هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
#53

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
خلاصه

مامان لرد به خوابش میاد و ازش میخواد که برا جلوگیری از اینکه سلطنتش بر مرگخوارا تموم بشه، تشکیل خانواده بده و فرزندی از پوست و گوشت و خون خودش بیاره(این نکته به تدریج تو سوژه کاملا فراموش شده) لرد قصد داره بعد از تشکیل خانواده و صاحب فرزند شدن، این بچه رو با روش های نوین(!) به سرعت رشد بده تا به سرعت بزرگ بشه و بتونه جانشینش باشه.

مرگخوارا بدون اینکه هدف لرد از تشکیل خانواده رو بدونن(جانشین سازی!) به دنبال همسر برای لرد میگردن. بعد از اتفاقات زیاد، حالا سلسیتنا مسئول پیدا کردن همسره و بلارو رد میکنه و آیلینو مناسب همسری میدونه و از اونجایی که آیلین بچه هم داره لرد خوش حال میشه که دیگه نباید از روش نوین استفاده کنه. لرد قبول میکنه و سلسیتنا که باورش نمیشه سعی میکنه از آیلین بد بگه تا لردو پشیمون کنه ...

نکته: لرد معجونی برای مودار شدن گرفته که برا این کار به چند تار موی خودش نیاز داره. در همین حال که داره به دنبال مو تو بدن خودش میگرده، آیلین که برا همسری انتخاب شده، میگه میتونین به جای موی خودتون از موی همسر رسمیتون استفاده کنین.

ادامه:

سلسیتنا فریادی میزنه و دستاشو تو پاترونوس ایوان فرو میبره و شروع به تکون دادن میکنه تا ایوان محو بشه. بعد از رفتن پاترونوس، آیلین تو چشمای سلسیتنا زل میزنه.

- ایراد دیگه ای نمونده؟ تو نمیتونی جلوی عشق من و لرد به همووو ...

بلا که برای دادن گزارش روزانه اومده بود، وقتی از پشت در حرفای آیلینو میشنوه سریعا وارد عمل میشه و با یک جهش بزرگ به درون اتاق میپره و طلسمی رو سمت آیلین میفرسته و اون بدنش قفل میشه و مث یه تیکه چوب خشک پخش زمین میشه.

لرد که عصبانی شده فریاد میزنه: چرا در نزده میای تو؟ چرا به همسر آینده ی ارباب طلسم میزنی؟ چرا چرا؟ :vay:

و وردی رو سمت آیلین میفرسته و اون به حالت طبیعیش برمیگرده. سلسیتنا، بلا و آیلین اول چند ثانیه به هم خیره میشن و بعد هر سه تاشون به هم حمله ور میشن و با روش های مشنگی به جون هم میفتن.

در باز میشه و اینبار تریلانی در آستانه ی اون ظاهر میشه. به موهایی که از سر سه ساحره کنده شده و رو هوا سر میخورن و اینور اونور پخش میشن نگاهی گذرا میندازه و بعد از تعظیمی به لرد میگه:

- ارباب من پیشگویی ای از مادر شما دریافت کردم. اجازه میفرمایین نقل کنم؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
#52

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
رزرو


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲
#51

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
با شنیدن این حرف، تمامی امید ها، آرزو ها و رویاهای سلسیتنا در هم پاشید. او هیچ وقت فکر نمی کرد که لرد این را واقعی گفته باشد.

شب هایی که تا صبح در مورد شب سیاه عروسی ـش با ارباب ـش خیال بافی می کرد؛ شب هایی که نگاه لرد را دنبال می کرد تا ببیند که به او عایا نگاه می کند یا نه. با نا امیدی قبل از این که برود؛ زمزمه کرد:
- ارباب ـم، لی لی من، گم شده در فراق من، خوف ناکـــــــٌ خفنــــٌ و شجاعـــ، گم شده در رویای من، ارباب ـم، می گم با وجود این همه ساحره که دارن براتون جون می دن؛ چرا یه ساحره مطلقه رو می گیرین؟

لرد به سرعت از آیلین دور شد و او را به چند کیلومتر آن ور تر پرتاب کرد و با غصه سرش را تکان داد و با دهان باز مانده از تعجب پرسید:
- کی؟ چه کسیــ...

آیلین که تازه بلند شده بود؛ دهان ـش را باز کرد تا جواب دهد. سلسیتنا وقتی دید که لرد از این موضوع خبر نداشته؛ پی دستی کرد تا عصبانیت و نفرت لرد را بیشتر کند.

- تازه ارباب، می گن طرف ماگل هم بوده. بدون اصل و نسب. این آیلین هفت هشت تا بچه هم از ـش داره... سوروس رو می گم. نمی بینین سوروس بدون روغن مو، صاف کننده مو، نرم کننده سینره، شامپو گلرنگ و ایوان هیچ جا نمی ره؟! کلا نسل اندر نسل موهاشون خراب بوده. جنس نداشته. آیلین، به ارباب بگو که از دیروز شاهد ریزش موـت بودی. .

آیلین جیغ و ویغ کنان فریاد زد:
- بهتر از موی من تو دنیا پیدا نمی شه. موهای من کاملا سالم ـه...

او با این حرف، دستی به موهایش کشید و وقتی هی تار مویی در دست ـش پیدا نشد؛ لرد و بقیه متوجه شدند که سلسیتنا حداقل در مورد ریزش موی آیلین دروغ گفته. لرد با اخم به او نگاه کرد و این ساحره، سعی کرد با دلنواز ترین صدایی که داشته؛ خود را از مخمصه نجات دهد.

- ارباب جونم! درست ـه. اما... از کجا معلوم بعدا دچار ریزش مو نشه؟! آخه اون ماگلی که باهاش ازدواج کرد...

آیلین پرینس، صدای او را قطع کرد و به سرعت گفت:
- اون همسر ـم بوده. اون بچه هان که ویژگی پدرهاشون رو به ارث می برن.

سلسیتنا برای کمک ـی از جانب ارباب او را صدا زد و گفت:
- آخه، ارباب، می دونین؛ من داخل سطل آشغال حموم ـش رو دیدم. شامپوهایی که اون استفاده می کنه اصلا قوی...

صدای ایوان از ناکجا آباد لحظه ای آمد و بعد ها معلوم شد پاترونوس ایوان بوده.
- تو من رو داخل اون شطل آشغال دیدی که اتفاقا خیلی هم معتبرـم. اون خانم هر دفعه منو داخل سطل آشغال می ندازه که بگه مثلا من خیلی زیاد از شامپو استفاده می کنم و قیمت ـش برام مهم نیست. هر سال، میلیارد ها گالون از این طریق به من می ده.



ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۹ ۱۶:۵۶:۳۴

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲
#50

ابركسس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۲۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶
از قصر مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
_ وایسا ببینم! کی بهت گفته که من دنبال فرزند و جانشینم؟!

سلستینا درحالی که چشماش از زور تعجب تابتا شده بود گفت : ا ارباب خودتون گفتین ؟

لرد کله کچل اش را خاراند و گفت : من گفتم ؟

- آره ارباب به جون نجینی خودتون گفتن ! نکنه اون معجونه باعث شده عقل از سرتون بره به جای اینکه موهاتون دربیاد !

- نخیر من هنوز معجون رو نمالیدم . دارم دنبال مو میگردم !

- دنبال مو ؟

- آره دیگه ! این جا نوشته باید چند لاخ مو بریزم تو این معجون ! هیچ مویی روی سرم نیست داشتم دنبال مو میگشتم که شما دو تا مزاحم بی عقل اومدین !

- آیلین گفت ارباب حالا حتما مهم نیست که از موهای خودتون باشه میتونه از موهاس سر همسرتون هم باشه ! این معجون اونجوری هم کار میکنه

لرد و سلستینا با چشمای گرد به آیلین زل زدن و با هم گفتن : واقعا ؟

آیلین سرش را تکان داد و گفت : آره واقعا ! فقط باید همسر دائمی و واقعی باشه تا اثر کنه !

چشمان لرد برقی از شعف و شادی زد که از چشم هر دو آنها دور نماند .

سلستینا گفت : ارباب من به اون چیزی که فک میکنم شما هم فکر میکنید ؟

لرد که خیلی ذوق مرگ بود گفت : آره فکر میکنم سلستینا ! من همسرم رو انتخاب کردم ! من آیلین رو میخوام !

- مبارکه ... مبارکه .. امیدوارم به پای هم پیر شین. اینجوری هم مو دار میشین هم همسر دار میشین و هم بچه دار !

بعد دست آیلین رو گرفت و هر دو تا جلوی لرد شروع کردن به انجام حرکات موزون ! لرد هم میخواست بره همراهیشون کنه که یادش اومد لباسش رو نپوشیده ! تا اون دو تا توی جو رقص بودن سریع لباسش رو تنش کرد و بعد بشکن زنان به آنها نزدیک شد . دست آیلین را گرفت و گفت : سلستینا برو به همه خبر رو بده و مراسم عروسی رو هم زودتر محیا کن ! من دیگه طاقت دوری آیلین رو ندارم !


رودخانه دل صخره را میشکافد، نه به خاطر قدرتش بلکه به خاطر پایداریش !!


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲
#49

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
سلستینا رفت آیلین را برداشت و به اتاق آورد و ازش پرسید: چه قدر به لرد علاقه داری؟

آیلین قند تو دلش آب شد. سرخ و سفید شد. رنگ از رخسارش پرید؛ "چطور؟ واسه چی میپرسی؟"

سلستینا رگ خوانندگی ش زد بالا:

آیلین خانوم!
پرنس خانوم!
میخوام بیام در خونه تون!
حرف بزنم با پسرتون!
میخوام بیام خواستگاری، نگو نه نگو نمیشه!
این قلب لرد عاشقته، تازه عاشقتر هم میشه!

آیلین، دستهایش را از دو طرف باز کرد و چرخی در میان اتاق زد. به گوشه ی اتاق رفت و خودش را در آینه برانداز کرد... خودش را در لباس عروسی به همراه لرد سیاه تصور کرد... در میانه ی خانه ی ریدل قدم برمیداشت درحالی که دستش در میان دستهای لرد سیاه بود... نجینی راه را برایشان باز میکرد و زیر پایشان می لولید ... آیلین دسته گل را به پشت سرش پرتاب کرد که به صورت بلاتریکس خورد... همه خندیدند و عروس و داماد سوار بر نیمبوس 2000 و خورده ای شدند و در افق محو شدند...

_آیلین! آیلین! چی شدی؟! جوابت چیه؟!


اتاق لرد سیاه


لرد سیاه، بروشور استفاده از معجون رشد مو رو در دستهاش گرفته بود و مطالعه میکرد:

بسته به میزان کچلی شما (نوع اول یا دوم یا سوم) تعداد 15 یا 10 یا 5 عدد تار مو از جاهای غیر کچلتان کنده و در درون محلول ریخته، در زمانی که قرص ماه نیمه کامل ، کامل و نیمه کامل است ، 7 ، 14 و 21 بار با یک برس در جهت ساعتگرد بر روی قسمت کچلی خود بمالید!

لرد ظرف معجون را نگاهی کرد و به کله ی کچل و تابناکش در آینه نگاهی انداخت. مطمئن بود مویی بر روی کله ی مبارک ندارد... به دنبال مو در سایر مناطق بدن گشت.

در باز شد و سلستینا درحالی که آیلین را به دنبال خود میکشید، وارد شد. لرد سیاه به آسمان پرید و لباسش را چسبید.

_چرا تو این خونه در زدن رو یاد نمیگیرید شما؟!:vay:

سلستینا که بسیار خوشحال بود و نفس نفس میزد ، گفت:

_ارباب...! ارباب...! همسر آینده تون رو ... پیدا کردم! آیلین! اصیل زاده است! خونه داره ! با کمالات...! درجه ی فراتر از حد انتظار.... در 6 عنوان از امتحانات سمج ، سابقه ی مرگخواری به مقدار کافی! تازه یه پسر هم داره که یعنی لازم نیست شما نگران بچه آوردن باشید... همون سوروس میتونه فرزند و جانشین شما بشه!

لرد سیاه دستی به کله ی کچلش کشید ، نگاهی به قد و بالای آیلین انداخت و به حرفای سلستینا خوب فکر کرد... واقعا به نفعش بود که دیگه دردسر بچه سازی و بچه داری رو تجربه نکنه و یه جانشین حاضر و آماده ...
_ وایسا ببینم! کی بهت گفته که من دنبال فرزند و جانشینم؟!

_____

توضیح: در پست 47، طرفین صحبت"
- یعنی قضیه ی فرزند و جانشین هم منتفیه؟
- اگه منتفی بود که تورو احضار نمی کردم."
سلستیانا و لرد بودند.


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲
#48

مینروا مک گونگالold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۹ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
از کلاس تغییرشکل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 116
آفلاین
اشک در چشمان سلستیناجمع شده بود
لرد گفت:شوخی کردم من میخوام از این به بعد تو برای من همسر مناسبی پیدا کنی 1هفته فرصت داری .
سلستینا:سرورم چگونه؟!
لرد:تو باید بر اساس اخلاق،وفاداری،خانه داری،بچه داری ،قیافه و......
حالا زود برو همین الان 1ساعت از هفته ات گذشت بیییییروووون
سلستینا فکر کرد اول از کی شروع کنه تصمیم گرفت اول از از خدا خواسته گروه مرگخوار ها یعنی بلا شروع کنه .
اون بلا را برداشت وبه یکی از اتاق های خانه ریدل ها برد وشروع به پرسش کرد:
سوال اول :آیا حاضری بخاطر لرد شوهرت را طلاق بدی؟
بلا از خدا خواسته گفت :بله
سوال دوم:اگر روزی لرد تو را سیاه وکبود کند چه میکنی ؟
لرد غلط کرده بخواد منو بزنه میرم ازش شکایت میکنم پس سازمان حمایت از ساحره ها برای چیه.
سلستینا با خود فکر کرد بلا اخلاق نداره پس زن خوبی برای لرد نمیشه
بلا میتونی بری .
سلستینا گفت: خوب نفر بعدی که باید ازش امتحان بگیرم اهان فهمیدم ایلین خوبه.
رفت ایلین را برداشت وبه اتاق اورد وازش پرسید:چه قدر به لرد علاقه داری؟


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۸ ۱۷:۰۰:۴۰
ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۸ ۱۷:۰۱:۴۰

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

نشان سازمان حمایت از ساحره ها =


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲
#47

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
اتاق لرد

سورس دفترچه را به لرد می دهد و با گستاخی می گوید:

- اینم دفترچه ای که خواسته بودین! حالا اگه اجازه بدین من برم و به ادامه ی خیانت هام بهتون برسم!

- برو که اصلا حوصله ی تورو ندارم! بالاخره که میدم نجینی بخوره تورو! سر راه به سلستینا بگو بیاد.

دقایقی بعد

سلستینا درحالی که دوبرابر بلاتریکس آرایش کرده، با افاده جلوی میز لرد ایستاده است. لرد اورا ورانداز می کند و میگوید:

- خب سلستینا! برات ماموریتی... آنتونین؟! تو هنوز اینجایی؟ زود برو بیرون!

آنتونین اخمی می کند و سلانه سلانه از اتاق خارج می شود. بعد از خروج آنتونین، لرد به سلستینا اشاره می کند تا کمی به او نزدیکتر شود.

- خوبه! همونجا وایستا! می خواستم... می خواستم بگم که، من درمورد ازدواجم به نتیجه رسیدم!

- وای ارباب ارباب! من از همین حالا قبول میکنم! با اجازه ی خودتون که بزرگترین باشین بعلـــــــــــه!

- ؟ من که هنوز نگفتم چه ماموریتی برات دارم سلستینا؟! امیدوارم منظورمو بد برداشت نکرده باشی، امیدوارم!

سلستینا که تازه متوجه اشتباهش شده بود با دستپاچگی گفت:

- نـ.. نه قربان! البته که نه! من فقط می خواستم آمادگیمو برای ماموریتتون اعلام کنم.

لرد به سردی پاسخ داد:

- اونکه وظیفته بلا.. اهم، سلستینا! راستش، من به این نتیجه رسیدم که هیچ زنی شایستگی اینو نداره که همسر من بشه، درسته میگم؟!

- البته ارباب، هرچی شما بگین درسته!

- اگه من نگفته بودم، تو فکر می کردی ممکنه کسی باشه که شایستگی منو داشته باشه؟

- البته که نه، ارباب.

- پس قضیه ی ازدواج منتفیه.

بلاتریکس با بغض شدیدی گفت:

- یعنی قضیه ی فرزند و جانشین هم منتفیه؟

- اگه منتفی بود که تورو احضار نمی کردم.

- قربان؟ فرزند بدون همسر؟!

لرد که کم کم داشت عصبانی می شد:

- بازم که بد برداشت کردی سلستینا! بزار حرفم تموم بشه بعد منظورمو می فهمی!


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۴ ۱۲:۲۳:۳۹

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲
#46

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
با تکون شدیدی چشمای لرد باز میشه و کابوس وحشتناکی که توصیفش در پست چارلی موجوده محو میشه و در جمع خواب های همایونی ارباب جا میگیره.

- همه ش یه خواب بود! آخیش!

لرد اینو میگه و برای اولین بار تو زندگیش مرلین رو شکر میکنه. بعد اطرافو نگاه میکنه و با دیدن آیلین که بهش چسبیده چشم غره ی عظیمی بهش میره.

- تو اینجا چی کار میکنی؟ واسه چی به ارباب چسبیدی؟

و فلش بکی تو ذهن آیلین تشکیل میشه.

فلش بک

آیلین که صداهای برخوردو شنیده، سراسیمه اونجا میاد و دو تا کتلت رو دیوارو از نظر میگذرونه و ... جیغ آیلین تمام ساختمان ریدلو به لرزه در میاره.

- اربااااااب! اربااااب! نمیرین! زنده بمونین! شما نباید مارو تنها بذارین. بلند شین ارباب! بلند شین!

آیلین که کنار لرد زانو زده، بعد از اینکه میبینه لرد با شیون های اون حرکتی نکرده، آروم جلوتر میره و با تردید دستشو به لرد نزدیک میکنه. بعد یهو در یک حرکت سریع تکونی شدید به لرد میده و همزمان فریاد میزنه:

- مارو ترک نکنین ارباب!

پایان فلش بک

بعد از اتمام فلش بک، آیلین سریع دستاشو از روی لرد برمیداره.

- اممم ... ببخشید ارباب خب بیهوش بودین و منم خواستم بیدارتـ... بله بله ...

آیلین بدون هیچ حرف دیگه ای، قبل از اینکه با خشم لرد رو به رو بشه، دوان دوان از اونجا دور میشه.

لرد از رو زمین بلند میشه و خاک روی رداشو میتکونه. بلاتریکس و آنتونین که هرکدوم یه طرفی به دیوار چسبیدن، بالاخره به حالت عادی برمیگردن و از دیوار کنده میشن.

- ارباب ببخشید! عفو بفرمایید! نمیدونم چرا پشتم چشم نداشت که با شما برخورد نکنه و هیکل مبارکتون رو پخش زمین نکنه.

لرد که از شدت عصبانیت سرخ شده سر آنتونین و بلا فریاد میزنه: مگه قرار نبود شمادوتا دنبال همسری مناسب برای ارباب بگردین؟ پس اینجا چه غلطی میکنین؟

قبل از اینکه اون دوتا بخوان جوابی بدن لرد شیشه ی رشد مورو برمیداره و عازم اتاقش میشه.

- به اسنیپ بگین با دفترچه راهنمای رشد مو بیاد اتاق من.

بلا و آنتونین: رشد مو؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۸:۰۱ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲
#45

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
خلاصه: مادر محترم لرد ولدمورت در خواب به او میگوید که باید تشکیل خانواده بدهد و بدین جهت لرد ولدمورت هم به مرگخواران میگوید برای او همسر مناسبی پیدا کنند. البته خودش هم در حال بررسی اطرافیانش هست و تا حالا در مورد دو ساحره یعنی آیلین و اما فکر کرده ولی آن ها را نپسندیده.
آیلین معجون رشد مو را به لرد میدهد و او معجون در دست و مسلما بدون تشکر از آن جا میرود. لرد ولدمورت با سینه ستبر، سر رو به بالا، چوبدستی رو به جلو و با ملازمت نجینی به جلو حرکت میکند که...
__________________________________________
لرد:انتی پاستا دستمو بگیر.انتونین دستتش را می گیرد ولرد را بلند می کند.
بلاتریکس در حال رفتن است که لرد می گوید:کجا می ری بیا تودفتر کارت دارم.
دفتر لرد
لرد :من درباره ی همسر فکر کردم ومی خواستم بگم شوهرتو طلاق بده بیا من بریم دوبی دوبی منو باخودت ببردوبی دوبی. بلاتریکس چنان چشمانش کاج شده بود که نزدیک بود میوه بدهد.
لرد:بامن ازدواج میکنی.
بلاتریکس :هان......بله.(ازتعجب)
ناگهان مرگخوران به داخل پریدند وباسوت وکف می خواندند:عروس باید برقصه از داماد هم نترسه.
لرد بلند شد وحرکات موزون در می اورد.مرگخواران با هم می خواندند:شاباش شاباش.
تــــــــــــــــــرق
این صدای شکستن دربود ارنی مک میلان وارد اتاق شد همراه باکارگاهان.
ارنی:ای ملعونا بزن بکوب لرد ازتوبعیده چارلی بخوان.
-اینقده اون دستاتوبالا...
ارنی:دوباره نشستی تلویزیون مشنگی دیدی شرح اتهامات رابخوان.
چارلی:اقای ل.ومتحم به مزاحمت به نوامیس- زدن اوادا در ملع عام ومخلفات باگوشت...ببخشید شما باید همراه مابیاید.
لرد:بلا تریکس منظرم بمان.
ازنگفتن این صحنه به شدت خوشحالیم(عشق مشنگی).
لرد داد زد:بچه هاازادم کنید.
*لازم به ذکر است لرد درحال رقص بابا کرم بوده.




ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۲ ۸:۲۰:۲۱

مراقب خودت باش.


پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲
#44

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه: مادر محترم لرد ولدمورت در خواب به او میگوید که باید تشکیل خانواده بدهد و بدین جهت لرد ولدمورت هم به مرگخواران میگوید برای او همسر مناسبی پیدا کنند. البته خودش هم در حال بررسی اطرافیانش هست و تا حالا در مورد دو ساحره یعنی آیلین و اما فکر کرده ولی آن ها را نپسندیده...

آیلین معجون رشد مو را به لرد میدهد و او معجون در دست و مسلما بدون تشکر از آن جا میرود. لرد ولدمورت با سینه ستبر، سر رو به بالا، چوبدستی رو به جلو و با ملازمت نجینی به جلو حرکت میکند که ...

بـــــــــــــــــــنگ!

"از توصیف صحنه زمین خوردن لرد ولدمورت به دلیل ابهت ایشان معذوریم."

از آنطرف بلاتریکس که پخش دیوار شده سعی میکند به روی خودش نیاورد و لرد ولدمورت را بر بر نگاه میکند!

لرد ولدمورت: مرگ! میخنده! تو به چه جراتی جرات کردی خودتو به لرد سیاه بزنی؟

بلاتریکس: ارباب به جون مادرم حواسم نبود!

لرد ولدمورت: وایسو ببینم تو چرا اینقدر بزک دوزک کردی؟

بلاتریکس: جان؟

لرد ولدمورت: مرگ! همچین میگه جان انگار من جای بابابزرگشم تا حالا از این اصطلاحات نشنیده! تو خودت اندازه دامبلدور سن داری!

بلاتریکس: اووووم آهان بله بله متوجه شدم. امممم ارباب میخواستم برم پیش یک شخصی که برام مهمه و بدین جهت آرایش کردم.

لرد ولدمورت: تو غلط کردی! تو مگه ناموس نداری؟ یعنی خودت ناموس نیستی؟ تو بدون اجازه من داشتی میرفتی سر قرار با کی؟ زود راه بیفت دنبال من بیا ببینم.

بلاتریکس که در ظاهر ناراحت نشون میداد ولی در باطن خوشحال بود که لرد ولدمورت را غیرتی کرده و به هدفش رسیده است، به دنبال لرد ولدمورت راه افتاد که به نزدیکی اتاق رسیده بودند که...

مجددا بـــــــــــــــــــنگ!

مجددا "از توصیف صحنه زمین خوردن لرد ولدمورت به دلیل ابهت ایشان معذوریم."

بلاتریکس: پاچیده به دیوار...
آنتونین: پاچیده به دیوار...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.