جینی: چی؟ چی؟؟؟؟؟؟؟ چوچ...چوچ...چوچــــــــــــــانگ؟
هری دوباره و با شدت بیشتری آب دهانش را قورت داد و با ترس و لرز گفت: بله!
جینی: خودتم اعتراف میکنی؟ اعتراف میکنی که دلیل اینکه در شب سالگرد ازدواجمون به من توجه نمیکنی همینه که دوباره با عشق سابقت ریختی رو هم؟
هری: به ابرفرض من روحمم خبر نداشت!
جینی: ابرفرض کیه؟
هری: گیر نده وسط دعوا! به روح پدرم من روحمم خبر نداشت!
جینی: تو به روح اعتقاد داری؟
هری: اووووم... حقیقتش اولش اعتقاد نداشتم بعد که یه بار پیوز یه سطل کود انسانی رو سرم خالی کرد اعتقاد پیدا کردم! اوه راستی جینی برات تعریف کردم یه بار میرتل گریان چی بهم گفت؟!
جینی: چی؟ چی؟ خوبه! خیلی خوبه! یاد همه عشق های سابقت افتادی دوباره! خب خب خب...بگو ببینم با میرتل گریان چه سر و سری داشتی؟
هری: بابا من با یه روحی که تو دستشویی شنا میکنه چه سر و سری داشتم آخه؟
جینی: نخیر اینجوری نمیشه! تو مظلوم گیر آوردی! الان میرم به داداشم اینا میگم، درستت میکنن!
هری دوباره و با شدت هر چه تمامتر آب دهانش را قورت داد و با صدای مظلومی گفت: داداش رونت؟
جینی: بله داداش رون و مامان مالی م!
هری: اممممم....عزیزم من یه چی بگم؟!
جینی: بگو!
هری: من رسما غلط کردم!
جینی: نه دیگه فایده نداره...سر و کارت با مامان مالی و داداش رونه!
شترق!
هری پرید جینی رو بغل کنه و از دلش دربیاره که با کله خورد زمین چون جینی غیب شده بود!
هری که میدونست جینی کجا غیب شده دوباره آب دهانش را قورت داد و او هم غیب شد!
شترق!
-خانه رون و هرمیون-
هری تا ظاهر شد رون را جلوی رویش دید. رون نگاهی عاقل اندر سفیه به دوست قدیمیش کرد و گفت:
_ رو آبجی من دست بلند کردی بی وجود؟!
_ جو نگیره بابا! من تو عمرم یه وشگونم از جینی نگرفتم!
جینی: _ همین دیگه! من به دلم مونده این یه وشگون از من بگیره! خیلی بی احساس شده!
رون: همین دیگه! چرا رو آبجی من یه بارم دست بلند نکردی؟!
هری: تو رسما مخت رد داده مو قرمزی!
رون: چی به من برادر زنت توهین میکنی؟ باشه باشه خودت خواستی الان میگم مامان مالی بیاد اختلاف شما دو تا رو حل کنه!
هری: نه نه غلط کردم! هر چی شما بگید! از این به بعد روزی سه بار جینی رو محکم وشگون میگیرم!
در همین لحظه:
میبوسم من گلوتو* ... میبندی تو چشاتو ...
عاشق این حسی میدونم... تو رو دارم کنارم...
تموم انتظارم...من این عشقو از چشات میخونم...
آ آ آ آ آ...حالا ام ام...آ آ آ آ آ
سپر مدافع رون که شبیه یک جن خاکی بود از ته چوبدستیش پرید بیرون و با صدایی دخترانه و دلپسند گفت:
_ رونی؟ رونی؟ عزیزم؟ اونجایی؟
رون: امممم.... خط رو خط شده...مزاحم نشید! فرت!
هری: امممم.... رون این کی بود؟ چرا قطع کردی؟
رون دست و پاشو گم کرد و در حالی که من من میکرد گفت:
_ مزاحم!
جینی: دیدی هری؟ دیدی داداش من چه آهنگای شادی میذاره برا سپر مدافعش؟ تو همه ش به یاد اون دختر چینیه که چشاش شبیه تخمه ژاپنیه آهنگ غمگین میذاری!
رون: آبجیم راست میگه ... تو چرا؟ همـــ....
هری: یه لحظه همتون خفه شید!
رون و جینی:
هری: رون بیا اینجا کارت دارم!
رون نزدیک هری رفت و هری در گوشش گفت:
_ نفله! این صداش شبیه لاوندر براون بود؟ دوباره با اون ریختی رو هم گلابی؟ برم به هرمیون بگم بزنه تشتکت بپره؟
رون: نه نه غلط کردم هری جون! جون مادرت! ما بچه داریم! دلت نیاد که کانون گرم یه خانواده رو از هم بپاشونی!
هری: زود تند سریع بگو قضیه چیه!
رون: به ابرفرض این لاوندر از شوهرش طلاق گرفته دوباره گیر داده به من! میگه تنهام! گناه دارم!
هری: آهان! یعنی تو نیات بشردوستانه داری در این قضیه؟
رون: ایول زدی تو خال!
هری: مرگ! ببند!
رون: چشم!
هری: حالا عین بچه آدم میری جینی رو راضی میکنی که من صد در صد بهش وفادارم و روحمم خبر نداشته که چوچانگ و شوهرش یعنی ارسطو میخوان بیان خونمون! غیر از اونا دادلی و زنش دارما، هم میخوان بیان خونمون! یه جوری راضیش میکنی که قشنگ آبرو داری کنه!