در خانه هر کس مشغول کاری بود و صدای قهقه و موزیک خانه را میلرزاند.
لرد داشت بین آن همه جادوگر حرکت میکرد و کمی تا قسمتی رعب و وحشت ایجاد میکرد ولی باز هم از این بابت چندان خوشحال نبود.
سالازار وسط آن همه جادوگر دستمالش را برده بود بالای سرش و حرکات موزون انجام میداد.
گودریک هم داشت با یکی دیگر حرف میزد.
فلور و جینی داشتند سر به سر مورفین می گذاشتند.
کلا یه وضعی بود.
در بین آن شلوغی همین که آرسینوس و لودو میخواستند وارد سن رقص شوند نا گهان لودو یک زیر پایی جانانه برای آرسینوس گرفت و آرسینوس با صدای شترقی با مخ اومد رو زمین در حالی که همان موقع لودو داشت با تمام وجود حرکات موزون در میکرد از خودش!
لرد کمی که کل مهمان ها رو ترساند رفت نشست رو صندلیش و با افسردگی و ناراحتی نگاهی به آن همه جاوگر و ساحره کرد ولی ناگهان ایگور را دید که دارد با چند تا ساحره ی خوشگل صحبت میکند.
بلافاصله لرد لبخند شیطانی ای زد و گفت : ایگور مواظب باش! اگر یک کلمهه ی دیگه با این خانوم های متشخص صحبت کنی شام نجینی میشی!
لذا ایگور با افسردگی تمام از آنها دور شد.
در این بین بساط انواع نوشیدنی ها هم ردیف بود.
سالازار با خستگی رفت نشست رو یک مبل کنار گودریک و هردوشون شروع کردن باهم به بحث و تبادل نظر !
الفیاس و بانو داشتند با خوشحالی تمام میرقصیدند.
بلاتریکس هم در این میان به بقیه ی ساحره ها نزدیک شد و همه با هم شروع کردند به غیبت کردن.
پس از صحبت طولانی سالازار با گودریک بالاخره سالازار رفت سراغ لرد و گفت:
- چیشده نوه ی عزیزم چرا ناراحتی؟
لرد: سالازار جان جد عزیزم بابا من نمیخوام این محفلیا رو اینجا ببینم تازشم من فقط رو حساب احترام بزرگتری کوچیکتری گذاشتم این مهمونی رو انجام بدی!
سالازار: بیخیال فکر کن اونا هم مرگخوارا تن! برو خوش بگذرون کیف کن.
لرد با دیدن اینکه سالازار بلافاصله شروع کرد به آواز خواندن به شکل
در آمد.
در این بین ناگهان فکر پلیدی به سر لرد آمد...