سوژه جدید!-ایـن چه قد شبیـه مالی ویزلیـه..خصوصا از نظر طول و عرض و مساحت خیلی بهش شبیهِ!
آنتونین رو به ایوان که روی ماکتی که از روی مالی ویزلی ساخته شده بود خم شده و او را نگاه می کرد؛ گفت:من نمی دونم تو چه طوری مدیر شدی روزیه؟حتی تو آواتارتم معلومه که مغزی تو اون جمجمه پوکت وجود نداره!خب اینارو دقیقا از روی محفلیا ساختن دیگه!
لینی به مساحت وسیع رو به رویشان که پر از چنین ماکت هایی بود اشاره کرد و گفت: به علاوه، ما مرگخوارای ریونی چن تا قابلیت دیگه هم روشون گذاشتیم!اینا قابلیت فرستادن وردایی مثـ "اکسپرلیاموس" و بقیه وردای سفیدو دارن...!حتی می تنن اگه چوبدستیشون شکست بیان شمارو بزنن!
ایوان کمی استخوان کتفش را با منو خواراند و پرسید: من اصن نمی فهمم،این کارا برا چیه؟!مگه ما بی کاریم؟!
فلور که داشت بوسه ای خداحافظی ر یکی از پروانه هایش می زد جواب داد: از وقتی اتاق خون و شکنجه و این جور چیزا وارد محفل شده ما باید آماده تر باشیم،ارباب هم تصمیم گرفتن به جای این که عضوای تازه وارد غیر حرفه ای بیشتری داشته باشن،عضوای قدیمی حرفه ای داشته باشن...!
دافنه غر غر کنان گفت: حتی فکـرم نکنین اون ایده ی ما بوده ها... از همون اول خود ارباب این ایدرو پیدا کرد!
فلور با تاسف رو به مورفین نگاه کرد و گفت: تازه یکی از دستورات ارباب اینه که به مورف چیز نرسونیم تا بعد یه مدت عادت کنه!
جاگسن نچ نچی کرد و پرسید:خب حالا چه مدت ما باید این جا بمونیم؟!
آماندا با نارحتی جواب داد: تا هر وقت که ارباب به این نتیجه برسه که ما آماده ایم!
همه ی مرگخواران آهی کشیدند و رفتند تا چادر هایشان را بر پا کنند و ببینند چه مدتی در آموزشگاه خواهند مانند!
کمی آن طرف تر،اتاقک کنترل!-سلام آقا...!ما برای کنترل ماکتا اومدیم!
لرد ولدمورت به دو پسر نوجوانی که با تیریپ حرفه ای و دو عینکی که فقط آن ها را ماهر تر نشان می داد، نگاهی کرد و گفت: خودم می بینم! ارباب بر همه چیز آگاهه!
پسر جوان تر پرسید: پس چرا کم مونده بود ما رو بکشین؟!
لرد اعتنایی نکرد و ادامه داد: من میرم تعطیلات،بالاخره هر جادوگر ابر قدرت سیاهی هم نیاز به استراحت داره!همه چیز درباره ی دستگاه اختراعی مرگخوارام، توی اون منو نوشته. مراقب مرگخوارام نباشین...فقط نذارین بمیرن!
پسرک رو به لردی که دیگر آن جا نبود و غیب شده بود گفت: چشم.
آن یکی پسر گفت: عــــق،احساس کوری می کنم با این چشما!
سپس هر دوی آن ها تغییر شکل دادند،مودی گفت: آخیش...چه مذخرفه زندگی با چشم عادی!خب از کجا شروع کنیم؟!
.
رون معصومانه گفت: از اضافه کردن طلسم مرگ و شکنجه به فرم طلسمای ماکتا،نه بذار اول ماکت دستگاه های شکنجرو رو آخری حد تنظیم کنیم...! :pretty:
بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)