هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱
#45

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
آقای باود وارد حیاط میشه ولی یادش میاد یه چیزی جاگذاشته برمیگرده!!!!


آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۱
#44

بارنی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
هری بعد از چندی قدم زدن با رون و هرماینی و بارنی داخل حیاط به گروه مالفوی برخورد میکنه.
مالفوی:آهای پاتر چیشده هراسون تو حیاط داری با دوستای احمقت قدم میزنی؟
رون:خفه شو عوضی
مالفوی:اوه وای خدای من رونالد ویزلی ردا کهنه تو یکی واسه من حرف نزن.(صورت رون قرمز شد)
هری:چرا تنهامون نمیزاری آشغال؟
مالفوی:هری یادت نره که من ارشدم پس حرف دهنتو بفهم.
هرماینی:هری بسه.
بارنی:حق با هرماینیه هری بسه دیگه.
مالفوی:تا حبست نکردم بزن به چاک.
هری:ولی...
هرماینی:ولی نداره دیگه بریم


نامزدم خوشش نمیاد امضا بدم. :vay: :vay: :vay:


پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۱
#43

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
آقای باود پس از ۴و۵ روز به حیاط رفت و دید پسره هنوز همونجا مونده!!!

اول یخ هاش رو ذوب کرد بعد دلش خواست پسره رو که ولو شده بود رو زمین ببره درمونگاه...

ولی دلش نیومد گفت: گناه داره و او را به طرف دریاچه با چوبدستیش پرتاب کرد!!!!!!!!!!!!!!!

سپس شاد و خندان از اینکه یک نفر را نجات داده بود!!!! به سمت قلعه باز گشت...



ویرایش شده توسط آقای باود در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۵ ۲۱:۱۳:۳۸

آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
#42

بارنی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
بارنی:سلام هری
هری :اوه سلام بارنی تعریفتو زیاد میشنیدم از رون
بارنی :منم همینطور
بارنی:میای یکم اذیت رون کنیم؟
هری:گناه داره ولی...
بارنی:ولی نداره بیا بریم
بارنی عنکبوت بزرگی رو به هری نشون میده و...
بارنی:هری همیشه رون از عنکبوت تنفر داشت
هری با خنده:بریم
5دقیقه بعد
اوه سلام رون
رون :سلام هری سلام بارنی
بارنی یه هدیه واست دارم
رون:جدی؟ بده ببینم
...
رون با چهره وحشت زده و در حال فرار:لعنتیا



پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
#41

آقای باودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
از جایی که نمودار ناپذیر است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
آقای باود داشت تو حیاط قدم میزد و نامه وزارت جادو رو میخوند که ناگهان...
شترق... یک گلوله ی برف میخوره به صورتش و نامه هم خیس میشه با یک ورد ساده فرد خاطی رو احضار میکنه و میخواد اونو به وزارت سحر و جادو معرفی کنه تا باهاش برخود کنن ولی بعد میبینه هزار تا مکافات داره واسه همین با خودش میگه تا کی رسمی باشم بنده خدا فقط میخواست باهام شوخی کنه
واسه همین با چوبدستیش یک کپه خاک میریزه رو سر طرف و بعد آقای باود شکل ادم برفی بهش میده و میگه عیب نداره پسر چون بخشیدمت ولی دیگه تکرار نکن
و در حالی که پسره داشت یخ میزد دور میشه...
ادامه ی سرنوشت پسر با شما...


ویرایش شده توسط آقای باود در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱ ۱۱:۴۷:۴۸

آقای باود؟
خیلی خسته ام!!!


پاسخ به: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۱۲ چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۱
#40

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۰:۵۶:۳۳
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 504
آفلاین
محلي براي دوستيابي،مرور درس ها و كل كل هاي هاگوارتز!

اين تاپيك هدف اصليش كل كل هاي گروه هاي هاگوارتز با هم هست.از اونجا كه پتانسيل كل كل بين اعضا معمولا زياد هست مجبور شديم اين رو بزنيم.

نكته:هر پستي توسط مدير،بازرس و معلم در اين تاپيك بزنن در واقعيت اجرايي نيست.در واقع اينجا يه نوع جاي شوخي هست و اتفاقات توش و صحبت هاي كاركنان هاگوارتز توش هيچ تاثيري تو كل هاگوارتز نداره.

هر توهيني به گروه يا عضوي باعث ميشه كه فرد خاطي مجازات ميشه و پستش پاك ميشه.

موفق باشيد.




Re: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
#39

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
همون طوری که همه دارن به سمت نامعلومی رهسپار میشن، ریگولوس نارسیسا مالفوی رو می بینه که همینطوری بی هوا داره به سمت حفره ی ایجاد شده میره...
ریگولوس میاد بهش هشدار بده : هی موا...
نارسیسا یهو برمیگرده و ریگولوس رو می بینه و میاد خودتحویل بازی دربیاره ک با سر میفته تو حفره ی وسط حیاط.
ریگولوس هم که به اصیل زادگیش بر میخوره راهشو به همون نقطه ی نامعلوم ادامه میده!


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�


Re: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
#38

آرگوس فیلچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۰۱ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
فیلچ داره از تو حیاط هاگوارتز رد میشه که میبینه یه چیزی از دفتر مدیران آویزونه!

یکم که دقت می کنه می بینه این چیز! پاتره!

فیلچ با خانوم نوریس : این دفعه دیگه نمی تونه از دستم در بره عزیزم! به خاطر ورود غیر مجاز به دفتر اخراج میشه

و با بیشترین سرعتی که درد رماتیسمش اجازه میده به سمت دفتر مدیران لخ لخ می کنه!

در همین هنگام ریگولوس و فینیاس حال و احوالشون رو به پایان می رسونند و پاترو لوله کرده و به سمت خارج دفتر راهی میشند!

دم دفتر محکم به فیلچ می خورند!

فیلچ : پروفسور بلک ؟!

فینانیاس : تو کی هستی ؟

فیلچ : من سرایدار فعلی این جهنم دره م! همیشه وصف خوبیای شما رو شنیدم که در زمان شما شکنجه ی دانش آموزا مجاز بوده ! لطفا منو به سرایداری خودتون قبول کنید!

فینیاس : تو چی میگی نوه جانم ؟ ببریمش ؟

ریگولوس : زیادم بد نیست ... می تونه برامون ماهی مرکب و پاتر لوله شده رو حمل کنه!

فینانیاس : اوکی پس ... به جمع ما خوش اومدی

و فیلچ که کاملا از خوشحالی کمردردشو فراموش کرده ماهی مرکبو با پاتر طناب شده به قوز پشتش می بنده و همگی از دفتر به سمت همون مقصد نامعلومه راهی می شند!
موجود نحیف تیره ای که خانوم نوریسه هم مثل سایه دنبالشون میره!



Re: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
#37

فینیاس نایگلوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از بروبچز چه خبر؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
فینیاس در هاله‌ای از نور از داخل تابلو در میاد و دلپی می‌یوفته بقل ریگولوس!

- نوه‌ی عزیزم!
- پدربزرگ!
- بیا این ماهی مرکب رو بگیر!

ریگولوس به شدت تعجب می‌کنه!

- این واسه چی؟
- نمي‌دونم از مدیر ایفای نقش بپرس!
- آهان!

فینیاس سپس شروع می‌کنه دور اتاق دامبل رو گشتن و یهویی برمی‌گردی و تابلوی دامبل رو از جا می‌کنه پرت می‌کنه از پنجره بیرون!

- پدربزرگ!
- سکوت! من همیشه از این دامبل بدم می‌یومد! خیلی مثبت بود!

یه کم بعد صدای داد و هوار اساتید از توی حیاط هاگوارتز دوباره شنیده میشه که پیک نیکشون دوباره خراب شده

پاتر: من می‌تونم این قاب پنجره رو ول کنم
فینیاس: این کیه نوه جانم؟
ریگولوس: هری‌پاتر معروف!
فینیاس: همون پسر ضایهه؟
ریگولوس با سر تأیید می‌کنه!

فینیاس کمی فک می‌کنی و در حالی که فکر می‌کنه گوی‌هاش دورش مي‌چرخن.
- خب حالا نقشمون اینه! می‌ریم اول تحقیقات میدانی می‌کنیم ببینیم چه خبره کلاً این طرفا و برای خودمون متحد جمع می‌کنیم! خوبیش اینه نوه عزیزم که از قدرت وحشت‌آور ما با خبر نیستن و ما رو دست کم می‌گیرن

ریگولوس خنده شیطانی می‌کنه و سپس دو نفری پاتر رو مثل طناب جمع می‌کنن و به سمت نامعلومی راهی می‌شن


usquequaque putus

ارزشی پیر و قرقرو

تصویر کوچک شده

[b][size=medium][color=0000FF]حزب ارزشی‌ها؛ ق


Re: حياط هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۲۴ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
#36

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از جون گرابلی و انجمنش چی می خام؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 167
آفلاین
توی حیاط همه اساتید با هم اومدن پیک نیکو دور هم خوشحال نشستن و دارن بحث می کنن، همینطوری که بحث داغه ، یهو صدای هورت و قارت و زارپی میاد و زمین دهن وا می کنه و یه حفره عظیم تو چادرشون پیدا میشه!

اساتید اهمیتی نمی دن و همچنان به بحث خودشون ادامه میدن که یهو از توی حفره ریگولوس که خاکی و خولی شده بود میاد بیرون.
اساتید دیگه درنگ رو جایز نمی دونن و یه اهمیتی میدن و به طرف در خروجی چادر هجوم می برن، و پاتر که برای فضولی اومده بود زیر دست و پای اساتید له میشه.

ریگولاس که فکر نمی کرد زنده بودنش اینقدر ترسناک باشه، یه اینه از جیبش در اورد و خودشو خوشتیپ کرد و بعداز چادر رفت بیرون و به پنجره ی اتاق مدیریت خیره شد.


. ریگولوس که نمی خواست تیپش بهم بخوره، پاتر رو از روی زمین برداشت و یه ورد خوند تا پاتر دراز شد و بعد هم یه دونه زد پس سرش تا دهنش باز بمونه و بهش گفت که اگر پسر خوبی باشه، بعدا مجانی می فرستتش سنت مانگو تا درست بشه. پاتر رو با دهن باز پرت کرد طرف پنجره و پاتر پنجره رو گاز گرفت و یه پل بین حیاط و اتاق مدیر مرحوم دامبلدور ایجاد شد. ریگولوس از پاتر بالا رفت و وارد اتاق دامبلدور شد.( تاپیک مدیریت قفل بود )


سریع طرف تابلو های روی دیوار رفت و تابلوی جد خودش " فینیاس نایگلوس بلک " رو پیدا کرد.
فینیاس از دیدن ریگولاس کلی خوشحال شد و چون دامبلدور هم توی همون تابلو بقلی بود، و از فضولی نمی تونست اروم بشینه از ریگولاس پرسید که : مگه تو نمرده بودی؟
ریگولاس هم واسه اینکه بالاخره مدیرش بوده و احترامی داشته و ادم پشت مرده حرف نمی زنه جواب دامبلدور رو داد: من نمرده بودم...من وقتی توی دریاچه افتادم، از زیر اون سوراخی رو پیدا کردم که به قاضلاب لندن منتهی می شد...از اونجا خودم رو به اینجا رسوندم.
فینیاس که از توجه ی زیادی دامبلدور به ریگولاس اصلا خوشش نیومده بود، از توی تابلوی خودش رفت و یه چند تا چک و کف گرگی نثار دامبلدور کرد.
ریگولاس هم کلی از غیرت و حمایت جدش خوشحال شد و تابلوی جدش رو بوس کرد. همین که بوس کرد، انگاری جدش از طلسمی ازاد شده باشه، از توی تابلو در اومد و صحیح و سالم رو به روی ریگولاس ایستاد...


Toujours pur

" به خاطر یک مشت سوژه "

[b][size=small]�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.