اهم.. یکی یه اس ام اسی به ما داد.. گفت بیا که همه میگن ما نمیایم!
بابا ملت شیرازی!
دست وردارید!
این ایوان واس اینکه این میتینگو هماهنگ کنه یه کیلو و نیم وزن کم کرده بسکه حرص خورده! یه کیلو و نیم!! اصن تو میدونی یه کیلو و نیم گوشت الان چقدره؟!! نه میدونی!؟ نمیدونی که..!
آهای سالاد! ابروهاتو بده منو نیگا!
بوف بود.. گفتیم یه تغییری توش ایجاد بشه، بهتره.. اتفاقا اینجا که خوش مسیر تره ببم جان!
عله که این باشه وای به حال فَن هاش!
عله جان جَو میدی ماشالا!
بچه ها کلی زحمت کشیده شده تا این میتینگ هماهنگیاش انجام شده، خیلیا وقت گذاشتن.. با همتاهامون توی آکادمی کلی بحث کردیم که چیکار کنیم، چه نکنیم..
جدن.. یه درصد هم اگه میدونید میتونید بیاید.. بیاید! ضرر که نداره..
شخصن با چند نفر هم صحبت می کردم، بحث سر این بود که اجازه نمیده پدر و مادرشون و از این حرفا.. مشکلی نیست، اگه میدونید اگه مادر یا پدر حضور داشته باشن با اومدنتون موافقت می کنن، با ایشون بیاین.. جَو میتینگ ادبی فانتزی و دوستانه س.. پس کسی حوصله ش سر نمیره!
مطمئن باشید بهتون خوش میگذره..
بعنوان دبیر اجرائیات وظیفه دعوت داشتم کارمم انجام دادم..
کسی رو هم مجبور به شرکت نمی کنم..
در واقع دوست داریم که باشید..
منتظرتونیم./
پرنس