لودو که خیلی تشنه بود سر مگسی نخودی خود را تا می توانست کج کرد تا بتواند از آبمیوه بنوشد که ناگهان....
آبمیوه در گلویش پرید و به سرفه کردن افتاد و تعادلش را از دست داد و درون آبمیوه افتاد
لدو داشت غرق می شد و تند تند دست و پا می زد اما تلاشش بیهوده بود.
ایوان که هواسش جای دیگری پرت بود متوجه تقلاهای لدو برای زنده ماندن نشد و زمانی نگاهش به مگس بیچاره افتاد
که دیگر تکان نمی خورد.اول فقط نگاهش می کرد و بعد از یه دقیقه مغزش که انگار دیر به کار می افتاد شروع به جیغ زدن کرد...
_ایوان: سروررررررررررررررررررم
سرورررررررررررررررررررررم
_لرد:
ترسوندیم دیوونه بس کن دیگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
_یوان:
_لرد: بسه!!! اگه بازم جیغ بزنی می دم سرتو بزنن و ازش یه کله پاچه حسابی درست کنن اضافاتشم بدن پرنسسم نوش جان کنه که البته از بس گوشتهی لذیذ خورده که نوشخار نکرده تفت می کنه
:zogh:
_ایوان: :worry:
_لرد: آخیش حالا شد....
_ایوان: ســــــــــ ر و ر م ؟ لـــــــــــــــــــودو
_لرد: ایوا؟ لودو چی؟آبمیوشو کوفت کرد؟
_ایوان: ن ه سرورم لودو مرده
_لرد: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو جیکار کردی؟؟نکنه واقعا تو امروز دلت واسه کروشیو تنگ شده هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا؟؟
_ایوان: نه س ر و رم نه من غلط بکنم به جون شما نباشه به جون همین مگس مردنی تقصیر من نبود.... خودش افتاد تو ظرف آبمیوه!
_لرد: چی افتاده تو آبمیوه؟!!!!!
ولدی که حسابی عصبانی شده بود ایوان را به کناری پرت کرد وظرف آبمیوره را برداشت و مگس بی جان و پف کرده را با دو انگشت بیرون آورد بنظر میرسید که این بار دیگر مرده باشد.....
_لرد:
دیگه بالاخره حکم اعدام تو رو می تونم بگیرم
_ایوان: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه سرورم نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
_لرد: