نترس مندی!!نترس...خشم ارباب گریبانگیر هر کسی نمیشه.
بررسی پست شماره
431 خانه ریدل مندی!
نقل قول:
بلاتریکس جلوی در ایستاده و آماده ی باز کردن اون بود. سایر مرگخوارا عقب ایستاده بودن و با آمیزه ای از ترس و امید نگاهش می کردن؛ اما هیچ کس نمی دونست اون لحظات چه افکاری تو ذهن بلا می گذشت.
- ارباب نجینی و مادرشون رو با خودشون بردن، اما منو نبردن! ارباب نجینی ای که کاملا مجازیه و مادرشون که تازه 10 روزه اومده رو بردن، ولی منی که 5 سال همراهیشون می کنم رو نبردن! لعنت به این شانس من!!
شروعتون خیلی خوب بود.چه از نظر جمله ها و چه استفاده از نکته های جالبی مثل مقایسه بلا با مروپ و نجینی.این شروع میتونه خواننده رو جذب کنه.
نقل قول:
بلا چوبش رو بالا و به سمت در گرفت و آماده ی شلیک طلسم شد.
اینجا بهتر بود بلا رو تکرار نمیکردین.وقتی فقط یه شخصیت در صحنه حضور داره(بقیه پشت درن), استفاده از اسم فاعل لزومی نداره.
یکی از نکته های مثبت پست شما یکدست بودنشه.لحن و حالت و زمان کل پست یه جوره.ظاهرش کاملا مرتبه و از شکلکها به اندازه و خوب استفاده شده.همینا نمیذاره خواننده خسته بشه.حتی اگه پست کمی طولانی باشه.
نقل قول:
مالی با بیخیالی گفت: خوب می تونیم اعضای محفلو دعوت-
با چشم غره ی ساحره های مرگخوار به تته پته افتاد.
- باشه...باشه...فقط خانواده ی خودم... :worry:
- خب اینکه اصلا فرقی نکرد.
بامزه بود!شما از نکته های ریز به خوبی استفاده میکنین.
نقل قول:
طلسم بلا برای آخرین بار به در که نیمه باز بود خورد، کمونه کرد و خودش رو نقش زمین کرد.
کاش از یه طلسم دیگه استفاده میکردین!اینجا اینطور به نظر رسیده که کروشیو اینا رو بیهوش کرده.با وجود این صحنه های شلوغ و طلسمهای بی هدف بلا رو خوب توصیف کردین.
گرچه کلا با این جریان ساحره-جادوگر زیاد موافق نیستم...ولی شما استفاده خوبی از این سوژه کردین:
نقل قول:
رز ویزلی با گریه گفت: به سالازار...اشتباه شده! من...ساحره ام! منو نکشین!!
اون بازگشت به چند لحظه قبل تو انباری حرکت جالب و جدیدی بود.خواننده میتونست هر دو صحنه و موقعیت رو به خوبی تجسم کنه.
آخر پست همه بی نظمیا رو تموم کردین و به اوضاع سرو سامون دادین.سوژه رو به مسیرش هدایت کردین و بقیه شو گذاشتین به عهده نفر بعدی.این جمع و جور کردن و سرو سامون دادن رو قبلا هم در پست های شما دیدم...کارتون خوب بود.
موفق باشید.
_______________________________________
نقل قول:
ارباب ببخشین با این فاصله کم مزاحم میشما.
اشکالی نداره.شما اونقدر تجربه دارین که خودتون میتونین تشخیص بدین کی برای نقد مزاحم(!) بشین!
نقل قول:
راستی ارباب، دلیل اینکه سریع پستمو جلو میبرم و رو یه چیز خیلی تمرکز نمیکنم اینه که میترسم یهو پستم طولانی شه و از طرفی هم به فکرم نمیرسه که چطور سر و ته پستمو بزنم که با وجود توضیح دادن مواردی که میتونه جالب باشه، اونقد طولانی نشه پستم. چه کنم؟
این پستتون که اصلا سریع پیش نرفته بود.ولی در حالت کلی احتمالا شما برای پستاتون هدف تعیین میکنین.مثلا سوژه رو میخونین.با خودتون فکر میکنین که این سوژه بهتره برسه به فلان جا!برای رسیدن به اون نقطه مجبورین یه مسیری رو طی کنین.خب در این حالت بهتره پستتون طولانی بشه تا اینکه از جزئیاتی که ممکنه جالب باشن صرفنظر کنین.
پیشنهاد من اینه که گاهی به جای آخر پست خودتون به اولش فکر کنین.یعنی فکر کنین که بهتره این سوژه نفر قبلی رو چطوری ادامه بدم(نه اینکه به کجا برسونم).همون اولش رو بنویسین و کمی پیش برین و ولش کنین.هدفتون این نباشه که به جای خاصی برسونیدش.کافیه در نقطه روشن و واضحی ولش کنین.گاهی اصلا لازم نیست جلو برین.دقت کنین ببینین سوژه یا نکته فرعی قابل استفاده ای در داستان وجود داره؟مثلا این جریان الادورای همین پستتون.یه نمونه بسیار خوب از درجا زدن بود.
با این حال هر وقت احساس میکنین لازمه پست طولانی باشه, طولانی بنویسین.مشکلی نیست.
بررسی پست شماره
63 جانورنماها, پیکسی وارنر:
نقل قول:
خانه ریدل:
- خبری نشد؟ پرنسسمون خسته شد بسکه صبر کردیم.
به نظر من زمان مناسبی برای تغییر مکان نبود.پست قبلی در قسمت جالب و هیجان انگیزی تموم شده بود.عوض کردن مکان, اون هیجان رو از بین میبره.مخصوصا با توجه به اینکه در خانه ریدل خبر خاصی نبود و همه اتفاقا باید تو محفل میفتاد.
رفتار بلا با گوشی مشنگی خیلی جالب بود, ولی...رفتار الادورا و حساسیتش درباره گوشی فوق العاده بود.این از اون سوژه هاییه که نباید فراموش بشه.همه جا میشه ازش استفاده کرد.
نقل قول:
لرد آهی میکشه و دست از تماشای صحنه ی دعوا کردن دو ساحره برمیداره و بی توجه به طلسم های کروشیو و آوادایی که الا و بلا به سمت هم شلیک میکنن، به نوازش نجینی میپردازه.
صحنه خوب بود...ولی حالا که دعوا تا این حد بچگونه اس, بهتره طلسمها هم کمی مسخره و سطح پایین باشن.
نقل قول:
- داری جاسوسی میکنی؟ مگه قرار نبود بری دستشویی عمو؟
خب شما اصلا لازم نبود مشخص کنین گوینده کیه!این جمله فقط میتونه از طرف جیمز فضول باشه!!(اون قسمتو که گفتم لازم نیست گوینده رو تعیین کنین جدی نگیرین...منظورم این بود که جمله درست و بجایی بود.لحنش گوینده رو مشخص میکرد.)
این روش که اول جمله گفته بشه و بعد گوینده مشخص بشه در بعضی موقعیت ها خیلی میتونه کمک کننده باشه.مثل همین موقعیت که با همین روش دستپاچگی و غافلگیری سوروس رو به خوبی نشون دادین.
نقل قول:
سوروس اینو میگه و یکراست به درون دستشویی پناه میاره
پناه میبره.
ما که تو دستشویی نبودیم....بودیم؟
رفتار جیمز عالی بود.خیلی خوب از این شخصیت(که البته زیادم شخصیت حساب نمیشه)استفاده کردین.مخصوصا صحنه آخر!!
با گیر دادن جیمز به سوروس, موقعیت و سوژه خیلی خوبی ایجاد کردین.یادآوری این موضوع که ایوان و مالی تو آشپزخونه هستن و معلوم نیست چه بلایی سر ایوان اومده هم نکته مثبت و مفیدی بود.
در واقع میتونم بگم کل پست شما خوب بود بجز شروعش...حتی اگه قبل از عوض کردن مکان اشاره کوچیکی به وضعیت مالی و ایوان میکردین هم کافی بود.
خوب بود.
موفق باشید.
_________________________
آندرومدا
این تاپیک مخصوص نقد پست های انجمن خانه ریدله.البته شما چون مرگخوار هستین نقد هر پستی رو که مایل باشین میتونین درخواست کنین.ولی لطفا پستهایی رو که در انجمن هایی غیر از خانه ریدل میشن در
این تاپیک که مخصوص مرگخوارهاست درخواست کنین.
این پستتون رو هم همونجا نقد میکنم.(لازم نیست دوباره درخواست بدین)
زیر سایه ارباب موفق باشید!