هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲:۲۳ شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
مورفین بلند شد و همانطور که دو دستی توی سر خودش می کوبید که این چه کاری بود که کردم و خاکم به سر، از جلسه ی شورای امنیت خارج شد و رفت بمیرد با این وزارت خاک بر سریش!

خانه ی ریدل

لرد در اتاقش نشسته بود و داشت با کله ی لوسیوس مالفوی در شومینه صحبت می کرد:

- یعنی چی ناخن گیر اسلیترین تو قطب جنوب نیست؟
- به جان خودم خیلی گشتیم ارباب! نیست! نمیشه برگردیم؟ اینجا خیلی سرده!

لرد آوادایی روانه ی شومینه کرد: به چه جراتی بهانه میاری ملعون؟ بازم بگردین! یا بدون ناخن گیر برنگردین، یا برگردین و بمیرین!
- بله ارباب!... چشم ارباب!... ولی به جان خودم خیلی گشتیم...
- اَه! چقد نق میزنی لوسیوس! برو کنار بذار با مالسیبر حرف بزنم. تو بدون کروشیو حرفای اربابو نمی فهمی.
- نمیشه ارباب!:worry:
- چقدر بی چشم و رو شدی مالفوی! کاری نکن شخصا آپارات کنم به قطب جنوب! بگو مالسیبر حرف بزنه!
- نمیشه ارباب! مالسیبرو خرسا خوردن!
- چی؟
- ارباب!... اینجا خیلی سرده!... آمیکوس و الکتو یخ زدن و مردن! مالسیبر خوراک خرسای قطبی شد و رودلف هم افتاد تو دریا و نهنگای قاتل خوردنش. فقط من موندم و جاسم و قاسم! همه ی قطب جنوبو شخم زدیم ارباب! باور کنید نیست!... ارباب شما رو به روح سالازار بذارید برگردیم. اینجا خیلی سرده! من نمیخوام غذای گرگا و خرسا بشم! کمک کنید ارباب!

لرد کمی سرش را خاراند و به نقشه ای که جلویش پهن بود خیره شد: یعنی چی؟ پس ناخن گیر ارزشمند سالازار کجاست؟ نقشه که میگه تو قطب جنوبه... ها؟!... چی؟... اگه اینوری بذارمش... میشه... اوه... خب لوسیوس! اشتباه کوچکی رخ داده. نقشه خودشو در برابر چشمان ارباب سر و ته کرده بود! در واقع ناخن گیر اسلیترین در قطب شماله، نه جنوب. برید اونجا! سریع! بدون ناخن گیر برنگردید!
- بله ارباب!
- راستی لوسیوس! نارسیسا گفت بهت بگم... لوسیوس؟!... الو؟!... بلاتریکس! این شومینه چرا قطع شد؟... بلاتریکس؟!

بلاتریکس سراسیمه وارد اتاق لرد شد: نمی دونم ارباب! آب و گاز جادویی خونه هم قطع شده!:worry:
لینی خودش را انداخت توی اتاق: ارباب!... ارباب!... خبر بد!... همین الان موسسه ی درخواست مرگخواریت رو پلمپ کردن! دیگه نمی تونیم عضوگیری کنیم!:worry:
دالاهوف وارد اتاق شد: ارباب! چرا حساب گرینگاتز خانه ی ریدل مسدود شده؟!:worry:
آیلین هم به جمع مرگخواران حاضر در اتاق اضافه شد: ارباب! فاجعه! الان دارم از دیاگون میام. هیچ مغازه ای حاضر نیست به مرگخوارا خدمات بده. همه میگن خانه ریدل تحریم شده!:worry:
لرد: تح... تحریم شدیم؟!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
مورفین چشماشو نصفه نیمه باز میکنه و هرمیونو جلو چشماش میبینه.

- با این موهای وژوژی، دشت کمی اژ بلای ما نداریا!

هرمیون سرشو سمت بقیه برمیگردونه و میگه: ای بابا اینکه فکرش سرجاش اومده!

و دوباره به مورفین نگاه میکنه که خوابش برده. هرمیون آهی میکشه و شروع به تکون دادن مورفین میکنه.

- بلا؟ تو اینژا شی کار میکنی؟ مگه وقتی خواشتم اشتخدامت کنم خودت نگفتی ترژیح میدی تو ریدل نژدیک ارباب باشی و نه وژارتخونه؟

هرمیون صندلی کنار مورفینو بیرون میکشه و روش میشینه. برگه ی تاییدیه تحریمو از رون میگیره و جلوی مورفین میذاره.

- امضاش کن! دستور لرده!

مورفین نگاه تندی به هرمیون میندازه و میگه: تو شی فکر کردی گرنژر؟ من شبیه تشترالم آیا؟ لرد میاد دشتورشو به توی محفلی بده که به منه مرگخوار تحویل بدی؟ بژنم شپلخت کنم؟

هرمیون که از این آگاهی بدست آوردن مورفین شوکه شده یه قلپ از کدوحلوایی که جلوشه میخوره تا ایده ای به ذهنش برسه. از اون طرف محفلیا دور فلور و استخون ایوانو پر کردن و دارن سعی میکنن اونارو از اینجا دور کنن و بالاخره فلور و استخون ایوان صحنه رو ترک میکنن.

رون خبر موفقیت اولو به هرمیون میده و اونم دوباره به مورفین میگه:

- ببین مورفین جان، دستور دستوره. به وزارتخونه میرسه، هرکی زودتر رسید میخونه و اینجا ارائه میده تا شما تاییدش کنی. حله؟

رون از اون طرف فریاد میزنه: بزن امضا قشنگه رو!

مورفین راضی میشه و برگه رو امضا میکنه و میگه: حالا باید خبر تایید شدن تحریمشو برم بهش بدم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
با اجازه ی رز ... رزرو!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۱:۴۳ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
از جهنم افعی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
استخوان کتف ایوان به شدت تکان تکان خورد و طی یک حرکت سرعتی، لای موهای فلور پیچید. فلور با عصبانیت استخوان را از سرش جدا کرد و روی میز انداخت.
- استخوناشونم مثل خودشون بی فرهنگه. نگاه کن موهای قشنگمو بهم ریخت. اسکلت خشک شده

استخوان ایوان درحالی که به نظر میرسید خوشحال است، تکانی به نشانه ی خنده ی مرموزانه به خود داد و بعد به جایشگاهش بازگشت. نوری که از پنجره بیرون میزد ، محوطه ی تالار را روشن کرده بود . دامبلدور کمی جا به جا شد تا چشمانش را در تابش مستقیم دور کند. سپس گفت:
- خب این حرکت نشون میده که کارمون کمی سخته. همیشه بهتره که از کسی شروع کنیم که توانایی دفاع از خودش و حرف زدن نداشته باشه. این سیاست تمام گروه های بزرگ ، با افتخار ، شجاع، موفق. . .

- محفل؟ گروه بزرگ و با افتخار؟ ریش دراز، راستشو بگو، دست به چیز های مورفین زدی؟ نچ نچ نچ فرزندم، این کار ها از تو بعیده ، تو مثالا رییس یک گروه سفید هستی. تو برای بقیه الگویی. کروشیو. . .

یکی از ققنوس های روی دیوار خودش را جلوی دامبلدور انداخت و مورد اصابت طلسم قرار گرفت. دامبلدور با اشق به یار محفلی خود نگاه کرد.
- تو باعث افتخار گروه هستی عزیزم.یادم باشه دفعه ی بعدی که خواستم احیات کنم، برای غذای مقوی بیاریم. خب داشتم میگفتم، این سیاست تمام گروه های بزرگی مثل ماست. خب بی زبون ترین عضو این گروه الان استخوون ایوانه! بنابرین این روش جواب نداد...فقط میخواستم الان اعلام کنم مشکل از اینه که مرگخوارا کلا اینقدر غیر عادی هستن که هیچ ایده ی نابی روشون تاثیر نمیذاره. ایده ی من هیچ اشکالی نداشت .

رون دستی به موهای سرخش کشید.
- خب حالا چی کار کنیم پرفسور؟ کسی راه حلی داره؟ چطوری میتونیم راضیشون کنیم؟ اوه نگاه کنید، سالازار از اتاق رفت بیرون. اگر به خانه ی ریدل خبر ببره چی؟

همه با نگرانی به در نگاه کردند. هرمیون سریع جواب داد.
- این اتفاق نمیفته رون عزیزم، همین الان از من پرسید که نهار چی میدیم؟ و من گفتم که مالی داره سالاد کلم درست میکنه.اونم گفت مگه من تسترال گیاه خوارم که از این چیزا بخورم. فکر کنم رفته مالی رو قانع کنه. نگران نباشید برمیگرده.

در همین لحظه مورفین که از صدای بلند هرمیون بیدار شده بود، تلو تلو خوران روی زمین افتاد.
- بابا شتونه؟ ما هیچ جا خواب نداریم؟ نه تو اتاق خودمون خواب داریم، نه تو وژارت خونه خواب داریم، نه اینژا..اخه من شه وژیری هشتم؟ باید کودتا کنم..من این شرزمین رو به اتیش میکشم..من تموم قانون ها و شنت هارو تغییر میدم، اشلا شما ها چتونه؟ مشکلتون شیه؟ چرا نمیژارین یکم اشتراحت کنم؟ ما که مخالفتی نداریم. هر تحریمی میخواین بکنین.

ملت محفلی:

فلور سعی کرد لحنش را مهربانانه کند:
- یعنی مورفین جان، شما به لردتون خبر نمیدین نه؟!

مورفین به ارامی خودش را از روی زمین جمع کرد و درحالیکه سعی میکرد دوباره نیفتد، بدنش را روی صندلی بالا کشید. تالار در سکوت فرو رفته بود و محفلیان با اشتیاق منتظر جواب مورفین بودند. مورفین لبخندی زد و گفت :
- خب معلومه که خبر میدیم. مگه شما از لقب من خبر ندارین؟ من خبر الدوله هشتم! تام افتخاری این لقب رو به دایی عژیژش تقدیم کرده. خودش قول داده که اگر هرجا خبری بود بهش بدم، شهم چیزمو زیاد میکنه . . .! مگه میشه من خبر ندم بهش؟

هرمیون کلافه نگاهش کرد.
- ولی الان خودت گفتی که هرکاری خواستیم بکنیم.
- نه بابا. اون مال وقتی بود که من رو ژمین بودم ولی الان رو شندلی نشستم و دوباره غرور وژارتیم رو دارم. . . ا ِ ا ِ ا ِ؟ بلاتریکس تویی؟ شرا موهات قرمژ شده؟

محفلیان کلافه به یکدیگر نگاه کردد.صدای دینگ دنگ روشن شدن چراغ درایت هرمیون را به وجد اورد.
- خب این ظاهرا تعادل نداره. فکر کنم تحریمش کردن و بهش چیز ندادن! هوش و ذکاوت ذاتی من میگه که الان بهترین کسی که میتونیم رو مغزش کار کنیم همین مورفینه. باید با ترفندی راضیش کنیم که سکوت کنه و حرفی نزنه و تازه سالازارم هست. قبل از این که برگرده باید کارو تموم کرده باشیم.

- سالازار چی میشه؟
- یه کاریش میکنیم پرفسور. عجله کنید، یا مرلین، این که دوباره خوابش رفت. یکی بیدارش کنه، باید باهاش صحبت کنیم و قانعش کنیم!


Welcome to where time stands still .No one leaves and no one will .Moon is full, never seems to change


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱:۴۵ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه تا آخر پست شماره 230 هوگو ویزلی(توجه داشته باشید که پست مورفین خلاصه نشده و باید خونده بشه):

مرگخواران ساحره ای به نام روزالین رو برای ساختن بمب اتمی به نیروگاه آوردن.ولی مشکل اینجاست که این ساحره عشق قدیمی دامبلدوره.مرگخوارا هم گولش زدن و وانمود کردن جایی که واردش شده محفله و لرد سیاه هم آلبوس دامبلدوره و فقط کمی ظاهرش عوض شده.
بلاتریکس که طاقت دیدن حرکات عاشقانه لرد و روزالین رو نداره بطرف محفل حرکت میکنه.
روزالین شروع به ساختن بمب میکنه.ولی یکی از قطعات اصلی بمب اشتباها به جاروی مخصوص حمل آشغال ها تحویل داده میشه.
لرد دستور میده جلوی جارو گرفته بشه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به دستور دامبل جلسه ویزنگاموت سه سوته تشکیل شد.
آلبوس دامبلدور که همه جا احساس ریش سفیدی بهش دست میداد شروع به سخنرانی کرد.
-عزیزان ویزنی من،دوستان همسنگر، یاران وفادار، دلسوزان جامعه جادوگری...

مورفین گانت که اصولا در حالت عادی هم حال و حوصله درست و حسابی نداشت به سختی سرش را از روی میز بلند کرد.
-شی داری میگی باو؟برو شر اشل مطلب.ملت علاف تو نیشتن که...هشتن؟

دامبلدور که تازه متوجه حضور مورفین شده بود کمی از شور و شوق صدایش کاست.
-اوهوم..این مفنگی اینجا چیکار میکنه؟...آهان...وزیره که این.خب...اینجوری که نمیشه.من الان چطور برعلیه تام حرف بزنم؟چطور جمع رو راضی به تحریم خانه ریدل کنم؟

در لحظات حساسی که دامبلدور سرگرم بحث و تبادل نظر با خودش بود سالازار اسلیترین خمیازه ای کشید.
-حرفتو بزن بابا.باید برم جام آتشمو برق بندازم.

چشمان دامبلدور دور میز چرخید و روی سالازار ثابت ماند.
-ای بابا...جدشم که اینجاس.اینم جزو مقامات بود؟...اون ایوان اسکلتم که نمیدونم چرا نیومده...استخون کتفشو به نمایندگی فرستاده.

فلور دلاکور که نشان مدیریت روی سینه اش میدرخشید با لبخند زیبایی حضور خودش را یادآوری کرد.استخوان کتف ایوان که مشخص بود خسته شده، کش و قوسی به خودش داد.آلبوس به افکارش بازگشت.
-اینجوری نمیشه.یا باید اینا رو به یه بهانه ای از اینجا بندازم بیرون، یا همشونو راضی کنم.تحریم خانه ریدل باید اجرا بشه!




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
که ناگهان لرد فریاد زد جلوی جارو رو بگیرید و بعد با ورد وینگاردیوم لوی اوسا! اولین مرگخوار دم دستشو ورداشت پرت کرد طرف جارو که خورد بهش و جارو و جاروکش و کیسه ی آشغال و مرگخوار و همه ریختن پایین و بعد هم دالاهوف بدوبدو رفت توی کیسه رو گشت.

لرد: پیداش کردی؟
دالاهوف همانجور که میگشت: چیو ارباب؟
- الان رفتی دنبال چی می گردی؟! قطعه رو میگم دیگه!
- ها! نه ارباب! من دنبال قطعه نمی گردم که. می گردم ببینم این آشغالیه چی جمع کرده از صبح؛ ببرم بفروشم بزنم به زخم زندگیم.
و بعد یک دمپایی پاره از کیسه درآورد و به لرد نشان داد:ارباب، می دونید همین پلاستیکا رو کیلویی چند میخرن؟3 نات! 3 نات! کم نیستا! از صبح تا حالا 20 کیلو جمع کرده. تا شب هم 30 کیلو. میشه 50 کیلو! ضرب در 3 نات میشه... میشه... اونم اونجا... ده بر یک... میشه 170 نات! عجب درآمدی! ارباب، لطفا استعفای منو قبول کنید.
- اون قطعه رو وردار بیار بعد هر جهنم دره ای میخوای برو!
- اینو می گید ارباب؟
- آره همونه.بیارش.
- نمیشه ارباب. این جنسش برنزه. کیلویی 15 سیکل مشتری داره. نمی فروشم آقا!
- کروشیو! هوگو بپر اون قطعه رو وردار بیار.

هوگو پرید و قطعه را از مشت دالاهوف که هنوز از کروشیو می لرزید بیرون کشید و آورد داد به اربابش و لرد هم قطعه را برد داد به روزالین. اونم قطعه رو گذاشت توی بمب و کار ساخت بمب به پایان رسید و روزالین آغوش به روی لرد باز کرد: تموم شد عزیزم! حالا بیا بغلم!
-آواداکداورا! نعشش رو وردارید بندازید تو اتاق تسترال ها. این بمب هم بذارید تو انبار. مواظب باشید نترکه فقط.

***

از آن طرف بلاتریکس رفته بود محفل ققنوس و پیش دامبلدور.

دامبلدور: خب بلاتریکس. می بینم که از گذشته ی تاریکت پشیمونی و میخوای عضو محفل بشی.
بلاتریکس: چرند نگو پشمک! عشق دوران قدیمت اومده برای ارباب بمب اتمی درست کنه.
- چی؟! گلرت چیکار کرده؟! نه! من به گلرت اطمینان دارم. اون هرگز به من خیانت نمی کنه.
- گلرت نه بابا! اون دختره ی زشت عفریته ی ارباب دزد! روزالینو میگم. عشقت بهت خیانت کرده دامبلدور. الان شده همدم ارباب! ارباب دیگه به من توجهی نداره.
- یعنی گلرت نبوده؟ هورااااااااا! می دونستم به من وفاداره!... گفتی بمب اتم؟ مگه قرار نبود تام به ان.پی.تی وفادار باشه؟ هیچ میدونه این کارش چه عقاوبی... نه! عبا...قوی... نه! صب کن یه دقه!...سه بخش بود: عَ/قا/وِب... بخش اول ع/َ... بخش دوم... اه! صداکشی که لازم نیس دیگه!... آره داشتم می گفتم. تام هیچ می دونه این کارش چه عقاوبی در پی داره؟ این برخلاف مهاعده ی منع گسترش سلاح های هسته ای جادوییه!... راستی مهاعده درسته یا مهاهدع؟...

- یعنی اصلا برات مهم نیست که روزالین بهت خیانت کرده؟!

- ول کن روزالینو بابا! اون مال قبل آشنایی با گلرت جونم بود. دوران جاهلیت! موقعی که به خیال خام خودم قصد داشتم ازدواج کنم و زندگی سالمی داشته باشم. الان مهم ترین موضوع ساخت بمب اتمی توسط تامه. سیریوس! کجایی؟ هرچه سریع تر جلسه ی ویزنگاموت رو تشکیل بدین! وزیر و هیئت امنای هاگوارتزو هم بگو بیان. باید جلسه ی شورای امنیت تشکیل بدیم و قطعنامه صادر کنیم و تام و دوستان گمراهش رو تحریم کنیم تا سر عقل بیان و دست از اقدامات هسته ایشون بردارن!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۶ ۱۵:۳۹:۳۹


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
بلاتریکس در حال خارج شدن از خانه ریدل بود.که در اتاقی که لرد و روزالین در ان بودند قژ قژی کرد و باز شد لرد با اخم از اتاق بیرون امد و در را محکم بست و جلوی مرگخواران ایستاد و گفت : حالا شناختمتون نامرد ها.به من اداب معاشرت با نسوان رو یاد میدید؟خونه رو به مقصد محفل ترک میکنید؟به من دستور میدید چه کسی رو ارشاد کنم؟درسته این نقش بازی کردن برای من خیلی سخت بود.البته بازیگری توی خون من هست ولی زیاد نقشم به من نمیخورد و خیلی بهم فشار وارد شد.ولی لازم بود تا بفهمم چه کسایی دور برم نگه داشتم.پس از ساخت بمب شما نامردا رو.یعنی بعضیاتونو.میکشم.گوشتتون رو چرخ میکنم و با هاش کوبیده درست میکنم و میدم سیبیل بوخوره.
سیبیل با دو دست بر سرش کوبید و گفت : حالا چرا من؟
که ناگهان در اتاق لرد باز شد و روزالین با سر و وضع روغنی و کثیف از اتاق لرد بیرون امد و در حالی که داشت عرق پیشونی اش رو با استینش پاک میکرد گفت : دامبل جونم.چون خیلی عزیزی و دوست دارم برای سوپرایز کردن تو شروع به ساخت بمب کردم که دیدم یکی از قطعات اصلی بمب نیست.
لرد سعی کرد کمی لبخند بزند ولی نشد و ناچارا بدون لبخند گفت : اشکال نداره ایوان رو بفرست تا برات اون قطعه رو بخره.
روزالین سرش رو پایین انداخت و گفت : ولی نمیشه چون مجبور شدم برای استحکام بدنه بمب از اسکلت ایوان استفاده کنم و همچنین از این قطعه فقط یک دونه در دنیا وجود داره.
لرد نگاهی غضب آلود به مرگخوارا کرد و گفت: خوب اخرین بار کجا گذاشته بودیش؟چه شکلی بود و اخرین بار کی دیدیش؟
روزالین انگشت به دهان برد و به تار عنکبوت داخل گوش های سالازار خیره شد و گفت : دیروز بود که بعد از کمی کار کردن اونو روی میز گذاشتم و پس از کمی کار کردن پسرکی که چهره اش یادم نمی اید برای تمیز کردن اتاق وارد شد و من قطعه را درون یک دستمال کثیف پیچیدم و سر میز رهایش کردم و از اتاق خارج شدم.
لرد رو به لینی کرد و گفت دیروز چه کسی ان اتاق را تمیز کرد؟
و لینی گفت: فکر کنم هوگو بود.
و لرد به همراه مرگخواران به سمت ابدارخانه رفت و یقه ی هوگو را گرفت و گفت : قطعه ی بمب رو چیکار کردی؟
هوگو لبانش لرزید و با چشمانی گریان گفت کدوم قطعه؟
لرد یقه یه هوگو را بیشتر فشار داد و در حالی که رنگ صورت هوگو رو به کبودی میرفت و چشمانش داشت از حدقه به بیرون پرتاب میشد لرد گفت: همون که داخل یک دستمال پیچیده شده بود.
هوگو در حالی که داشت مثل رنگین کمان رنگ عوض میکرد گفت:فکر کردم اشغاله گذاشتمش دمه در:worry:
لرد یقه ی هوگو را رها کرد و هوگو با صدای زارپی به زمین افتاد و تکه تکه شد.
لرد از پنجره ی آبدار خونه به حیاط خانه ریدل نگاه کرد و دید که جاروی پرنده مخصوص حمل اشغال اشغال دونی خانه یه ریدل به علاوه ی آن دستمال درون کیسه خود کرد و به راه افتاد.
که ناگهان لرد فریاد زد جلوی جارو رو بگیرید....


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۲ ۳:۱۶:۰۹

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
جناب ولدمورت نمی خواین این دالاهوف رو ارشاد کنین.
بد جور بی ناموسی می نویسه.


با رفتن لرد، لودو مورد تهاجم انوع و اقسام حیوانات موذی.... اِاِاِاِ ببخشید انوع و اقسام مرگخوران شده بود.

لو با قیافه حق به جانب و مظلومانه گفت:
- چیه؟ چرا می زنی بلا؟
من فقط به اوامر اربابم گوش دادم!

موقع گفتن این حرف، چهره اش زیادی موذیانه بود.

بالا تریکس که معلوم بود، جحم اطلاعات بسیار زیادی به مغز پوکش وارد شده بود، لحظه ای مانند دختران شکست خورده در عشق، زار زار گریه کرد.

لحظه ای حال و هوای خانه ریدل مرگخواری نبود بلکه همه به دنبال دل داری دادن بلا تریکس بودند.

بلاتریکس از روی صندلی بلند شد و با خشم گفت:
- من دیگه تحمل ندارم.

تا چند لحظه ی دیگر در با صدای بلندی بهم کوبیده شد.

به نظر می رسید، بلاتریکس نقشه هایی در سر دارد، زیرا مسیرش رو به ستاد فرماندهی ققنوس بود!!!


کینگزلی شکلبوت


ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بلاتریکس گفت:ارباب، شما دل ندارین.یادتون رفته.اگه دل داشتین عاشق من میشدین.نه این زنه ...
در این لحظه دستی جلوی صورت بالاتریکس آمد و نذاشت که او حرفش را کامل کند.لرد با اخم گفت: تو! لودو بگمن.تو حتما آداب معاشرت با زن ها رو بلدی.بگو چجوری ازش خواستگاری کنم.
لودو با خوشحالی شروع به حرف زدن کرد.اما قبل از این که چند کلمه کامل را به زبان بیاورد، ایوان حرفش را برید.
-جسارتا، اربابا، اون گفت که باید پرینسس نجینی رو بفروشیم و یه ققنوس بخریم.من میدونم که شما اون لحظه هشیار نبودین.واقعا میخواین نجینی عزیزتون رو بفروشین؟

لرد گفت:ایوان، نجینی دیگه کیه؟لودو، ادامه بده.

در ساعت های بعدی نبود روزالین، لودو لرد را کاملا با اخلاق ساحره ها آشنا کرد.وقتی از اتاق روزالین صدای خمیازه آمد، لودو به لرد سیاه گفت:موفق باشین ارباب.
لرد که دست هایش میلرزید، با استرس نگاهی به در اتاق انداخت و گفت:لرد سیاه از پسش بر میاد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
لرد ولدمورت(آلبوس دامبلدور): چرا نشه عزییییییییییزم؟! هر چی تو بگی همون میشه! عااااااااااااااشقتم خیلی زیاد به چشماتم خیلی میاد!

روزالین: مــــــــادرجان! :bigkiss:
(در این لحظه صحنه سیاه شد و روزالین یک بیگ کیس آبدار برای لرد ولدمورت فرستاد و لرد ولدمورت هم متقابلا پاسخ داد و بلاتریکس بر روی هوا شیرجه زد تا زبان روزالین را که اکنون در دهان لرد ولدمورت بود از حلقومش خارج کند که ایوان به همراه فنریر او را در هوا قاپیدند و به زور از اتاق بیرون بردند!)


ده دقیقه بعد!
_ اومممممممممممممممممـــ
_ اممممممممممممممممممــ

لرد ولدمورت و روزالین مشغول بودند و مرگخواران جلوی چشمشان را گرفته بودند و صدای داد و بیداد و مشت و لگد ایوان و فنریر و بلاتریکس از خارج از اتاق شنیده میشد. بالاخره وقتی لرد و روزالین از بیگ کیس های آتشین فارغ شدند! لرد روزالین را بغل کرد و به اتاق خوابشان برد تا استراحت کند و خوشحال و شاد و خندان به اتاق پذیرایی و تحمع مرگخواران برگشت، در حالی که ایوان، فنریر و بلاتریکس هم برگشته بودند.

تا لرد ولدمورت بازگشت بلاتریکس نعره زد: این دیگه چه کاری بود ارباب؟!!!!! :vay:
لرد ولدمورت که چشمانش پروانه ای شده بود گفت: چیه مگه؟ مگه من دل ندارم دلیل میشه عاشقم نشم؟ یه بار میخوام اصلا تو عمرم عاشق شم تا چشاتون در آد!
ایوان زیر لب زمزمه کرد: د بیا! همینو کم داشتیم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.