هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 30
آفلاین
پس از اینکه ولدمورت چند کروشیوی دیگر را روانه مرگخوارانش کرد، رو به آنها گفت :
-خب فکرکنم بسِــتونه دیگه... جای هیچ بهونه و حرفی نمیمونه مرگخوارایی که اسم میبرم میان بقیه همینجا خواهند موند.

مرگخواران در حالیکه نفس هایشان را در سینه حبس کرده بودند به دهان ولدمورت چشم دوخته بودند تا اسامی را از زبان او بشنوند. ولدمورت خم شد و نجینی را که دور پایش حلقه زده بود بلند کرد و دور گردنش انداخت و مهربانانه سرش را نوازش کرد. در همان هنگام نگاه لرد با نگاه بلاتریکس گره خورد.
- بسه بلا ؛قیافتتو اینجوری نکن. تو حتی به مار ما هم حسادت میکنی ؟

بلاتریکس به صورت غیرعادی ای بالا و پایین میپرید و تقلا میکرد تا چیزی بگوید اما حتی نمی توانست نفس بکشد. ولدمورت با تعجب به چهره بلاتریکس که کم کم رو به کبودی میرفت نگاه کرد و گفت :
- این چش شد ؟ تا این حد یعنی ؟


بــــــووووووووم !!!

در همان حین صدای بلند و مهیبی به گوش رسید و تکه های ریز ریزشدهء شیئی به گوشه و کنار سالن پرت شد...

ولدمورت با عجله به پشت نزدیکترین مبل موجود پرید و فریاد زد :
- بهمون حمله شده!! مرگخوارا به پیش! همگی از خودتون که نه ؛ از من دفاع کنید!

ایوان با نیشخندی سرش را به پشت مبلی که ولدمورت پشتش پناه گرفته بود برد.
- نگران نباشید چیزه خاصی نبود ارباب. یه فلور داشتیم که اونو دیگه نداریم! ترکید

ولدمورت با تعجب از پشت مبل بیرون آمد و به سالن رو در رو و مرگخوارانش که همگی با صورت هایی کبود شده بالا و پایین میپریدند ، نگاه کرد.
- چرا اینجوری شدن اینا ؟

ایوان همچنان به صورتجواب داد :
- ارباب اینا نفس هاشون رو در سینه حبس کردن که شما اسامی رو بگید! فلور طاقت نیوورد ترکیدمرلینا شکر که من یه مشت استخونم و اعضا و احشا ندارم

ولدمورت با عصبانیت و غرش کنان رو به همگان دستور داد تا نفس بکشند. همان موقع بود که مرگخواران، شاهد نمایان شدن دودهای عجیبی از طرفین اتاق بودند که آرام آرام به هم پیوستند و به طرف سقف رفتند...و روح فلور بدینگونه آنها را ترک گفت

ولدمورت به مرگخوارانش که اندکی رنگ به چهره هایشان برگشته بود، نگاهی انداخت.
-روحش با شیاطین محشور باد بلا، رز، آیلین، ایوان، اسنیپ، نارسیسا، آنتونین با من میان. زود باشین دیگه وقت تلف کردن کافیه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۱ ۲۲:۲۰:۳۹
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۱ ۲۲:۴۰:۲۹

Those who don't believe in magic,will Never find it

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۲

پروفسور سینیسترا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۱:۱۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 101
آفلاین
چن ساعت بعد
عموم ساحرگان مشغول آماده کردن وسائل سفر و گذاشتن آن در چمدان های بزگ (خیلی بزرگ نه ها بزرگ)بودند بلا هم که چمدان نداشت همه ی وساپل اعم از ناخون گیر و پستونک و نامه های عاشقانه ارباب را در موهای انبوهش جا میداد همون موقع ارباب که نجینی رو جلوی صورتش گرفته بود و یواشکی بینی نداشته شو تمیز میکرد با دیدن وسائل سفر مرگخوارا گفت: کروشیو اینا چیه ?
مرگخوارا که تا حالا خیلی کروشیو خورده بودن با مهارت جاخالی دادن و کروشیو به مورفین که داشت چرت میزد خورد مورفین لحضه ای از خواب پرید بعد دوباره خرو پفش به هوا رفت

ارباب : گفتم اینا چیه ؟ لودو : باره ارباب لرد که دید مرگخوارا از مقابل کروشیو جاخالی میدهند و نهایتا خودش ضایع میشود بدون کروشیو گفت :خب تسترالا شما با این سنتون نمیدونین اضافه بار موقع مسافرت عوارض داره حالا هم بارتونو سبک کنین بلا توهم با نمیای

بلا : من که بار ندارم ارباب : اون موها چیه به نظرت از ریش دامبلدورم سنگینتره
بلا : من کروشیو میزنم بمونم
ارباب : نه تو بیا ماری نمیاد
ماری :ارباب من که اسید میپاشم برات بمونم
ارباب :خب نه توهم بیا ایوان نیاد
ایوان : ارباب من که موجبات شادی و خنده ملتو فراهم میکنم بمونم
ارباب : میخواین من بمونم شمما برین
ملت :
ارباب کروشیو


و همانا بر ساحره و جادوگر(!) واجب است که وصیت نامه ی خود را زیر بالشت قرار دهد(یا توی امضایش بنویسد و لب تابش را زیر بالشتش بگذارد!) و این‌گونه بود که ما بر آن شدیم تا وصیت نامه‌ای از خود تنظیم کنیم و در اینجا قرار دهیم تا الگویی باشد برای آیندگان.
.
.
.
و بدانید که مرگ حق است؛ پس در مرگ من نگریید که دستمال گران است و برای هر دستمال کاغذی چه تعداد درخت که قطع نمی‌شود و غیره.
.
.
.
.
.
وصیت می‌کنم من را یازده متر زیر‌زمین خاک کنید. تحمل صداهای پای روی قبرم را ندارم.
.
وصیت می‌کنم سنگ قبرم دو جداره باشد. تحمل درد‌ودل های مردم را ندارم وقتی که می‌میری هم ولت نمی‌کنند!

وصیت می‌کنم مرا با هدفون و گوشیم خاک کنید. صف حساب کتاب طولانی ـست حوصله ام سر می‌رود خب.
.
وصیت می‌کنم قبرم سیستم تهویه مطبوع داشته باشد. آن زیر بو می‌دهد!
.
وصیت می‌کنم قبرم عایق حرارتی باشد در زمستان و تابستان ناراحت نشوم.
.
وصیت می‌کنم بخاری در قبرم بگذارند. تا تنم در گور نلرزد.(!)
.
وصیت می‌کنم حشره کش و مرگ‌موش به قدر نیاز دور مزارم بچینند.
.
وصیت می‌کنم دور قبرم خندق بکنند. دورش هم تمساح بگذارند. از این ملت بعید نیست به جان جنازه‌ام بیفتند.
.
وصیت می‌کنم کفن و سنگ لهد م سیاه باشد. سیاه به من می‌آید.
.
وصیت می‌کنم سرقبرم آهنگ‌های قردار بگذارید تا "شادروان" شوم.
.
وصیت می‌کنم دعوا کنید سر قبرم با بقیه‌ی روح‌ها ببینیم بزنیم زیر خنده.
.
وصیت می‌کنم بعد مرگم برای همه تعریف کنید چه انسان گولاخی بودم. حالا واقعی هم نبود فدای سرتان.
.
وصیت می‌کنم سر قبرم بنویسید "بزرگ خاندان بوقی؛ بوق‌زن اعظم".
.
وصیت می‌کنم سر قبرم گریه نکنید. سوسن خانوم بگذارید و دوبس دوبس بزنید بترکانید. روح ارواح هم شاد می‌شود. ثواب دارد.
.
خودمان که می‌دانیم مرده‌ایم حالا هی باید گریه کنید حالمان را بدتر کنید؟
.
وصیت می‌کنم یک نوار ضبط شده سر قبرم بگذارید که به هر کس از اطرافم رد می‌شود تیکه بیندازد.
.
وصیت می‌کنم که وصیت نامه ام را پاره نکنید. شگون ندارد بوقی‌ها.
.
وصیت می‌کنم سر قبرم تلویزیون بگذارید. حوصله مان آنجا سر می‌رود.
.
وصیت می‌کنم اگر هر چه زور می‌زدید و در قبر نمی‌رفتم چیزی را بر سرم نزنید. قلقلک بدهید.
.
وصیت می‌کنم بخندید تا وقتی وقت دارید. ما که نخندیدیم ولی حداقل خنداندیم.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
لرد یه نگاه به نقشه انداخت و بعد انداختش اون طرف.

- خب؟ الان اینا کجان؟

- یکیش نزدیک گینه ی نو، اون یکی نزدیک قطب شمال.اول کدومو بریم ارباب؟

در همین لحظه نجینی عطسه کرد و مقداری زهر از دهنش به بیرون پرتاب شد و این زهر به چند تا از ساحره ها پاشیده شد و اون چند تا ساحره هر کدوم به یکی از شیوه های خوردگی پوست، فلج شدن عضو زهر دیده، گرفته شدن دسترسی گروه مرگخواران و یا حتی مرگ درجا، به شکل در اومدن. یکی دو مورد هم تبدیل به مارمولک و مار های باریک و اینا شدن.

- نجینی! چی شده؟ سرما خوردی؟

نجینی :

لرد یه نگاه به نجینی کرد یه نگاه به نقشه و گفت:

- پس میریم اونی که گرم تره. کدومشه؟

لینی با صورتِ شبه اسید پاشیده شده ش جواب داد:

- ارباب تو این برهه از سال، گینه ی نو گرمتره. ولی ما نمیدونیم کجاس که آپارات کنیم که. میدونیم نزدیکای استرالیا و مالزی و ایناس.

دافنه که دست نیمه فلج جادوییش رو آورده بود بالا، نظرِ جادویی خودشو اعلام کرد.

- آپارات میکنیم وسط استرالیای جادویی، از اونجا میریم گینه ی نوی جادویی.

رز که تازه برگشته بود و با دیدن بقیه ی ساحره ها داشت هلگا رو شکر میکرد که لحظه ی زهرفشانی نجینی اونجا نبوده، اضافه کرد:

- البته اونجا یه بیماری ای هست که یه قارچه که آدمو کچل میکنه بدجور و دیگه هم مو در نمیاد! خطرناکه یه کم

همه ی ساحره ها به علت نگرانی برای اربابشون مضطرب شدن و نفسشونو توی سینه حبس کردن،بعد یه نگاهی به لرد انداختن و با پی بردن به اینکه همینجوری کچل هست و چشماشم قرمزه تازه، بدون نگرانی از حرف رز، به نفس کشیدن ادامه دادن.
لرد یه نگاه دیگه به جمع ساحره ها انداخت و در حالی که جادوگر ها تازه داشتن از پله می اومدن بالا، موافقت خودشو با طرح اعلام کرد.




ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
ساحره ها به صف جلوی لرد مرتب و منظم وایمیسن.

فلور خیلی آروم از بقیه ساحره ها میپرسه: کی اول رسید؟ من دیگه؟ :pretty:

دافنه بدون اینکه کسی متوجه بشه یک قدم مورچه ای به جلو برمیداره و میگه: خب معلومه هرکی جلوتره اوله که اونم منم. :zogh:

آیلین لگدی به دافنه میزنه و اونو عقب تر میرونه و جواب میده: نخیرم من برنده م. همه میدونن من تو مسابقات دو همیشه اول میشدم!

اما برخلاف اونا، چند قدم فیلی به عقب برمیداره و میگه: خدافظ دوستان، من محو شدم، مشنگا نذاشتن بیشتر بمونم. باااای ارباب!

و لحظه ی ماقبل نابود شدن تعظیمی به لرد میکنه و ناپدید میشه. رز با هیجان میگه: یک رقیب کمتر، احتمال پیروزی بیشتر! اول اول!

لرد که تمام مدت با چهره ی به اونا زل زده بود و کم کم به شکل و سپس در اومده بود، حالا چشم غره کنان تک تک ساحره هارو از نظر میگذروند.

- اولا ارباب وسیله ای برای تفریحات شما نیستن. دوما هیچ کس سر ارباب شرط نمیبنده.

ساحره ها که منتظر شنیدن سوما هستن با بسته شدن شکاف لب های لرد شوکه میشن. رز انگشتشو بالا میبره و میپرسه: اجزه ارباب؟ سومندش یادتون رفت!

لرد میخواد کروشیوی حواله ی رز کنه اما یادش میاد شب ها چوبدستیش در دهان شریف نجینی محافظت میشه و هنوز برش نداشته پس موضوعو عوض میکنه.

- چرا خلوت و خواب همایونی اربابو به هم زدین؟

ساحره ها با سردرگمی به هم خیره میشن و به یاد میارن که وقتی وارد اتاق شدن لرد بیدار بود. پس سقلمبه ای به رز میزنن و طبق معمول رز بدون نگرانی شروع به صحبت میکنه:

- اما ارباب وقتی ما اومدیم شما بیدار بودینا!

لرد اشاره ای به نجینی میکنه و اون فش فش کنان جلو میاد و دهنشو باز میکنه و چوبدستی لرد نمایان میشه. چشمای رز از اون طرف اتاق ده برابر عادی میشه و دوتا پا دیگه غرض میگیره و سریعا از اتاق جیم میشه بیرون.

ساحره ها آب دهنشونو قورت میدن و فلور قبل از اینکه بلایی سرشون بیاد نقشه رو جلوی لرد باز میکنه و میگه: بفرمایین ارباب! ما دو غار با مشخصاتی که شما میگفتین پیدا کردیم. مشاهده بفرمایین!

و نقشه رو جلوی لرد میگیره.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه:
مرگخواران بواسطه خواب لرد ولدمورت ماموریت پیدا کرده اند که غاری در اعماق آب ها را پیدا و کشف کنند. بعد از تلاش های فراوان و آنالیز نقشه های جغرافیایی رو و زیر سطحی که توسط ماهواره های جادویی گرفته شده اند مرگخواران در نهایت از مجموع چند هزار غار به دو غار میرسند که مشخصات آن ها با مشخصات گفته شده توسط لرد ولدمورت مطابقت دارند...



لوکیشن داخلی - اتاق لرد سیاه - هشت و سی دقیقه صبح یکشنبه

آفتاب تابان تابستان از پنجره های بزرگترین اتاق عمارت ارباب مالفوی آرام آرام به داخل میخزد. نور از پایین ترین قسمت تخت شروع به خزیدن به سمت بالا میکند. اینقدر بالا می آید تا به چشمان لرد ولدمورت میرسد. لرد چشمانش را باز میکند، ناخودآگاه لبخند میزند، دهن دره ای میکند، بدنش را کش و قوسی میدهد و با لباس های خوابش از تخت بلند میشود تا برای شروع یک روز خوب و آفتابی آماده شود که ...

بوووووووووووووووووووووم!
(تکه های خرد شده در مانند باران، در اتاق پخش میشود)


لرد ولدمورت:
ساحره ها:

.
.
.
پانوشت: واقعا خرسندم که اینقدر سوژه را پیش بردم



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
فلور که کیف کرده بود از بازارگرمی خودش، با لذتی مضاعف نقشه ی جهان رو برداشت و بالا گرفت.

- اهم! ببینین اون غاره یه جایی هست توی این بخش آبی. میبینید که؟

نفشه ای که فلور بالا گرفته بود از دو بخش سبز و قرمز تشکیل میشد. فلور که قیافه ی آقایون رو میدید که مشخص بود رنگ آبی پیدا نمیکنن سرشو جلو آورد تا به نقشه نگاه کنه.

- خب خب. بخوام دقیق تر بگم توی این بخش قرمز که قبلا آبی بوده. این قرمزا که می بینین همه ش علامت هاییه که ما روی نقشه گذاشتیم و محل تمام غار های آبی جهان رو نشون میده که با تحقیقات ما به دست اومده!

جادوگرا:

آیلین از بخش شرقی میز به سمت بخش غربی اومد و در ادامه ی حرف فلور توضیح داد:

- خب. ببینین این قسمت هایی که قرمزش تیره تره، رو حذف کردیم! چون اطرافشون هیچ ماهی ای شنا نمیکنه.

آنتونین همون طور که استخوان زند زبرین ساعد دست چپ ایوان رو بین انگشت هاش می چرخوند، از آیلین درخواست کرد که نقاط قرمز تیره رو به همون رنگ آبی در بیاره و آیلین هم با یه حرکت چوبدستی تمام نقاط قرمز تیره ( حدود 321 نقطه و 3 نیم نقطه) رو پاک کرد.

- الان می بینین که دو هزار و سی و شیش تا نقطه ی دیگه مونده. نقاطی که با قرمز متمایل به نارنجی مشخص شدن، غار هایی هستن که دورشون کوسه و موجودات خطرناک و اینا داره، خب هیشکی نمیتونه بره پایین ببینه غارو!

دافنه جلو اومد و تمام نقاط قرمز متمایل به نارنجی رو پاک کرد. حدود 10 نقطه روی نقشه باقی مونده بود.

- حالا از این 10 نقطه، 8 تاشون هستن که به علت خشکسالی و گرما دیگه زیر آب نیستن! پس میمونه دو نقطه! یکی نزدیکای اقیانوس منجمد شمالی. اون یکی هم نزدیکای گینه ی نو!:zogh:

و همون طور که جادوگرا مشغول لود کردن اطلاعات دریافت شده بودند، تعدادی از ساحرگان مسابقه ی "کی زودتر به دم در اتاق لرد میرسه" رو برگزار کرده بودند.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۸ ۲۱:۱۴:۰۰


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
لودو آهی کشید دوباره نگاهی به نقشه ی جادویی اقیانوس های جهان کرد،سپس با نقشه را پرتاب کرد و گفت:من نمی فهمم!یه غاری یه جای این دو سوم زمین هست!ولی کجاست؟!فقط مرلین می دونه!

تری با پس سری ای از لودو استقبال کرد و گفت:ساکت باش!

لودو با بغض به ساحرگان که با پشتکار مشغول گشتن بودند خیره شد سپس نگاهش به سوی جادوگران که گوشه ای نشسته و با هم "کدوم استخون ایوان محکم تره" بازی می کردند جذب شد.لودو به طوری که تری متوجه نشود به طرف ملت در حال بازی خزید و با اولین لگد به استخوان جمجمه ایوان رکوردی را در تاریخ این بازی ثبت کرد!

ایوان که جمجمه اش در حال قل خوردن بود متفکررانه پرسید:مورفین...خداییش شب قبل "چیزی" به خورد ارباب ندادی؟!

مورفین که با مظلومیت چیز می کشید جواب داد:یادم نیشت.اما فک نکنم...،حالا بژار تمرکژ کنم کار من به تمرکژه خیلی ژیادی نیاژ داره!

بارتی با تعجب پرسید:جااانم؟!به تمرکز نیاز داره کار شما؟!

مورفین چشم غره ای به بارتی رفت و گفت:فک می کنی،ژنسای مرغوب همین ژوری رو هوا انتخاب میشن؟!

بارتی سرش را به نشانه ی فهمیدن تکان داد سپس دو قدم بیشتر از قبل از مورفین فاصله گرفت!

ایوان که چشم های نداشته اش در کاسه می چرخیدند گفت:بسه دیگه حالم داره به هم میخوره!قبل از این که بپرسین هم بگم ،آره حال اسکلتا هم امکان داره به هم بخوره!

اما بارتی به هیچ عنوان قصد بس کردن نداشت و با شوتی جمجمه ی ایوان را به در کوبید!

خوشبختانه قبل از آن که جمجمه ی ایوان به فنا برود فلور با لبخند شیرینی از جایش بلند شد و گفت: خب می تونین جمع بشین تا نتیجه گیریه ما ساحره های پرکار و با هوش و سخت کوش و محترم و... بشنوین!:pretty:

همه هشت چشمی به لب های فلور خیره شدند و بی صبرانه منتظر شنیدن نتیجه بودند.


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۸:۳۱ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- اوه عزیزم! محکم تر ...
- بیشتر از این فشار بدم؟!
- نترس چیزیم نمیشه!
- من نمیفهمم؛ جا بهتر از زیر میز نبود؟
- هیسسسسسسسس ساکت یکی داره میاد ...

زارپ!

با کوبیده شدن مکرر مشت های یک مرگخوار بر روی میز موریانه های خاکستری رنگ که سعی در دخول به تونلی که در سطح زیر میز حفر شده بود داشتند به زمین افتادند. مرگخوار سیاه و سفید مذکور به خیل مرگخواران سیاه و سفید دیگری که به سرعت در حال اضافه شدن به دور میز بودند هشدار داد: زود باشید! لرد سیاه الان سر میرسه و به شدت هم عصبانیه!

تمامی مرگخواران سر جایشان نشستند منتظر نزول اجلال اربابشان شدند تا بفهمند چه اتفاق مهمی افتاده که همه ی آن ها احضار اظطراری شده اند. صدایی جز خر و پف مورفین که کلاه دوم وزارتش را روی صورتش کشیده بود و چرت میزد به گوش نمیرسید. بالاخره لرد در حالی که نجینی دور یک دستش حلقه زده بود و دست دیگرش را تا آرنج در حلق او فروبرده بود وارد شد و با انعکاس نور شمع هایی که برای مخوف تر کردن فضا فقط یکیشان روشن بود از روی سطح سیقلی سرش محفل مرگخواران را روشن کرد!

لرد بالاخره موفق شد نجینی را به تخ کردن بیندازد و پس از پس گرفتن چوبدستیش ضمن تولید صدای فس فسی که به معنی "برو دنبال یه خوراکی بهتر بگرد دخمل بابا! دیگه نبینم چوبدستی منو بخوریا" بود نجینی را به خارج سالن فرستاد.

- اسلیترین!

فریاد بلند کلاه روی سر مورفین ضمن این که شخص او را چند متری بالا پراند و چرت مرغوبش را پاره کرد سکوت و فضای سنگین حاکم بر جلسه را هم شکست.
لرد گلویش را صاف کرد و شروع به صحلت کرد: یاران ظلوم و خدوم من! همه ی شما امروز برای ماموریتی بسیار مهم و تاثیرگزار که ...
مورفین در یک اقدام بی شعورانه وسط حرف ارباب و با حفظ سمت خواهر زاده اش پرید و گفت: یعنی مهم تر و تاثیرگزار تر از جلسه ی امضای قرارداد واردات 100 تن شادونه و گل مرغوب از خاک کشور دوست و همسایه هلنده؟ ناسلامتی من وزیر مملکتم که منو یهو کشوندی اینجا دایی جون!
قبل از این که لرد دست به چوبدستی ببرد و مورفین را از هستی ساقط کند لودو با یک حمله ی موثر مشنگی به نام پس گردنی مورفین را از جو وزیر بودن خارج کرد و از اربابش خواست تا به سخنرانی اش ادامه دهد.

- که در صورت حسن انجام کار شما و با موفقیت پیش رفتن آن می تواند به نقطه ی عطفی در تازیخ جادوی سیاه تبدیل شود و من به شما این مژده را می دهم که میتوانید در این امر مهم خدمتگزار اربابتان باشید و فداکاری کنید...

علامت سوال های بزرگی در ذهن مرگخواران ایجاد شد، هری پاتر که ماه قبل در اقدامی خداپسندانه و شجاعانه و قهرمانانه و این ها خودش را برای نجات ملت به لرد معرفی کرده بود و ضمن استفاده از اکسپلیارموس در برابر آواداکداورا به قتل رسیده بود، محفل که یک هفته بعد از آن در یک مقاومت مثال زدنی ظرف یک ربع سقوط کرده بود، وزیر سحر و جادو که دست نشانده و همخون لرد بود و مدیر هاگوارتز هم که جد ارباب بود! دیگر چه کار مهمی باقی مانده بود که مرگخواران بتوانند انجام دهند؟!

لرد اینگونه ادامه داد: شما وظیفه دارید غاری که من در خواب دیدم رو پیدا کنید و از محتویات، فلسفه وجودی، تاریخچه، موجودات جادویی اطراف غار اطلاعات کسب کنید!

مرگخواران با تعجب به یکدیگر خیره شدند، کدام غار؟! بالاخره لودو پرسید: ارباب میشه بگید این غار کجا بود؟ چه شکلی بود؟ چه نکته ی ویژه ای داشت؟

لرد دستی بر چانه اش کشید و گفت: مکان دقیقش رو نمیدونم اما زیر آب بود و اطرافش هم ماهیا شنا میکردن! شکل غار بود و نکته ی ویژه اش هم این بوده که در خواب آدم همی مثل من بوده!

در اینجا فلش بک به پایان رسید و مرگخواران از حالت سیاه و سفید درآمدند و به صورت رنگی به هم اندیشی ادامه دادند ...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سوژه جدید!


بلا تنه ای به هوگو میزنه و بعد از یکی شدن هوگو با دیوار، سینی چایی رو از روی کابینت برمیداره و عازم اتاق لرد میشه. دو شکاف تو دیوار پدیدار میشه و صدای هوگوی کتلت شده به گوش میرسه که میگه:

- نامرد من آبدارچی لردم نه تو ...

بلا قبل از خارج شدن از اتاق جواب میده: آره ولی این منم که بانوی محبوب اربابم نه تو! :pretty:

و در پشت سر بلا بسته میشه و هوگو با فریادی از دیوار کنده میشه و اینبار رو زمین پهن میشه. بلا راهروها و پلکان ها و سالن های متعددی رو طی میکنه و بالاخره به اتاق لرد میرسه.

برای آخرین بار دستی به موهای وزوزیش میکشه بلکه صاف بشه اما به نتیجه ای نمیرسه و بیخیال دستشو به سمت در دراز میکنه و آروم اونو باز میکنه.

در: قــــیـــ...

- خفه!

در:

بلا چشم غره ای به در میره و میگه: چته؟

- اصولا یک انسان سالم و بالغ با در حرف نمیزنه! اینو میدونستی؟

- اصولا یک در سالم و خوب صدا نمیده! اینو میدونستی؟

بلا بعد از knock out کردن در اینو میگه و بدون اینکه منتظر جواب بمونه اینبار بدون شنیده شدن صدای "قیژ" درو تا ته باز میکنه و وارد اتاق میشه اما تا چشمش به لرد میفته شوکه میشه!

عرق تمام صورت لردو پوشونده بود و صداهای آروم و نامفهموی از دهن لرد شنیده میشد.

اندر احوالات خواب لرد:

- اوه چه وسعتی! چه دید بازی! چه قدرتای خفنی داشتم و ازش بهره نبردم.

لرد اینو تو خواب میگه و شروع به حرکت میکنه میکنه. از ماهی ها و گله ی عروسای دریایی و چندی دیگر از موجودات دریایی میگذره و ... Ow! توجهش به یه نقطه ی روشن، تو اعماق تاریکی جلب میشه. تصویرو زوم میکنه و هر لحظه به اون نور نزدیک تر میشه ... نور وارد غاری میشه و لحظه ای بعد ناپدید میشه. لرد جلوتر میره تا ببینه که ماجرای اون غار چیه ...

بیرون خواب لرد:

بلا که حالا کاملا به دهن لرد نزدیک شده و گوششو تو چند میلی متری اون گرفته با شنیدن صداهای عجیب لرد میترسه و در عرض سه ثانیه چندین حرکت متفاوتو همزمان انجام میده. اول سرشو سریعا از لرد دور میکنه، دوم سینی چای با حواس پرتی از دستش پرت میشه و سوم محتوی داغ چایی رو پاش فرود میاد و فریاد بلارو به همراه میاره.

والبته عجیب نیست که لرد با وجود این سر و صداها ناگهان از خواب بپره و با دیدن بلا چندین کروشیو نثارش کنه!

ساعتی بعد:

مرگخوارا بعد از شنیدن حرفای لرد با تعجب دور هم جمع شدن و بعد از مدتی به هم خیره شدن و کف کردن از اینکه فقط براساس یک خواب باید چنین پژوهش عظیمی در جهت کشف محتویات غار و علت وجود غار و رمز نهفته در غار و دلیل حضورش تو خواب لرد(!) رو آغاز کنن، شروع به بحث میکنن!

- یعنی چی؟ ما اصن چطوری میتونیم این غار فرو رفته تو اعماق تاریکی اونم ته دریارو پیدا کنیم؟ چطور چطور؟ نه تو بگو چطور؟؟

مورفین دست لودو رو که در حین گفتن حرفاش به یقه های مورفین هجوم آورده بود از خودش جدا میکنه و میگه: آخه مگه شاره ی دیگه ای هم هشت آیا؟ به ژای اینکه غر بژنی، کار کردن یاد بگیر. بی لیاقت! حتی وژیرم نتونشتی بشی!!!

----------------------------------------------
اگه بد شد ببخشید!!! رول زدن یادم رفته!!!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سوژه جدید!


بلا تنه ای به هوگو میزنه و بعد از یکی شدن هوگو با دیوار، سینی چایی رو از روی کابینت برمیداره و عازم اتاق لرد میشه. دو شکاف تو دیوار پدیدار میشه و صدای هوگوی کتلت شده به گوش میرسه که میگه:

- نامرد من آبدارچی لردم نه تو ...

بلا قبل از خارج شدن از اتاق جواب میده: آره ولی این منم که بانوی محبوب اربابم نه تو! :pretty:

و در پشت سر بلا بسته میشه و هوگو با فریادی از دیوار کنده میشه و اینبار رو زمین پهن میشه. بلا راهروها و پلکان ها و سالن های متعددی رو طی میکنه و بالاخره به اتاق لرد میرسه.

برای آخرین بار دستی به موهای وزوزیش میکشه بلکه صاف بشه اما به نتیجه ای نمیرسه و بیخیال دستشو به سمت در دراز میکنه و آروم اونو باز میکنه.

در: قــــیـــ...

- خفه!

در:

بلا چشم غره ای به در میره و میگه: چته؟

- اصولا یک انسان سالم و بالغ با در حرف نمیزنه! اینو میدونستی؟

- اصولا یک در سالم و خوب صدا نمیده! اینو میدونستی؟

بلا بعد از knock out کردن در اینو میگه و بدون اینکه منتظر جواب بمونه اینبار بدون شنیده شدن صدای "قیژ" درو تا ته باز میکنه و وارد اتاق میشه اما تا چشمش به لرد میفته شوکه میشه و سینی چای رو زمین میفته!

عرق تمام صورت لردو پوشونده بود و صداهای آروم و نامفهموی از دهن لرد شنیده میشد.

اندر احوالات خواب لرد:

- اوه چه وسعتی! چه دید بازی! چه قدرتای خفنی داشتم و ازش بهره نبردم.

لرد اینو تو خواب میگه و شروع به حرکت میکنه میکنه. از ماهی ها و گله ی عروسای دریایی و چندی دیگر از موجودات دریایی میگذره و ... Ow! توجهش به یه نقطه ی روشن، تو اعماق تاریکی جلب میشه. تصویرو زوم میکنه و هر لحظه به اون نور نزدیک تر میشه ... نور وارد غاری میشه و لحظه ای بعد ناپدید میشه. لرد جلوتر میره تا ببینه که ماجرای اون غار چیه ...

بیرون خواب لرد:

بلا که حالا کاملا به دهن لرد نزدیک شده و گوششو تو چند میلی متری اون گرفته با شنیدن صداهای عجیب لرد میترسه و در عرض سه ثانیه چندین حرکت متفاوتو همزمان انجام میده. اول سرشو سریعا از لرد دور میکنه، دوم سینی چای با حواس پرتی از دستش پرت میشه و سوم محتوی داغ چایی رو پاش فرود میاد و فریاد بلارو به همراه میاره.

والبته عجیب نیست که لرد با وجود این سر و صداها ناگهان از خواب بپره و با دیدن بلا چندین کروشیو نثارش کنه!

ساعتی بعد:

مرگخوارا بعد از شنیدن حرفای لرد با تعجب دور هم جمع شدن و بعد از مدتی به هم خیره شدن و کف کردن از اینکه فقط براساس یک خواب باید چنین پژوهش عظیمی در جهت کشف محتویات غار و علت وجود غار و رمز نهفته در غار و دلیل حضورش تو خواب لرد(!) رو آغاز کنن، شروع به بحث میکنن!

- یعنی چی؟ ما اصن چطوری میتونیم این غار فرو رفته تو اعماق تاریکی اونم ته دریارو پیدا کنیم؟ چطور چطور؟ نه تو بگو چطور؟؟

مورفین دست لودو رو که در حین گفتن حرفاش به یقه های مورفین هجوم آورده بود از خودش جدا میکنه و میگه: آخه مگه شاره ی دیگه ای هم هشت آیا؟ به ژای اینکه غر بژنی، کار کردن یاد بگیر. بی لیاقت! حتی وژیرم نتونشتی بشی!!!

----------------------------------------------
اگه بد شد ببخشید!!! رول زدن یادم رفته!!!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.