هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۲
#12

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
خلاصه ی سوژه

محفلی ها که بعد از مرگ دامبلدور عاطل و باطل در خانه ی شماره ی دوازده مشغول مگس پرانی اند، با طلسمی مواجه می شوند که دامبلدور قبل از مرگش ایجاد کرده. این طلسم به آن ها هشدار می دهد که باید ظرف 40 روز دوباره محفل را سرپا کنند وگرنه همشان توسط این طلسم به صحرای هپروت تبعید خواهند شد!
در این بین مودی نامه ای را که دامبلدور قبل از مرگش برای هری نوشته بود را به دستش می رساند که پس از رمزگشایی هرمیون، متوجه می شوند که آن شب ساعت 12 لرد به آنها حمله خواهد کرد. آن ها به ساعت نگاه می کنند و متوجه می شوند که ساعت نه و نیم است. ناگهان صدای تق تق در می آید...

ادامه ی سوژه:

مودی آرام به سمت در می رود. ریموس و سیریوس هم پشت او با چوبدستی های بالاگرفته بسمت در می روند. مودی آرام می پرسد:

- اسم رمز.

- مو قرمز اینجا زیاده!

مودی با شنیدن صدای آرتور از او می پرسد:

- آخرین وصیت دامبلدور به تو چی بود؟

- راز و نیاز رو فراموش نکنید!

- بیا تو!

تق!

دقایقی بعد - پس از تعریف کردن ماجرا برای آرتور!

- اما اینجا که نمودار ناپذیره!

آرتور درحالی که به ساعت مچی اش خیره شده بود این را گفت. مودی چشم جادوئیش را به سمت درب برگرداند و بانگرانی گفت:

- درسته که اونا نمی تونن بیان تو، ولی آدرس اینجا لو رفته، پس می تونن میدون رو محاصره کنن!

ریموس از روی مبل بلند شد و درحالی که چوبدستی اش را به سمت راهرو گرفته بود تا کتش را فراخواند، گفت:

- خب شاید بتونیم از طریق جادو یه دریچه ای به یه مکان دیگه باز کنیم.

هری با تعجب پرسید:

- دریچه باز کنیم؟

هرمیون که همیشه نقش علامه ی دهر محفل را داشت، فورا جواب داد:

- یعنی یه دری رو طوری جادو کنیم که به یه جایی شاید کیلومترها اونطرف تر باز بشه!

مودی که با حالتی هیستریک پای سالمش را تکان تکان می داد، با نگرانی گفت:

- ولی اون جادوی پیشرفته و زمان بریه و به بیشتر از دوساعت و نیم زمان احتیاج داره! ضمنا ما اونقدر زمان هم نداریم که تمام لوازم استراتژیک و مهم محفل رو خالی کنیم و به یه جای دیگه نقل مکان کنیم!

آرتور متفکرانه گفت:

- پس باید یه جوری معطلشون کنیم!

هری فریاد زد:

- ایناهاش! دامبلدور اینجا یه پی نوشتی هم به رمز پیوست کرده! هرمیون می تونی اینم رمز گشایی کنی؟


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲ ۱۲:۴۶:۳۲

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۶:۴۹ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲
#11

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۲ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲
از كسي نميترسم...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 114
آفلاین
هري در حالي كه محفلي ها را از نظر ميگذراند با ترس گفت:

-راستش اينو ميخواستم بگم كه...اممم...

مودي كه با هردو چشمش به هري خيره شده بود غريد:

-چي رو ميخواستي بگي، پاتر؟

هري در حالي كه سعي ميكرد به چشمان مودي نگاه نكند آهسته گفت:

-ميخواستم بگم كه... امشب مرگخوارا به اينجا حمله ميكنن.

سيريوس پوزخندي زد و گفت:

-كي اينو بهت گفته؟! نكنه باز رفتي تو كله اسمشو نبر؟

ريموس در حالي كه به چشمان هري خيره شده بود گفت:

-راست ميگه. كي بهت گفته، هري؟

هري رويش را به هرميون كرد و با نگاهش به او فهماند كه نامه را در آورد و آن را براي محفلي ها بخواند. هرميون نيز دست در جيبش كرد و نامه مچاله شده را بيرون آورد. سپس گلويش را صاف كرد و خواند:

-هري عزيزم! تا ميتوني مواظب باش. 40 روز بعد از مرگ من، ساعت 12 شب توسط لرد سياه حمله اي به اين خانه صورت ميگيره.

هرميون سرش را بالا آورد و به محفلي ها خيره شد. همه آنها به چهره اي مضطرب به يكديگر نگاه ميكردند. سيريوس و ريموس با يكديگر نگاه معني داري رد و بدل ميكردند. چهره جيمز مثل گچ سفيد شده بود و لحظه به لحظه سفيد و سفيدتر ميشد.
مودي كه با چشم جادويي اش به هرميون خيره شده بود لحظه اي دهانش را باز كرد تا چيزي بگويد اما صداي تق تق در، او را سرجايش ميخكوب كرد.

تمام محفلي ها سرجايشان خشكشان زده بود. هري كه به خود ميلرزيد در گوش رون گفت:

-الان كه ساعت 12 نيس...


ویرایش شده توسط نویل لانگ باتم در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۹ ۷:۳۴:۱۱

ميدوني بزرگترين اشكال زندگي واقعي چيه؟
تو لحظات حساس موسيقي نداره!


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲
#10

مینروا مک گونگالold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۹ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
از کلاس تغییرشکل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 116
آفلاین
هرمیون هری و رون را به اتاق برد کاغذ را برگردوند وگفت:پشت این نامه ای برای هری نوشته شده اما با حروف های رمزی هری ورون که تازه پشت نامه را دیده بودن باهم گفتن:حالا اینجا چی نوشته؟
هرمیون نامه را از دست آن ها گرفت واز جهات مختلف تا کرد تا متنی درآن نوشته شد.
متن نامه:
هری عزیزم! تا می توانی مواظب باش 40روز بعد از مرگم ساعت 12 شب توسط لرد سیاه حمله ای به این خانه صورت میگیره.

هرمیون گفت:اگر دامبلدور درست گفته باشه امشب این حمله انجام میشه حالا چیکار کنیم ؟ :worry:

ساعت:9:30

رون داد زد همه محفلی ها جمع شن.

هری بالای صندلی رفت وگفت:امشب...


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۹ ۸:۴۸:۴۲
ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۹ ۸:۴۹:۴۳

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

نشان سازمان حمایت از ساحره ها =


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
#9

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
هرمیون کاغذ رو از دست هری گرفت و کمی نگاهش کرد.در همین حین هری و رون کنجکاوانه بهش خیره شده بودن و خیلی دوست داشتن بدونن که هرمیون چی کار داره می کنه تا اینکه رون در گوش هری گفت:
تو می دونی چی کار داره می کنه؟
- نه اما خیلی دوست دارم بفهمم.
-منم همین طور.
سپس هردو دو باره به هرمیون نگاه کردند که در حال تجزیه تحلیل بود.
اما پس از چند دقیقه هرمیون سرشو بالا آورد و گفت:
من باید یه سری به یکی از کتابام بزنم همین جا منتظرم بمونید.
سپس دوان دوان از اونجا دور شد.
هری و رون به هم نگاه کردن و در حین انتظار فکر می کردن که هرمیون چی کار داره می کنه.پس از نیم ساعت هرمیون برگشت و وقتی به هری و رون رسید هر دو تاشون با هم پرسیدن:
چی شد؟
-هیش.بیاید تا بهتون بگم.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱
#8

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
جیمز در حالی که مشکوکانه به هری نگاه می کرد به آن ها نزدیک شد و گفت: بچه ها! دارین چیکار می کنین؟
هری با دستپاچگی جواب داد: اوهوم... هیچی داشتیم راجب ماموریت صحبت می کردیم.
- اوه باشه، من میرم پیش ریموس و سیریوس تا بگم باید چیکار کنن. موفق باشین. . با لبخندی آن جا رو ترک کرد.
بعد از اینکه هر سه نفسی کشیدند، هرمیون گفت:
هری! دامبلدور چی نوشته؟
- درباره چند تا طلسم چیزایی نوشته، مثلا نوشته که این طلسم ها رو هیچ جوری نمیشه خنثی کرد. طلسم ها خیلی قوی هم هستن.
- توش ننوشته این طلسم ها چیکار می کنن؟
- چرا... نوشته طلسم بیهوشی، نورلاسموس، این طلسسم هیچ بازدارنده ای نداره و آدمو تا پنج ساعت بیهوش نگه می داره.
رون با تعجب و هیجان گفت:
چه طلسم جالبی، اینجوری خیلی خوب میشه، اگه بخوایم با مرگخوارا مبارزه کنیم، خیلی به دردمون میخوره.
ناگهان هرمیون گفت:
ولی این موضوع ربطی به ماموریت ما نداره ما نمی دونیم بایید دقیقا چیکار کنیم...
- هرمیون راست میگه! ولی شاید این طلسم ها یه رمز باشن.
هری متفکرانه گفت: ولی ما چجوری باید اینارو رمز گشایی کنیم؟
ناگهان در مغز هرمیون جرقه ای زده شد.


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۱
#7

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
مودی چشم باباقوری پیش آنها آمد وگفت:
پاتر این نامه را دامبلور قبل از مرگش داد تا به تو بدهم ولی چون خیلی وقت است تو را ندیدم نتونست زود تر از این نانه را به دستت برسان .
هری که فکر می کرد این نامه شاید اطلاعاتی به آنها بدهد با هواس پرتی گفت:
ممنون.
_خواهش میکنم .
هری مشغول باز کردن نامه شد و بعد از اینکه نامه را خواند با خوشحالی رو به رون و هرمیون کرد و گفت :
این عالیه دامبلدور کلی سرنخ بهمون داده.
بعد نامه را به آنها داد که آنها هم آن را بخوانند .
ناگهان جیمز که خیلی خوشحال بود از وسط جمعیت رد شد و به سمت آنها آمد هری که نمی خواست کسی نامه را بخواند سریع آن را قایم کرد.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
#6

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
در همان حال که همه مشغول تقسیم کار بودن هری ،رون وهرمیون در حال صحبت درباره کاری که باید انجام میدادند بودند.
آن ها به حرف های هری گوش میدادند که درباره وظیفه ای که دامبلدور بر عهده آن ها گذاشته بود برای رون و هرمیون تعریف میکرد.
پس از پایان حرف ها ، فرد و جورج که وظیفه پیدا کردن زندانیان بی گناه را بر عهده داشتند به کنار آن ها آمدند و جورج با ناراحتی گفت:
- ما دیگر نمیتوانیم به شغل خود ادامه بدهیم چون از این به بعد در حال سفر از این زندان به آن زندانیم.
فرد که به حرف های جورج گوش میکرد گفت:
- اتفاقا الان میتوانیم ابزارات شوخی خود را بهتر از قبل بفروشیم.الان در زندان ها همه منتظر همچین وسایلی هستند تا بتوانند از کار های زندان جیم بشوند.
جورج به حرف های فرد گوش کرد و گفت:
- تو چه ذهن خلاقی داری فرد.
و هردو با خوشحالی از آنجا رفتند تا وسایل سفر را آماده کنند.
رون ناگهان از هری پرسید:
- حالا کجا باید یرویم؟
- نمیدانم دامبلدور فقط به من گفته که در زمانی که محفلی ها حواسشان به تو نیست باید دنبال چیز های بگردی که متعلق به ولدمورت است.حتی به من نگفت که آن ها چی هستند یا حتی چند تا هستند.
هرسه در فکر فرو رفتند که منظور دامبلدور را بفهمند که ناگهان......



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱
#5

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
موقعی که محفلی ها از کف زدن دست میکشن . جیمز صداشو صاف میکنه ومیگه :
خب دوستان چرا منتظرید برید و یاران وفاداری برای محفل جمع کنید ، غول های غارنشین را بکشید طرف خودمون و در نهایت هر کاری از دستتون بر میاد برای دفاع از محفل بکنید و لرد خبیث رو به سزای اعمالش برسونید .
محفلی ها چند لحظه هاج و واج جیمز را نگاه میکنن .که ناگهان هاگرید از جاش بلند میشه و میگه :
غول ها با من.
جیمز لبخندی میزنه و میگه:
آفرین هاگرید .بله همه ی محفلی ها باید دست به دست هم بدن وروحیه ی اتحادمون را دوباره زنده کنن و اون موقعه است که می تونیم لرد ولدمورت را شکست دهیم.
جیمز که در پوست خودش نمی گنجه به محفلی ها نگاه میکنه و میگه:
ما میتونیم.
محفلی ها که تحت تاثیر قرار گرفته بودند برای جیمز کف مفسلی می زن و سپس شروع به تقسیم کار میکنن.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#4

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
محفلیا یه مدتی این ریختی به جایی که نور مدتی پیش اونجا بود خیره میشن، تا این که یویوی جیمز مث پتکی رو سر اونا فرود میاد و از خواب و خیال خارجشون میکنه.

- پاشو بانو! مالی غذا بپز! گودی نقشه بکش! استر تجهیزاتو آماده کن! سیریوس ملتو جمع کن! ریموس ملتو آموزش بده! تدی عضو جمع کن! چو برول... چیز یعنی فکرتو به کار بنداز!

جیمز با هر یه جمله ای که میگفت، یکی با یویو میزد تو سر طرف. بالاخره بعد از اتمام تمام محفلیا، میره روی یه صندلی وایمیسه تا بلندتر به نظر بیاد و حرفاش بیشتر خریدار داشته باشه.

- اهم اهم ... امتحان میکنیم، 1 2 3، 1 2 3!

بعد از اطمینان از اینکه میکروفون جادوییش به درستی عمل میکنه شروع به سخنرانی میکنه:

- همونطور که همگی شاهد بودین، مدتی پیش روح دامبلدور، پروف دوست داشتنی و پر قدرت همه ی ما، روحش شاد باد ...

در این لحظه جیمز سکوت میکنه تا محفلیا که هنوز تو شک هستن توجهشون بهش جلب بشه. جیمز که از این همه بی توجهی محفلیا خسته شده، جیغ زنان میگه:

- ما باید به جنبش در بیایم! 40 روزم بیشتر وخ نداریم! دیر بجنبیم دنیامون پر میشه از سیاه سوخته های ولدک دوست! حالا سراتونو بیارین جلو که من یه نقشه خفن دارم!

ملت محفلی با تعجب اول یه نگاه به هم میندازن و بعد جلو میان و سراشونو به جیمز نزدیک میکنن. جیمز اول با شور و حرارت جلو میره، اما بلافاصله نچ نچ کنان به سر جای اولیه ش برمیگرده و میگه:

- خجالت بکشین! از یه بچه انتظار چی دارین؟ خودتون باید نقشه بکشین. مثلا کافه محفل ققنوسو آبادتر از کافه تفریحات سیاه کنیم. پادگان نظامیو پر از افراد جدید کنیم و اونارو سفیدانه آموزش بدیم. بریم غولای غارنشینو دوباره به سمت خودمون جذب کنیم. زندانیای بی گناه رو به آغوش گرم محفل برگردونیم. اعضای فراموش شده رو دوباره برگردونیم، آدمای بیشتری رو جذب کنیم و در نهایت ...

جیمز با انرژی بیشتر اضافه میکنه: و در نهایت اسم محفل رو بعنوان گروهی قدرتمند بر سر زبونا بندازیم!!

جیمز که حسابی از تیریپ رهبرانه ش خوشش اومده، با شنیدن فریادای شادی ملت محفلی که مث این جنجگوها تو فیلما که فرمانده شون نطق میکنه و بعد همه ذوق مرگ میشن، احساس خفنی بهش دست میده و یقه شو صاف میکنه و وسط جمعیت محفلی که دارن کف دست هورا میکشن قدم میذاره.




پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#3

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
سوژه جدید



همه محفلی ها دور میز غذا خوری نشسته بودند و داشتند با تمام میل غذا می خوردند.

رون: « هوی هری! اون گوشته مال من بود! »

رون به طرف بشقاب هری حمله ور شد و هری نیز سپر دفاعی گرفت و جنگی سخت بین آن دو رخ داد و در همین بین نیز بانو ویولت بشقاب هری و رون و جمع کرد و گفت: « شما لیاقت شام رو ندارین! »

و به طرف اشپزخونه رفت اما هری و رون دنبالش رفتن تا غذا ها را پس بگیرند اما ویولت به همین سادگی تسلیم نمی شد و آنجا نیز جنگی رخ داده بود.

در همین بین نیز گودریک بشقاب ویولت رو خالی می کرد تو بشقاب خودش!

خلاصه محفلی کلا با خود مشغول بودند و مثل همیشه بر سر غذا در حال دعوا بودند تا اینکه در حالی که ویولت زمین افتاده بود و تسلیم شده و حالا هری و رون با هم دعوا می کردند و گودریک هم تکی می خورد غذا ها رو و بقیه ی محفلی ها هم نوش جان غذا می خوردند ، ناگهان نوری به وجود آمد.

همه محفلی ها دست از خوردن و دعوا سر خوردن برداشتند و به نور نگاه کردند که ناگهان چهره ی پیز دامبلدور نمایان شد.

دامبلدور سرفه ای کرد و گفت: « مرگخوار ها خیلی قدرتمند شدن ولی شما تنبل ها هیچ کاری نکردین »

بعد با عصبانیت بیشتر ادامه داد: « همتون باید 40 روز مهلت دارین تا ارادتون رو زیاد کنین و در این 40 روز محفل رو جونی دوباره ببخشین وگرنه توسط طلسم من به صحرای هپروت تبعید می شید! »

و نور در یک لحظه ناپدید شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۲:۰۴:۱۴

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.