نقد پست رینگ دوئل گودریک گریفیندورگودریک گریفیندور عزیز! ای صاحب شمشیر و کلاه! پستت از همه ی لحاظ حداقل خوب رو داره اما برای پست دوئل نوشتن خوب کافی نیست گودریک!
پستهای خوب زیادی توی مسابقه ی دوئلمون داشتیم اما خیلی ها، واقعا خیلی ها توجه نکرده بودند که لازمه پستی که برای مسابقه می نویسند نه تنها از لحاظ نوشتن که از لحاظ سوژه هم باید قدرتمند باشه، تماما هم طنز نویسها با این مشکل رو به رو بودند.. البته نه این که نوشته های جد از این نظر غنی بودند نه اینطوری نبود.
پس نتیجه ی اول اینکه چه توی دوئل، چه هر پست تکی دیگه از و همانند یک سفید اصیل و خاطرات گرفته تا هالی ویزارد و جام آتش، سوژه ی قوی انتخاب کنین، داستانی که جذاب باشه.. واقعا با "زمان برگردان" میشه داستانهای فوق العاده جذابی نوشتو از این نظر کم لطفی کردین!
مساله ی مهم دوم!
یه بار تو یه فیلمی یه دیالوگ واقعا حکیمانه و گولاخانه گفته شد که بد نیست بهش توجه کنیم! "جوک خوب و بد وجود نداره، جوک گوی خوب و بد وجود داره!" خیلی خیلی تیکه های بامزه ای توی پستت وجود داشت. اون تبلیغات، طلسم مو صاف شو که توی نقطه ی حساس به داد گودریک رسید و ... نگاه کنی اینا همشون واقعا خنده دار بودن ولی کل پستت خواننده رو توی فاز طنز و خنده نگه نمی داشت. علتشم لحن روایتت بود. با این طور ادبیات رسمی و حالت اخبارگویانه نمیشه داستان طنز روایت کرد. روایت کردن داستان طنز با ادبیات جدی وارد سبک طنز و جد میشه مثال هاشم، پستهای خانه ی گانت ها، تدریس پیشگویی من و پست دوئل تد ریموس لوپینه.
هر ادبیاتی یه جای خاصی برای خودش داره و یه کاربرد مخصوصی، البته این چیزی نیست که من به شما یاد بدم.. کاملا خودتون بلدید. مثلا اومده بودی جملات کوتاه و رسمی به کار برده بودی، رسایی و شیوایی متن بالا می رفت و سریع الانتقال میشد ولی جو و فضا رو هم به همین میزان رقیق می کرد. ادبیات اینطوری با جملات کوتاه و سریع الانتقال برای داستان کودکه! جمله های کوتاه و ساده و کم آرایه که بچه ها راحت بتونن بفهمن.. ما اینجا بچه نداشتیم، وسط رینگ دوئل بودیم.. باید ثابت می کردید که نویسنده های سطح بالا هستید.
تو پست طنز باید اصطلاحات عامیانه داشته باشیم، تکیه کلام های طنزی که توی جامعه یا برنامه های طنز رسانه ای رایج هستن رو باید به کار ببریم. این جور که ساده و روون یک داستان رو فقط نقل کنیم مثل این می مونه که کیک بپزی و همونجوری سفید و بدون تزیین ببریش مجلس عروسی! اصلا اون کیک شایستگی یک مجلس رسمی رو نداره با اون حالت..
وقتی که توی کلیات به سطح خوب می رسید، از لحاظ روایت و نوشتن صحیح داستان بعد تازه باید به جزئیات بپردازید، باید تازه اون موقع دقیق بشید توی ریزه کاری ها.. که خب به جزئیات هم نپرداختی متاسفانه..
در کل من که دلم واقعا سوخت که یه کیکی رو با این همه زحمت درست کردی و پختی و آماده کردی ولی چهارتا ریزه کاری که باعث جلوه ش هست رو نادیده گرفتی.. دفعه ی بعد به این ریزه کاری ها، به لحن روایت داستان و به سوژه به طور جدی توجه کنین.
موفق باشی!
نقد پست وزارتخانه ویلبرت اسلینکردهووم.. ویلبرت!
قابل قبول بود، دلیلشم اینه که توی پستهای یک ماموریت شلوغ با زمانهای محدود انتظار زیادی از پستها نمیره! حالا من نمی دونم تا چه حد این آشوبهای وزارتی قوانین ماموریت برشون حاکمه، ولی به هر حال واضحه که زود پست می خوره و فرصت فکر کردن زیاد نیست.
از لحاظ نگارشی، پاراگراف بندی، آغاز و پایان داستان _ با توجه به این که بالاخره نشستم و پستهای این سوژه رو خوندم!
_ هم مشکلی نداره. البته این کاملا سلیقه ایه. ممکنه کسی باشه که بگه اگه داستان اینقدر با جهش جلو نمی رفت بهتر بود..
منظورم اینه که داستان با حرکت چیزکشان(!) از آزکابان تموم میشه و دلورس تو انتهای پستش میگه که یه خر زخمی رو پیدا کرده.. اگه کمی تو ذهن خوانی پیشرفته باشیم می فهمیم که دلورس می خواسته شرایط رو برای چیزکشا سخت کنه. اینطوری که اونا برسن به لندن و ببینن خری با کمک های مرلین در کار نیست و حسابی مستاصل و بیچاره بشن، که خب خیلی عالی ایده ی مهلک دلورس رو دور زدی! واقعا جای تبریک داره!
در مجموع پستت واقعا خوب بود. فقط.. یک مقدار می تونستی از فضاسازی و توصیف استفاده کنی تا پستت از هر نظر تکمیل بشه!
راضیم ازت فرزندم.. موفق باشی!
نقد پست بازنویسی رون ویزلی که با پیام شخصی فرستادههوووم! نه.. اولا که طمانینه! رون حالا که بقیه پستها رو هم خوندم می تونم راهنمایی بهتری در اختیارت بذارم! به پست بعدی نگاه کن.. یه طنزپرداز قدیمی، لودر بگمن! !
لودو اول پستش رو به کمبودهای پستت اختصاص داده، بسیار کامل و جامع. در واقع از نظر داستانی لازم بود که تمام این ها رو توی پستت داشته باشی تا مییزان تاثیرگذاری پستت بالا بره.
مهمه که نوشته شما در روند داستان موثر باشه اینو دفعه ی قبل هم گفتم. ولی خب توی این ویرایشت فقط یه کمی پیاز داغ ماجرا رو زیاد کردی و طنزهای جالبی رو که دفعه ی قبل داشتی حذف کردی، که نیازی به این کار نبود..
گفتم که قبل از نوشتن باید به موضوعاتی فکر کنی. بیا عملا خودمون اینجا صحنه رو بازسازی کنیم!
دقت کن رون.. من یا شما یا هرکی حالا.. داریم یه تاپیکی رو می خونیم. از داستان خوشمون میاد و تصمیمی میگیریم که داستان رو ادامه بدیم. اول از همه لازمه که بدونیم چطور داستان رو باید ادامه بدیم.
اولین قدم اینه که با پست آخر هماهنگ باشیم. گاهی اوقات داستان از چندجا ادامه پیدا می کنه، مثلا تو همین سوژه ما لودو رو یه سمت داستان داریم، دلو رو یه سمت دیگه، آزکابانیا یه طرف و ایوان یه طرف دیگه و هوووم! خیلی زیاد شخصیت داریم!
آخرین صحنه ای که اون شخصیت مورد نظرمون تو داستان هست رو در نظر میگیریم و براش یه برنامه ای میریزیم بسته به خلاقیت و ابتکار و هر ایده ای که تو ذهنمون داریم!
ایوان باید بره به ولدمورت خبر بده.. چطور این کارو می کنه؟ وقتی خبر می ده چه اتفاقی میوفته؟ تصمیم ولدمورت چیه!؟ این ها رو باید بگی تا داستانت به یه جایی برسه و گرنه داستانت اصلا جلو نرفته و تاثیرگذار نیست.
توی پستهای بعدیت این مراحل رو پیاده کن ببینم چطور انجامش میدی!
تا بعد.. موفق باشی!