هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
اااا....ینی الان از من مدرکی،شماره آی پی ای، ریز نمرات هاگوارتزی چیزی نمیخواین شما؟ باو اومدیم و من یه چی پرونده بودم این وسط!!!:)) اصل بر اعتماد است و اینا؟:دی

شخصیتمو که یادمه هستیا جونز بودش! یوزر پس م رو یادم نمیاد با عرض شرمندگی!:دی
هررررچند الان گمونم هستیا هم اکسپایر شده باشد:دی


آخی آخی...یادش به خیر من هی اینجا میومدم کلمه ها رو می نوشتم برا خودم:دی حمل بر منظور خاصی نشه یکهو دلمان تنگ شد برای پروفسور!:دی


شرمنده پست پیامکی و اینا:-" تکرار نمیشه در اسرع وقت!:-‏>




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
تک شاخ - عینک - زبان - جرقه - قفس - درختچه - خون - قلعه - جیغ - کاغذ

تصور کنین بعد سه چهارسال دوری از جادوگران ، میخواین وارد سایت بشین که متوجه میشین اصلا یادتون نمیاد یوزر و پس تون چی بوده! حالا هی عینکتو عقب جلو کن، هی زبونت از گوشه دهنت آویزون شه ، هی زل بزن به در و دیوار و سقف.... نمیشه آقا! نمیشه!
بعد میگن بیا بازی با کلمات بنویس یه کم ذهنت وا شه، بلکه فرجی حاصل شد و جرقه ای از منتها الیه دست راستی حافظه بلند مدتت ساطع شد و یادت اومد!:دی مینویسیم آقا، می نویسیم:دی
کاغذ در میاریم و سرخوش شروع می کنیم به چکنویس پر کردن! به یاد اون قدیما! آخی آخی:دی
خلاصه هی می نویسیم و پاک می کنیم، می نویسیم و پاک می کنیم.... هی مثل تک شاخی که افسارش گیر کرده باشد به درخت صنوبر:دی سرمان را تکان تکان می دهیم و «اووووم....اووووم» می کنیم انگار داریم نقشه ی حمله به قلعه ای ، کاخی، آلکاترازی چیری طرح می کنیم:دیییی

خلاصه ما هی کاغذ سیاه می کنیم و یکی و دوتا شمارش می زنیم کلمات را، هی میبینیم به هفت تا نمی رسد! آقا حالمان گرفته می شود! یعنی یک گرفته می شود من میگم یک چیزی می شنوید شما!:دی

همین ها را میفرستیم برای مسئولش و باز هم زل می زنیم به در و دیوار، بلکم یادمان بیاید یوزر پسمان چی بوده....که همانا آبی از این نوشته گرم می نشود:دی



پ.ن.: کوییرل کوش؟! کویی؟!




----


اگه باز شخصیتی که قبلا در ایفای نقش داشتی رو هم یادت بیاد، باز شاید می شد پیدا کرد یه جورایی که نیاز نباشه در اینجا و کارگاه نمایشنامه نویسی شرکت کنید. در هر صورت...
کوییرل دو ساله از میان ما رفته ! یه روز حین پستش و انجام وظیفه در منوی مدیریت، مرخصی ساعتی گرفت، گفت میره تا دم سوپر مارکت یه چی بخره، اما رفت و دیگه برنگشت. خبری هم نشد ازش.
نیاز نیست کارگاه نمایشنامه نویسی شرکت کنید. کافی بود همین انصافا !
برید شخصیت بردارید از لیست شخصیت ها، معرفی شخصیت کنید !
تایید شد !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۰ ۲۰:۰۳:۵۵



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱

Napoleon


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۸ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۳۲ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹
از فعلا ايران.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 76
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب.
شب بود.باد داشت به سرعت ميوزيد.هري به تنهايي همراه با جن خانگي سوار بر جارو به سرعت به طرف هاگزميد ميرفت!!!
ناگهان قطره ي ابي را روي دستش حس كرد،متوجه شد به زودي باران خواهد امد!!!
اما فهميد اين قطره ناشئ از باران نيستش بلكه پري خبيثي در بالاي سرش در حال دنبال كردنش هستش!!!
ميخواست طلسم "استيوفاي" را بخواند اما رداي خود را بر سر هر دو نفرشان انداخت و ارزو كرد جلوي بانك گرينگورت برود!!!
خوب بود؟؟؟





-------
شما از کلمات قدیمی و دور قبلی استفاده کردید. لطفا از کلمات جدیدی که در دو پست پایین تر نوشته شده، استفاده کنید. یعنی اینها:

تک شاخ - عینک - زبان - جرقه - قفس - درختچه - خون - قلعه - جیغ - کاغذ

فعلا تایید نشد.



ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۸ ۹:۱۶:۳۳

قانون دوم نيوتن ميگه:اگه تو خيابون راه ميرين يه دفعه يه چيز گرمو نرم رو سرتون احساس كردين...مطمئن باشين ك از اون بالا كفتر ميايه.

شيطان هر كاري كرد آدم سيب نخورد!رو كرد ب حوا گفت:بخور واسه پوستت خوبه!!
لعنت به دمنتور!!!!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۳۵ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
از خانه ی ویزلی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
در شبی تاریک و ترسناک داشتم در جنگلی ترسناک تر راه میرفتم.گم شده بودم.ناگهان به یک قفس بر خوردم که توش یک تک شاخ بود که ازش خون میرفت.میخواستم جیغ بزنم ولی خودم را نگه داشتم تا اتفاقی بد تر از اون نیافتد که افتاد. یک قلعه با صاحبش که یک زبان خون آلود و یک عینک بزرگ داشت.به من گفت برو کنار.جالب اینجاست که قلعه از کاغذ بود.جرقه ای به ذهنم رسیداز صاحب قلعه خواستم که تک شاخ را از قفس بیرون بیارد و به قلعه ببرد و حالش را خوب کند.او به یک شرط قبول کرد.شرطش این بود که درختچه ای که کنار قلعه اش بود را رنگ بزنم.من این کار را کردم و او هم تک شاخ را خوب کرد.و تا اتفاق بعدی اومد بیافتد من یک دفعه از خواب پریدم.بله این یک خواب ترسناک ولی پر ماجرا بود.




-----
یه خرده عجیب غریب بود جان بخشی به قلعه !
قابل قبول بود !
برید به تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی
تایید شد !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۴ ۲۳:۵۷:۴۵

not only wizards,witches are here too
قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.
















بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۱ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 304
آفلاین
سلام دوستان عزیز

کلمات جدید جهت شرکت در "بازی با کلمات":

تک شاخ - عینک - زبان - جرقه - قفس - درختچه - خون - قلعه - جیغ - کاغذ

با بكار بردن این 10 كلمه یک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد.

مقررات:

1) از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)


متقضیان عزیز و محترم ورود به ایفای نقش، همانطور که می دانید "بازی با کلمات" اولین مرحله عملی ورود به ایفای نقش به شمار می رود. بنابراین پیش از ارسال هرگونه پستی در عناوین مراحل جلوتر مانند "کارگاه نمایشنامه نویسی" و "شخصیت خودتون رو معرفی کنید" ، می بایست در اینجا شرکت کرده و تایید شوید (فرآیند "تایید" یا "عدم تایید" توسط مسئول ورود به ایفای نقش، در ویرایش پست شما در همینجا، پس از گذشت 1 روز، با فونت رنگی قابل مشاهده خواهد بود- بنابراین در بازدیدهای بعدی خود از سایت، ابتدا ویرایش اعمال شده در انتهای پست های خودتان در اینجا را بازبینی نمایید. )

پس از مشاهده تایید در انتهای پست خود، می توانید به تاپیک بعدی، یعنی "کارگاه نمایشنامه نویسی" رفته و در آنجا شرکت نمایید.



----

امیدواریم شما را به زودی در دنیای جادویی ببینیم.
موفق باشید



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱

دافنه.بلیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
از قصر الماسی در کانادا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - سرعت - شب - آب - بانک


با سرعت در هوای بارانی ساعت 12 شب همراه با جاروی جادوییم می دویدم. دنبال راهی برای نابود کردن طلسم جادوگر آتش می گشتم. جن ها و پری ها مدام دور سرم می چرخیدند.

وقتی به آب پاک و زلال چشمه ی پری ها رسیدم، چون داشتم از تشنگی از پا در می آمدم، جادوگر آتش ناگهان و بدون اطلاع همراه با جن ها و دیوهای سیاه بی شمار جلوی چشمم ظاهر شد و به سمتم آمد.

باران تمام راه را خیس و گلی کرده بود. با سرعت هر چه تمام تر در سیاهی شب دنبال راه چاره ای برای فرار می گشتم تا به کلبه ای که از چوب ساخته شده بود رسیدم. فرصت فکر کردن نداشتم، پس پا درون کلبه ی چوبی گذاشتم. تخته های زیر پایم جیر جیر می کردند. کسی آنجا نبود. کمی ترسیدم ولی حداقل از خطر جسته بودم.

جاروی جادوییم را وسط راه گم کرده بودم. دختری با چشمان آبی پر رنگ و موهای بلند مشکی و پیراهن سرمه ای کهنه همراه با ردایی که دستش بود سمتم آمد. وقتی خواستم با او دست بدهم، دستم با سرعت از او رد شد. او یک روح بود.

پس از مدت کوتاهی فهمیدم که من در خانه ی ارواحم. پس به سرعت دویدم. باران قطع شده و خورشید آرام آرام بر مشرق می تابید. بانکی را در نزدیکی قلعه ی تاریکی دیدم و نگاهی به قلعه ی تاریک و قدیمی انداختم و سپس داخل بانک شدم. نقشه ی نابودی طلسم جادوگر آتش درست پیش من بود. تنها راهش این بود که باید راه نقشه را طی می کردم و از جاهایی مانند محل ماشین های جن زده و محل سر بریده و استخوان انسان می گذشتم. گویا چاره ی دیگری نبود.

خوب، پس از مدتی فهمیدم که نقشه قلابی است. پس اصلش کجاست؟ شاید هم نقشه ای وجود ندارد. طلسم با سوزاندن 5 پر بال پری و جادوی 7 فرشته ی زیبا می شکند.

به دنبال دوستم رفتم. با آماندا که در کلبه ی قدیمی در بیکیلی باتن زندگی می کند، به سوی قلعه شتافتم. آن قلعه ی بزرگ قدیمی از آجر هایی مستحکم ساخته شده بود.

وارد قلعه شدیم. چشمانم در سیاهی قلعه با فشار زیادی می توانستند جایی را ببینند. از پله های بی شمار قلعه بالا رفتیم. تصاویر وحشتناک، شبح و جن های جادوگر آتش در سرم بودند.

بالاخره به یک صندوقچه ی قدیمی ته یک راهرو کوتاه رسیدیم. درش را باز کردیم و چراغ قوه ی پر نوری را در آن صندوق یافتیم. دنبال سرنخی از پری ها و فرشته ها می گشتیم تا بالاخره به طبقه ای که اتاق ها در آن قرار داشتند رسیدیم. دستبندی پیدا کردیم و روی آن را خواندیم " اتاق سری 502 "
در آن اتاق چه بود که سری به حساب می آ مد؟

این سوال در ذهنم می چرخید و مدام مرا وسوسه می کرد تا بروم و ببینم که در آن اتاق چیست. عاقبت دوستم حرفی زد و گفت " شاید ان چیز سری اتاق پری ها باشد. پس بهتر است به اتاق 502 برویم. "

چاره ای نداشتم، پس قبول کردم. حرف دوستم درست بود آن جا اتاق پری ها بود. صدایی از پشت سرم شنیدم. یک روح لعنتی شانه ی من و آماندا را گرفته بود. ترسیدم ولی بعد وردم را از کیفم در آوردم و بلند خواندم و آ ن روح جلوی چشمانم نابود شد. من و آماندا با روش مخصوصی در ها را باز کردیم و پری ها و فرشته ها آزاد شدند...






خوب بود
برید به تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی
تایید شد !


ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۱۸:۴۷:۰۴
ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۲۲:۰۸:۵۵
ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۲۲:۱۳:۵۶
ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۲۲:۴۳:۰۹
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۳ ۱۷:۲۶:۴۵
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۳ ۱۹:۱۱:۰۱

life begins with love


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱

دافنه.بلیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
از قصر الماسی در کانادا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
آتش در خانه مشنگ ها زبانه میکشید.

مشنگ ها در حال تلاش برای نجات دادن زندگیشان بودند.جادوگری که این کار را کرده بود،با تاسف سری تکان داد و

از آن خانه دور شد و بدون جادو آتش ردایش را خاموش کرد.بدون جادو... و با فکر به این که آب

میتوانست جان چند نفر را نجات دهد قدم هایش را تند تر کرد.

با کمی آب میتوانست اثر آن طلسم را خنثی کند.

ولی نمیخواست باز هم دسته گلی به آب دهد و شاهد مرگ وحشتناک چند نفر دیگر باشد.

که او مرگشان را بوجود آورده بود.

از وقتی که آن جن،آن جن وحشتناک را کشته بود هیچ افسونی را درست انجام نمیداد.

حتی نمیتوانست اکسیو را درست انجام دهد و جارویش را نزد خود بخواند.

تنها راهی که احتمال داده میشد که اثر طلسم وحشتناک آن جن را خنثی کند...

...

کندن یکی از بال های پری بود و انداختن آن از بالای یک ساختمان بلند درست نصفه شب.

طوری که به سرعت پایین برود.

اما او به وجود پری هیچ اعتقادی نداشت.حتی عکس هایی که در بانک ها دیده بود و به واقعیت حقیقت بود

هم اعتمادی نداشت.

ناگهان صدایی رشته ی افکارش را پاره کرد.

با تعجب به پری ای که جلویش ایستاده بود نگاه کرد....










ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۱۴:۵۳:۴۴
ویرایش شده توسط دافنه.بلیک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۲۱:۵۷:۱۲

life begins with love


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱

سیبل تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۶ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
ته فنجونت یه جارو می بینم؛ یعنی مسافرت هوایی در پیش داری. می ری به یه جای دور که دوروبرش آبه؛ آره آره یه جزیره. 
صبر کن ببینم... یه لاک پشت هم می بینم، این یعنی شکست مالی. از سر و وضعت که پیداس تو گالیون غرق شدی؛ ردای ابریشمیت که اینو نشون می ده. به هر حال اگه من جای تو بودم برای یه مدت حساب بانکیمو خالی می کردم. اونم تو این موقعیت که اعتصاب جن ها داره بالا می گیره. 
آخه ببین، اوضاع طالعت اصلا مناسب نیست،فنجونت مثه شب سیاهه... 
یه حس قوی بهم می گه ماجراهای نحس و ناگوار واست پیش میاد... 
مرگ به سرعت بهت نزدیک می شه... مرگ... مرگ... مرگ وحشتناک.... 




مقداری جملات و دیالوگ ها را منظم تر و تفکیک شده تر بنویسید. قابل قبول بود در کل. برید به تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی
تایید شد !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۳ ۱۷:۳۱:۱۰


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۱

رون  ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۲ جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
شب بود .باد سردی می وزید .صدای برخورد درختان جنگل سکوت ان را میشکست. شاید هرکسی این جنگل رو میدید فکر میکرد یه جنگل ترسناکیه که توش جن و پری و از این جور چیزاست... ولی غافل از اینکه توش چیزای دیگه ای اتفاق میفته مثلاهمین اتفاقی که قراره 2 ساعت دیگه توش بیفته یه دوئل جادوگری! بله درست شنیدین جادوگری...
دوئل جادوگری یه کم با دوئل های دیگه فرق میکنه اولین فرقش اینکه شرکت کننده هاجادوگرند و با جادو سرکار دارن اونا روی جاروهای پرنده شون میشینن در حالی که رداهای مخصوصی رو پوشیدند با گفتن طلسم ها و ورد هایی که به سرعت از دهنشون خارج میشه و جرقه های اتیشیم که از سر چوب دستی هاشون بیرون میاد سعی میکنند همدیگه رو بکشند
بله همون طور که گفتم قراره تو این جنگل یه دوئل انجام بشه.دوئلی که کار کنان بانک گرینگوتز به خاطر دست بردی که دیشب به بانک شده راه بندازند ...وحشت همه جای جنگل رو فرا گرفته بود ..کم کم داشت دوئل شروع میشد و همه داشتند خودشون رو اماده میکردند لباساشونو می پوشیدند و اب میخوردند تا کمی ارامش پیدا کنند که یه دفعه میدونین چی شد؟
یه دفعه پسری باموهای ژولیده که اسمش هری بود وسط جمعیت میاد و میگه دزدی کار اون و فقط برای سرگرمی این کارو کرده..سرگرمی!!ایا فقط برای سرگرمی بوده؟با شناختی که من از هری دارم فکر نمیکنم شما چه طور؟؟


تایید شد !


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۲ ۱۸:۴۰:۲۸


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۲
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
شب وحشتناکی بود،‏ شاید وحشتناک ترین شبی که تا به حال دنیای جادوگری به خودش دیده بود ،‏ جنگی ‏
بزرگ ‏
بین ‏
جن ‏
های خانگی
و پریان از یک سمت،‏ و جادوگران و ساحره ها از سمتی دیگر در حال انجام بود،جنی که داشت از آزادی و حق خویش در برابر یکی از جادوگران جارو سوار که مامور حفظ آرامش بودند،‏ دفاع میکرد،‏ با طلسمی از پای در آمد.

دامنه ی شورش بسیار گسترده بود،‏ از جن های خانگی در تک تک خانه های جادوگران،‏ تا جنهای هاگوارتز و کلید داران بانک گرینگوتز.

هیچ کس نمی توانست خاطره ی آن روزها را فراموش کند،‏ روزهایی که بزرگترین شورش در کل تاریخ جادوگری از سوی جن های خانگی که همیشه غلام و نوکر جادوگران بودند،‏ و هرگز از دستورات آنها سر پیچی نمیکردند!‏

و باز هیچ کس نمیتوانست نحوه ی خلاص شدن از آن ماجرا را فراموش کند! نمیتوانستند مردی را که تنها در طی چند ساعت توانست آن شورش را آرام کند و جان های بسیاری را نجات دهد!‏

مردی با ردایی هم رنگ شب،‏ مردی با عزمی استوارتر از کوه های آلپ،‏ مردی که همچون همچون آبی که آتش را خاموش میکند،‏ آن شورش را خاموش کرد!‏

او کسی نبود جز...

راستی،‏ اون کی بود؟ من دقیق یادم نیست الان!‏

فقط نظرتون رو درباره ی این پست میخوام!‏
ممنون.


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.