1. کاری که تو تدریس گفتم انجام بدین! شما هم سعی کنید اسنیچ رو بگیرین و اینو با یک رول توضیح بدین! (20 نمره)باد سر همچون تازیانه ای به صورت لینی برمیخورد و مانع حرکت سریعش به جلو میشد. تازه یک سوم دور استادیومو چرخیده بود که صدای غرغرش به هوا بلند میشه:
- ایش واسه خودش چی فک کرده؟ مگه زنگ ورزشه مشنگاس که لازم باشه اول یه دور استادیومو بتابیم؟ خب که چی؟
لینی سرعتش رو زیادتر میکنه تا سریع تر یک دورش به پایان برسه. در همین حال شال گردنش رو هم به شدت دور صورتش گره زده بود و دماغ و دهن و همه چیش زیر شال گردن مدفون شده بود.
- میمرد از اول اسنیچو ول میداد هوا؟ پس چرا تموم نمیشه؟ این اسنیچ لعنتی کو؟ اصن چرا باید حتما اشاره میکرد که اسنیچو ضعیف کرده؟ نمیکردم ما خودمون استاد بودیم. رسما بمون توهین کرد
... عه! اینا چشونه؟
نگاه لینی لحظه ای به پایین استادیوم جلب میشه، جایی که همه ی بچه ها دور هم جمع شدن و حالا حالت نگاه تک تکشون در نظرش عجیب به نظر میرسه.
- واه واه واه! این چه طرز نگاه کردنه؟ انگار روح دیدن.
لینی با اکراه نگاهشو از اونا برمیداره و ناگهان حالت چهره ی لینی از عصبانی و غر غرو تغییر میکنه و با شوق و ذوقی کودکانه به سمت نقطه ای که پایان یک دور رو نشون میداد نزدیک میشه و با خوش حالی اطرافو نگاه میکنه بلکه اسنیچو بیابه.
اینور میره، اونور میره، اما خبری از اسنیچ نیست. چشماشو تیز میکنه و موشکافانه سرتاسر استادیومو از نگاهش میگذرونه و بالاخره برق طلایی رنگ اسنیچو میبینه. با غرور جاروشو به اون سمت هدایت میکنه و در حالیکه دستاشو دراز کرده با سرعت به سمتش میتازه.
- یوهو ... وایسا بینم کوچولو ...
لینی دستاشو دراز میکنه و هر لحظه به اسنیچ نزدیک تر میشه و درست زمانی که احساس میکنه الانه که بگیرتش اسنیچ یه تغییر جهت ناگهانی میده.
- چی شد پس؟ مگه نگفته بود هوشیاریشو پایین آورده؟
لینی با ناراحتی چرخشی میکنه و از یه ور دیگه میره دنبال اسنیچ، اما اینبار هم همون اتفاق قبلی میفته. چندین و چند بار دیگه هم این واقعه به شکلای مشابه تکرار میشه و یه بار از لا دستش میگرخه، یه بار هی اسنیچ ویراژ میده و هزاران راه و روش دیگه که فقط اسنیچ با هوشیاری و سرعت بالا میتونه انجام بده!
در همین اثنا، لینی از دو جهت به فلاکت میره. یکی از شدت سرما احساس میکنه دیگه جون نداره و از طرف دیگه هم اسنیچو برخلاف بقیه دوستاش نتونسته بگیره و روحیه شو داغون کرده. بالاخره صدای فریاد پروفسور گریفیندور اونو از تلاش بیشتر باز میداره:
- دوشیزه وارنر، فک کنم بهتره بیای پایین و این فرصتو از بچه های خوب دیگه نگیری تا شانسشونو برای گرفتن اسنیچ امتحان کنن.
لینی غرولندکنان همینطور که تو هواس فریاد میزنه: اما پروفسور من هنوز نگرفـ...
اما با برق نگاه خوفناک پروفسور، لینی از وسط به دو نصف میشه و ساکت و پژمرده پایین میاد و تو جمع نفرات قبلیش که همه از دم اسنیچو سریع گرفته بودن قرار میگیره. پروفسور گودریک بعد از فراخوندن نفر بعدی و فرستادنش به هوا، کنار لینی میاد و آهسته میگه:
- که من شبیه معلم ورزشام؟ اونقد ماهرین که نیازی به پایین آوردن هوشیاری و سرعت اسنیچ ندارین آره؟ همه مشاهده کردیم ... بعد از کلاس میمونی و جاروی همه رو خودت به تنهایی و بدون جادو، میبری و سرجاشون میذاری.
و قبل از اینکه لینی بتونه اعتراض دیگه ای بکنه، یه سمت دیگه میره و دانش آموزی که رو هواس رو هدایت میکنه و لینی رو که احساس میکنه آسمون رو سرش خراب شده رو تنها میذاره. لینی حالا دلیل نگاهای عجیب هم کلاسیاشو درک میکنه و با ناراحتی مدام تو ذهنش میگه " از کجا فهمید چی گفتم؟ :| "
2. چرا تو این سرما اومدین کلاس پرواز؟ (جواب های دندان شکن و شعارگونه امتیاز بیشتری داره!) (5 نمره)فضولیش به شما نیومده پروفسور. زدی اسنیچو واسه من تغییر دادی، تازه تنبیهمم کردی بعد اینو میپرسی که رسما بزنی تو دهنمون؟ هین؟ آخه اینه رسم پروفسوریت؟ چقد میتونی دانش آموزتو خورد کنی آخه؟
میخوای بگم غلط کردم اومدم؟ نخیر نکردم ... واسه ضایع نمودن شما هم که شده تا آخرین جلسه تو سرما میام. ایش. حالام برو کنار باید جاروهای بچه هارو جمع کنم.
3. وظیفه ی جستجو گر چیه و کلا یه توضیح در مورد جستجو گر و اسنیچ بگین! (5 نمره)اصولا فرزترین بازیکنو برای جستجوگر میذارن. چون یه جستجوگر باید سرعت و دقت زیادی داشته باشه تا بتونه اولا اسنیچ رو تو هوا تشخیص بدا و پیداش کنه و دوما به سمتش حرکت کنه و اونو به چنگ بیاره.
میشه گفت جستجوگر مهم ترین وظیفه رو توی تیم داره. چون تیمی که جستجوگرش اسنیچو بگیره 150 ( همین بود؟
) امتیاز به گروهش میده که همین میزان امتیاز در 97 درصد مواقع باعث پیروزی تیمش میشه. پس میشه گفت مهم ترین نقشو ایفا میکنه! اون 3 درصد هم مال مواقعیه که تیم خودمون اونقد زاغارت و تیم حریف اونقد قویه که شونصد تا گل بخوریم و هیچ جوره با این 150 امتیاز نتونیم برنده شیم.
اسنیچ هم همون شیء طلایی عزیزه که هرکسی از رووناشه (برگفته از "از خداشه"
) بگیرتش و مهم ترین وظیفه ای(!) که به گردنشه اینه که از چنگ چهاردست (دو جفت دست میشه چهار تا دست
) جستجوگرای تیم بگرخه و تا جایی که میتونه از دسترس اونا دور باشه و نذاره گرفتار شه.