نقل قول:
آه جیمز...همیشه همینقدر سطحی نگر بودی!نمیشه از یه بچه انتظار داشت دید وسیعی داشته باشه.تا نوک دماغتو میبینی.جمله اربابم تا همونجا دیدی.مشکلی نیست.ما بزرگواریم...درک میکنیم.میدونیم که هر کسی نمیتونه مثل ما باشه.


نقل قول:
آهان...خوب شد گفتی...چون خیال داشتم ببینم.بهتره منصرف بشیم!


شعرت نه وزن داشت نه قافیه...شرممون میشه اسم شعر رو روش بذاریم.اون شب مشاعره رو باختی اومدی اینجا تلافی کنی؟اینقدر سنگین بود برات؟نمیشه خب فرزندم!شکست رو قبول کن.

اینجا ارتباط با ناظره!صحبت با ارباب نیست.به صحبت با ارباب هم که دسترسی ندارین شما...پس میتونین سکوت اختیار کنین!

حالا بغض نکن!

نقل قول:

اون " :( " یعنی بغض! زشته جلو مرگ و میر خورات به خاطر یه پزززز ساده بغض کنی!

ولدک ِ من تو بوقی!
عب نداره کچلی!
خوب شه بینی ـت الهی!



رالف خرابکارو هم خز می کردی اگه می دیدیش.

ارباب اون بچه رو ول کنید.اسنیچش اومده بود اینور اومد بیاردش یه چند تا چرت و پرت هم گفت.ارباب شما خون خودتون رو بابت یه بچه محفلی کثیف نکنید.

بچه همچین میزنیم تا خونه ناروتو اینا بریا!
مگه بهت نگفته بودم برو محله خودتون بازی کن؟

یه تماشای آلف طمعکار رو رد کردن، که این حرفا رو نداره!جنبه داشته باش.

مراتب خشممونو بدین وسیله ابراز میکنیم:(گرچه در نگاه اول اینطور به نظر میرسه که لجمون در اومده...ولی اینطور نیست!خشمگینیم!)

ولدک!
اومدم بگم:

پززززززززززززززززززززززززززززززززز!

مادرم!

کمی رعایت کنین...جلوی دوست و دشمن!

مامانی؟قند عسل؟...بوس؟!!!!

اینا(منظور این سه چهار کلمه بالا نیست!) اولین حرفهای مادرانه ای بود که در طول زندگی پربارمون شنیدیم.و چقدر زیبا و پر از خشانت و قساوت قلب بودن.درست همونطور که ما هستیم.


نقل قول:
اوه...مادر...ویولتو کشتین؟وفادار بود ها!...مهم نیست.حتما مصلحتی در کار بوده!دسترسی ایشون با درجه مخوفیت بسیار بالاتری تقدیم شما شد.


در کنارمان بمانید!

پسرم!

تامی کوچولوی معصوم و زیبای من!

از اون دوره‌ی تلخ و سیاه که نوزادی بودی و جبر زمانه من و تو رو از هم جدا کرد، خیلی گذشته. مادر ِ از مرگ برگشته‌ت بهت افتخار می‌کنه که چنین مقام والایی یافتی. قطعاً به خاطر جریان داشتن خون پاک ِ سالازار، جادوگر ِ جادوگران، بزرگ ِ بزرگان و اصیل‌ترین ِ اصلی‌ها در رگ‌های توئه!

مامانی برگشته تا هرکی بهت چپ نگاه کرد رو با اجداد پشمکی ِ پیرمرد ریشو پیوند بزنه. سر راه با یه موجود نصفه نیمه که بوی ِ گند ِ خون ِ نیمه‌اصیل ازش به مشام می‌رسید برخورد کرد و برای اطمینان از کارکرد صحیح چوبدستی‌ش، شپلخش کرد. هوم! قصد دارم تمام ِ داشته‌هاش رو تصرف کنم، گویا یه سری دسترسی داشته...!

قند ِ عسل ِ مخوف مامان، دسترسی ِ مامان رو به ضمیمه‌ی یه بوس واسش بفرست.


خشم لرد سیاه مستدام و متوجه تمام جانداران، بالأخص، مشنگ‌ها!

ارباب شوخی کردن چارلی.معلومه که شما روبات نیستی.فقط میخواستم به جمله های ناقص و معمولا دو سه کلمه ای شما اشاره کنم.حتما دلیلی داره خب.

در مورد مرگخوار شدن

شخصیتی که شما انتخاب کردین یه شخصیت سفید و محفلیه.در ایفای نقش سایت هم تا جایی که ممکنه به کتاب وفادار میمونیم.برای همین امکانش وجود نداره.
و برای اینکه به فکر تغییر شخصیت نیفتین باید بگم هنوز با حداقل سطحی که برای گروه مرگخوارا در نظر گرفته شده خیلی فاصله دارین.

پستهای شما بیشتر مربوط به هاگوارتز و عضویت در گروههای مختلف و ارتباط با ناظره.سعی کنین بیشتر در ایفای نقش فعالیت کنین.بیشتر پست بخونین و بزنین.کم کم تجربه لازم برای عضویت در هر گروهی رو بدست میارین.

موفق باشید.

من روبات نیستم.
سلام لردک من قصدمرگخوارشدن دارم اجازه میدی(3بارمنم می شم.)

حالا هی من بگم چارلی روباته...کسی گوش نکنه!

حرفای ما رو پشت گوش انداختین وضعتون اینه خب!

چارلی عزیز...شما درست برنامه ریزی نشدی الان.و طبیعتا منم متوجه منظورتون نشدم.بعدا دوباره سعی کنین شاید موفق شدین!

ارباب ذهن خوانی بلده...ولی نه دیگه تا این حد!!