هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
گریفندور شیــــــــــــره، مث ِ شمشیـــــــــــره!
اسلیترین بوووووووووقه، مورفین شبیه دوووووغه!


پست ِ اول:

- مگه نگفتم به مجازیا پاس نده!؟
- چرا خب؟ دست تنها که نمیتونم!
ریگولوس دوباره بر سر آیلین پرنس فریاد کشید:
- چون اونا مجازین و توپ ازشون رد میشه میفته دست جردن سیا!
- عجب گیری کردیما!
جیمز سیریوس پاتر که بعد از پرتاب بلاجری به سمت سالازار، متوجه ی بحث بازیکنان حریف شده بود پرواز کنان از کنار آن ها گذشت در حالیکه می گفت:
جردن سیا رفته زیارت! جاش رون قرمزه رو آوردیم که سرورتونه!

- آواداکداورا!

- بیا! لرد ولدمورت دوازدهمین کوافلی رو هم که نتونست بگیره، قبل از ورود به حلقه تو هوا منهدم کرد. این فولـــــــه خب!

رون ویزلی که به عنوان یک ذخیره ی خوب، وظیفه ی گزارشگری و مهاجمی ِ لی جردن را همزمان انجام می داد این را فریاد زد و ناسزاگویان از دروازه ی لرد دور شد.

لرد ولدمورت میان یکی از حلقه ها لم داده بود و لبخند ملیح می زد و چوبدستی اش را میان انگشتانش می گرداند.
رون در حالیکه از بلاجر ریگولوس جاخالی می داد، دوباره فریاد زد:
طرف اصن قرار نبوده دروازه بان باشه! مدافع ِ تیمه وایساده دروازه! چرا!؟ چون آقای دروازه بان وزیره و میخواد چرت بزنه! خب فولـــــــــــــــه نامسلمونا!!
الان شما یه مدافع بیشتر ندارین!

بلاتریکس لسترنج از کنار ویزلی شتاب گرفت و جیغ زد: حالا نه که شما دوتا مدافع دارین؟! ننه ش که مجازیه بلاجر از چوبدستش رد میشه، خود جیمزم که نصفه حساب میشه!

گوش های رون سرخ شد.
با اشاره ی بازیکنان، داور ِ بازی که دست بر قضا جستجوگر تیم اسلیترین هم بود تنه ای به استرجس که سایه به سایه دنبالش بود زد {که طی این برخورد استرجس به اعماق جنگل ممنوعه پرتاب شد و البته بعدها برگشت چون باید پست ِ سوم ِ تیم رو میزد!} و کوافلی از جیبش بیرون آورد و آن را در روز روشن، مقابل چشمان ِ همه وارد حلقه ی میانی گریفندور کرد.

بیل ویزلی: تو مگه جستجوگر نیستی؟! :vay:
سالازار: داور بی طرف هم هستیَم.
قبل از آن که بیل ویزلی بتواند پاسخی بدهد، جیمز سیریوس که پشت ِ سالازار پرواز می کرد همری از جیب ردایش بیرون کشید و خطاب به او فریاد زد: سرما نخوری بی طرف!
سالازار که متوجه طعنه ی جیمز شده بود، با خجالت کلاه کریسمس روی سرش را برداشت و دوباره رو به بیل گفت:داور بی طرف هم هستیَم.
بیل ویزلی میان ِ فریاد های شادی اسلیترینی ها که دوازدهمین گلشان را هم سالازار به ثمر رسانده بود به زحمت داد زد: چه ربطی داره؟! :vay:
سالازار در حالیکه از دروازه های گریفندور دور می شد فریاد زد: خب اگه کوافل منهدم شه داور باید کوافل جدید رو وارد زمین کنه!
و هوار " وارد زمین! نه وارد دروازه ی من!" بیل ویزلی را نشنید.

صدای رون ویزلی که کوافل به دست به سمت ِ دروازه ی اسلیترین حرکت می کرد دوباره در ورزشگاه پیچید: و حالا، رون ویزلی، بازیکن ماهر و خوش قیافه ی گریفندور کوافل رو در دست داره و داره میره که ولدکو بترکونه و حالا پاس میده به گودریگ!

گودریگ تا نام خودش را شنید به سمت ِ رون برگشت و آماده ی دریافت شد، اما رون کوافل را به چارلی سپرد.
گودریگ: ضایع شدم..
رون چشمکی به گودریگ زد و درحالیکه به سمت ِ حلقه ی سمت چپ ِ اسلیترین خیز برمیداشت گفت: برا رد گم کنی اسلی ها بود، به دل نگیر!
چارلی ویزلی که حالا کوافل را در دست داشت به راحتی از میان بلاتریکس مجازی رد شد {و البته که هیشکی نپرسید چرا کوافل از مجازی های گریفندور رد نمیشه پس و مگه فقط مجازیای اسلی مجازین!؟ که اگر میپرسید پاسخ دندان شکن ما این بود: داور بی طرفیه واس شما، مجازی غیرقابل نفوذ واسه ما! } با ترفندی روبات گونه (!) از بلاجر ریگولوس جاخالی داد و با چهره ای مصمم به سمت لرد ولدمورت پرواز کرد.

لرد که میان حلقه ی وسط لم داده بود، پاهایش را آویزان کرد و خمیازه ای کشید و آماده ی آوادای بعدی شد.
اما چارلی طی حرکتی اژدهاسوارانه کوافل را به رون که حالا مقابل دروازه ی سمت ِ چپ منتظر بود پاس داد و رون با لگد آن را وارد حلقه کرد و به خاطر حرکت خفنش یهو تصویر لرزید و تریپ بازی کامپیوتری جام جهانی کوییدیچ یهو تو مانیتور زد Quidditch card !

رون ویزلی: گـــــــــــــل! گل برای گریفندور! 10 - 120 به نفع گریفندور!

با فریاد ِ رون، مورفین گانت که گوشه ای از ورزشگاه، روی زمین دراز کشیده بود و کلاه وزیربندی اش {گروه بندی + وزارت} را روی صورتش گذاشته بود تا از آفتاب سوزان ظهر تابستان در امان باشد از خواب پرید.

ستون سبز ورزشگاه از شوخی بانمک رون در مورد نفع ِ گریفندور برآشفت و رودولف هم یه فحش بد داد به رون.{صرفا جهت آوردن همه ی اسامی حریف! }
دو تیم بازی را از سر گرفتند.

مورفین از جایش بلند شد. درست شنیده بود؟ 120 به 10 به نفع ِ گریفندور؟ یعنی داشتند می باختند؟
- بذار باهاشون حرف بزنم، رو در رو!
صدای سرد کلاه گروه بندی بود که در سرش پیچید. دست به لبه ی کلاه برد و آن را کمی چرخاند.
- اما..شرورم..شما..شما به اندازه ی کافی قوی نیشتین!
صدا به آرامی پاسخ داد:
- برای این کار به اندازه ی کافی قدرت دارم.
مورفین کلاه را از روی سرش برداشت و با آن دماغش را پاک کرد.
کلاه با انزجار خودش را چند قدمی دورتر از مورفین انداخت.
- اهههه! تو شوخی هم سرت نمیشه؟!
- دفعه آخرت باشه ادای اربابو درمیاری واشه من.
کلاه آهی کشید و گفت: حداقل یاد بگیر قبل از بازی به اندازه ی کافی فین کنی، من دستمال تو نیستم!
مورفین چیزی نگفت.
کلاه یکی از ابروهایش را بالا انداخت: نکنه فین کردن بلد نیستی گانت؟
مورفین به چشم های کلاه خیره شد:

فلش بک - دوران طفولیت مورفین:


نوزادی چشم سبز، لب جوی نشسته بود و به نظر نمی آمد که در حال دیدن گذر عمر باشد. ماروولوی جوان بالای سر طفلش ایستاده بود و فریاد می زد.
- come on son! fin! fiiiiiiiiiiin! ta too eye hat green shode az damagh! lets fiiiiiiin!
اشک سبز(!) از چشمان نوزاد سرازیر شد. او تمام تلاشش را می کرد اما موفق نبود. پدر دست بردار نبود:
- fiiiin! lets fiiiin! come on baby!
عزمش را جزم کرد و تمام نیرویش را به کار گرفت، بلاخره موفق شد مقداری فین کند.
ماروولو خوشحال شد:
-yes!That's it! come on son. i want more! more! more fin son!!
کودک بیشتر تلاش کرد، اما جز یکی دوتا قورباغه (!) ی ریز چیزی از حفره های دماغش بیرون نریخت.
-more! more! more fin! come on! more fin!

پایان فلش بک

کلاه: نگو که این خاطره در نامگذاری تو بی تاثیر بوده مورفین گانت.
مورفین بحث را عوض کرد: داریم می باژیم، نشنیدی گفت ده به شد و بیشتیم؟ نمیخوای کاری کنی؟
کلاه نگاهی به بالا انداخت، لکه های سرخ و سبز هنوز در جدال بودند.
سرش را به علامت تایید تکان داد، نفسش را حبس کرد و ناگهان با صدایی طنین انداز در ورزشگاه فریاد زد:
- آقایون، خانوم ها! من، کلاه گروه بندی مدرسه، مسابقه رو در حالت تعلیق اعلام می کنم!
موج اعتراض اسلیترینی ها که حالا امتیاز 150 را در اختیار داشتند ورزشگاه را فرا گرفت. گریفندور که به توقف بازی مشتاق بود فریاد شادی سر داد. بازیکنان دو تیم روی زمین فرود آمدند و کنجکاوانه به کلاه گروهبندی چشم دوختند.
کلاه نگاهی به اطرافش انداخت. توجه همه به او بود.
میان جمعیت به دنبال جیمز سیریوس پاتر گشت. پسرک در بیشترین فاصله از کلاه ایستاده بود و به کفش هایش نگاه می کرد.
کلاه شروع به حرف زدن کرد: جیمز سیریوس پاتر نمیتونه تو گریفندور بازی کنه. اون جایی در گریفندور نداره، باید مجددا گروه بندی بشه!

باید مجددا گروه بندی بشه..
باید مجددا گروه بندی بشه..
باید مجددا گروه بندی بشه..

کلاه: مورفین! میشه لطفا جمله ی منو تکرار نکنی؟
مورفین: خواشتم به نظر خفن تر بیای.

سکوت ورزشگاه را فرا گرفت. هیچکس چیزی نمی گفت.
جیمز همچنان به کفش هایش خیره شده بود، نگاه صدها جادوگر و ساحره را احساس می کرد به او چشم دوخته بودند.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۳ ۱۹:۱۴:۰۶
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۳ ۱۹:۱۵:۵۴


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
بازی نهایی مسابقه کوییدیچ

گریفندور - اسلایترین


آغاز:

شنبه - 23 شهریور


پایان:

دوشنبه - 25 شهریور



اسامی بازیکنان تیم کوییدیچ گریفیندور

دروازبان : بیل ویزلی (مجازی)
مدافعان : جیمز سیریوس پاتر - جینی ویزلی(مجازی)
مهاجمان : رون ویزلی - گودریگ گریفندور (مجازی) - چارلی ویزلی (مجازی)
جستجوگر : استرجس پادمور(C)

ذخیره ها: تد ریموس لوپین - لیلی اوانز


اسامی بازیکنان تیم کوییدیچ اسلایترین

دروازه بان : مورفین گانت(C)
مدافعین: ریگولوس بلک - لرد ولدمورت (مجازی)
مهاجمین: ایلین پرنس - رودلف لسترنج (مجازی) - بلاتریکس لسترنج (مجازی)
جستجوگر: سالازار اسلیترین (مجازی)

بازیکنان ذخیره : مروپی گانت - ویلبرت اسلینکرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بازیکنان حقیقی تیم ها (هر تیم 3 نفر) می بایست تا تاریخ تعیین شده، پست هایشان را به ترتیب داستانشان ارسال کنند.

* سوژه اصلی رول های بازیکنان، آزاد بوده ولی باید در مورد مسابقه بین دو تیم باشند و از اسامی بازیکنان داده شده در صورت نیاز استفاده نمایند.

* بازیکن ذخیره در صورت غیبت یکی از سه بازیکن اصلی تیم، می تواند به جای آن در مسابقه شرکت کرده و رول خود را ارسال کند.

* در صورتی که غیر از اسامی بازیکنان دو تیم، سایر دانش آموزان در این تاپیک ارسالی داشته باشند، پستشان حذف می شود، 10 امتیاز از گروهشان کسر می شود .




امتیاز دهی این مسابقه توسط سه داور متشکل شده از :

سالازار اسلایترین (مدریت مدرسه )

لینی وارنر (نماینده ی گروه راونکلاو )

رز ویزلی (نماینده ی گروه هافلپاف)



انجام خواهد شد پس در صورت تاخیر صبور باشید تا امتیازات وارد شود .


موفق باشید


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
تجدید نظر در نتیجه:

تیم اسلایترین

آیلین پرنس : 9/10
جاگسن:9/10
مورفین گانت:10/10

جمع: 28 امتیاز

تیم هافلپاف

ارنی مک میلان:8.5/10
رز ویزلی :10/10
النور برنستون: 9/10

جمع: 27.5


برنده:


«اسلایترین»


یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
علام نتیجه:

تیم اسلایترین

آیلین پرنس : 10/10
جاگسن:10/10
مورفین گانت:10/10

جمع: 30 امتیاز

تیم هافلپاف

ارنی مک میلان:10/10
رز ویزلی :9/10
النور برنستون: 9/10

جمع: 28

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تیم اسلایترین با کسب 30 امتیاز کامل و البته با 2 امتیاز بیشتر از تیم راونکلاو، برنده مسابقه دوم کوییدیچ شد و راهی بازی فینال شد.
تیم اسلایترین در بازی فینال با تیم گریفیندور بازی خواهد کرد. این بازی میتواند از هیجان انگیزترین دربی های این سالها باشد چون هر چهار تیمی که تا الان شرکت کردند از بازیکن های خوبی برخوددار بودند.

با آرزوی موفقیت برای تیم اسلایترین

همچنین تیم هافپاف علیرغم شایستگی هایی که داشت با فاصله فقط 2 امتیاز کمتر متاسفانه از راهیابی به بازی نهایی باز ماند. امیدواریم اعضای این گروه در سایر مسابقات هاگوارتز حضوری موفق و درخشان داشته باشن.

اطلاعات تکمیلی در خصوص بازی فینال در تابلوی اعلانات درج شده است.


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۶:۲۴ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
پایان مسابقه دوم

منتظر امتیاز دهی مدیریت مدرسه در همین تاپیک باشید !

موفق باشید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

النور برنستون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۰۵ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲
از تالار هافلپاف
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
خانه ی ریدل

لرد ولدمورت، بزرگترین جادوگر سیاه قرن، خفن ترین کچل دنیا، اون که چشماش خیلی قشنگه، رنگ چشماش خیلی عجیبه، همراه با نجینی توی اتاقش نشسته بود.

نجینی : فسسس فسس فس فوس

- نجینی دخترم چی شده؟ گشنه ته؟ بگم ایوان بیاد بخوریش؟

لرد پس از ادای این جمله به سمت نجینی برگشت تا چوبدستی شو برداره اما متوجه شد که به جای چوبدستی، چیز دیگه ای دهان مبارک نجینی رو اشغال کرده.

- باز کف زمین گشتی چی پیدا کردی خوردی؟ چند بار بگم...

دستشو دراز کرد و جسم ناشناس رو از دهن نجینی بیرون آورد. یه نامه.


نقل قول:
لرداها!
با توجه به بسته بودن مدرسه ی هاگوارتز در طول تابستان به علت گرمای شدید،
بدین وسیله از شما دعوت به عمل می آید که برای بازی کوییدیچ به گیم نت «فرشاد» واقع در خیابان 152 لندن مراجعه کنید. آدرس این گیم نت ضمیمه ی نامه است.


- چی؟ گیم نت؟ اون دیگه چیه؟ باز این ماگلا تهاجم فرهنگی کردن؟

لرد به سمت راه پله به راه افتاد تا در مورد گیم نت از آنتونین اطلاعاتی بگیرد.

چند ساعت بعد - گیم نت فرشاد

پشت سر هم صدا های پاق پاق می اومد و اعضای دو تیم یکی یکی ظاهر می شدند. به محض ظاهر شدن اعضای تیم هافلپاف، سرود "هافلپافیا پیروز باشید" پخش شد و همین که اعضای تیم اسلیترین ظاهر شدند،اعضای دو تیم به ترتیب وارد گیم نت شدند و آقا فرشاد، صاحب گیم نت قبل از اعلام اسم ها ، نیمکت ذخیره ها رو به اعضا نشون داد.
دو نیمکت فکسنی فرسوده کنار در گیم نت گذاشته شده بود که یکی از آنها سبزرنگ و دیگری زرد بود. هانا آبوت و النور برنستون به سمت نیمکت به راه افتادند، اما سلسیتنا همچنان با صدای گوش نواز خود، مشغول خواندن " کوییدیچ خجسته باد" بود. بعد از اتمام سرود، سلسیتنا به سمت نیمکت رفت و ناگهان همه متوجه غیبت مورفین شدند.

بعد از معرفی اعضا،فرشاد عینکشو بالا زد.

- همه با قوانین آشنایی دارن؟ یکی دو تا ماگل وسطای لیسته... اونا هم بلدن؟

قبل از اینکه رولینگ بتونه اعتراضی بکنه که به چه رویی بهش میگن بلد نیس کوییدیچو، صدای پاق همه رو از جا پروند.

پاق!

- شی شده؟ خیلی دیر شد؟ اینژا کافه فرشاده؟

فلش بک

مورفین چهار زانو پشت منقل نشسته بود و با مهرنگار رستم در مورد چیز های جدید مخصوص افراد دیابتی بحث میکرد و هم زمان بین پاکت هایی که روی زمین ریخته بود دنبال بسته چیز مورد نظر خود می گشت.

- فکر کنم این باشه. بیا مهرنگار... ببین ما عجب چیژایی داریم!

مورفین در پاکت را باز کرد و به جای پودر سفید مورد نظرش با یه کاغذ مواجه شد.

- شی میگه؟

پایان فلش بک


همه ی بازیکنا توی گیم نت منتظر ایستاده بودند.برنامه ی " کوییدیچ مجازی" باز شد و با صدای سوت آقا فرشاد، بازیکنا به سمت کیبورد هاشون هجوم بردن.توپ ها هم رها شد و بازی آغاز شد. مهاجما همه شون دستشونو گذاشته بودن روی سرخگون و می کشیدنش سمت خودشون. رز از طرفی به طرف دیگر می رفت و توپ های بازدارنده را با جیغ به همه طرف شلیک میکرد به جز یک طرف.
در آن طرف مذکور، شخصیت کامپیوتری لرد ایستاده بود و به هوگو نگاه میکرد که موفق شده بود سرخگون رو بدست بیاره و لحظه به لحظه به لرد نزدیک تر می شد. شخصیت حقیقی لرد زیر لب زمزمه کرد:

- ببین اربابو قاطی چه بچه بازی هایی کردن... نگا کن تو رو خدا.

هوگو جلو آمد و به محض اینکه دستش را برای پرتاب سرخگون عقب برد، لرد حقیقی فریاد زد:

- هوگو اگه گل بشه اخراجی!

هوگو از ترس سرخگون را رها کرد و هلگا که انتظار چنین چیزی را داشت سرخگون را با شیرجه ی جانانه ای گرفت و به سمت لرد پرتاب کرد.

فرشاد گفت:

- و حالا سرخگون با سرعت غیر قابل مهاری به سمت لرد سیاه پیش میره و... گل برای هافلپاف. لرد سیاه جاخالی دادن.

لرد کیبوردش را رها کرد و به سمت فرشاد برگشت:

- لابد انتظار داشتی وایسیم تا توپ به اون سنگینی بخوره به شکممون!

فرشاد بدون توجه به کامپیوتری بودن شخصیتی که قرار بود توپ به شکمش بخوره،دربرابر این استدلال قوی کمر خم کرد و از گزارش اتفاقات مربوط به دروازه دست کشید و به بقیه ی بازیکنان پرداخت.

- سالازار و جوآن شونه به شونه ی هم دیگه دارن حرکت میکنن و به دنبال گوی زرین می گردن...

رز وسط حرف فرشاد پرید و جیغ زد:

- بیدل داری چیکار میکنی؟ چرا اون بالا وایسادی منو نگاه میکنی؟ یه تکونی بخور.

بیدل پاهایش را روی میز گیم نت گذاشت.

- این کلا تو خون ما دهنوی هاست. اینجوری بزرگ شدیم. تا 4 میلیارد گالیون بهم پول ندین کاری نمیکنم من

رز:

بازی ادامه داشت و فرشاد توی سیستم اصلی همه ی سیستم ها رو چک میکرد.بازی تقریبا نرمال دنبال می شد.
و تنها بخش غیرعادی(به جز بیکار موندن بیدل) کروشیو زدن لرد به سمت کامپیوتر بود که به جرم اینکه برای لرد که به جارو احتیاج نداشت جارو در نظر گرفته بود انجام می شد.

بیرون گیم نت، نیمکت ذخیره ها


دخیره ها بیکار نشسته بودن وبی صبرانه انتظار می کشیدن یکی از بازیکنا آسیب ببینه و این نهایت نامردی بود، چون احتمال اینکه کسی توی بازی کامپیوتری آسیب ببینه خیلی کم بود. النور و هانا به بازی پر هیجان منچ مشغول بودند و سلسیتنا صدایش را گرم میکرد. و هر 3 دقیقه یک بار، یک نفر میومد یه چیزی میداد به مورفین یه چیزی می گرفت و می رفت یه ور.3 دقیقه بعد یه نفر دیگه میومد یه چیزی میداد به مورفین یه چیزی می گرفت و می رفت اینور.3 دقیقه بعد یه نفر دیگه میومد یه چیزی میداد به مورفین یه چیزی می گرفت و می رفت اونور 3 دقیقه بعد یه نفر دیگه میومد یه چیزی میداد به مورفین یه چیزی می گرفت و به سمت وسط حرکت میکرد.

ذهن مورفین: اه چه تکراری.

همین لحظه به خاطر حوصله ی سر رفته ی مورفین هم که شده، سه نفر از اینور و اونور و وسط اومدن و بدون اینکه هیچ توجهی به مورفین داشته باشن راهشون رو کشیدن و رفتن.

داخل گیم نت

- هافلپاف 60 - اسلیترین 60. ارنی بعد از مهار شوت آخر که توسط آیلین زده شده بود با سرخگون جلو میاد.توبیاس اسنیپ با عصبانیت به آیلین چشم غره ای با معنای" بریم خونه با کمربند سیاه و کبودت میکنم با این شوتات" میره و بازی ادامه پیدا میکنه. اه چه بی مزه.

فرشاد بالاخره خسته شد و عینکشو از چشم برداشت.در همین لحظه سالازار به سرعت موریانه شروع به حرکت به سمت زمین کرد. جوآن کتلین با دیدن حرکت سالازار هیجان زده شد و با نهایت زور خودش دکمه ی پایین کیبورد رو فشار داد. ناگهان دکمه از جا در اومد و جاروی رولینگ با سرعت نور به سمت زمین حرکت کرد.

-مثل اینکه جستجو گر هافلپاف کنترلشو از دست داده. یه راست داره به سمت زمین میره. اوه نه. گوی زرین رو دیده... سالازار با سرعت کم به سمت گوی پیش میره... رولینگ اول از بارتی عبور میکنه.بعد از رز عبور میکنه. الان از سالازار هم سبقت گرفت و الان هم موفق شد از گوی زرین سبقت بگیره. یه لحظه. چی؟!

جی کی رولینگ به زمین برخورد کرد و از جریان مسابقه حذف شد و دل تمام شخصیت های ایفای نقش رو شاد کرد.

- نامردا آخه اگه من نبودم که هیچ کدومتون وجود خارجی نداشتید که

سالازار همچنان با سرعت مورچه به سمت گوی زرین حرکت میکرد و گوی زرین هم عین بز به جای حرکت وایساده بود نگا میکرد و هیچ کاری هم از دست اعضای هافلپاف بر نمی اومد و با توجه به سخت کوشی قابل توجه اعضای این گروه، عقل هیچ کدوم به این موضوع قد نداد که اعضای ذخیره رو صدا کنن. همین که شخصیت کامپیوتری سالازار دستشو برای گرفتن گوی زرین دراز کرد، ناگهان پیام:"Virtual Quidditch has stopped working " نمایش داده شد.

- جیــــغ! ما جلو بودیما!

لرد جلوی رز ظاهر شد.

- کی جلو بود رز؟

رز:

همه ی بازیکنا از جاشون بلند شدنن و به 4 دسته ی جیغ کش ها، غر زن ها، فحش ده ها و کروشیو زن ها تقسیم شدن.
فرشاد عینکشو به چشم زد و به محض اطلاع پیدا کردن از موضوع بحث چراغ ها را خاموش کرد. و در همین لحظه اعضای ذخیره هم وارد سالن شدند.

- گیم نت تعطیله. پاشین برین خونه هاتون. 1 ساعت و 5 دقیقه اینجا بودین گردش کنیم میشه دو ساعت،7 ضربدر دو ضربدر 20گالیون به اضافه ی 4 تا نیمکت نشین که میشه ضربدر 3 گالیون به عبارتی با تخفیف میشه292 که گردش کنیم باز... 350 گالیون.

- چی؟ آقا هافل عضوم نداره چه برسه به بودجه.

- به من مربوطه؟

با شنیدن این حرف،17 نفر از بازیکنان به یکی از بازیکنان خیره شدند.

بازیکن مذکور

17 نفر بازیکن دیگر :

بالاخره یدک کشیدن عنوان پردرآمدترین نویسنده ی تاریخ، علاوه بر فحش خوردن از اعضای ایفای نقش، این دردسر ها را هم داشت!


(هیچ کس به فکرش نرسید که سالازار به عنوان مدیر باید حساب کنه هافلی هستیم ما، راونی که نیستیم!)



پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
دامبلدور مشتاقانه مک گونگال را نگریست که از پله ها بالا می آمد و به او و جایگاه ویژه نزدیکتر می شد: مک گون! برام چسفیل جادویی خریدی؟!
- نه آلبوس!
- آخه برای چی خسیس؟ این همه حقوق معاونتو میخوای ببری تو قبرت؟! پات لب گوره! دل از دنیا بکن! همش دو نات قیمتشه! برو بخر! زوووووود!
- بازی برگزار نمیشه آلبوس!
- من کاری به این کارا ندارم! تو پارسال قول دادی اگه گریفندور رو توی مهمانی آخر سال از رتبه ی چهارم بکشمش بالا و قهرمانش کنم برام چسفیل می خری! حالا روزیه که باید به قولت عمل کنی! یه محفلی هرگز زیر قولش نمیزنه!
- چسفیل بخوره تو سرت پیر خرفت! میگم بازی لغو شد!
- سر من داد نزن! یعنی چی که لغو شد؟!
- فیلچ همه ی جاروها رو سوزونده آلبوس! بچه ها جارویی ندارن که باهاش بازی کنن.
- آخه چرا؟
- در اعتراض به حقوق پایین و مسخره شدنش توسط بچه ها به خاطر فشفشه بودن!

اشک چشمان دامبلدور را پر کرد: اما... اما من کوییدیچ موخوام ببینم خو... مینروا! بهشون بگو بازی کنن! من موخوام وقتی چسفیل می خورم کوییدیچ ببینم!
- زشته آلبوس! خب می بینی که جارو ندارن. صد دفعه بهت گفتم این فیلچو اخراج کن واسه همین روزا بود. مطمئنم اگه یه روز اسمشونبر به قدرت برگرده و هاگوارتز رو تسخیر کنه، این مردک با کمال میل تو مدرسه می مونه و بچه ها رو شکنجه میده!
- نه مینروا! من به آرگوس اعتماد کامل دارم و هرگز اونو اخراج نمی کنم. تو عقلت به این فکرای خردمندانه ی دابلدورانه قد نمیده! پس لطفا دخالت نکن!
- به درک! حالا بشین اینجا سماق بمک! جردن! اعلام کن بازی کنسل شده!

لی جردن می خواست لغو بازی را اعلام کند که دامبلدور با هجوم وحشیانه ی همیشگیش میکروفون جادویی! را قاپید و فریاد زد: عزیزانم! این مسابقه الّا و بلّا باید برگزار شه! من کوییدیچ با چسفیل...
- آلبوس!
- بله پرفسور مک گون! یعنی منظورم اینه که من میخوام این مسابقه حتما برگزار شه تا شما با خوردن پاپ کرن از تماشای اون لذت ببرین و خستگی درس و مشق از تنوتون در بره. ولی اینا جاروهاشون خراب شده و بنابراین همه با هم میریم به کوچه ی دیاگون تا جارو بخریم و برگردیم و بازی کوییدیچ ببینیم و چسفیل بخوریم!

فریاد شادی دانش آموزان ورزشگاه را پر کرد. مینروا با حیرت پرسید: آلبوس! راه های بهتری هم بودها. الان این همه جمعیتو چطور میخوای ببری دیاگون؟!
- به من اعتماد نداری مک گون؟!
- ن:worry:... ن:worry:... چرا!
- خوبه!:zogh:

کوچه ی دیاگون - مغازه ی چوبدستی فروشی الیواندر

الیواندر مگس کشش را کنار گذاشت و 234523454 امین مگس را به کلکسیون مگس هایش اضافه کرد: آهان! اینم از این! با این یکی 384651 تا مگس سبز دارم! 3 تا از مال آلبوس بیشتره!:zogh:

ناگهان صدای خش خش خفیفی از شومینه شنیده شد و همزمان برای لحظه ای کوتاه الیواندر احساس کرد مغازه اش لرزید. با تردید به شومینه نگاه کرد ولی دیگر خبری از صدا و لرزش نبود. خودش را به نزدیک شومینه رساند و درست جلوی شومینه ی خاموش نشست تا دقیق تر نگاه کند. درست لحظه ای که داشت به این نتیجه می رسید که خیالاتی شده است ناگهان چشمانش گرد شد و شومینه و قفسه ها و کل مغازه اش با شدت شروع به لرزیدن کرد و چند ثانیه بعد توده ای عظیم از دانش آموزان هاگوارتز از شومینه بیرون پاشیده و الیواندر را بلعید و همه جا را پر کرد و سپس به دلیل کمبود فضا، مغازه ترکید و توده ی روی هم انباشته ی دانش آموزان همچون سیلی خروشان وارد دیاگون شد و پس از تخریب منطقه ای به شعاع 120 متر آرام گرفت.

دامبلدور به زور خودش را از زیر آوار دانش آموزان بیرون کشید و فریاد زد: بازیکنان دو تیم! برید هر جارویی که خواستید بخرید به حساب مک گون!

14 بازیکن با عجله خود را به اولین مغازه ی جارو فروشی رساندند و 14 تا جارو برداشته و از مغازه خارج شدند.
مک گونگال که اسم خودش را از زبان آلبوس شنیده بود احساس خطر کرده و به هر بدبختی که بود کراب و گویل را کنار زده و از زیر توده ی دانش آموزان خود را بیرون کشید: چی به حساب من آلبو...! 14 تا جاروی نیمبوس 2013؟! به حساب من؟! می کشمت آلبوس!

مک گونگال چوبدستیش را به کناری انداخته و اولین چیز سنگینی که دم دستش بود را برداشته و بر فرق سر دامبلدور کوبید.
بلافاصله چند ققنوس کوچک دور سر دامبلدور ظاهر شده و چرخ زدند و دامبلدور بیهوش بر زمین افتاد و ناگهان صدای سوتی شنیده شد.

کله ی لی جردن از میان توده ی دانش آموزان بیرون آمد و چوبدستی اش را بطنین کرد: و حالا مادام هوچ سوت آغاز مسابقه رو به صدا درمیاره! اما چرا؟... اوه خدای من! ببینید پروفسور مک گونگال با چی کوبیده تو سر پروفسور دامبلدور! کیف توپ ها! در نتیجه ی ضربه، کیف باز شده و همه ی توپ ها آزاد شدن! مسابقه رسما شروع شده. مادام هوچ سه حلقه روی پشت بام بانک گرینگاتز و سه حلقه روی پشت بام مهمانخانه ی تام ظاهر می کنه! بازیکن ها به اشاره ی داور سوار جاروهاشون میشن و حالا کوافل به هوا پرتاب میشه! بازی در عجیب ترین مکان ممکن آغاز شد!

هلگا هافلپاف کوافل را گرفت و به الکس دل پیرو پاس داد که او هم چون اعتقاد داشت استفاده از دست فول است! روی جارویش ایستاد و بعد از استپ سینه و چندروپایی با یک ضربه ی قیچی توپ را به سمت حلقه های اسلیترین که روی بانک گرینگاتز بود شوت کرد اما هرگز ندید توپش به کجا می رود چون توسط بازدارنده ای که جاگسن به پس کله اش کوبید برای همیشه از دنیای کوییدیچ خداحافظی کرد!

کوافل دل پیرو به چراغ قرمزی که بالای درب بانک گرینگاتز بود برخورد کرده، آن را شکست و بلافاصله صدای آژیر همه جا را پر کرد که باعث شد جماعتی عظیم از جن های گرینگاتز از در بانک بیرون بریزند و با صحنه ی آشفته ی میدان کوییدیچ و توده ی دانش آموزان تلمبار شده بر کف دیاگون مواجه شوند.

ناگهان یکی از جن ها فریاد زد: زنده باد کارپاک دماغ کج که روزی همه ی ما را از اعتماد به انسان ها منع کرده بود! جن ها! انسان ها لشکرکشی کردن تا گرینگاتز رو اشغال کنن و گنج های پنهان ما رو تصاحب کنن! شورش کنید!
- هییییییییییععععععععععععععیییییییییییععععععععععععععععییییییییییی!
صدای فریاد صدها جن خشمگین دیاگون را پر کرد و همه شان عین ارک های ارباب حلقه ها به سمت دانش آموزان و سایر افراد دیاگون حمله بردند و زد و خورد شدیدی میان طرفین آغاز شد!

اما بازی همچنان ادامه داشت. بارتی کراوچ توپ را به آیلین پرنس پاس داد و او هم محکم کوبیدش توی صورت توبیاس: خواهرتو بی اجازه ی من دعوت می کنی برای شام. ها؟! ای خاک تو سر بی عرضه ی ایکبیریت کنن با اون خواهر افاده ایت! الهی بمیرین همتون راحت شم!

توبیاس تعادلش را از دست داده و با کله رفت توی ویترین بنیاد بادک!
فریاد لرد ولدمورت کوچه ی دیاگون را لرزاند: مشنگ کثیف! به چه جراتی وارد محیط مقدس علم و دانش موسسه ی کچلچی شدی؟ ویترینو چرا شکستی؟ هوگو! رز! معدومش کنید پدرسوخته رو!

هوگو و رز ویزلی دست از ادامه ی بازی کشیده و بی توجه به فریادهای ارنی که ازشان می خواست به بازی برگردند با جارو وارد بنیاد بادک شدند تا توبیاس را معدوم کنند.

جن های شورشی تحت فشار حملات دانش آموزان بی شمار هاگوارتز از غول های غارنشین درخواست کمک کرده بودند و حالا گلگومات و گراوپ هم خود را به کوچه ی دیاگون رسانده و با هر قدمی که بر می داشتند 40-50 نفر جادوگر و جن را عین گوجه فرنگی له می کردند.

از طرف دیگر جادوگران هم ارتش وزارت را به یاری طلبیدند که بلافاصله بعد از 10 دقیقه ون های پرنده ی حاوی اشرار و معتادان و سابقه داران که در دوره ی آزادی و پرواز ارتش وزارت را تشکیل می دادند وارد میدان جنگ شده و بر جن ها و غول ها آتش و دود چیز گشودند.

جی کی رولینگ بی توجه به میدان جنگی که زیر پایش بود به دنبال اسنیچ می گشت و بیدل دهنوی هم در تلاش برای محافظت از او در برابر بلاجرهای بارتی کراوچ پدر بود که ناغافل مشتی از جانب سالازار حواله ی صورتش شد و چماقش از دستانش بیرون کشیده شد. سالازار در حالیکه بلاجرِ بارتی کراوچ پدر را دفع می کرد گفت: پسریم ماروولو! به پیش بتاز تا بر گودریک و خون لجنی ها سبقت بگیریمیه!

رولینگ تحت حمایت سالازار مبتلا به آلزایمر موفق شد اسنیچ را بگیرد اما سوت پایان بازی هرگز به صدا درنیامد چون مادام هوچ مدت ها پیش زیر پای گراوپ له شده بود و جنگ همچنان ادامه داشت.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
تالار هافلپاف


-بیست و یک، بیست و دو، بیست و سه... زود باش ارنی دیگه داره تموم میشه... فقط هفتاد و هفت تای دیگه مونده...

رز با هیجان ارنی رو که داشت دراز نشست میزد تشویق میکرد. همونطور که پشت سر هم تعداد دراز و نشست های ارنی رو میشمرد به بیدل نگاه کرد که گوشه تالار مشغول پرو لباس کوییدیچ تیم های مختلف بود. اون طرف تالار جی کی رولینگ به سقف خیره شده بود و هر از گاهی چیزی روی دستمال کاغذی مقابلش می نوشت. ارنی که دیگه دست از دراز و نشست زدن برداشته بود با ناامیدی گفت:

-این تمرین ها که به درد نمیخوره. ما الان باید با جارو هامون تو زمین کوییدیچ پرواز کنیم. من خیلی وقته سوار جارو نشدم.

رز سری تکون داد و گفت:

-منم همینطور. پس زود باش! بهتره قبل از اینکه اسلیترینی ها برن سراغ جارو ها ، ما بریم سروقتشون و تا شروع شدن مسابقه تمرین کنیم.

تالار اسلیترین


لرد روی صندلی گهواره ایش نشسته بود و همونجور که نجینی رو نوازش میکرد به عقب و جلو تاب میخورد. از گوشه ی تالار صدای آواز سلستینا شنیده میشد و مورفین ساعتها بود که به دیوار تالار زل زده بود و گهگاهی قهقهه میزد.
در همون لحظه آیلین وارد شد و خطاب به جمع گفت:

- امروز مسابقه کوییدیچه شما چرا نشستین؟ مطمئنم همه تالار هافلپاف الان دارن خودشونو آماده میکنن!

توبیاس زیر خنده زد.

- همچین میگه همه ی تالار هافلپاف انگار " همه" شون چند تان رو هم!

آیلین در حالیکه نگاهش روی توبیاس ثابت شده بود جواب داد:

-البته بعضیا هر کاری هم که بکنن بازم مشنگن و کسی عضو تیم حسابشون نمیکنه!

و به نشان انجمن حمایت از ساحرگان که روی رداش سنجاق شده بود اشاره کرد.

بارتی کراوچ پدر بدون توجه به جمله آخر آیلین گفت:

-خب اینکه کاری نداره... ما هم الان میریم زمین کوییدیچ و تمرین میکنیم.

چند دقیقه بعد- انبار جارو ها


سالازار در حالیکه جارو ها رو زیر و رو میکرد گفت:

-چقدر جارو اینجا هستیه! زمان ما که این چیزا نبودیه... یه جارو بود که اونم همیشه مشکل فنی داشتیه!

توبیاس نگاه مشکوکی به جارو ها انداخت و یکی از اونا رو برداشت. در همین لحظه هافلپافیا ظاهر شدند و به سمت جارو ها هجوم بردند. ارنی یکی دیگه از جارو ها رو برداشت و سرشو به سمت بالا گرفت... همه منتظر پرواز ارنی بودن که طی یک اقدام ناجوانمردانه ارنی نتونست حرکت کنه و همچنان روی زمین ایستاده بود.

-ارنی؟ زود باش پرواز کن دیگه...مثلا تمام عمرتو تو تیم هافلپاف بودی. ضایعمون نکن جلو اینا.

توبیاس هم در حالیکه با جاروی توی دستش مشغول سر و کله زدن بود گفت:

- نه! مثل اینکه جارو ها پرواز نمیکنند!

آیلین با استرس پرسید:

-ینی چی شده؟

فلش بک


مورفین در حالیکه پشت قفسه کتاب ها مخفی شده بود تا صداش به گوش کسی نرسه گفت:

- نجم النور ببین! الان اینور اوضاع ارز خرابه... میخوان جارو از افغانستان وارد کنن. الان همه ی جارو ها باید توی انبار فرودگاه مشنگی باشه. برو سراغ انبار و اون بیست کیلو چیز ناخالصی که قرار بود رو تو دسته جارو ها جاسازی کن.

-ها چشم... فقط اون سه بسته تزریقی ها رو کجا بذارم؟

-هرجا تونستی جاشون بده...ببینم نجم النور، تو که بلدی چجوری جارو هارو ببندی و باز کنی نه؟

-ها بله...

پایان فلش بک


رز با عصبانیت جیغ کشید:

- حالا ما باید چیکار کنیم؟

همون موقع با صدای پق، استرجس ظاهر شد و گفت:

- رز نظم اینجا رو به هم نزن! حالا هم مشکلی پیش نیومده که... هر دو تیم باید برین کوچه دیاگون و جارو بخرین!

یک ساعت بعد- کوجه دیاگون


اعضای هافل و اسلی بعد از یه جر و بحث حسابی با مورفین و استرجس و سر و کله زدن با جارو های خراب بالاخره به کوچه دیاگون رسیدند.


- ارنی! جیبتو بریز بیرون ببینم چقدر پول داری؟ من میخوام آذرخش بخرما!

همون لحظه ارنی جیبهای شلوارشو وارونه کرد و دو سه تا نات با سر و صدا روی زمین افتادند...

کمی اونطرف تر، اعضای اسلیترین جمع شدند.

آیلین: من آذرخش میخوام!
توبیاس: بیخود! برو بشین پشت ماشین لباسشویی!

یه کم اینطرف تر، هافلیا هنوز به دنبال پول بودن.

- ارنی چاره ای نداریم! مجبورم بریم دزدی! ببین باید تقسیم شیم... سه نفر باید برن حواس فروشنده رو پرت کنن. من و تو و دو نفر دیگه هم باید بریم یواش یواش بدون جلب توجه چند تا جارو برداریم و سریع بزنیم بیرون. همون لحظه دو نفر دیگه رو بفرستیم که اون سه نفر اولو از دست فروشنده نجات بدن.

ارنی: رز! فک نمیکنی نقشه ت یه مقداری زیادی شلوغه؟!

رز به آینه تمام قدی که روبه روش، به در یک مغازه نصب شده بود نگاهی انداخت و در آینه فقط خودش و نیمی از ارنی و هاله ای از هوگو را دید. سایر اعضا هافلپاف هم مجازی بودند و در آینه دیده نمیشدند.

رز با عصبانیت جیغ زد:

- تقصیر کیه که هافلپاف نه عضو داره نه بودجه؟ تقصیر کیه که هیچ عضو تازه واردی هافلپاف نمیاد؟

همه ی بازیکنان به رولینگ که اون گوشه نشسته بود چپ چپ نگاه کردند.

چند دقیقه بعد


- سلام... چیزه... دنبال یه جارو خوش دست میگردم که هم خوشگل باشه هم خوش دست. مهم تر از همه اینکه خوش دست باشه. قیمتش مهم نیست فقط یه جارویی بهم بدین که خوب باشه. خوش دست هم باشه. به عبارت دیگه هم دست از جارو خوشش بیاد و هم جارو از دست خوشش بیاد.

در همین حین ارنی به آرومی وارد مغازه شد و همون طور که داشت زیر لب به نحوه ی سرگرم کردن رز فحش میداد به سمت جارو ها رفت.

همین لحظه اعضا اسلیترین وارد شدند و آیلین به سمت پیشخون رفت:

- ما 5 تا اذرخش میخوایم با دو تا نیمبوس 2001 و یه نیمبوس 2000!

رز ساکت شد و با حسرت به آیلین نگاه کرد و فروشنده رفت تا جارو ها رو بیاره. ارنی که مشغول برداشتن جارو ها بود با دیدن مغازه دار هول شد و از مغازه بیرون دوید.

- شما به چه اجازه ای اومدین اینجا و از من دزدی میکنین؟ همتون با هم دستتون تو یه کاسه ست. همین الان همتون از اینجا برین بیرون!

اعضای هافل با نا امیدی و اعضای اسلی با عصبانیت از مغازه خارج شدند .

-همش تقصیر شماست! اگه شما الان دسته گل به آب نداده بودین هممون جارو خریده بودیم! اینهمه پول تو تالارا هست.

هلگا نگاه ناامیدی به ارنی کرد و گفت:

- هافلپاف که بودجه نداره!

و با عصبانیت ادامه داد:

- و مقصر همه ی اینا کیه؟

همه چپ چپ به رولینگ که اون گوشه ایستاده بود نگاه کردند.

در همین لحظه استرجس ظاهر شد و به بحث خاتمه داد:

-چه با جارو، چه بی جارو، بازی باید راس ساعت 4 برگزار میشده و حالا هم میشه!

و فورا غیب شد.

-امکان نداره! بدون جارو ما چطور میتونیم پرواز کنیم؟

مورفین هیجان زده شد.

- با چیز! خیلی راحت و آشوده هممون میریم رو ابرا!

-جیـــــــــغ! بازی نباید برگزار بشه... اصلا نمیتونه برگزار بشه!

-آخ. این دیگه چی بود خورد تو کمر همایونی؟!

همه با وحشت به لرد نگاه کردند و توپ بازدارنده رو نزدیک کمر لرد تشخیص دادند.

- وای! یعنی بازی شروع شده؟

در همون لحظه شش دروازه ی بلند کوییدیچ در دو سر کوچه از زیر زمین بیرون اومدن ولی به علت تنگی کوچه مثل حلقه های المپیک در هم فرو رفته بودند.
استرجس دوباره ظاهر شد.

- هر کسی که بتونه سرخگونو از هلال مشترک بین دو دروازه رد کنه، به جای ده امتیاز، بیست امتیاز میگره.

و دوباره غیب شد!

اعضای دو تیم خیلی سریع دست به کار شدن و با یه نردبون به پشت بوم نزدیک ترین مغازه رفتن.یکی از جن های گرینگوتز که وظیفه ی گزارش گری رو بر عهده داشت شروع به صحبت کرد.

- دل پیرو داره با سرخگون به سمت دروازه میره... چه کسل کننده. قدش به دروازه نمی رسه. هر چی توپو پرت میکنه برمیگرده توی دستش. بی مزه. استپ هوایی مشنگا هیجانش از این بیشتره.آهان... حالا هلگا دست به کار شد و بله... یه گل هم زدن. هنوزم بی مزه س. فرقی نکرد. جستجوگر ها و مدافعا روی پشت بوم دارن می دون... ببینم یه نفر داره پرواز میکنه. کیه؟

لرد که برای پرواز نیازی به جارو نداشت بالا رفته بود و در حال پرواز بود.

سالازار در حالیکه روی پشت بوم مغازه ی حیوانات خانگی می دوید خطاب به رز که به دنبال ضربه زدن به توپ بازدارنده روی سقف میپرید گفت:
- هی رز! مواظب باش! یه بازدارنده داره به سمتت میاد.

رز سرشو برگردوند تا جواب سالی رو بده که ناگهان توپ به شدت به سرش برخورد کرد و از دید رهگذر ها، توپ پارچه ای زرد رنگی محکم از بالای سقف مغازه ی پاتیل فروشی به پایین پرت شد.
رز در حالیکه با یک دست سرش را میمالید به پاتیلی که جلو در مغازه بود اشاره کرد و پرسید:

-این چیه تو این پاتیل داره میجوشه؟ چه رنگ عجیبی داره!

- اسیده! واسه تبلیغ استحکام پاتیل ها ریختیمش اینجا!

در همین لحظه گوی زرین در میدان دید رز قرار گرفت و رز با دست محکم به توپ ضربه زد. توپ دور خودش چرخید و بعلت گیج شدن قطب نماش، به جای بالا، به سمت پایین حرکت کرد و مستقیم داخل پاتیل اسید افتاد. بلافاصله صدای پیــــــــــــس از پاتیل بلند شد و چند حباب طلایی رنگ روی سطح مایع ظاهر شدن.

- جیـــــــــــغ! گوی از دست رفت! ای ایهالناس!

در همین لحظه بارتی، آیلین، ارنی و توبیاس به سمت پاتیل دویدند و سالازار با یک حرکت پارکور از بالای سقف جارو فروشی پایین امد.
همگی با تعجب و یاس به پاتیل نگاه میکردند که استرجس ظاهر شد و گفت:

-بدون گوی زرین فایده نداره.

مورفین نق نق کنان گفت:

- حالا راه نداره بدون همین توپ طلا بازیشونو بکنن؟

- اصلا و ابدا! قانون بازی اینه. بدون گوی زرین بازی ادامه نداره.

هلگا عصبانی شد و با عصبانیت گفت:

-این قانونای کوییدیچ واقعا چرت و پرته! آخه این همه قانون بی سرو ته رو واسه چی وضع کردن؟اصلا کی این قانونا رو گذاشته؟

همه چپ چپ به رولینگ نگاه کردند.

استرجس به محض اینکه از نگاه کردن به رولینگ فارغ شد ادامه داد:

- خب الان به امتیازا نگاه میکنیم که 10-0 به نفع هافلپافه... راست می گفت این جنه.. چه بی مزه اید شما... به هر حال با توجه به این امتیاز، برنده ی این مسابقـــ...

طلسم سبز رنگی از چوبدستی لرد بیرون اومد و استرجس روی زمین افتاد.

لرد: .
اعضای اسلیترین:
اعضای هافلپاف:

هلگا دوباره عصبانی شد.

- اصلا کی گفته یه نفر انقدر قدرت داشته باشه؟

و همه چپ چپ به رولینگ نگاه کردند.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۳۰ ۲۲:۰۴:۵۷


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
- مطمئنی ملت میان؟
- آره بابا، بشین همین جا من مطمئنم میان. ما هافلپافیــم! مطمئن باش ملت در آخرین لحظه حضور پر شور به هم می رسانند.

رز و ارنی جلوی در دفتر نظارت هافلپاف یک موکت زرد رنگ پهن کرده بودند و آماده برای ثبت نام از اعضای مشتاق(!) هافلپاف برای تیم کوییدیچ هاگوارتز بودند.

رز پاهاش رو که از چهار زانو نشستن درد گرفته بود، دراز کرد و گفت:
- حالا چرا باید اینجا بشینیم؟ نمی شد کلید دفتر رو از سوروس یا ایوان بگیری؟!

ارنی یک لحظه چشمانش رو تنگ کرد و به انتهای تالار خیره شد ولی دوباره به حالت عادی برگشت و گفت:
- یه لحظه فک کردم یکی از اون دور داره میادا! نه بابا تو هم دلت خوشه. اون شامپو که همچنان در نقش هویجه، سوروسم گفت نمیشه.
- حالا یعنی میخوان ناظر انتخاب کنن؟
- آره ولی خیلیم خوشحال نباش، دفعه ی آخری که میخواستن ناظر انتخاب کنن مرلین مک کینن دنبال آدرس میگشت، اومده بود تو هافل آدرس بپرسه و بره، ناظرش کردن!

یک هفته بعد، همان مکان

- ببین ارنی، من و خودت که از اولین ثبت نام کنندگان بودیم و حضور پر شور داشتیم. هوگو رو هم من امضاشو تقلید کردم ثبت نام کرده، النور و هانا تا حالا فقط جاروی آشپزخونه دستشون گرفتن ولی ثبت نام کردن. حتی اگه این سه تا رو هم حساب کنیم دو تا یار کم داریم!

ارنی چانه اش رو خاراند و پرسید:
- عجب، حالا کی بازی شروع میشه؟

- فردا شروع بازیه. اسلایترینی ها یک ماه پیش تیمشون رو دادن و هفته ای سه روز تمرین داشتند تا اینجای کار!

ارنی کمی به فکر فرو رفت و ساکت شد، اما چند لحظه بعد یهو فریاد زد:
- ولی ما هافلپافیم، ما می تونیم. ما می بریمشون. ما قهرمان میشیم! من می دونم ملت در آخرین لحظه میان، ما هافلپافیم...

رز با بی حوصلگی گفت:
- خیلیم زور نزن مستر جو گیر! باید حداقل 3-4 تا بازیکن پیدا کنی.
- غمت نباشه رز. بده من اون گوشی مشنگی رو! :pretty:

ارنی سریع گوشی تلفن همراهش رو از رز گرفت و شماره ای گرفت و گوشی رو روی اسپیکر گذاشت:
- الو؟ سلام قاسم جون.
- به، سلام داش ارنی، خوبی؟ خوشی؟
- مرسی داداش. میگم یه قرارداد توپ برات دارم. پاشو بیا تیم کوییدیچ ما.
- نمیشه داداش، به جون خودم راه نداره. من با 8 تا تیم لیگ برتری قرارداد بستم. دیگه بیشتر جا نداره. تازه با چند تا از مربیای تیمای مقابل هم هماهنگ کردم قراره گل به خودمون بزنم. خلاصه سرم شلوغه.
- ای بابا، پس ما چیکار کنیم؟
- یه داداش مرحوم دارم. روحه! داستانم تعریف می کنه. بچه خوبیه، اسمش بیدله. بگم بیاد؟
- آره داداش دستت درست. بفرستش بیاد. فعلاً خدافظ.

ملت:
رز:

ارنی لبخند خود پسندانه ای زد و گفت:
- چیه رز؟ کف کردی؟
- نه، یه فکر خفن به ذهنم رسید!

با گفتن این جمله به سمت خوابگاه دختران دوید و چند دقیقه بعد با چمدان بزرگی به تالار عمومی برگشت.

هانا نگاه حاکی از ترس به چمدون کرد و پرسید:
- رز این چیه؟!

رز که تازه فهمیدی بود خیلی ذوق کرده و سوتی داده گفت:
- اهمم، چیزه... من یه چیزی بتون نگفته بودم...چیزه، اهم اهم... من رولینگو دزدیدم!

ملت:

- خب خوشم نمیومد از نوشتنش خب.

النور با سختی فکش رو از کف زمین جمع کرد و گفت:
- حالا ما اینو چیکارش کنیم؟!

رز با شوق و ذوق توضیح داد:
- اینم میاریم تو تیم. مگه نمی دونین این هر چی بنویسه همون میشه. تازه می تونه هر چی بازیکن هم میخوایم برامون بیاره!

صبح روز بعد، زمین بازی کوییدیچ

همانند کل الیوم مسابقات کوییدیچی که چه توی سایت و چه توی کتاب انجام شده خورشید از پشت کوه ها می درخشیده و نور میومده تو ورزشگاه و از این چرت و پرتا.

ملت اسلایترینی تمام صندلی های جایگاه، جایگاه ویژه، VIP و حتی VVIP رو اشغال کرده بودند و جایی برای هواداران هافلی نمونده بود. هر چند که هواداران پر شور هافلی وجود خارجی نداشتند و به زور همین تیم رو هم تشکیل داده بودند ولی بالاخره نمیشه از کار شکنی های سازمان لیگ و دپارتمان داوری چشم پوشی کرد!

در حالی که اسلایترینی ها داشتند شعارهای بی ناموسی بر ضد اعضای تیم هافل می دادند در های رختکن باز شد و دو تیم به زمین اومدن.

تیم سبز و نقره ای پوش اسلایترین با آرایش عجیبی وارد زمین شدند. لرد ولدمورت چند قدم جلوتر از بقیه راه می رفت، پشت سر او جدش، سالازار اسلایترین، تلو تلو می خورد. کمی عقب تر آیلین و توبیاس توی آغوش همدیگه لاو تو لاو شده بودند و هر چند دقیقه یک بار هم دعواشون میشد، کراوچ ها هم به شدت مشغول دعوا بودند. جاگسن و سلستینا هم زیر بغل های وزیر رو گرفته بودند و به زمین آوردند.

با ورود طلایی پوشان هافل به زمین ملت دهنشون این هــــوا باز موند. چهره هایی که هیچ کس باور نمی کرد قرار بود برای تیم هافلپاف به میدان برن.
مشهور ترین اون ها الکساندرو دل پیرو و جی کی رولینگ بودند که با تشویق و کف و خون قاطی کردن حضار مواجه شدند.

در حالی که الکس و رولینگ در حال جواب دادن به ابراز احساسات ملت بودند، هلگا هافلپاف کبیر تیمش رو به سخت کوشی دعوت می کرد و بیدل دهنوی هم چند تا قرارداد با تیم های کوییدیچ دیگه می بست!

دقایقی بعد بازی شروع شد و همه ی بازیکنان به هوا رفتند.

صدای گزارشگر در ورزشگاه طنین انداخت و ملت با شنیدن صدای جواد خیابانی یکی یکی کله هاشون رو به نیمکت های خودشان کوبیدند.

- با نام و یاد خدا. سلام جادوگران و ساحرگان عزیز. بازی هافلپاف و اسلایترین رو برای شما گزارش می کنیم. بازیکنان دو تیم وارد زمین شدند و نکته ی جالب توجه حضور رولینگ در پست جستجوگر برای هافلپاف هست. قطعاً کسی که کتاب رو نوشته رولینگه و کسی که رولینگه کتاب رو نوشته!

ملت: :vay:

رولینگ از جیبش کتاب «هری پاتر و سنگ جادو» رو در آورد و روی قسمت هایی از اون خط کشید و چیز هایی بهش اضافه کرد.
به طور خیلی خودجوش با نوشتن رولینگ، دو تا توپ بازدارنده پیدا شدند و به همراه اون دو تا توپ اصلی همگی دسته جمعی به سمت آیلین رفتند که کوافل دستش بود و دک و پوزش رو پایین آورند.

رولینگ:
هافلیون:
توبیاس:

بارتی کراوچ پسر به سمت کوافل که از دست آیلین افتاده بود رفت و اون رو گرفت و به سمت ارنی رفت، اما همین که می خواست شوت بزنه سوت داور به صدا در اومد.

- و گل برای یوونتوس! نه، ظاهراً دوستان اشاره می کنن که گند زدی و گل به نفع هافلپاف بوده. خیلی عجیبه. اگه این توپ گل شده، پس اون که دست کراوچ ـه چیه؟ احتمالاً اون گوی زرینه! و بله، اسلایترین پیروز میشه! آفرین بارتی، خیلی خوب گرفتیش بارت.

با تموم شدن جمله ی خیابانی، همه ی ورزشگاه ساکت شدند و به او نگاه کردند. رولینگ خیلی نرم و مِلو به سمت جایگاه گزارشگر پرواز کرد و به خیابانی گفت:
- خداوکیلی الان نفهمیدی همه توپا دو تا شدن یا داری مسخره بازی در میاری؟

بعد از یک دقیقه سکوت برای این سوتی عظیم، بازی از سر گرفته شده بود.

اوضاع فوق العده داغونی شده بود.
دل پیرو با آواداکداورای ولدمورت کشته شد و النور به جای اون به بازی اومد. ولی تنها حرکتی که می تونست بکنه این بود که به سبک اینزاگی روی خط دروازه وایسه و هر توپی که میخواد گل شه رو لمس کنه.

بیدل دهنوی با بارتی کراوچ پسر تبانی کرد و در ازای دریافت پول 12 تا گل به خودشون زد.

آیلین و توبیاس باز هم دعواشون شد و از بازی بیرون رفتند تا وزیر گانت و سلسیتنا به بازی بیان.

با ورود وزیر، ارنی رفت و مشغول درست کردن بساط مورفین شد و باعث شد که 68 گل دیگه بخورن.
بازی 1020 به 340 بود که رولینگ دید اوضاع خوب نیست و توی دفترش چیزی نوشت. بلافاصله امتیاز اسلایترینی ها و هافلپافی ها عوض شد و جفت گوی های زرین در دستان پر قدرتمند جی کی رولینگ قرار گرفت!

ملت:
رئیس دپارتمان داوری:
رئیس سازمان لیگ:
استرجس:
ولدمورت:
جواد خیابانی:


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲

جاگسنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۴۸ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
سلام

اینم از سوژه من.

جناب استر توصیه می کنم یه بالش و یه فلاسک چای حتما کنار دستتون باشه. لازمتون میشه. از ما گفتن.


ویرایش شده توسط جاگسن در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۳۰ ۲۱:۱۱:۱۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.