ریموس با چشمانی وحشت زده که در آن لحظه بیشتر گرگی وحشت زده و به دام افتاده را تداعی می کردند نگاه ترسانش را به حرکت آهسته بلاتریکس که نزدیک و نزدیکتر میشد دوخته بود. درحالیکه نگاهش میان نوک چوبدستی بلا و صورتش در نوسان بود بی اراده گامی به عقب گذاشت و مجددا زیر لب نالید:
- کمکم کن!
مودی با نگرانی به بلاتریکس خشمگین نگریست که شعله های خشم از چشمان شرورش زبانه می کشید. آیا باید به کمک ریموس می رفت؟ریموسی که دست چندین ساله اش بود؟
در این افکار غوطه ور بود که ناگهان موجودی کوچک و سرخ رنگ که به خودش شباهت بسیاری داشت(البته به جز دو شاخی که روی سرش روییده بود!) با صدای بلندی روی شانه چپش ظاهر شد.
پــــــــاق!وای! دیـــــــــــــــــش! دنــــــــــــگ! بــــــــــــــــــــــــــــوم!(افکت از جا پریدن مودی البته به همراه از جا در رفتن پای چوبیش و نتیجتا با مغز فرود آمدنش روی زمین!
)
ویــــــــــــــــــــــــــژژژژژژژژ!(خوانندگان عزیز دست به گیرنده های خود نزنید. این صدا ناشی از چرخش چشم مصنوعی مودی بر روی زمین است.)
بلاتریکس:
ریموس:
شیطان مودی:
مودی:
شیطان مودی خود را به کنار گوش چپ مودی رساند و با چنگکش به گوش او ضربه زد.
- آخه تو که اعصاب نداری یه صدای پاق ساده رو تحمل کنی رو چه حسابی می خوای مرگخوار شی بوقی؟
پیش از آنکه مودی (که کلیه سیارات منظومه شمسی چرخش به دور خورشید را فراموش کرده و اکنون حول محور جدیدشان که سر مودی بود می چرخیدند) بتواند پاسخی دهد صدای پاق ملایم و آهسته ای در کنار گوش راستش بار دیگر او را با تکانی خفیف از جا پراند. مودی در آن حالت تنها موفق شد موجود دیگری به شکل خودش اما با صورتی نورانی و لباسی بلند و سفید را تشخیص دهد.
مودی فرشته نگاه دلسوزانه ای به مودی واقعی که بر روی زمین افتاده بود انداخت.
- ببین با این بنده مرلین چه کردی ای گمراه؟
مودی در همان حالت زمزمه کرد:
- چچیه...کییه...چی شده...من کجام...اینجا کجاست...شما کی هستین؟چی می خواین؟ :hyp:
مودی فرشته صدایش را صاف کرد.
- ای فرزند...همانا ما وجدان بیدار تو هستیم و وظیفه داریم تا تو را از وسوسه فریبکاران برهانیم.
مودی:
شیطان مودی لبخندی شرورانه زد.
- به حرفش گوش نده...اون اومده تا تورو به راه راست هدایت کنه ولی من اومدم تا تورو گمراه کنم!
دلیل هم دارم! نگاه کن تو پست قبلی ریموس از کی کمک خواسته:
نقل قول:
لودو دستم به ردات.نجاتم بده!