هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳
#95

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
بنا به تصمیم مشترک وزیران جهت اخذ پاره ای تصمیمات پلمپ شد!

تصویر کوچک شده



پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۳:۳۳ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#94

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
پیرمرد مسئول، با صدای پاق در انجمن نابودی موجودات خطرناک ظاهر شد و با مهارت خاصی چوبدستیشو کشید و اینطرف و اونطرف رو نشونه گرفت و سرشو کرد تو کُتِش و آروم گفت:
_ کو؟ کجان؟

صدای داخل کت همراه با ویز ویز:
_ همین جاهان! مواظب باش! همین جاهان!

پیرمرد آرام و آهسته قدم برمیداشت که ناگهان در ورودی انجمن باز شد، هیکلی سراپا سیاه وارد شد و پووووووف!.. پیرمرد لحظه ای تامل نکرد و بلافاصله طلسمی روانه فرد تازه وارد کرد که او هم با شدت به در خورد و جا در جا روی زمین ولو شد...

پیرمرد چوبدستیش را غلاف کرد و سرش را داخل کتش کرد و آرام گفت:
_ بیا بیرون! اوضاع امنه!

یه پیکسی آبی، بال زنان از داخل کت پیرمرد درآمد و سپس به شکل واقعیش یعنی لینی وارنر درآمد...

پیرمرد:
_ برو ببین اینکه زدمش جزو همون گربه نماهای خطرناک بود؟!

لینی بالای سر طرف رفت، کمی چانه اش را خاراند و با خونسردی گفت:
_ نه این دالاهوفه! من از اتاق بیرونش کرده بودم که سمت اون دختره گربه هه خوشگله نره! انگار دوباره اومده بوده تو ببینه چه خبره!

پیرمرد:
_ اوکی، اینکه بیخیالش...اونا حتما جیم زدن...باید انجمن رو بررسی کنیم ببینیم نشانه ای چیزی ازشون پیدا میکنیم یا نه!



پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳
#93

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
اما آنتونین بی توجه به حرف یاکسلی همچنان به شکل به گربه ی دخترشکل یا دختر گربه ای زل زده بود. البته شاهدین در صحنه اظهار نمودن که علاوه بر پر شدن فضای اتاق توسط لاوهای آنتونین، پاهایش نیز لرزان و به صورت مورچه ای به سمت همون جانور عجیب مذکور در حرکت بود!

لینی که میبینه که فراخوندن آنتونین در این شرایط به جای مفید بودن داره جواب عکس میده، سریع جلو میاد و درحالی که سعی میکنه قلبارو کنار بزنه، شروع به هل دادن آنتونین به بیرون از اتاق میکنه.

نویسنده قسم میخوره که هدایت آنتونین به بیرون از اتاق و برگشت لینی، تها 5 ثانیه وقت برده اما ورود لینی به اتاق و مواجه شدنش با جایی که انگار توش زلزله اومده و یاکسلی که از سقف آویزون شده و گربه هایی که تنها سبدشون باقی مونده بود، اعتبار قسم های نویسنده به کلی زیر سوال میره.

لینی با تعجب و شگفتی و درحالیکه با دو دستش تو سرش میزنه که وای بدبخت شدم، سعی میکنه دنبال گربه ها یا همون موجودات فوق مخوف بگرده و با یافتن پنجره ی باز، حس میکنه که به جواب رسیده! جلو میره و تا کمر از پنجره آویزون میشه و درست لحظه ای که یکی از گربه های ملعون سعی میکنه پنجره رو ببنده و اونو از وسط دو قاچ کنه، تبدیل به پیکسی میشه و پرواز کنان از اونجا دور میشه.

باید هرچه زودتر خبر ولو شدن این سه موجود عجیب و فوق خطرناک رو به گوش مسئولین میرسوند!

آن طرف، خانه گریمولد:

- من دارم ویبره میرم، تو چی؟

نفر دوم دستشو رو جیبش میذاره و میگه: منم!

هردو برای چند لحظه به هم نگاه میکنن و بعد سرشونو یه ور دیگه میکنن و خودشونو سرگرم اطراف میکنن تا توجهی به ویبره نکنن. بالاخره بعد از چند ثانیه یکیشون دوباره به اون یکی زل میزنه.

- فک نمیکنی بهتره بریم؟ اینا سرکارمون گذاشتن دامبلدور اینور بیا نیست!

اون یکی مرد هم که از این ویبره ها احساس خطر کرده، نگاهی به ساعتش میندازه و میگه: ولی دستور وزیرگانت چی میشه؟ ما باید هرچه زودتر ققنوس...

مرد اول منتظر تموم شدن حرفای اون نمیمونه و با جهشی از جاش میپره.

- تو اینجا بمون! منم برمیگردم انجمن ببینم چه خبر شده ... اوه اوه پیغام فوق خطرناک فرستادن. خدافظ!

مرد آخرین جمله رو بعد از در آوردن پیجر و نگاه کردن به صفحه ش اضافه میکنه و به سرعت راهشو میکشه و از خانه گریمولد به مقصد انجمن موجودات جادویی خطرناک آپارات میکنه!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
#92

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ناگهان در انجمن باز شد و لینی وارنر از خواب پرید!...

از مهرماه سال پیش هیچ خبری در انجمن نبود...لینی که از خواب زمستانی برخاسته بود صندلیش از زیرش در رفت و با پشت به زمین خورد و وقتی بلند شد دید یه سبد جلوشه که روش نوشته اینا موجودات خیلی خطرناکی هستن! خوب مراقبشون باش:...

تصویر کوچک شده


لینی دور و برشو خوب نگاه کرد و وقتی هیچکسی رو ندید با خود اندیشید: اینا چه خطری ممکنه داشته باشن؟ اینا خیلی نازن، اینارو باید درستی بلعید! اما در مقابل حس بلع و کشش آن مقاومت کرد و به یاد دوست سیاهی شناسش افتاد و علامت شوم روی دستش را لمس کرد تا او را احظار کند!

سی ثانیه بعد آنتونین دالاهوف با صدای پاق در آنجا ظاهر شد!

لینی: میبینم که هنوز علامت شومتو داری!
آنتونین: این یه یادگاری از رولینگه! همیشه رو دستم باقی میمونه! حالا تو بگو چی شده که یاد ما افتادی بعد سالی و ماهی؟
لینی: یاد نصیحت هات افتادم که هر وقت یه چیز خیلی ناز و معصومانه دیدی یه کم شک هم بهش بکن! این شد که گفتم اول خودتو خبر کنم تا ببینی قضیه این سبده چیه! یکی اومده اینو اینجا گذاشته رفته که نمیدونم کیه فقط روش نوشته مواظب اینا باش خیلی!

آنتونین اومد به سبد نزدیک شه که ناگهان در انجمن دوباره باز شد و یه شخصی گفت: _ ایست! دست نگه دارید!

لینی و آنتونین گرخیدند و به طرف شخص تازه وارد برگشتند، او کسی نبود جز مرگخوار کارکشته یاکسلی!

یاکسلی با طمانینه به سبد نزدیک شد و گفت:_ بچه ها مراقب باشید من خیلی وقته دنبال اینا هستم به ظاهرشون نگاه نکنید!...

یاکسلی به سبد نزدیک شد و اومد رو سر گربه کوچولوی زردرنگ دست بکشه که ناگهان گربه به یک زن تبدیل شد: ...

تصویر کوچک شده


دستانش را جلوی صورتش گرفت و گفت:_ به من نزدیک نشو مرگخوار!

چشمان یاکسلی برق زد، چشمان لینی تنگ شد و آنتونین که محو ظاهر زیبای زن شده بود گفت: _ اوه! چه خانم با شخصیتی!
تصویر کوچک شده


یاکسلی:_ آنتونین جو نگیره! این موجودات میتونن خطرناکترین موجودات روی کره خاکی باشن!...



پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲
#91

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
مقر محفل:

- بله؟ امرتون؟ آقای بلوپ گشنه شه و من سریعا باید برم بش غذا بدم. پس خیلی مزاحم نشین.

جیمز ب تندی اینو رو به مرد کلاهپوش میگه. مرد که همراه دو نفر دیگه از مامورین وزارتخونه به اونجا اومده بود، شوکه میشه. اما بعد سرکی به توی خونه میکشه و میپرسه:

- دامبلدور هست؟ فوکس چطور؟

جیمز شروع به بالا و پایین پرتاب کردن یویوش میکنه و جواب میده:

- نچز! نیست. مرلین فظ.

و میاد درو ببنده که مرد مانع میشه.

- میشه داخل منتظرش بمونیم؟ ما از وزارتخونه اومدیم ... از طرف هلگا هافلپاف.

جیمز با بیخیالی شونه هاشو بالا میندازه و زیرلب میگه: به هر حال حتی اگه دزدم باشین چیزی برا دزدیدن پیدا نمیکنین.

و با ورود سه مرد به داخل خونه، درستی حرف جیمز به سرعت به همگان اثبات میشه. جیمز اونارو به سمت اتاق بزرگی هدایت میکنه.

- آه چه بوووی خوبی!

یکی از مامورا با رد شدن از کنار آشپزخونه اینو میگه، اما سریعا با چشم غره ی مرد کلاهپوش به خودش میاد و سوت زنان به راهش ادامه میده.

جیمز با آشفتگی نگاهی به ساعتش میندازه و سرعتشو بیشتر میکنه و در نهایت جلوی اتاقی بزرگ متوقف میشه.

-

سه مرد با تعجب به موکتی که کف اونجا پهن شده و تنها شیء درون اتاق خیره میشن ... یه میز خاک گرفته وسط اتاق.

- همینجا منتظر بمونین، میبی تا یکم وقت دیگه عمو دامبل برسه.

مامورای وزارتخونه نگاهی به هم میندازن و ناچارا یه گوشه روی زمین ولو میشن تا دامبلدور همراه ققنوسش سر برسه.

یکی از مامورا سرفه کنان گرد و خاک نشسته رو رداشو میتکونه و میگه:

- مطمئنی اینطوری به نتیجه میرسیم؟ ما الان وسط خاک دشمنیم. اگه موفق نشیم بد میشه ها.

مرد کلاهپوش اطراف رو برانداز میکنه و میگه: کتاب که دروغ نمیگه، حتما میشه. اما اگه نشد هم، به نظرت کسی هست که بخواد مانعمون بشه؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۲
#90

یاکسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
از دهلي نو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
مرد کلاهپوش که گویی در زمان بچگیش خرخون بوده،اولین راه برای حل مسئله رو کتاب میدونه.پس به سمت یکی از کتابخانه ها حرکت میکند.

کتابخانه پروفسور اسلینکرد-کوچه دیاگون-ساعت:حوالی ظهر
ویلبرت جلوی در کتابخونه ایستاده بود و از نبود افراد کتابخون خسته شده بود.دیگر میخواست کتابخونه رو تعطیل کنه.چشمش به کوچه دیاگون بود که آنجا هم دیگر مشتری چندانی نداشت.کسبه کوچه همه مثل ویلبرت بودند.
ناگهان مردی را در کتابخونه دید که داشت از بخاری در می آمد.
ویلبرت: :yoho:
آن مرد:
ویلبرت: :zogh:
مرد کلاهپوش:این جا چه قدر تار عنکبوته.خب من یه کتاب درباره ققنوس ها میخوام.
ویلبرت که به فکر فوکس افتاده بود گفت:به ققنوس دامبلدور ربطی داره؟
-نه.یکی برای خودم میخوام.
ویلبرت:
ویلبرت او را راهنمایی کرد.قفسه کتابهای راهنمای جانوران-راهنمای جانوران جادویی-راهنمای پرنده های جادویی
او کتاب مرجع پرندگان جادویی رو به او داد.

جلد ۷(ققنوسها)-فصل ۱۹(اخلاقیات ققنوسها)-بخش ۳۴(عصبانیت ققنوس ها)
هرگز در هنگام غذا خوردن صاحب ققنوس به لیوان صاحبش دست نزنید.این کار موجب وحشی شدن و خطرناک شدن ققنوس میشود.
مرد کلاهپوش:
مرد کلاهپوش از کتابخونه خارج شد و به سمت محفل راه افتاد.



پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲
#89

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
سوژه جدید

- پس فهمیدی چی گفتم؟ این خیلی برای لرد خوش حال کننده س!

مرد کلاهپوش که مورد خطاب وزیر گانت قرار گرفته بود، در حال مشاهده ی پهن شدن بساط چیزکشی در وسط اتاق وزیر و سحر و جادو بود و متوجه حرف وزیر نشد.

وزیر گانت لوله ی دراز قلیونیو که کنارش قرار داره جلوی مرد کلاهپوش تکان میده و میگه:

- هوی با توام بوقی! وقتی باهات حرف میژنم باید منو نگاه کنی.

سر مرد تکون کوچیکی میخوره و اینبار توجهش به تکون خوردن لوله ی قلیون جلب میشه. وزیر لوله رو پشتش پنهان میکنه و میگه:

- هی بشر! اشلا فهمیدی چی بت گفتم؟

مرد چشماشو محکم میبنده و دوباره باز میکنه و مستقیم به وزیر زل میزنه.

- بله فهمیدم. فقط یه چیزی، چطوری ثابت کنم موجود خطرناکیه؟ آخه میدونین که بدون اثبات خطرناک بودنش، نمیتونیم اعدامش کنیم.

وزیر که تازه متوجه این موضوع شده، دستی به چونه ش میکشه و به بیرون پنجره ی دود گرفته خیره میشه. مرد با وزیر همراه میشه و سعی میکنه بیرون پنجره چیز جالبی برا نگاه کردن پیدا کنه، اما حقیقتا هیچ جیز قابل توجهی بیرون پنجره وجود نداره. پس نگاهشو از پنجره برمیداره و میپرسه:

- وزیر گانت؟ آخه من چطوری ثابت کنم که فوکس موجود خطرناکیه؟ میخواین اصلا دستورتونو عوض کنین؟

وزیر سریعا سرشو به سمت مرد کلاهپوش برمیگردونه و میگه: نخیرم، یه راهی پیدا کن دیگه. برو فوکسو عصبانی کن و بعد درحالیکه با نوک زدن میخواد بهت حمله کنه ازش عکس بگیر تا مدرک داشته باشی.

مرد با قیافه ی به وزیر نگاه میکنه. مورفین ادامه میده:

- چمیدونم خب! این همه مامور بهت دادم واسه همین زمـ... سلام ارنی! تو دیگه میتونی بری!

با پدیدار شدن ارنی در آستانه ی در، وزیر با لحنی جدی مرد کلاهپوش رو مرخص میکنه. مرد آهی میکشه و به دنبال راهی برای خطرناک نشان دادن فوکس از اونجا خارج میشه.

ارنی با نگاهش مردو تا آخرین لحظه ی خروجش دنبال میکنه.

- اون رئیس انجمن نابودی موجودات خطرناک نبود؟ برای چی اینجا بود؟

وزیر که دونستن حکم اعدام فوکس توسط ارنی رو عاقلانه نمیدونست با بی میلی گفت:

- هیچی! برا عرژ ارادت اومده بود!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#88

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
پست پایانی (کپی رایت بای لرد)

لرد که متوجه افتادن دستمال از دست بلا شده، سرشو برمیگردونه و میپرسه: چت شد بلا؟

بلا روزنامه ای رو از ناکجا آباد ظاهر میکنه و میگه: همین الان خبر رسید که وزیر سحر و جادو عوض شده و مورفین گانت وزیره جدیده!

لرد با حرکت سرش به مرگخوارا میفهمونه که میتونن 2مامورو برای شام نجینی به اتاق مخصوص ببرن تا بلعیده بشن. مرگخوارا تعظیم کنان 2 مامورو از اونجا خارج میکنن.

مامور نجات یافته رو به لرد میپرسه: یعنی الان منو به جای وزیر گانت، به مقام وزارت منصوب میکنین؟

لرد بعد از بدرقه کردن نجینی با چشماش جواب میده: خیر! قرار بود جای بگمن وزیر بشی که اونم دیگه وزیر نیست. میتونی بری!

مامور با دیدن چوبدستی لرد بدون هیچ حرف دیگه ای سریعا از اونجا خارج میشه. اما آهی که آخرین لحظه کشید بر روی شیشه ی در نقش بست.

صدای داد و فریاد و آه و ناله ی دو مامور از اتاق بغلی باعث میشه سکوتی که بعد از رفتن مامور ایجاد شده شکسته بشه:

- مای لرد، الان دیگه حکم اعدام نجینی اعتباری نداره درسته؟ :pretty:

لرد که از شنیدن صداهای اتاق بغلی در حال لذت بردنه میگه: بله! درسته ... اعتبارم داشته باشه مهم نیست، مورفین خودش برامون لغوش میکنه.

بلا نگاهی به در میکنه و میگه: ارباب موافقین که با شادی نجینی در خوردن اون 2 مامور شریک بشیم؟

لرد موافقت میکنه و از تخت سلطنتیش پایین میاد و همراه بلا به اتاق بغلی میره.

× پایان سوژه ×


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۱
#87

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لرد سیاه بی توجه به ماموران شروع به سوهان زدن ناخنهایش کرد.
-اوممم...نمیشه دیگه.شما احساسات دختر منو جریحه دار کردین.الان باید ثابت کنین که اولا دختر من موجوده و دوما خطرناکه!اگه ثابت نکنین....خب...میدونین که...الان وقت شامه.گرچه تعدادتون کمه و فقط میتونین پیش غذا باشین!

سکوت حکم فرما شد.تنها صدایی که به گوش میرسید، صدای دست زدن بلا بود که میگفت:
-آورین ارباب.آورین ارباب.
بلا با شاره لرد خاموش شد.لرد رو به مامورا کرد و گفت:
- منتظرم..من وقت اضافی ندارم.

یکی از مامورا آب دهنشو قورت داد و گفت:
- هر چی شما بگین جناب...جناب والدمور مور.

لینی، بلا و کلیه مرگخوار ها داد زدن:
- اربابو مسخره میکنین؟آره؟مسخره ای نشونت بدم که...

لرد داد زد:
-بسه.
صداشو کمی پاین تر آورد و قهقه ای زد و گفت:
- وقتتون تمومه.
رو به نجینی کرد و به زبان مارها گفت:
- عزیزم، میتونی شروع کنی.

با این حرف لرد، مامور اول به گریه در آمد و گفت:
- قربان،خواهش میکنم.من زن و بچه دارم.بابام هیشکی رو نداره.یتیمه بدبخت.من یه نیزل پخته خریده بودم که با همسرم بعد از هفته ها بخورم که این وزیر شما بهم دستور داد.من عاشق نجینی ام و نمیخوام که اون منو بخوره.خواهش میکنم. :worry:

بعد از 10 دقیقه که ضجه زاری(؟) ارباب با ناراحتی اشکاشو! پاک کرد و گفت:
- خیلی خب، خیلی خب نجینی عزیزم، اون دوتا رو بخور.زودتر بخور که دیگه خونه ریدل ها برای اونا جا نداره.اما تو، میذارم زنده بمونی و تو رو جانشین لودو اعلام میکنم.

مامور گیج شد و با صدای ضعیفی گفت:
- لودو؟
ارباب گفت:
- وزیر.

مامور گفت:
- منظورتون آقای بدو ندو بگمنه؟منو میزارین(؟) ج...ج..جااااای اون؟

مرگخوار ها به هم نگاه کردند.
دستمال بلا از دستش افتاد.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰
#86

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
لرد سیاه دست نوازشی به سر نجینی کشید.
-خب...ایشون فرزند برومند من نجینی هستن.نجینی جان، اینا مامورای وزارتن.با شما کار دارن.

نجینی که مشخص بود چیزی از حرفهای لرد نفهمیده به طرز تهدید آمیزی بطرف ماموران خزید.ماموران وحشتزده عقب عقب رفتند.
-نه نه...این که شصت متره!خواهش میکنم.آقای محترم...بهش بگین نیاد این طرف.ما از دور بازداشتش میکنیم.آقا با شمام.اسمتون چی بود؟

لرد سیاه با خونسردی:لرد ولدمورت هستم.از آشنایی با شما خوشبختم.

سه مامور وزارتخانه با شنیدن اسم لرد ولدمورت ابهت نجینی را که همچنان درحال خزیدن بطرف آنها بود فراموش کردند.
-اس...اس...اسمشونبر؟...آقا ما اشتباه کردیم!اجازه بدین ما برگردیم.ایشون اصلا خطرناک به نظر نمیرسن!

لرد سیاه بی توجه به ماموران شروع به سوهان زدن ناخنهایش کرد.
-اوممم...نمیشه دیگه.شما احساسات دختر منو جریحه دار کردین.الان باید ثابت کنین که اولا دختر من موجوده و دوما خطرناکه!اگه ثابت نکنین....خب...میدونین که...الان وقت شامه.گرچه تعدادتون کمه و فقط میتونین پیش غذا باشین!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.