محفل:تق تق تق تق تق...
جیمز همون طوری که با مشت به در میکوبید فریاد زد:بیا بیرون مرتیکه مفنگی!بیا بیرون لکه ننگ!بیا بیرون نارگیل!کل خونه رو بو برداشت چی داری اون تو میسوزونی؟جیـــــــــــــــــــغ!
مورفین و لودو دست از کتک کاری مجدد برداشتن و به هم نگاه کردن.به نفع هر دوشان بود که محفلی ها از چیزی بویی نبرن.لودو که نفسش کم کم داشت توی مرلینگاه تنگ و بد بوی محفل میگرفت یقه مورفین رو گرفت و گفت:ببین خارخاسک،من تبدیل به مگس میشم و میزنم از اینجا بیرون.تو هم یه کلکی سوار کن و فرار کن!مفهومه؟
مورفین سعی کرد دست لودو رو از یقه اش جدا کنه اما در توانش نبود،برای همین منصرف شد و گفت:اولندش خارخاشک هیکلته خرمگش!دومندش با دایی ارباب درشت شحبت کن.شومندش تو تبدیل به مگش بشو،بقیه اش با من!
لودو فرصت را هدر نداد و سریعا به شکل مگس در آمد و از مرلینگاه بیرون زد.بلافاصله مورفین هم در را باز کرد و به بیرون پرید.اما چون در را ناگهانی باز کرده بود مشت جیمز که متوجه باز شدن در نشده بود به وسط صورتش اصابت کرد.
تق تق تق تق بووووووومب...!
مورفین:آآآآآآآی پشرک شه مرگته؟دماغمو خرد کردی.میدونی الان شقدر هژینه ژراحی پلاشتیک گرونه؟
مورفین این را گفت و به دنبال لودو که به صورت مگس در هوا ویراژ میداد شروع به دویدن کرد.
...آهای کجا داری میری مفنگی؟پس اطلاعات مرموزت چی میشه؟
مورفین اشاره ای به مگس کرد و گفت:مگه کورین؟یه اژدها شاخ دم مژارشتانی تو خونه اشت.وایشین من فراریش بدم!برین کنار!
مورفین این را گفت و به همراه مگس از خانه خارج شد. دامبلدور چند ثانیه نگاه مورفین را که شلنگ تخته کنان از خانه دور میشد را نگاه کرد و بعد در را بست.آهی کشید و گفت:فرزندان من،برای اینکه از این به بعد خودمون رو سرکار نذاریم،توصیه میکنم برای این در صاب مرده یه چشمی بیذاریم.هرکی که از راه میرسه رو راه ندیم داخل!
وقتی حسابی از محل محفل دور شده بودن،لودو به حالت عادی برمیگرده و میگه:خیلی خب دایی ناخلف ارباب،بیا زودتر آپارات کنیم تا کسی نیومده.گرچه با شاهکاری که تو زدی و نقشه رو به فنا دادی...مرلین بگم چیکارت نکنه!
مورفین که حوصله غرغر شنیدن نداشت گفت:امیدوارم با همون مرلین محشور بشی!
لودو این حرف مورفین را نادیده گرفت و لحظه ای بعد هر دو غیب شدند.
کنار مرلین و بلا:...خیلی خب مرلین تو میتونی.من مطمئنم تو میتونی!
مرلین سرفه کوتاهی زد و سعی کرد و پیدا کردن تمرکز کن که ناگهان مورفین و لودو با دو صدای پاق مانند روی سر مرلین خراب شدند!
مرلین که پاش زیر بدن لودو جا مونده بود میگه:این آپارات فکر کی بود؟پدرش رو در میارم.پام شکست.
همین که هر سه نفر از روی زمین بلند شدند دری محکملود رو به بیرون باز شد و صورت لودو را مورد عنایت قرار داد!
ساحره ها یک به یک از در خارج شدند و نگاهی بهم انداختن.بعد لینی قولنج انگشتهایش را شکست و گفت:بدون ما جشن گرفته بودین؟یکی طلبتون!
بلا با ناراحتی از اینکه موفق نشده بود به وسیله مرلین تنهایی موضوع رو حل کن گفت:معلوم هست کجا بودین؟
...مجبور شدیم حساب یه گروه از خود راضی رو بگیریم.مهم نبودن،ولی به هر حال حالتون رو میگیریم تک خورا!
...خب حالا باید چیکار کنم؟نقشه کجاست؟
همین که مورفین به صورت
در آمد لودو پرید وسط حرفش و گف:نقشه رو فراموش کنین.زیادی گنگه.پیشنهاد میکنم بریم جایی رو بگردیم که بیشتر از همیشه با مو سر و کار دارن.
لینی:کجا،موسسه کاشت مو؟
بلا با ناراحتی سر تکون میده و لوو بر خلاف اون فریاد میزنه:آرایشگاه بابا آرایشگاه!اونجا خیلی زیاد با این جور وسیله ها سر و کار دارن!زود باشین بریم از اونجا شروع کنیم.باقی اتفاقات رو توی راه براتون تعریف میکنم!