هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 30
آفلاین
« شومینه، افکار، تاریکی، قهوه، بی تردید، چوبدستی، پیچیده، قرمز، لبخند، گرما »

شعله های قرمز رنگ ِ آتش ِ شومینه به تاریکی و سردی اتاق، نور و گرما میبخشیدند.

- به چی فکر میکنی ؟
دخترک که غرق در افکار خود بود، به خود آمد. آرام سرش را بلند کرد و به مرد جوانی که روبه رویش نشسته بود نگاهی انداخت. مرد، فنجان قهوه ای را به سمت دخترک هل داد. دختر با لبخندی از مرد تشکر کرد و شروع به نوشیدن قهوه کرد و درحالیکه خاطرات مبهمی از گذشته را به خاطر می آورد اشک از پهنای صورتش جاری شد... :

مرد سیاه پوشی، در حالیکه دستانش را دور گردن دختر حلقه کرده بود، رو به پدر دخترک با لحن تهدید آمیزی فریاد زد :
- کارو از این پیچیده تر نکن! چوبدستیت رو کنار بذار...
دخترک با نگاهی اشکبار به پدرش التماس میکرد که تسلیم نشود. اما پیرمرد تحمل گذشتن از دخترش را نداشت. بی تردید چوبدستی اش را به طرفی پرت کرد.

- آواداکداورا

و پیرمرد با چشمانی ثابت مانده بر روی دخترش با صدای مهیبی بر زمین افتاد.


_________________

آقا ماهم بازی


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۱ ۲۰:۲۳:۵۷

Those who don't believe in magic,will Never find it

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین

شومینه، افکار، تاریکی، قهوه، بی تردید، چوبدستی، پیچیده، قرمز، لبخند، گرما

- تو نمیای؟

دختر جوان، پشت به او و جلوی شومینه ایستاده بود. شومینه‌ای که به فضای سرد ِ میانشان، گرما می‌بخشید. نور شومینه، صورت مرد را روشن می‌کرد، ولی تاریکی افکارش فراتر از این‌ها بود. غمگین بود و هراسان. دلش می‌خواست چهره‌ی دخترک را ببیند. دلش می‌خواست لبخندش، روشنی‌بخش این شب ِ تار شود. ولی دختر، پیچیده در شنل ِ قرمز رنگ، این را دریغ می‌نمود.

مرد با موهای جوگندمی، کمی جلوتر رفت:
- تو نمیای دورا ؟

دختر در اعماق قلبش می‌دانست. می‌دانست که بی‌تردید، هرگز بازنخواهند گشت. می‌دانست که وقتی برای تلف کردن ندارند، اما اگر بود، دلش می‌خواست با پدر ِ فرزندش، یک فنجان قهوه بنوشد. یاد فرزندش، او را غمگین کرد. جای فرزندشان امن بود، اما آیا هرگز می‌فهمید پدر و مادرش برای چه جنگیده‌اند؟

نفس عمیقی کشید. برگشت و به مردش چشم دوخت. مردی با چوبدستی ِ کشیده، آماده برای جنگ!

لبخندی زد و بالاخره... آن شب روشن شد:
- بریم ریموس! وقتشه!
______________________________________

اهم! می‌شد ما هم پست بزنیم؟! البته ما که همه‌جا می‌تونیم پست بزنیم. فقط خواستیم بدونیم!




دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
برای ورود به ایفای نقش، داستانی کوتاه با استفاده از 10 کلمه زیر بنویسید.

کلمات جدید
شومینه، افکار، تاریکی، قهوه، بی تردید، چوبدستی، پیچیده، قرمز، لبخند، گرما

(لطفاً کلمات استفاده شده رو بولد کنید یا با رنگ دیگه ای بنویسید که مشخص باشه)




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۲

آنجلینا جانسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
مال من نه تایید شده نه رد!لطفا رسیدگی کنید.


قدم قدم تا روشنایی،از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر.
میجنگیم تا آخرین نفس!
میجنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!!
برای گریفیندور

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶
از خونه بلک ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
نسیم خنک شبانگاهی مو های پریشانش را به بازی گرفته بود و با هر وزش پرتو های نوازشش به صورت خسته اش می تابید...نفس عمیقی کشید و به انعکاس عکس ماه در انتهای دریاچه خیره شد...یک آن احساس دلتنگی سراسر وجودش را فرا گرفت...اما نه من چرا باید دلتنگ اون ترسو بشم؟اون مارو رها کرد...دوباره پشیمان از دلتنگی به قهرمان دوران کودکی اش اندیشید...رونالد ویزلی با اینکه چیزی نداشت و هیشه در پس پرده ی برادران و دوستانش مانده بود اما همیشه با شجاعتش بر قلب او حکم رانی میکرد و این رازی بود که تا ان زمان هرگز فاش نشد...به این فکر کرد که ایا قهرمانش هرگز فکر بازگشت دارد؟پاسخی نبود...
هری:هرمیون عزیز؛ایا به من حقیر اجازه ی ورود به خلوت همایونی را میدهید؟
هرمیون پاسخ داد:مسخره بازی درنیار هری...تو اجازه لازم نداری.
هری: اون برمیگرده...مگه نه؟
هرمیون: در این صورت از من یه نفرین پا ژله ای به عنوان کادوی برگشتش میگیره

تأیید شد.
البته باید اون 10 تا کلمه رو بولد می کردی یا با رنگ دیگه ای می نوشتی ولی اینبار اشکالی نداره.
دو تا ایراد بارز توی متن وجود داشت، یکی بولد کردن دیالوگ ها که توی ویرایش پست کارگاه نمایش نامه نویسی مفصل توضیح دادم.
ایراد بعدی هم این جمله ست «هری:هرمیون عزیز؛ایا به من حقیر اجازه ی ورود به خلوت همایونی را میدهید؟»
این کتابی شدن متن و استفاده از ترکیب«خلوت همایونی»، باعث شده فضای جدی متن از بین بره و حالت طنز پیدا کنه و به یکپارچگی پستت لطمه بزنه. به جز این موارد، پست خوبی بود.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۰ ۱۵:۴۷:۱۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۰ ۱۵:۵۷:۲۳

وارد نشوید

بدون کسب اجازه صریحی ازطرف
ریگولوس ارکتوروس بلک


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲

آنجلینا جانسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
یک روز قبل از بازگشت ولدمورت و پدیدار شدن نفرین شوم او در آسمان، هری در انتهای دریاچه نشسته بود.دلتنگی برای پدر و مادرش آزارش میداد.
او لازم داشت تا با یک نفر درد و دل کند که ناگهان چو وارد شد. این سوال در ذهن هری به وجود آمد که آیا او به تنهایی آمده یا نه؟و چندی پس از ورود سدریک پاسخ سوالش را گرفت.
او دوست داشت قهرمان جام آتش شود تا بتواند روی سدریک را کم کند.او پس از چند دقیقه پشیمان از آمدنش به آن جا،دریاچه را ترک گفت.

تأیید شد.
یه اشکال کوچیک که داشتی 5 بار استفاده ازضمیر «او» توی پست به این کوتاهی بود. بعضی وقتا می تونی برای قشنگتر شدن نوشته و جلوگیری از تکرار، به جای ضمیر از اسم استفاده کنی.
موفق باشی.



ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۱ ۱۳:۳۱:۴۵

قدم قدم تا روشنایی،از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر.
میجنگیم تا آخرین نفس!
میجنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!!
برای گریفیندور

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۲۷ سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۳
از خوابگاه اساتید هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 288
آفلاین
بازگشت - نفرین - قهرمان - انتها - دریاچه - ورود - پاسخ - پشیمان - لازم – دلتنگی

از درب بزرگ اصلی وارد شد. انتهای دریاچه‌ زیر نور ماه جلوه زیبایی ساخته بود. دلتنگی چندین و چند ساله اش را فراموش کرد و همچنین نفرین پنهان وجودش را. نفرینی که قرار بود با ورودش، به جایی که روزی خانه اش بود، پاسخ تمام محبت ها را با ویرانی و هرج‌مرج بدهد. و این کار لازم بود.
عده‌ای، منتظر بازگشت قهرمانشان بودند... نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند. پشیمانی را در چهره اش می دیدند؛ او خوب یاد گرفته بود احساسات اصلی اش را پنهان کند. کوییرل با قدم های استوار و چهره ای که از پس آن ولدمورت قهقهه می زد، به سمت هاگوارتز می رفت.

تأیید شد.
برای یه پست کوتاه بازی با کلمات سوژه و پردازش خیلی خوبی داشتی.اشکالات جزئی وجود داشت توی پستت که بیشتر به نظر غلط تایپی میومدن. لطفاً قبل از ارسال یکی دوبار پست هات رو بخون چون حیفه یه پست خوب رو با غلط تایپی و نگارشی خرابی کنیم.
برای مثال:

نقل قول:
نقشه ای که، ریخته شده بود تا او در هاگوارتز بپذیرند.

که درستش می شه:
نقشه ای که ریخته شده بود تا او را در هاگوارتز بپذیرند.
موفق باشی.


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۲:۳۰:۰۷
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۹ ۲:۴۰:۰۴

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۲ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
زیر نور ماه نشسته بود. انتهای جاده ای که به دریاچه ای سیاه ختم می شد. امشب از نفرین گرگینه ها ترسی نداشت. چه بهتر! اگر لازم می شد، دلتنگی اش را با چند زوزه ی بلند و دلخراش پاسخ می گفت.

از ورود دوباره اش به دنیای جادوگران پشیمان نبود. اما می دانست تا بازگشت بهترین دوستش، هیچ اتفاقی در دنیای جادوگران خشنودش نخواهد ساخت. حتی قهرمان شدن در بازی مورد علاقه اش، کوییدیچ.....


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
شبی از شب ها... بعد از سال ها...از انتهای دریاچه هاگوارتز به سطح آب آمد... مانند یک شبح زنده شده... مانند یک قهرمان. بازگشته بود تا پاسخی باشد بر همه شایعه ها. بر همه دلتنگی ها. پشیمان نبود. رفتنش لازم بود و حالا بازگشتش فرخنده. ورود او مصادف با بنفش شدن و دمیدن جانی تازه در کالبد رو به موت جهان شده بود. با ظاهری جدید. با چوبدستی ای جدید بازگشته بود. او کوییرل بود.



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد

كلمات جدید:
بازگشت - نفرین - قهرمان - انتها - دریاچه - ورود - پاسخ - پشیمان - لازم - دلتنگی










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.