوروس به این فکر میکنه که چجوری بلا رو دست به سر کنه...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۸ ۱۵:۰۰:۱۶


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۶:۴۰
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
و آما محفلی ها به چه کسی نگاه می کردند؟

به آلبوس دامبلدوری با صورت سه تیغ،‏ موی فشن( مدل خروسی!)،‏ با ردایی آستین کوتاه به رنگ زرد خورشیدی و پوتین هایی از چرم درجه یک تسترال.

محفلی ها هنوز در حالت ‏‏ بودند که بالاخره جینی به حرف آمد:

-آآآآآلبوس! ....‏ چچچچطوری؟
-‏ اینکه کاری نداره،‏ الان من شکل کی هستم؟
-
-‏ محفلی هم اینقدر کودن؟ الان مگه من شبیه دالاهوف نشدم؟
-

خوب بیایین اینجا تا من نقشه رو که با سورس کشیده بودیم بهتون بگم و قشنگ جریانو بشکافم براتون:

-خیلی خوب،‏ ماجرا از اونجا شروع شد که...‏ ‏.‏( بالای سر آلبوس از اون ابرها تشکیل شد و ملت محفلی بدان نگاه کردند)‏

بیرون هوا رو به سردی گذاشته بود و صدای جغد های محوطه خانه ریدل ها بلند شده بود،‏ باد ملایمی شروع به وزیدن کرده بود،‏ ولی از چند دقیقه پیش تند تر شده بود و به همراه ابر های سیاه آسمان،‏ خبر از بارشی سنگین میداد،‏ اما هنوز محفلی ها در حال نگاه کردن به ابری بودند که از کله دامبلدور بیرون زده بود:

در داخل ابر،‏ گفتگوی تلفنی(!) دامبلدور و اسنیپ:

-‏ خوب سورس،‏ اگه وقتی که ما اومدیم اونجا و لرد تصمیم گرفت که ما رو دستگیر کنه،‏ تو باید آماده باشی و مسئولیت بردن مارو و بقیه کارا رو به عهده بگیری،‏ آندراستند؟

-‏ ولی آلبوس اگه لرد یا بقیه مرگخوارا از نقشه اطلاع پیدا کنن چی مشه؟

-‏ تو نگران نباش،‏ اگه تو بتونی سر وقت دالاهوف رو بیهوش کنی و قایمش کنی هیچ اختلالی در نقشه مون ایجاد نمیشه.

-‏ باشه،‏ پس من میرم دنبال کارای لرد و دالاهوف، باشد که محفل پیروز بماند،‏ تماس فرت!‏

بیرون از ابر حاصله از افکار دامبلدور:

محفلی ها به حالت ‏‏ به دامبلدور نگاه میکردند،‏ درحالی که از تمام جزئیات نقشه آگاه بودند!‏


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۶ ۲۳:۴۰:۱۹

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
جیمز که تازه یاد یویوی معروفش افتاده به دستاش نگاهی میاندازه و وقتی متوجه نبود یویوش میشه جیغ زنان صحنه رو ترک می کنه .

جینی که تا این زمان خودشو درگیر ماجرا نکرده بود بلند میشه دستی به ریش نداشته اش میکشه و به سمت در مرلینگاه میره .
- پروفسور دامبل درو باز کنین ، شاید بشه کاری کرد . و توی ذهنش : یعنی شما الان چه شکلی شدین ؟

صدای دامبلدور که الان کاملا اکو دار شده تو مرلینگاه میپیچه :
- دختررررم .... آخه دستام بسته است، چطوری بیام بیرون؟

- پورفسور نگران نباش . الان خودم یه کاریش می کنم .
و جینی که کمربند سیاه داره با یه حرکت کاملا اکشن جفت پا میره تو در و در به دو قسمت مساوی تقسیم میشه و با صدای مهیبی به زمین میفته.

و ملت ناباورانه دارن صحنه رو تماشامیکنن

که صدای دوباره ... دوباره ... یه بار فایده نداره... از جمعیت بلند میشه .

و به خاطر استقبال جمعیت صحنه بصورت اسلوموشن دوباره به نمایش درمیاد.

بعد از مدتی که گرد و غبار حاصل از شکسته شدن در خوابید فردی نورانی و سپید پوش که چهره اش هنوز دیده نمیشه از مرلینگاه به بیرون میاد.


محفلیون با دیدن چهره سه تیغ شده فرمانده شون رنگ از چهرشون می پره


در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
در سمت دیگه، دامبلدور در حال توضیح دادن نقشه ش به بقیه ی محفلیاس ...

لینی متن بالا رو داخل قرار می ده و زیرش می نویسه:

در سمت دیگه محفلیا ها در حال دلداری دادن دامبلدور هستن...

جیمزسیریوس: پروفسور شما که اونقدر جلوی اسنیپ کلاس گذاشتین...الان این چه کاریه؟ بیاین بیرون تا جیغ نزدم!

صدای دامبی از پشت در مرلینگاه میاد: ریشم....ریش عزیزم...نشون خانوادگیم...عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــررر

جیمز: بابا بیخیال! ما تا چند ساعت دیگه از اینجا خلاص میشیم شما هم می تونین دوباره مو بکارین. اینکه چیزی نیست!

- نمی شه...اون قیچی که اسنیپ باهاش ریشمو چید طوری جادو شده بود که اجازه رشد دوباره موهارو نمی ده! اگه گیرش نیارم...

- پروفسور شما چطور اینا رو فهمیدین؟

یهو لحن دامبلدور عوض میشه: با کمک نیرویی که به کمکش تونستم دست بسته بیام مرلینگاه! دیگه بسه هر چی بما خندیدن. تا چند لحظه دیگه نوبت ما هم می رسه!! فقط قبلش...منو از مرلینگاه بیارین بیرون. من دیگه نمی تونم! آی ریشاااااااام


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۰ ۱۱:۵۵:۳۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.