بسیار سوال اندیشمندانه ایست!
اگر لرد ولدمورت مفتخر می بود که من، او باشم (عجب جلمه ای! خخخخخ) اولندش که لیلی پاتر را نمی کشتم! یا اگر هم کشتم، بچه اش را به عنوان دستیار با خودم می بردم (مثلا خیر سرمان، هری پاتر را همچون خودمان دیده بودیم که می خواستیم بکشیمش دیگر! فراموش نکنیم که ولدمورت، پیشگویی را به طور کامل نمی دانست و خبر نداشت که حتما یکی از این دو باید دیگری را به قتل برساند) و طوری تربیت می کردم که عبد و اجیر بنده باشد و هرگز به فکرش هم خطور نکند بر علیه ما کاری بکند.
دومین کاری که انجام نمی دادم، کشتار بی دلیل بود. لرد ولدمورت بنا بر نص کتاب فردی بسیار باهوش بود و افراد باهوش معمولا از عقل خود استفاده می کنند، نه زور... وقتی به جادوی سیاه تسلط داشته باشیم، با طلسم فرمان سردمداران بوقی را تحت فرمان خود در می آوریم و ملت نیز که به صورت عوام، گوسپندانی بیش نمی باشند تحت سلطه غیرمستقیم خود در می آوریم.
برای حکومت ابدی بر دیگران، کافیست وانمود کنیم قدرت دست آن هاست و وانمود کنیم که حکومت نمی کنیم! همان کاری که قرن هاست زنان در جهان انجام می دهند: تمام قدرت منزل در دست بانوانی است که به همسرشان می قبولانند مرد مقتدری است و حرف حرف شوهر جان است، ولی با سیاست حرف خودشان را پیش می برند.
با این تفاصیل، ما هم دو کاری که انجام نمی دادیم را نوشته ایم و هم دو کاری را که انجام می دادیم!