هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش .
همه ی گریفیندوری ها در تالار جمع شده بودن تا در مورد جستوجوگر تیم تصمیم بگیرن.هری از بازی محروم بود و جینی صدمه دیده بود و هفته ی دیگه هم مسابقه بین گریفیندور و اسلیترین بود.تمام گریفیندوری ها از دست هری دلخور بودن اما در هر صورت نمی تونستن کاری بکنن.هری که روی مبل نار شومینه نشسته بود بلندگفت:
یعنی هیچ کس اینجا کوییدیچ بلد نیست؟
یکی از دخترا گفت :
چرا .پروتی بلده.
سپس دخترا اونو هل دادن .پروتی که هول شده بود گفت:
می دونی من فقط بعضی اوقات با پادما بازی می کنم اما اونقدر بلد نیستم که بخوام................
اما ادامه ی حرف پروتی در فریاد هری گم شد که گفت:
عالیه.
یک هفته بعد چند دقیقه قبل از مسابقه.
هوا طوفانی بود و پروتی هم که تجربه ی بازی در چنین هوایی رو نداشت با ترس به هری گفت:
هری واقعا فکر می کنی من می تونم ؟هری فکر نمی کنم تو این هوا موفق بشم.
هری که نگرانی در چهره اش موج می زد سعی میکرد تا خودش رو قانع کنه که پروتی میتونه .سپس به پروتی گفت:
پروتی می دونم خیلی آسون نیست اما امید تمام بچه های گریف به توئه برای همین خواهش می کنم تمام سعی تو بکنه.وقتی سعیتو بکنی مهم نیست نتیجه چی باشه مهم اینه که تو تلاشتو کردی؟
پروتی تصمیم خودش رو گرفت . اون می خواست تمام گریفیندوری ها رو شاد کنه.
وقتی وارد زمین شدن مالفوی با دیدن پروتی پوزخندی زد و گفت :
اعضای گریفیندور ته کشیده بودن؟
-مالفوی اگه عرضه داری منو ببر ،باشه؟
15 دقیقه ی بعد
پروتی هنوز گوی و ندیده بود .مالفوی هم هیچ حرکتی نکرده بود.دل تو دل گریفیندوری ها نبود.طوفانی بودن هوا باعث شده بود دید بازیکنا ضعیف بشه.
پس از چند دقیقه پروتی گوی طلایی رنگی رو کنار یکی از دروازه های گریف دید.اصلاوقت نداشت مالفوی گیج کنه چون به زودی اون هم گویو می دید پس با آخرین سرعت به سمت دروازه حرکت کرد مالفوی که متوجه شد بود اون گویو دیده به دنبالش راه افتاد. پروتی پس از چند دقیقه پایین دروازه حرکت گویو تو دستش حس می کرد.گریفیندور بار دیگه اسلیترینو برد.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش .


وزیر دیگر، تیم کوییدیچ راونکلاو رو توی تالار جمع کرد و گفت:
این بار نمی خوام که فلور جستجوگر باشه، می خوام قرعه بندازیم، اسم هر کی که دراومد باید جستجوگر بشه. هیج جایی هم برای اعتراض نداریم، وقتمون کمه تا یک ساعته دیگه بازی شروع می شه.

وزیر دیگر دستش را داخل جعبه برد و کاغذی بیرون کشید بعد از باز کردنش گفت:

پنه لوپه کلیر واتر

پنه لوپه آب دهانش را با صدای بلندی قورت داد و با نگاهی پر از خواهش به وزیر نگاه کرد. ولی وزیر با تکان دادن سرش تمام امید پنه لوپه را از بین برد و گفت: می دونی که اگه نتونی اسنیج رو بگیری، این ترم از همه چی معلقت می کنم.

همهمه ای بین دانش آموزان درگرفت و فلور زیر لب گفت: فقط بلده تهدید کنه.

چیزی به شروع مسابقه نمانده بود. اعضای هر دو تیم آماده مسابقه بودند. وزیر دیگر بعد از توصیه هایی که به راونکلاوی ها می کرد رو به پنه لوپه گفت: اگه این بار راونکلاو به اسلیترین ببازه مطمن باش کاری می کنم که پرسی طلاقت بده. پنه لوپه با وحشت به وزیر نگاه کرد و سوت شروع مسابقه زده شد.

همه سوار بر جاروهای پرنده شان به پرواز درآمدند. جستجوگر اسلیترین تازه وارد بود. ولی پنه لوپه باز هم می ترسید، همش به اطراف نگاه می کرد تا شاید گوی زرین را ببیند، ولی بی فایده بود. هنوز چیزی از مسابقه نگذشته بود که راونکلاو پنجاه امتیاز کسب کرد. همه راونکلاوی ها نگاهشان به پنه لوپه بود و با نگاهشان او را دلداری می دادند.
ناگهان بازدارنده ای به سمت پنه لوپه فرستاده شد. فقط یک میلی متر با پنه لوپه فاصله داشت که او سریعا خودش را کنار کشید و نگاهش بر روی شیء طلایی معلق در هوا ثابت ماند. کلی هیجان زده شده بود، که جستجوگر اسلی به سرعت از جلوی پنه لوپه گذشت. پنه لوپه مات به او نگاه کرد و سریعا به دنبالش حرکت کرد.

صدای لی در تمام مدرسه پیچیده می شد که می گفت: پنه لوپه باید اسنیچ رو بگیره، مثل اینکه از سوی وزیر دیگر تهدید شده.
ناگهان پنه لوپه به یاد پرسی افتاد و به سرعتش افزود. تقریبا با جستجوگر اسلی در کنار هم به دنبال اسنیچ می رفتند، ولی پنه لوپه باید موفق می شد. اسنیچ هر لحظه سرعت می گرفت و پنه لوپه نیروی بیشتری را صرف گرفتن اسنیچ می کرد. چیزی به پایان مسابقه نمانده بود... ناگهان صدای هورا و تشویق راونکلاوی ها فضا رو پر کرد. پنه لوپه اسنیچ رو گرفته بود. اون موفق شده بود.


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش .

-جستجوگر که بشی،باید دنبال...
-صبر کن ببینم.جستجوگر؟یعنی چی؟

وزیر دیگر،کاپیتان تیم کوییدیچ ریونکلاو آهی کشید و رو به فلور دلاکور،جستجوگر سابق ریونکلاو گفت:مطمئنی که تنها انتخابمون همینه؟

فلور نگاهی حاکی از دلسوزی به دگر وزیر انداخت و گفت:آره.هیچ کس نمونده.لینی وارنر و لونا لاوگود که خیلی وقت پیش مفقود شدن.تری،دوست عزیزم،ه سال یش شهید و شد و عیالشم الان خیلیی کار داره.خودتم که میدونی امتحانات نزدیکه و خب...بچه ها قبول نمیکنن وقتشونو با کوییدیچ تلف کنن.فقط این مونده.

وزیر دیگر این بار با حرکتی بسیار ماهرانه باد را از بینی اش خارج کرد و گفت:دافنه!با وجود فلور دلاکور که خودتم میشناسیش،تیم ما همیشه برنده بود تا این که اسلیترینی ها اعتراض کردن و پارتیشون هم که میدونی چقدر قویه و خب،گفتن که یه جستجوگر دیگه باید پیدا کنیم.
بهانشون هم اینه که میخوان مهارت ما رو ببینن و با وجود فلور،مهارت دیگر بازیکن ها دیده نمیشه.چون فلور،یک ثانیه ای گوی زرین رو میگیره.تو تنها کسی هستی که باقی مونده.ما مجبوریم تو رو انتخاب کنیم.پس لطفا...

نگاهی به فلور کرد و ادامه داد: وسط حرفمون حرف نزن و شر و ور نگو.

فلور موهایش را بالا انداخت و گفت:جستجوگر بودن یکی از سخت ترین پست های کوییدیچه و اگه جستجوگر باشی باید اسنیچ رو...

-اسنیچ؟

-یه توپ کوچولوی زرد بالدار.کسایی که جستجوگرن...

3 هفته بعد،دقیقه قبل از شروع مسابقه:

کاپتین دیگر با خرسندی نگاهی به اعضای تیمش انداخت و با خودش گفت:اینا خیلی توپن.خودم تربیتشون کردم!اینا قبلا نمیدونستن کوییدیچ چیه!حالا ببین چه تغییری کردن!فقط امیدوارم اون کلمه رمزی رو یادشون باشه!
سپس با صدای بلندی گفت:بچه ها،کلمه رمزی چی بود؟

-جاسمب مسحکدآر

-آفرین! مخفف جستجو گر اسنیچ رو باید بگیره!مدافع بلاجررو باید دفع کنه! مهاجم سرخگون رو باید تو دروازه کنه!و حرف کاپیتاندرسته!آنلی ریون!
به پیش دوستان!

همه وارد گود میدان شدند !!!! جماعت دگر بار حیران شدند!!!!


وزیر دیگر یاد آوری کرد:جاسمب مسحکدآر!

مدیر اسلیترینی،سوروس اسنیپ،تابلوی دامبلدور را از زیر موهایش در آورد و با وردی،چربی جمع شده در روی آن را جمع کرد.او از دامبلدور پرسید:آلبوس،کدوم تیم رو به سمت برد هدایت کنم؟اسلیترین،یا راونکلاو؟

-گریفندور!

آلبوس دامبلدور بعد از این حرف پرسید:به هری چفت شدگی یاد دادی؟
مدیر چشم غره ای رفت و دوباره تابلو را در میان موهایش قرار داد.هنگامی که کاپیتان ها دست در دست هم میگذاشتند،طوفانی شدید در گرفت.شروع طوفان آنقدر یک دفعه ای بود که تابلوی دامبلدور را باد برد.

ناگهان وزیر دیگر که وزنی بیش نداشت با شروع طوفان به هوا رفت و نمیدونیم تا کجا رفت. برای همین معلم ها برای حفظ تعادل بین گروه ها کاپیتان تیم اسلیترین را هم پرت کردند.ناگهان باد،کار گزارشگر را هم ساخت و او را به هوا برد.او هم دیگر به زمین باز نگشت.
پس از چند دقیقه جستجور تیم اسلیترین که نامش در شبکه موجود نمیباشد،سرعت گرفت و به طرف بالا،جایی که توپ بالداری تکان میخورد پرواز کرد.فلور دلاکور در میان جمعیت فریاد میزد:دافنه!دافنه!جاسمب مسحک دآر!!!جاس!جستجوگر باید اسنیچ رو بگیره.چرا نمیری؟

-چی؟

دافنه گرینگراس به سختی ارتفاعش را کم کرد و به کنار فلور دلاکور امد و گفت:نشنیدم چی گفتی.
در همین لحظه نامعلوم النام،جستجوگر سبز،گوی زرین را گرفت و با 300 امتیاز از گروه
خود سعود(صعود؟)کرد.
فلور به دافنه چشم غره ای رفت و در حالی که سعی میکرد اشک هایش سرازیر نشوند گفت:واقعا که.

دافنه گفت:هی،حالا چرا گریه میکنی؟اون زودتر از من دیدتش.به من چه؟مگه هر جستجوگری که زودتر اسنیچو ببینه برنده نیست؟

-نه.باید میگرفتیش.

دافنه خمیازه ای کشید و در حالی که سعی داشت از جارو پایین بیاید گفت:حالا یه بار نگرفتمش.نیمه دوم جبران میکنم.تازه ممکنه مسا.ی بشیم و بازی بکشه وقت اضافه!


ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۱۶:۱۲:۵۱

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش . این ماجرا را تو یک نمایشنامه بنویسید . آخرش بستگی به خودتون داره .

صدای کتان جردن (بابابزرگ لی جردن!) در ورزشگاه می پیچید: طوفان شدیدی در جریانه. مورفین جستجوگر اسلیترینه و دنبال اسنیچه! حریفشم آلبوس دامبلدور از تیم گریفندوره. طوفان خیلی خیلی شدیده. من که هیچی نمی بینم! چطوری گزارش کنم آخه بابا؟ واقعا چرا یه آدم عاقل پیدا نمیشه که به این مدیریت درپیت مدرسه بفهمونه تو همچین هوایی نباید مسابقه برگزار کرد؟ با توام ها... هوی!... مدیر! پرفسور درپیت!...
- جردن! ای بی ادب! اسم جناب پرفسور رو درست تلفظ کن.
- چشم پرفسور گک مونگول! هوی!... پرفسور دیپت! با توام ها!...

اما پرفسور دیپت بی توجه به داد و قال های جردن در لژ ویژه ی ضدگلوله و گرم و نرمش نشسته بود و ضمن تماشای بازی شیر قهوه ی داغش را نوش جان می کرد.
مورفین در حالیکه از سرما می لرزید، سیگار نم کشیده ای گوشه ی لبش گذاشت و چوبدستی اش را به سیگار نزدیک کرد: فندکیوس!... آتیشیوس!... دِ لامصب! روشن شو دیگه.

همچنان که مورفین با سیگارش مشغول بود صدای جردن در گوشش پیچید: پروفسور مونگول! مورفین داره سیگار میکشه!
مورفین با عجله سیگارش را تف کرد و غرید: ای نامرد کیثیف! تو که گفتی هیچی نمی بینی!
ناگهان صدای پرفسور گک مونگول (عمه ی مک گونگال) در استادیوم پیچید: گانت! دوباره داری دخانیات استعمال می کنی؟ 600 امتیاز از گریفندور کسر میشه.
صدای هوی تماشاچیان گریفندور ورزشگاه را پر کرد و پشت بندش صدای آهسته ی جردن شنیده شد: مونگول! باز که خیط کاشتی! سبزا اسلیترینن بابا! چرا از گریف امتیاز کم می کنی؟
- اوه ببخشید جردن!... بله... 600 امتیاز از همون سبزا که جردن گفت کم میشه. 800 امتیازی هم که به اشتباه از قرمزا کم کردم بهشون برمی گرده.
اینبار صدای هوی تماشاچیان اسلیترین بلند شد که بلافاصله نیروهای امنیت و انتظامات ورزشگاه وارد عمل شده و به سرکوب معترضان و شورشیان اسلیترینی پرداختند.

صدای جردن دوباره در ورزشگاه پیچید: واقعا چه گروه بی تربیتی هستن این اسلیترینی های قدرت طلب! اصلا پابند اخلاقیات نیستن... اوه! اونجا رو ببینید! با اینکه طوفان شدیدی در جریانه و من هیچی نمی بینم ولی ظاهرا آلبوس دامبلدور اسنیچ رو دیده و داره میره دنبالش. مورفین هم رفت دنبال دامبلدور. یعنی کدومشون موفق به گرفتن اسنیچ میشه؟

مورفین با سرعت خودش را به دامبلدور رساند و با او شانه به شانه شد.

- مورف! تو دیگه چی می خوای اینجا؟ برو اونور! گلرت جونم گفته با استعمال کنندگان دخانیات دوست نشم وگرنه منحرف میشم. از من دور شو.
- خف بابا! اسنیچ کو؟
- چی کو؟
- اسنیچ! مگه اسنیچو ندیدی؟
- نه!
- جردن که گفت دیدی!
- بیخود گفته بابا!
- پس چرا یهو سرعت گرفتی؟
- بابا 6 ساعته داریم یه نفس پرواز می کنیم تو این هوای سرد. خوب منم آدمم دیگه، می خوام برم دستشویی!
- دروغ نگو دامبلی دیمبو! من که می دونم اسنیچو دیدی.
- به جان ننم اگه دیده باشم. تو رو خدا ولم کن بذار برم. میریزه ها!:worry:
- بگو به ریش بابام!
- به جون ننم!:worry:
- ای دروغگو! اسنیچ کو؟
- نمیگم!
- نگو! خودم دیدمش!

مورفین با کله به سمت اسنیچ هجوم برد و دامبلدور داد زد: مورفین! به جان ننم اگه اسنیچو بگیری بزرگ که بشم اگه معلم هاگوارتز بشم و اگه خواهرت ازدواج کنه و اگه بچه دار بشه و اگه بچش بیاد هاگوارتز، انقده ازش امتیاز کم می کنم که عقده ای بشه و بره سراغ جادوی سیاه تا منحرف و منفور و مطرود جامعه بشه.
ولی مورفین بی توجه به تهدیدات دامبلدور اسنیچ را گرفته بود و سوت پایان مسابقه به صدا درآمد. تابلوی امتیازات نتیجه ی مسابقه را 570 بر 30، به سود اسلیترین نمایش می داد و این صدای پرفسور گک مونگول بود که در ورزشگاه می پیچید: بله نتیجه ی مسابقه 570 به 30 هست و بازم مثل هر سال این پیروزی رو به تیم همیشه پیروز گریفندور تبریک میگم و از کاپیتانشون تقاضا دارم که بیاد و جام قهرمانی رو بگیره. درست گفتم دیگه جردن. نه؟ گریفندور همون سبزا...
- بله پرفسور مونگول! کاملا درست گفتید! زنده باد گریفندور! ما همیشه قهرمانیم! انتظامات محترم استادیوم! لطفا آشوبگران و تماشاگرنماهای اسلیترین رو سرکوب کنید. واقعا که! آدم باشید دیگه! مثل مرد باختتون رو قبول کنید و برای سال بعد بیش تر تلاش کنید... پروفسور گک مونگول! مورفین باز داره سیگار میکشه!
- گانت! ای پسر یاغی! 600 امتیاز از هافلپاف کم میشه و به راونکلاو اضافه میشه! همین الان خودتو به دفتر تنبیهات معرفی کن. زود باش!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱

جرج ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۰۷ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۳:۰۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
از تهران بزرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین

سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش . این ماجرا را تو یک نمایشنامه بنویسید . آخرش بستگی به خودتون داره .
مسابقات بین اسلایترین و گریقندور در هوای طوفانی برگزار می شد . هری و جینی محروم بودن و قرار شد من به جای هری جستجوگر باشم .
اذرخش هری ور داشتم و وارد زمین شدم . کاپیتان اسلایترین اسلاین گین یک دانش اموز کودن اسلایترین بود و ما باهم دست دادیم .
سوار اذرخش شدم و به پرواز در امدم . هوا بد مسیر اذرخش را تعقیر می داد و صدای لی از دور دست شنیده می شود .
بعد از چند دقیقه در خواست تایم استراحت دادم .
- چند چند هستیم ؟
رون گفت : فعلا 50 به 30 جلو هستیم جرج باید زودتر گوی زرین بگیر ی .
خانم هوچ به ما اشاره کرد که وارد زمین بشیم .
به دنبال گوی می گشتم که مالفوی دیدم که با هیجان دنیال گوی فرود میاد .
اذرخش به سمت پایین گرفتم و شیرجه زدم .
برو برو برو دیگه پسر نزار اون حرام زاده گوی بگیره .
صدای جمعیت بیش تر بیش تر می شد .
من به مالفوی رسیدم و دست اش را کنار زدم و گوی در دست من بود .
به سرعت به بالا امادم و با افتخار گوی بالا سر خودم گرفتم
گریفندور به فینال رسید اگه فینال با هافلپاف می بردیم جام مال ما بود .




پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۵:۴۰
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
مرحله اول مسابقات کوییدیچ :

سوژه : طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش . این ماجرا را تو یک نمایشنامه بنویسید . آخرش بستگی به خودتون داره .

مهلت : تا 18 آذر !


موفق باشید !




مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۵:۴۰
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
این تاپیک مربوط به مسابقات نمایشنامه نویسی کوییدیچی میشود . در این ترم مسابقات کوییدیچ به صورت تیمی برگذار نخواهد شد . مسوول این تاپیک سوژه ای در مورد کوییدیچ میدهد ، دانش آموزان بر اساس اون سوژه داستانی مینویسند . در انتهای هر هفته ، مسوول مسابقات امتیازات شرکت کننده های هر گروه رو جمع میکنه ، تقسیم به تعدادشون میکنه . برای مثال :

گریفیندور : 25 امتیاز

الفیاس دوج : 28 امتیاز
گودریک گریفیندور : 22 امتیاز

راونکلاو : 26 امتیاز

فلور دلاکور : 26 امتیاز


مسوول این مسابقات در این ترم ، سوروس اسنیپ هست .

مسابقات یک شنبه ها تاریخ : 5 آذر ،19 آذر و 1 بهمن برگذار میشود .




مرحله سوم کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
مرحله سوم کوییدیچ در تاریخ 28 مرداد برگذار خواهد شد .

گریفیندور - اسلیترین
راونکلاو - هافلپاف



تا به اینجا ، راونکلاو و گریفیندور با 3 امتیاز در صدر جدول قرار دارن و اسلیترین و هافلپاف تا به الان در مسابقات شرکتی نداشتن .


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: مرحله ی دوم کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
مسابقه تیم های کوییدیچ گریفیندور و هافلپاف

باران با شدت به پنجره های خوابگاه گریفیندور میکوبید . سکوت در خوابگاه پسران پیچیده بود و صدای ترق تروق شومینه ی خوابگاه تنها صدایی بود که به گوش میرسید . استرجس پادمور کاپیتان تیم کوییدیچ در میان ملافه های تختش پیچیده بود ولی کاملا بیدار و هوشیار بود. مسابقه ی فردا کوییدیچ اجازه ی خوابیدن به وی را نمیداد . تیم آنها مدت ها بود که در حال تمرین بود ولی از شنبه ی گذشته هوا هر روز بدتر میشد .
در تمرین دیروز یکی از بازیکنان تیم به شدت آسیب دیده بود . البته سرپرست تالار گریفیندور قول داده بود که یک بازیکن جدید به جای بازیکن آسیب دیده برای تیم پیدا میکند ولی استرجس به شدت نگران بود ... اگر بازیکنی که پیدا میشد کار بلد نبود چی ؟ این مسابقه برای تیم به شدت مهم و حیاتی بود ...
نور شدیدی خوابگاه را روشن کرد ... هوا هر لحظه بدتر میشد ... شدت بارانی که به شدت میزد هم زیادتر شده بود ... صدای خر و پف رون و گودریک به ارامی اوج میگرفت ... استرجس ملافه را کنار زد و آرام از تخت پایین آمد . از پنجره به زمین کوییدیچ خیره شد ... در آن باران و ابرهای سیاه رنگ فقط برج های زمین کوییدیچ دیده میشد ... فردا چه اتفاقی می افتاد ؟؟!!

فردا صبح هوا بهتر که نشد بدتر هم شد صدای رعد و برق و نور آن به قدری زیاد بود که به دستور آلبوس دامبلدور سقف سرسرای اصلی را از حالت جادویی به حالت واقعی در آورده بودند که بچه ها هم از از استرسشان کم شود و هم از صداهای وحشتناک در امان باشند . استرجس به همراه تیم اعضای تیم کوییدیچ خود وارد سرسرا شد ...
در میان بچه ها همه سر و حال بودند به جز استرجس ... خاطراتی که از آخرین بازی آنها در هوای بارانی به یاد می آورد اصلا خوشایند نبود ... فریادی هایی که در آن بازی میزد ... رعد و برقی که به جستجوگر تیم خورد .... و گوی زرینی که در اختیار جستجوگر تیم حریف قرار گرفت ... استرجس سعی میکرد و میان خوشحالی ای که بچه ها داشتند هیچ نگوید و خود را شاداب نشان دهد ...
اعضای گریفیندور به محض ورود تیم کوییدیچ شروع به تشویق تیم کردند ...
لی جردن که در جلو راه میرفت دستی در هوا تکان داد و فریاد زد:
_ برنده ایم !!!
مک گونگال سرپرست گریفیندور هم پشت بچه ها وارد شد و در کنار استرجس قرار گرفت و گفت :
الفیاس هم آماده بازی هستش توی زمین کوییدیچ بهتون ملحق میشه !
برقی بود که در استرجس پیچید!
زیرا الفیاس دروازبان تیم بود و تا به آن روز گریفیندور دروازبان به آن خوبی به خود ندیده بود . در یک آن استرجس از هوای بیرون غافل شد و گفت :
ممنون پروفسور !!!
_ از من نباید تشکر کنی باید از مادام پامفری تشکر کنی که به موقع تونست درمانش کنه!!!
استرجس در عین حال خوشحال بود مشغول خوردن صبحانه شد ولی صدای رعد و برق بلندی علاوه بر پراندن عده ای از جا فکر استرجس رو هم دوباره به خودش مشغول کرد ... میدانست که این بازی بازی عادی ای نخواهد بود !!!

در رختکن کوییدیچ صدای باد به قدری بود که استرجس مجبور شد از بلندگوی جادویی برای رساندن صدای خودش به بچه ها استفاده کنه! مشخصا کاپیتان تیم حریف هم از همین وضع برخوردار بود چون آب و هوا برای همه یکسان بود!!!
_ بچه ها حواستون به همه چی باشه میدونم ما توی هوای بارانی تمرین کردیم ولی هوا به این شدت خراب نبود !
گودریک دست بلند و گفت :
نگران نباش انقدر ما حواسمون هستش !
با این حرف گودریک استرجس مجددا یاد خاطرات خود افتاد .... فریاد ... جیغ ...... .... .... سقوط ...
_استرجس کجایی ؟ الفیاس اومد !
استرجس به دنیای واقعی برگشت و به درب رختکن نگاه کرد ... الفیاس مثل روز اول جلوی درب ورود ایستاده بود و لبخندی به لب داشت ...

اعضای تیم جاروهای خود را برداشتند و راهی زمین شدند !!!

باران به قدری شدید بود که به محض ورود به زمین از طرف داور زمین عینک های ضد آب به آنها داده شد تا بتوانند حداقل تا ده قدمی خود را مشاهده نمایند !
وزش باد هم نسبت به زمان ورود به رختکن شدید تر شده بود ... صدای ضعیف سوت داور به گوش رسید و چهارده جارو به هوا برخاستند ...
صدای گزارشگر بازی که به صورت جادویی زیاد شده بود به گوش رسید :
_بله حالا کوافل در اختیار مهاجم هافلپاف هستش و با سرعت به سمت دروازه گریفیندور حرکت میکنه! پرتاب میکنه ! گرفت گرفت ! الفیاس مهارش کرد !
استرجس در آن میان فقط توانست حاله ی الفیاس را مشاهده کند . در آن باد و باران پیدا کردن گوی زرین کار غیر ممکنی بود . در بازی ای که استرجس به خاطر داشت او نقش مدافع را داشت و فقط توانست یک بار بلاجر را دفع کند . توپ به آن بزرگی را ... حالا امسال باید گوی زرین را پیدا میکرد .
_ اوه اوه مدافع های تیم ها خوردن به هم !!!
استرجس سریعا سر برگرداند و دید که دو بازیکن به سرعت به سمت زمین سقوط کردند و ...
این صحنه واقعا هولناک بود ... داستان داشت دوباره تکرار میشد
باد جاروی استر را منحرف کرد و به سمت یکی از سکوه های زمین برد . صدای جیغ تماشاگران به گوش رسید ولی استرجس به موقع توانست جارو را جمع کند و به زمین بازگرداند !!!
_ استر مواظب باش !
او تشخیص نداد که صدا متعلق به کیست زیرا یک بلاجر وی را راهی زمین کرد !!!
درد پا باعث شده بود که او دیگر نتواند چشم های خود را باز نگه دارد ... قطرات باران به شدت به صورتش میخورد ولی قدرت آن را نداشت که بتواند خود را برگرداند صدای گزارشگر در گوشش میپیچید !
_ استرجس کاپیتان تیم کوییدیچ گریفیندور هم به زمین سقوط کرد ! وای نه یک گل دیگه برای هافلپاف !
قدرت دیگری برای استرجس باقی نمانده بود و آخرین صدایی که شنید همین بود ...

چشم هایش را باز کرد . در درمانگاه بود !!!
باز هم باران باعث شکست آنها شده بود .... ؟؟؟ رویش را از سقف برگرداند و متوجه کاغذی شد که در کنارش بود . دستش را دراز کرد تا کاغذ را بردارد . روی آن با خط ریزی نوشته شده بود :

بازی را نباختیم چون جستجوگر هافلپاف هم 5 دقیقه بعد از تو سقوط کرد ... دوباره باید بازی برگزار بشه!

استرجس کاغذ را تا کرد و فکری در ذهنش جان گرفت ... باران ....


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


مرحله ی دوم کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
با توجه به اینکه تاریخ مسابقه ی کوییدیچ از روز شروع سه روز حساب میشه امشب روز سوم هم تموم میشه ولی به علت اینکه مدیر هاگوارتز نیستش من این تاپیک رو زدم !


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.