1. به نظرتون هرمیون کارای گروه ت.ه.و.ع رو به چه شکل ادامه داد؟ (5 امتیاز)هرمیون بعد از اینکه دید تو کل هاگوارتز نهایت تلاششو کرد و تنها نتیجه ای که گرفته بدبین شدن همه نسبت به دابی بوده، تصمیم گرفت کاری کنه که بچه ها از وقتی خیلی کوچیکن با جنای خونگی آشنا بشن و خلاصه از همون طفولیت شستشو مغزی شون بده!
هرمیون دابی رو برد به یه یتیم خونه که کلی بچه ی زیر شیش سال توش بود و طی چهار سال بهشون آموزش داد که جن خونگی باید آزاد باشه!
این نسل رفتن هاگوارتز. تا رسیدن اونجا، تحت تاثیر محیط قرار گرفتن و همه چی یادشون رفت و باز همون شد که بود.
هرمیون بعد از این حرکت نا موفق،مدتی دابی رو میذاش رو شونه هاش و تو خیابون چرخ میزد و اعلامیه میداد دست مردم. ولی یه روز یه مرد مسنی گرفتش و بعد از یه قصه ی طولانی، دابی رو هم خر کرد حتی!
دابی هم با چشمای مملو از اشک گفت " هر کسی را بهر کاری ساختند" و رفت.
هرمیون هم این اتفاق توی روحیه ش اثر منفی گذاشت و از اون لحظه بیخیال شد و فعالیتاشو زیرزمینی ادامه داد با گروهش که متشکل از خودش و عله بود... بله بله. رون نبود. همون طور که تو کتاب دوم نوشته شده، ویزلیا دوس داشتن یه جن خونگی داشته باشن. در نتیجه رون طرفدارشون نبود.
هنوزم سخنان پراکنده ای در مورد فعالیتاشون شنیده میشه... ولی دیگه اونقدرا خبری ازشون نیست. میدونی، هرمیونم دیگه از این وضع خسته س! می فهمی؟!
2. تاریخچه ی زندگی جن های خونگی از گذشته تا به الان رو شرح بدین!(10 امتیاز)گذشته های خیلی دور، جایی در اعماق یه جنگل تاریک، سرزمینی بود که سرزمین جنون نام داشت. هر کسی این اسمو یه جور می خوند. بعضی ها می خوندن سرزمین جُنون. چون هر کس می رفت اونجا وقتی بر می گشت راجع به جن حرف میزد و می گفتن دیوونه شد. بعضی ها هم عقلشون می رسید و می خوندن سرزمین "جِنون" و میدونستن که اون "ون" نشانه ی جمعه!بله.
حالا به هر حال. جن های مختلفی از جمله جن های خونگی، جن های معمولی و جن های خاکی اونجا زندگی می کردن واسه خودشون.
جن های خونگی وظیفه ی تمیز کردن شهر رو بر عهده داشتن. جن های معمولی مقام های اداری رو داشتن و جن ها خاکی هم باغبون و نقاش و اینا بودن! جن های عالی رتبه هم که خب رهبر کل جن ها بودن.
یه روز یکی که حرف های ملت که در مورد زندگی اجنه توی اون سرزمین بودو شنید. رفت اونجا. از دروازه رفت تو. بعد که حقیقتو دید و اومد بیرون، یادش رفت دروازه رو درست ببنده!
تا قبل از این اتفاق کسی از وجود جن خبر نداشت.
این شد که چن تا جنا اومدن بیرون. جن ها خاکی و جن ها معمولی دویدن سر خیابون و دربست گرفتن و این شد که خوش و خرم بین مردم زندگی کردن. اما جن های خونگی جغرافیاشون ضعیف بود و تو جنگل گم شدن.
درست در مرز مردن از گشنگی بودن که یه جادوگر پیداشون کرد. اونا هم که با محبت. احساساتی. آخی
خودشونو مدیون دیدن و تصمیم گرفتن به طرف خدمت کنن. ولی خب کاری جز تمیز کاری بلد نبودن. پس تمیز کار شدن. بعد نسل های بعدیشون دیگه از اون یه خونه اومدن بیرون و همه جا پخش شدن و هنوز هم روی عادت اجدادشون تمیز کاری میکنن
چه با محبت
اهم... وظیفه شونه! ببخشید، یه ثانیه رگ مادریم زد بالا!
3. از چه زمانی دنیای جادوگری و ساحرگی، از دنیای مشنگ ها جدا شد؟ دلیل این جدایی چی بود؟ (10 امتیاز)حقیقتا زمان قدرت گرفتن مغول ها بود. اون زمان مغول ها به همه ی کشور ها حمله می کردن. اوج ترس و وحشت و اینا بود.
جادوگرا به طور غریزی و به شیوه ی خودشون و با جادو از خودشونن دفاع می کردن. ولی مشنگا خیلی راحت شپلخ می شدن.
اون تعداد کمی از مشنگا که جادو کردن جادوگرا رو میدیدن شروع میکردن به پخش کردن این حرف که اونا غیر طبیعی و خطرناکن.
و در نتیجه جادوگرا خیلی مورد آزار و اذیت قرار می گرفتن.
پس تصمیم گرفتن یه مقر برای خودشون درست کنن و با جادو ازش محافظت کنن.
و از اون موقع دیگه جادوگرا و مشنگا دور از هم زندگی میکنن.
4. وزارت سحر و جادو در مقابل چه چیزهایی باید از دنیای جادوگری و ساحرگی حفاظت کنه؟ 2 تا مثال بزنین! (5 امتیاز)اولین چیز مشنگ ها هستن!
اصن آقا سوالی که من دارم اینه که چرا ما باید جامعه مونو از مشنگا قایم کنیم؟ چرا اونا نباید اونقدر از ما بترسن که جامعه شونو از ما مخفی کنن؟ یه مسئول بیاد و پاسخگو باشه
مشنگ ها نباید باعث بشن آزادی جادوگرا گرفته بشه! چه وضعشه!
و دومین چیز مربوط به جامعه ی خودمونه... اژدها ها!
آقا اژدهاها خیلی خطرناکن!
من اصلا دلیل وجودشونو درک نمیکنم هلگایی
__________________
خسته نباشید اســــــتاد!