هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
تازه وارد هافلپاف

تکالیف:

I. یکی از تصاویر سمت چپ یا راست زیر را انتخاب کنید و در مورد آن یک رول بنویسید. مسیر آینده کلاس و تدریس های جلسات بعد را مشخص کنید. انتخاب کنید که دوست دارید جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت چپ داشته باشید یا راه های مقابله با جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت راست داشته باشید:

به انسان های زیادی که در بیرون قصر منتظر بودند،چشم دوخته بود.این همه مشنگ شاهد تاجگذاری پرنس محبوبشان بودند.بیشترشان پرنس جرج را فردی با موهای سیاه و گوشه گیر می پنداشتند.فردی با هنرهای عجیب و غریب.ولی هیچکدامشان نمیدانستند این تاجگذاری چقدر مهم است.اولین پادشاه جادوگر.آن هم نه هر جادوگری بلکه یک جادوگر سیاه.پرنس جرج در این سالها سعی کرده بود از جادویش بعنوان کمکی برای مردم استفاده کند اما بازهم او به مشنگ ها علاقه زیادی نداشت.
صدای زیر مردی او را از جا پراند:
-ادگار!تاجگذاری داره شروع میشه.باید بیای.
-الان میام.برو و منتظر من باش.

این مهمترین تاجگذاری روم شرقی بود.باید به بهترین نحو انجام میشد.





II. برای انسان های نامتقارن چندین خصوصیت ذکر شد. در مورد یکی از این خصوصیت ها یک رول بنویسید.(15 نمره)

یک مرد ردا پوش از هیچ کجا ظاهر شد.برای لحظه ای با گیجی به اطراف نگاه کرد تا اینکه فهمید در کجا ایستاده، کوچه ی دیاگون.
ردایش را تکاند.چند لحظه تمرکز کرد و ناگهان غیب شد.

------------------------
چند دقیقه بعد در یکی از مغازه های دیاگون:

-بله قربان.اون 30 سیکل ــه...اون 3 گالیون...بله بله...اون...داخل گاو صندوق هست...چی؟نه نه!

مرد پیر از پشت پیشخوان با زحمت بیرون آمد و به داخل گاو صندوق با تعجب خیره شد.

-اون همینجا بود.من مطمئنم!
-بله آقای بلازانی.اون اینجا بود

هیکل ردا پوش بار دیگری خود را ظاهر کرد.دستی به ریش پرپشتش کشید و به خریدار خیره شد:

-اگه میخواین صدمه نبینید بهتره از اینجا برید.

خریدار با سرعت از مغازه خارج شد.
فروشنده پیر که ظاهرا نامش بلازانی بود با عصبانیت به هیکل ردا پوش گفت:

-چی میخوای گریندل والد؟
-تمام چیزهای ارزشمندتو.این یک خرید به سبک سیاهه یا به شکلی دیگه...

به بلازانی نزدیکتر شد و گفت:
-سرقت مسلحانه.بلازانی اگه جونتو دوست داری درآمد امروزتو به من بده.

و دستش را دراز کرد.بلازانی با تمام شجاعتش گفت:

-نه گریندلوالد.اول به من بگو چطوری اونو برداشتی؟اون 900 گالیون می ارزید.

گریندلوالد درحالی که چوبدستیش را از جیب ردایش بیرون میکشید گفت:

-غیب شدن بلازانی.حالا پولتو بهم بده!


III.منظور از انسان های های متقارن و نامتقارن در درس چه بود؟ ( نمره اضافی)

نامتقارن:جادوگران.
متقارن:مشنگان!


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۵۲ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
طبق اعلامیه ای که در راهروی اصلی هاگوارتز نصب شده بود:
نقل قول:

آنتونین دالاهوف:
برای زنده نگه داشتن یاد پرفسور اسنیپ، کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه در دخمه اسلایترین برگزار میشود.


دانش آموزان همه متعجب بودند و اکثرا رنگ به رخسار نداشتند، غیر از دانش آموزان اسلایترین که با آن دخمه تنگ و تاریک به خوبی آشنا بودند. خورشید به اینجا راهی نداشت و نفس ها سنگین و چشم ها تیره و تار بود. پنج دقیقه به شروع کلاس مانده بود و زمزمه های فراوانی در کلاس شنیده میشد:...

دختری که موهایش قهوه ای بود و عینک زیبایی به چشم زده بود، آرام خود را به پسری که در کنارش نشسته بود و هیکل درشتی داشت نزدیک کرده بود تا به این طریق احساس آرامش بیشتری پیدا کند و آرام به آن پسر گفت:
_ شایعه هایی که درباره دالاهوف میگن درسته؟

آن پسر که بنظر نمیامد زیاد متفکر باشد و بیشتر شبیه کسانی بود که بازوان قویتری از مغرشان دارند با تعجب گفت:
_ نمیدونم. مگه چی میگن؟

دختر:
_ همینکه خیلی منزویه. چشماش سیاهه. با پاچه خواری زمانی به مدیریت هاگوارتز رسیده بوده. هیچکس دوستش نداره و ...

دختر حرفش نیمه تمام ماند، سایه ای بالای سرش آمد و پسر درشت هیکل کنارش از شدت ترس بنفش رنگ شد و مدام با چشم به دختر اشاره میکرد. دخترک سرش را برگرداند و وقتی دالاهوف را بالای سرش دید جیغ کشید. دستان دالاهوف به طرف دخترک دراز شد و نفس های دانش آموزان در سینه حبس شد اما اتفاقی برعکس چیزی که فکر میکردند، افتاد. دالاهوف منفور، شانه های دخترک را لمس کرد و گفت:
_ آروم باش، دختر!

دخترک که زبانش گرفته بود، آرام گفت:
_ پرفسور..من..اصلا..نفهمیدم..شما..کی..وارد..شدید..فقط..شایعه هایی..هست..که...

دالاهوف از دخترک دور شد، بطرف میز تدریس رفت و همینطور که پشتش به دختر بود گفت:
_ میدونم. من اصلا وارد نشدم! همینجا بودم. منتها غیب شده بودم. اما در مورد شایعات،خیلی هاشون برگرفته از واقعیات هستند ولی خیلی هاشونم نه! این چیزهایی که تو به دوستت میگفتی رو بهتر از هر کسی خودم میدونم و البته هر کدوم جوابی دارند که جاش اینجا نیست ولی فقط در یک مورد در این جلسه یعنی جلسه اول نیاز میبینم یه توضیحی بهت بدم.

در مورد اینکه گفتی با پاچه خواری مدیر هاگوارتز شده بودم، باید بگم مدیریت من در قدیم به پاچه خواری ارتباطی نداشت. اصولا سیستم اینطور بود که هر زمان هاگوارتز به مدیر نیاز داشت، مدیر جدید اضافه میشد و آن زمان به مدیر اطلاع رسانی و خبر نیاز بود که کسی جز من اینکار را نمیکرد و بنابراین مدیر شدم. همیشه گفتم که مدیریت بینهایت برایم جاذبه داشت ولی پاچه خواری ربطی به این قضیه نداشت.

صاحب اصلی هاگوارتز هری پاتر است و جالب است برایت بگویم که در گفتگوهای مخفیانه بین مدیران، زمانی بشدت علاقه داشته که من را از هاگوارتز اخراج کنند و حتی از بقیه خواسته بود اگر بهانه ای داشتند هیچ قصوری در این قضیه نکنند، بنابراین تعریف از او باعث مدیریتم نشد.

من و هری پاتر غیر از چندین جغد که آن هم کاری بوده و البته بعد از مدیر شدن تبادل شده نه قبل از آن، هیچ رابطه دیگری از آن زمان با یکدیگر نداشتیم. او به کارهایش در وزارت سحر و جادو مشغول است و من هم به کارهایم در اینجا. حتی در حال حاضر هیچ کدام نمیدانیم که دیگری زنده است یا مرده.

در نهایت من خودم از مدیریت استعفا دادم در حالی که جا برای مدیریتم بشدت وجود داشت چون مثل الان دو سه مدیر فعال بیشتر نداشتیم... البته منظورم این نیست که با یه بچه پیامبر روبرو هستید، نه من هم خصوصیات بدی دارم که به مرور خودتون متوجه میشد، منتها خارج از هاگوارتز هر کس با من آشنا شده معمولا شخصیت منفوری برایش نبودم... اما در هاگوارتز اگر هم منفور باشم اشکالی نداره، از یه مرگخوار انتظار دیگه ای نمیره

بگذریم، یه چیز دیگه، دوست ندارم به من بگید پرفسور! همون آنتونین کافیه. خب تا اینجا با شخصیت کسی که قراره یه ترم باهاش درس جادوی سیاه رو پاس کنید بیشتر آشنا شدید و البته قرار نیست این صحبت ها یکطرفه باشه، ممکنه حرف های من خودخواهانه باشه و هر کدوم از شما میتونید در جغدهایی که بعدا برای انجام تکالیف در همین کلاس میفرستید به صراحت از من یا نحوه تدریسم انتقاد کنید و اگر حرف نادرستی زدم اصلاح کنید هر چند ترجیح میدم کلاس بیشتر در مورد جادوی سیاه باشه تا شخصیت من.

مهم نیست چه کسی چه درسی رو تدریس میکنه و اون شخص چقدر بیخوده یا خردمند، مهم اینه درسشو خوب بلد باشه بده. از اینا که بگذریم میرسیم به موضوع اصلی و درسی که ما همه اینجا براش جمع شدیم یعنی جادوی سیاه یا در واقع دفاع در برابر جادوی سیاه. ممکنه خیلی از شماها فکر کرده باشید دلیل اینکه من سعی میکنم عبارت "جادوی سیاه" رو پررنگ کنم و "دفاع در برابر اون" رو کمرنگ کنم علایق شخصی و مرگخورانه مه. نه اینطور نیست، دلیل اصلیش چیزیه که در اولین سوال تکالیف، متوجه میشید. شاید این حرف ها خسته کننده شد ولی برای جلسه اول لازم بود که گفته بشه.

اما، برای تدریس بهتره از اینجا شروع کنیم که اصلا با جادوی سیاه آشنا بشید و بدونید چیه. چون تا چیزی رو نشناسید نمیتونید در موردش اظهار نظر کنید یا در مقابلش از خودتون دفاع کنید. از شناخت نترسید. از شنیدن حرف های مخالف نترسید. حرف ها را گوش کنید و حتی اگر درست بودند تغییر رویه بدید. حتی از شناخت جادوی سیاه نترسید. اگر بخواهید در مقابل چیزی از خودتون دفاع کنید لازمه ش اینه که اون رو خوب بشناسید. این کار خیلی مفیدتره تا یه جا قایم بشید و منتظر بشید یکی ازتون در مقابل چیزهای بد دفاع کنه. در این کلاس بهتون ماهی نمیدم، ماهی گیری یاد میدم!

یکی از دانش آموزان اسلایترین با خنده و استهزا گفت:
_ آنتونین، ماهیگیری کار مشنگ هاست

آنتونین: اوکی عزیزم ببند! ...
خب، پس اول ببینیم جادوی سیاه چی بوده و از کجا بوجود اومده.
از وقتی هر چیزی بوجود میاد یا به تعبیر دینی خلق میشه، نمونه های نامتقارن هم حتما در بین آن ها وجود خواهد داشت. از تولید چوبدستی جادوگری و جاروی پرواز بگیر تا انسان ها. هزاران سال پیش زمانی که هنوز انسان به این شکل مدنیت پیدا نکرده بود و شهرنشین نشده بود و اغلبا شکارچی بود و در حیات وحش میزیست، انسان هایی متوجه شدند که قابلیت هایی دارند که بقیه ندارند. متوجه شدند نامتقارن هستند! اصطلاحا چپول هستند!

مثلا بقیه انسان ها باید خود را به نحوی در بین سبزه ها مخفی میکردند تا حیوانات آن ها را نبینند و بعد بتوانند آن ها شکار کنند ولی بعضی از انسان ها مثل کاری که من در اول کلاس کرده بودم، به راحتی خودشان را غیب میکردند و هر حیوانی را میخواستند شکار میکردند. این قضیه اینقدر محدود نماند چون دامنه اش فقط به این خصوصیت غیب شدن محدود نشده بود. در واقع حد نامتقارن ها به بینهایت میل میکند.

خیلی خصوصیات وجود داشت. چند نفر بودند که میتوانستند در جا، غیب و ظاهر شوند.# چند نفر بودند که زمان را به جلو یا عقب برمیگرداندند! چند نفر بودند که میتوانستند پرواز کنند! چند نفر بودند که میتوانستند تا هر وقت دوست دارند در عمیق ترین قسمت های آب شنا کنند. چند نفر بودند که میتوانستند هزاران سال عمر کنند! چند نفر بودند که میتوانستند به شکل جانوران دیگر دربیایند و اصطلاحا جانورنما بودند.

...چند نفر بودند که میتوانستند ذهن جانداران را بخوانند و حتی با آن ها رابطه برقرار کنند. مثلا کلاغی را به جایی بفرستند و چشمان او چشمان خودشان بشود و متوجه بشوند که در آن جا واقعا چه اتفاقاتی میفتد. بعضی از ضرب المثل های ما هم نادانسته از همین قضیه سرچشمه میگیرد. مثلا همین اصطلاح "یک کلاغ چهل کلاغ و خبر رسانی کلاغ ها".

طبیعی است که در آن زمان نه تنها انسان های نامتقارن حتی انسان های متقارن و طبیعی هم نظام خاصی نداشتند ولی به مرور که همه چیز در بین انسان ها نظام مند شد. به مرور که شهرها پدید آمد و هر کس در جایی ساکن شد. عده ای که این خصوصیت از اجدادشان به آن ها منتقل شده بود گروه هایی را برای خود تشکیل دادند. گروه هایی که البته دوست نداشتند انسان های عادی عضو آن ها بشوند چون انسان های عادی و متقارن انسان های نامتقارن را به چشم بدی نگاه میکنند.

انسان های نامتقارن یا در واقع معادل آن را که از این به بعد به کار میبریم یعنی جادوگران، برای اینکه انسان های عادی یا در واقع معادل آن را که از این به بعد به کار میبریم یعنی مشنگ ها، به آن ها نزدیک نشوند آن ها را از این قابلیت های خود میترساندند و حتی غلو میکردند. مثلا اسم قدرت هایشان را گذاشته بودند جادوی سیاه و میگفتند کسانی که جادوی سیاه بلدند "شیطان" هستند و میتوانند در بدن بقیه حلول کنند یا آن ها را بدرند یا از آن ها سو استفاده کنند.

جادوگران کم کم از بقیه جدا شدند و برای خود محل های خاصی درست کردند مانند همین هاگوارتز که ما در آن هستیم. نکته جالب این بود که حتی جادوگران توانستند قدرت هایشان را بهبود ببخشند و اگر به جایی در درس که این علامت # را به کار ببردم برگردید بهتر متوجه منظورم میشوید. فرضا منظورم این است که بعضی جادوگران توانستند نه تنها در جای خود، بلکه در فواصل طولانی غیب و ظاهر شوند. حتی بین چندین شهر یا کشور! نکته جالب تر اینکه جادوگران این قابلیت های خود را در بین خود به اشتراک گذاشتند و در نتیجه در حال حاضر در هاگوارتز شما یاد میگیرید همه این کارها را با هم انجام دهید.

البته در بین جادوگران یا در واقع انسان های نامتقارن باز هم نمونه های نامتقارن وجود دارد! و این از عجایب آفرینش است. همانطور که گفتم حد نامتقارن ها به بینهایت میل میکند. خلاصه، جادوگران در هاگوارتز ساکن شدند و جادوگران متقارن در گروه هایی به نام گریفندور، راونکلاو و هافلپاف گروهبندی شدند. گروه هایی که لازمه عضویت در آن ها شجاعت، هوش و پشتکار بود.

اما طرف حساب ما یعنی جادوی سیاه، جادوگران نامتقارن! در گروهی به نام اسلایترین ساکن شدند. گروهی که سرکرده آن ها اسمش سالازار اسلایترین بود. گروهی که اعتقاد داشت وقتی قدرت بیشتری از بقیه داری چرا آن را محدود کنی و از آن استفاده نکنی؟ چرا انسان های معمولی یا همان مشنگ ها را برده خودت نکنی و از آن ها سو استفاده نکنی؟! اینطور بود که جادوی سیاه بوجود آمد و کسانی که علیه آن بودند نیز طبیعتا بوجود آمدند.

اینطور بود که در نهایت به اینجا رسیدیم.
اما نکته ای که از همه چیز مهمتره:
این توضیحاتی که در مورد جادوی سیاه و فلسفه پیدایش آن و گروه اسلایترین دادم اجباری نیست! منظورم اینه لزومی نداره شما جادوی سیاه را بلد بشید یا دوست داشته باشید و لزوما همچین طرز تفکری داشته باشید. این برمیگرده به ذات شما! و البته همنشینان شما!
کسی میتونه جادوی سیاه رو یاد بگیره و با اون به آدم های خوب کمک کنه و آدم های بد رو به سزای اعمالشون برسونه و نذاره بقیه رو اذیت کنند و کسی هم میتونه درنده ترین موجود زمین بشه با استفاده از این قدرت.

لزومی نداره هر کس جادوی سیاه رو بلده شیطانی باشه!! کسانی هستند که بدون دانستن ذره ای جادوی سیاه، بر مسند قدرت انسان ها هستند و طوری با مردم خودشان برخورد میکنند که هیچ جادوگر سیاهی در طول تاریخ این کار را نکرده. گاهی انسان های عادی بسیار بی جنبه تر از جادوگران سیاه هستند و البته اگر جادوگر سیاهی بر مسند قدرت بشیند بسیار خطرناکتر است چون یک انسان معمولی ممکن است بنا به هر دلیلی از قدرت خلع شود یا ترور شود یا بمیرد ولی یک جادوگر سیاه قدرت هایی دارد که بقیه تصورش هم نمیکنند.

مخلص کلام اینکه، راه ادامه کلاس را شما تعیین میکنید با انجام تکلیف شماره I. در این تکلیف انتخاب میکنید که در ادامه کلاس به خود جادوی سیاه بپردازیم یا راه مقابله با آن. در واقع کمرنگ کردن کلمه "دفاع" در مقابل "جادوی سیاه" بهمین دلیل بود. تا شما انتخابتان را بتوانید بدون جبهه گیری انجام دهید. این جلسه بیش از حد طولانی شد و البته برای جلسه اول ناگزیر بود. سعی میکنم در جلسات بعدی خلاصه تر باشه چون خودم هم عاشق خلاصه نویسی هستم.



تکالیف:

I. یکی از تصاویر سمت چپ یا راست زیر را انتخاب کنید و در مورد آن یک رول بنویسید. مسیر آینده کلاس و تدریس های جلسات بعد را مشخص کنید. انتخاب کنید که دوست دارید جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت چپ داشته باشید یا راه های مقابله با جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت راست داشته باشید: (15 نمره)

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده










II. برای انسان های نامتقارن چندین خصوصیت ذکر شد. در مورد یکی از این خصوصیت ها یک رول بنویسید.(15 نمره)
برای الهام گرفتن، میتوانم دو فیلم Prince.of.Persia و شن های زمان که اتفاقا به کشورمان هم ربط دارد:
تصویر کوچک شده


و فیلم بشدت هیجان انگیز و رویایی Jumper را به شما معرفی کنم:
تصویر کوچک شده






III. منظور از انسان های متقارن و نامتقارن در درس چه بود؟ ( نمره اضافی)




چند نکته در مورد تکالیف:
_ خلاصه نویسی بشدت توصیه میشود و علنا در جریان باشید که از دید من، این قضیه فاکتور مهمی است و برای رول نویسی نمره دارد. همینطور زیبایی ظاهری هم مهم است و البته مهم تر از همه خلاقیت شماست. شاید حتی هر چه نامتقارن تر باشید نمره بیشتری بگیرید!

_ مهلت ارسال تکالیف تا زمان فرستادن پست بعدی تدریس میباشد. یعنی اگر پست انجام تکالیفتان پس از ارسال پست جلسه دوم توسط من باشد به موجب قوانین مدرسه حتی اگر بخواهم نمیتوانم نمره ای به شما و طبیعتا گروهتان بدهم.

_ عرف و حدود را رعایت کنید. همه چیز را نمیشود مکتوب کرد. اگر بخواهم مثال بزنم: صحبت های خارج از عرف و موازین نکنید، خیلی نامتقارن هم نشوید! سو استفاده از صحبت های آنتونین نکنید! نگید چون گفتی نامتقارن بودن خوبه پس من سفید میدم تکالیفمو و خیلی با خلاقیت هستم، اینکار را یک بار یک دکتر مشنگ به نام شریعتی کرده و خز شده قضیه
خلاصه بعدا گله ای نباشد. عرف سایت و کلاس و موضوع کلاس را رعایت کنید.

فرت



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
درود

کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه در این ترم، توسط پروفسور دالاهوف در تاریخ های زیر برگزار خواهد شد:

نقل قول:
دوشنبه، 16 تیر؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)
دوشنبه، 30 تیر؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)
دوشنبه، 13 مرداد؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)
دوشنبه، 27 مرداد؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)
دوشنبه، 10 شهریور؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)
دوشنبه، 24 شهریور؛ دفاع در برابر جادوی سیاه (آنتونین دالاهوف)



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
1. تفاوت تبدیل شدن یک گرگینه به گرگ با یک انسان جانور نما در چیست؟

اولا که یک گرگینه با خواسته ی خودش و هروقت که دلش بخواد نمیتونه تغییر شکل بده و از انسان به گرگ تغییر قیافه بده. بلکه این تغییر اجبارا و خارج از خواسته ی جادوگر یا ساحره، روز چهاردهم ماه که ماه کامل میشه رخ میده و تبدیل به گرگ میشه.

در حالیکه یک انسان جانورنما، با میل و خواسته ی خودش و هروقت که عشقش بکشه میتونه امر کنه و به شکل جانور در بیاد.

دوما وقتی کسی گرگینه باشه، وقتی تبدیل به گرگ میشه تمام تفکرات انسانی و اختیار و کنترل خودشو از دست میده و بدون قدرت تمرکز و تفکر به هرکسی که سر راهش قرار بگیره میتونه آسیب برسونه، حتی عزیزترین کسانش!

اما یک جانورنما در حالتی که تبدیل به جانورنما شده همچنان قدرتای ذهنی خودش رو داره و کاملا مسلط و آگاه به وضعیت خودشه و به اختیار خودش هرکاری که میخواد رو میتونه انجام بده یا نده.

2. گاز گرگینه به چه علت خطرناک است؟

وقتی گرگینه گازت میگیره دو حالت وجود داره! یا اونقد گرگه بهت حمله کرده که دیگه جونی برات نمیمونه و جان به جان آفرین تسلیم میکنی، یا اینکه زنده میمونی!

در حالت دوم، یعنی حالتی که زنده بمونی، به کمک اون قسمتی که توسط گرگینه گاز گرفته شده، بزاق دهن گرگینه وارد بدن آدم میشه و به اصطلاح به این بزاقه میگیم سم وارد بدن طرف میشه و همین باعث میشه بیماری گرگینگی(!) به آدم انتقال پیدا کنه.

اینجاس که ما هم خودمون تبدیل به یک گرگینه میشیم و روزایی که ماه کامل میشه علاوه بر اینکه درد زیادی رو برای تبدیل شدن به گرگ متحمل میشیم، تازه به دلیل از دست دادن قدرت های ذهنیمون به هرکسی حمله میکنیم.

بنابراین خطرناکیشم واضح شد دیگه! یا میمیریم یا تبدیل به گرگینه میشیم که خطرناک بودن اولی واضحه، دومی رم شرح دادم.

3. بهترین راه مقابله با اینفری ها در چیست؟

ما از تدریس های شما آموختیم که برای مقابله از اینفری ها بهترین راه حل طلسم های مرتبط با نور و آتیشه اما نه به شکل پایدار و هیچ کدوم نمیتونن در مقابل ارتشی از اینفری ها کمکمون کنن.

اما از بین طلسم های مختلف مرتبط با نور و آتیشم بهترین اونا طوفان آتیشه که میتونه در مقابل چند تا اینفری به خوبی جواب بده ولی همونطور که قبلنم گفته شد، در مقابل یه ارتش اصلا موثر نیست و شاید بتونیم با ساختن حلقه ای از طوفان آتیش فرصت فرار و نجات خودمونو مهیا کنیم.

از راه های دیگه ای که میشه بهش اشاره کرد ایناس:

1. اکسپکتوپاترونوم: طلسم آشنایی که برای دور کردن دیوانه سازها به کار میره. این طلسم در اینجا هم کاربرد داره و به خاطر روشنایی و نور و امیدی که با خودش به همراه داره، باعث دور شدن اینفری ها و به عقب روندن اونا میشه. اما هرگز اینفری هارو تسلیم یا نابود نمیکنه و فقط باعث توقف حرکتشون میشه.

2. لوموس: همین ورد ساده هم در مقابله با یک یا چند اینفری میتونه مناسب باشه. نور این ورد میتونه اونارو تا حدودی از ما دور نگه داره و وقت لازم برای فرار مارو مهیا کنه.

3. آینه!: اینفری ها به هم نوع خودشون حمله نمیکنن و برای نابودی انسان های زنده بوجود اومدن. بنابراین اگه بتونیم یه عالمه جلو و کنار اونا بوجود بیاریم، اونقدر گیج میشن و تغییر مسیر میدن که خودشونم نمیفهمن داره چه اتفاقی می افته و ما میتونیم تو این مدت بگریزیم!

4. آب زلال!: آب مایه ی زندگی و حیاته و اینفری ها موجودات مرده ای هستن که با جادوی سیاه به زندگی ِ فلاکت باری برگشتن. اگه آب پاک و زلالی رو روی اونا بریزیم پوستشون رو به تجزیه شدن و نابودی میره. اما مسلما اینفری ها اونقد قوی هستن که با دو تا لیوان آب نترکن و نیاز به بشکه ها آب دارن. (توی هری پاتر هم دیدیم که آبی که اینفری ها توش بودن آب معمولی نبود و هری هم با چوبدستیش نمیتونست آب بوجود بیاره پس تناقضی بیان نشده)

5. چراغ قوه: چراغ قوه تاثیرش مثل لوموس نیست که اینفری هارو دور نگه داره اما با انداختن نور چراغ قوه تو چشمشون، با اینکه مانع حرکتشون نمیشیم، اما مانع حرکت مستقیمشون میشیم و دید و بیناییشون رو تا وقتی نور بشون میتابه از بین میبریم. یه اینفری که بی هوا حرکت میکنه و از خودش کنترلی نداره و جایی رو نمیبینه، میتونه برای ایجاد موقعیت فرار مناسب باشه.

4. تفاوت اینفری با زامبی در چیست؟

اینفری ها، این موجودات بی قواره و دراز لق لق و اسکلتی، مرده هایی هستن که با جادوهای سیاه و مخوف تا حدودی زنده شدن و تحت اوامر کسی که اونارو به اینفری تبدیل کرده قرار دارن. از اونجایی که قدرت تفکر ندارن در اصل هیچ کنترل خاصی روی خودشون ندارن و تابع فردی هستن که اونارو تبدیل به اینفری کرده.

اما زامبی هارو هیشکی تبدیل نکرده و خودشون ممکنه تحت عوامل مختلفی یکهو تبدیل به زامبی شن و بنابراین تحت اوامر شخص خاصی قرار ندارن. اما اگه جایی زامبی هی پیدا بشه، مطمئنا یک گله زامبی ـه دیگه هم به دنبالش هستن، چون اصولا وقتی شرایط برای تبدیل شدن یک جسد به زامبی مهیا میشه، برای جسدهای اطراف هم بوجود میاد.




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
گلرت قلم پر خود را در دست گرفت و به سوال اول خیره شد:

1.تفاوت تبدیل شدن یک گرگینه به گرگ با یک انسان جانور نما در چیست؟

گلرت قبلا با هر دو گونه ی آنها روبه رو شده بود و آنها را بسیار خوب میشناخت پش اطلاعاتش را روی برگه آورد و نوشت:

1.گرگینه ها تنها در شبهایی که ماه کامل است تبدیل به گرگ میشوند ولی جانورنماها در هر زمانی که بخواهند میتوانند تغییر شکل بدهند.
2.تغییر شکل گرگینه ها کاملا اجباری بوده و هیچگونه اراده ای برای جلوگیری از تغییر شکل ندارند ولی در مورد جانورنماها این عمل ارادی بوده و به وسیله ی جادو انجام میگیرد.
3.تغییر شکل گرگینه ها با درد همراه بوده (میتوان به وسیله ی معجون این درد را کاهش داد) اما تغییر شکل یک جانورنما دردی را به دنبال نخواهد داشت.
4.یک گرگینه در شکل یک گرگ همانند یک حیوان بسیار درنده رفتار میکند (و رفتاری تهاجمی تر از گرگهای معمولی دارد) ولی یک جانورنما هوش انسانی خود را به صورت کامل حفظ میکند.
5.گرگینه ها زمانی که ماه ناپدید شود خود به خود به شکل قبلی باز میگردند ولی یک جانورنما برای بازگشت به شکل اولیه خود نیاز به جادوگر دیگری دارد تا او را به شکل اولیه اش بازگرداند.

و گلرت پس از اطمینان یافتن از اینکه نکته ای را جا نینداخته به سوال بعدی خیره شد.

2. گاز گرگینه به چه علت خطرناک است؟

پس از حدود پنج دقیقه تمرکز و تفکر باز قلم را بر روی کاغذ گذاشت و باز مشغول نوشتن شد:

بزاغ گرگینه ها دارای ماده ی خاصی است که DNA فردی که گاز گرفته شده را تبدیل به DNA یک گرگینه میکند؛ بدن گرگینه ها بعد از تغییر شکل مقدار بیشتری از این مواد را نسبت به حالت عادی به بدن قربانی ترزیق میکند و به همین دلیل افرادی که در ماه کامل توسط گرگنماها گاز گرفته شده اند خود تبدیل به گرگنما میشوند ولی آنان که توسط گرگنماها زمانی که گرگنما در حالت تغییرشکل داده ی خود قرار ندارد گاز گرفته میشوند جدا از شکل متفاوت زخمی که بر میدارند، مقدار کمتری نیز از آن ماده را دریافت میکنند که این میزان تنها باعث ایجاد علاقه به گوشت میشود و تاثیر زیادی نخواهد داشت...

گلرت قلم پر را به گوشه ای گذاشت، چشمانش را مالش داد و پس از این که حس پیری کمی از دور او رخت بربست دوباره مشغول پاسخ به سوالات شد

3. بهترین راه مقابله با اینفری ها در چیست؟

همانند گیاه دام شیطان و جانداران دیگری که محیط های سرد و تاریک را ترجیح میدهند،اینفری ها از نور و گرما گریزان اند و مفید ترین راه مقابله با آنان استفاده ار طلسمهای آتشین است که برای مقابله با تعداد بسیاری از آنان دو طلسم توسیه میشود:

1.طلسم طوفان آتش: این طلسم مقدار بسیار زیادی آتش را مانند طوفانی به وجود آورده و سپس به حرکت در می آورد که نور و گرمای بسیاری را به وجود می آورد و اینفری ها را یا میسوزاند یا فراری میدهد...

2.طلسم آتش شیطان(Fiendfyre): این طلسم که یک طلسم تاریک بسیار پیچیده است مقدار بسیار زیادی آتش را آزاد میکند و این آتشها به شکل موجودات آتشین نفرین شده ای در می آیند که به دنبال شکارهایشان میروند؛ البته جادوگران قدرتمند گذشته از کنترل این موجودات میتوانند آنها را به شکل هر موجودی که بخواهند در بیاورند که این خود کار هرکس نیست!

4.تفاوت اینفری با زامبی در چیست؟


گلرت باز کمی تامل کرد تا بتواند به سوال بعدی پاسخ کامل دهد پس از چند دقیقه تفکر عمیق و گاز زدن نصف دست چروکیده اش* یک بار دیگر شروع به نوشتن کرد...

زامبی ها موجوداتی خودمختار هستند که از هیچ جادوگری دستور نمیگیرند؛ پوست آنها سبز مایل به خاکستری است با چشم های سفید که ساکن بومی آمریکای جنوبی هستند؛ با توجه به داشتن منطقه ی بومی آنها باید یا توانایی افزایش جمعیت خود از طریق جادوی مخصوص به خودشان برای به زندگی برگرداندن مردگان را داشته باشند یا توانایی جفتگیری برای ایجاد نسل جدید که البته برای فرض دوم بسیار احتمال کمی وجود دارد و با توجه به شایعات میتوان گفت که اگر یک زامبی قدرت بیشتری نسبت به یک اینفری نداشته باشد، قدرت کمتری نیز نخواهد داشت!

اینفری ها مانند اسکلتهای متحرک جسد موجودات زنده ای اند که توسط جادوگری تاریک به حرکت در آمده و دستورات او را اجرا میکنند؛آنها پوست سفید رنگ پریده ای دارند که رنگ چشمهای آنها به رنگ چشمهای انسانهای معمولیست و محل بومی سکونتی نداشته ولی به دلیل داشتن مصونیت نسبت به جادوهایی که باعث ایجاد درد، خونریزی، بیهوشی و چیزهایی از این قبیل میشوند، رقیبهای مرگباری برای جادوگران اند؛ البته نقطه ضعف آنان آتش بوده و نسبت به طلسمهایی مانند سکورچینگ فایر، دو طلسمی که در سوال قبلی به آنها اشاره شد و طلسمهای آتشینی از این قبیل ضعیف اند.

امتحان تمام شده بود ولی گلرت فکر کرد این سوال کمی نیاز به تغییر دارد پس در پایین برگه اضافه کرد:

5.اسکلتهای متحرک را تعریف کنید!

اسکلت های متحرک، اسکلت انسانهای مرده ای هستند که به وسیله ی جادوی سیاه به حرکت در می آیند؛ آنها نیز مانند اینفری ها به طلسمهای ایجاد کننده ی درد، خونریزی، بیهوشی و چیزهایی از این قبیل مصونیت دارند ولی به دلیل داشتن جسم بسیار شکننده، در برابر طلسمهای ساده ای که ضربه وارد میکنند به صورت رقت انگیزی ضعیف اند...

گلرت خواست با نوشتن در مورد خون آشامان، آخرین گروه از این خانواده ی چهار عضوه ی مردگانِ زنده نوشته ی خود را تمام کند که متوجه شد که تنها چند دقیقه به پایان وقت امتحان باقی مانده پس قلم پر و دواتش را جمع کرد و پس از تحویل دادن برگه اش به پروفسور مالفوی از صحن جلسه ی امتحان خارج شد.



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۵:۳۲ سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
1.تفاوت تبدیل شدن یک گرگینه به گرگ با یک انسان جانور نما در چیست؟

از تفاوت های بی اهمیتی چون اختیاری و غیر اختیاری بودن با هوشیاری و عدم هوشیاری در حالت گرگ بودن که بگذریم به مهم ترین نفاوت یعنی درد میرسیم! یک گرگینه درد و رنج و عذاب فراوانی در هنگام تبدیل شدن تحمل میکند که حتا گفته میشود دردی شدید تر از طلسم شکنجه گر دارد! از این روی ضرب المثلی در میان گرگینه ها وجود دارد که میگوید "یک بار گاز بگیر، یک عمر شکنجه کن!" که حقیقتا هم درست است و بهتر است ما مرگخواران به جای کروشیو یک گرگینه در حالت ماه کامل در جیبمان داشته باشیم همیشه که در بیاوریم و بندازیم به جان سوژه شکنجه! کار ساز تر است!


2. گاز گرگینه به چه علت خطرناک است؟

سوال نکته انحرافی دارد! گاز گرگینه برای ما سیاهان نه تنها خطرناک نیست بلکه موهبتی محسوب میشود که ما را به سلاح گاز گرفتن مجهز میکند و خطرناک تر و مخوف تر هم میشویم! اما خوب برای سفید ها خطرناک است و درد میکشند و توانایی کنترل و تحمل درد تبدیل را ندارند و هنگام گرگ شدن نیز به دوست و آشنا و خانواده خود رحمی ندارند و ممکن است آن ها را گاز بگیرند!


3. بهترین راه مقابله با اینفری ها در چیست؟

استاد با اجازه ما این سوال را نیز با توجه به جایگاه خودمان ویرایش میکنیم ... یک مرگخوار که با اینفری ها مقابله نمیکند! از آن ها استفاده میکند! ما از مقابله با اینفری سر در نمی آوریم چون به کارمان نمی آید اما استفاده از اینفری را خوب بلدیم، به اینگونه که ابتدا باید یک جادوگر را (ترجیحا خون لجنی) به قتل برسانیم و سپس با اجرای دستور العمل ها طلسم های باستانی پیچیده و طولانه که مطرح کردنشان در کلاس به صلاح هیچکس نیست آن ها را زنده نماییم و تحت نظر خود در آوریم ... ریا نباشد اما ما در ساخت ارتش اینفری های ارباب در کنار ایشان بودیم و طلایه سپاه کار ما بود


4.تفاوت اینفری با زامبی در چیست؟

زامبی ها مرده هایی هستند که به صورت خودسر و تصادفی زنده شده اند و از جادوگر سیاهی دستور نمیگیرند و در کل بی مصرفند و حتا پس از مرگ نیز لیاقت خدمت به سیاهان و اصیل زادگان را نیافته اند! آن ها قدرت بسیار کمتری از اینفری ها دارند و بدون این که از جایی فرمان ببرند یا فکر کنند به هر موجود متحرکی در اطرافشان حمله ور میشوند، حتا هم نوعانشان! اما اینفری ها در راه هدف های متعالی چون پاکسازی دنیای جادویی از خون لجنی ها و مشنگ ها به خدمت گرفته میشوند.


5. تا دیداری دیگر سایه ارباب در امتداد...

سوال بسیار به جایی بود تا دیداری دیگر زیر سایه ارباب جادوی سیاه را ترویج میدهیم!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
جلسه پایانی و برگذاری امتحان نهایی کلاس دفاع برابر جادوی سیاه:
جلسه پایانی کلاس دفاع برابر جادوی سیاه بود حس حال عجیبی بود بر خلاف جلسات قبل کلاس کاملا شلوغ بود استاد مالفوی داشت مقدمات برگذاری امتحان پایانی را انجام میداد برای همین به کلاس وقت آزاد داده بود تا بچه ها خودشون را برای امتحان آماده کنند اما بچه ها بر خلافش داشتن به صورت دسته جمعی با هم گفتگو میکردند و از شایعه وجود طلسم ضد تقلب استاد مالفوی میگفتن که دانش آموزان متقلب را تبدیل به وزغ میکرد...

مالفوی داشت با کمک چوب دستی روی برگه های امتحان طلسم ضد تقلب ایجاد میکرد...

و بعد با صدای بلند گفت خوب از اینکه این سال تحصیلی با شما بودم با تمام حوادثش برای خودم بسیار متاسفم که مجبور شدم از شان و مقام خود کم کنم تا به چند تا خون لجنی هنر جادوی سیاه یاد بدم یالا این برگه ها را بگیرید و شروع کنید ...

برگه های از روی میز مالفوی بلند شدن و با پرواز روی میز شاگردان قرار گرفت ...

سوالات :

1.تفاوت تبدیل شدن یک گرگینه به گرگ با یک انسان جانور نما در چیست؟

2. گاز گرگینه به چه علت خطرناک است؟

3. بهترین راه مقابله با اینفری ها در چیست؟

4.تفاوت اینفری با زامبی در چیست؟




5. تا دیداری دیگر سایه ارباب در امتداد...


جادوگران


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
.یک مقاله در مورد بزرگترین جادوگران سیاه تاریخ بنویسید25 امتیاز!

ترجیح میدهم در اینجا به جای نام بردن از بزرگترین و سرشناس ترین جادوگران سیاه دوئلیست تاریخ مانند گلرت گریندلوالد(شخص بنده) و تام ماروولو ریدل(لرد ولدمورت) و یا نام بردن از تازه کارهایی مانند مرگخواران که تنها حرکتهای خیره سرانه ی چوب را آموخته اند به معرفی دو نفر از نوابق علمی جادوی سیاه بپردازم که در به وجود آمدن جادوگران تاریک آینده نقش به سزایی داشته اند.

آول بولوک: ایشان نویسنده ی کتاب "رازهای تیره ترین هنر" هستند که این کتاب، کتابی است کامل و جامع با توضیحات در مورد ریزترین ویژگیهای طلسمهای تاریک؛ و با توجه به این میتوان ایشان را در زمره ی تاریکترین جادوگران تاریخ نام برد که به تمام جادوهای سیاه تسلط کامل داشته است.کتاب ایشان به دلیل تاریکی بسیاری که در آن وجود دارد از بخش ممنوعه ی کتابخانه ی هاگوارتز برداشته شده و توسط آلبوس دامبلدور تا زمان مرگش در اتاق شخصی مدیر مدرسه نگهداری میشده است. لازم به ذکر است که این همان کتابی است که تام ماروولو ریدل با استفاده از آن جادوی سیاه را آموختند و آنها را به معرض نمایش همگان در آوردند.

هرپوی کثیف:
هرپو جادوگری از یونان باستان است که علاوه بر اختراع تعداد بسیاری طلسم نابخشودنی،اولین کسی است که موفق به پدید آوردن باسیلیسک شده است.ایشان را به جرات میتوان پدر جادوی سیاه نامید و تمرینات تاریک او لقبی را که برای او کاملا" شایسته است را به ارمغان آورده است.ایشان یکی از اولین مار زبان های شناخته شده ی تاریخ هستند و با داشتن این توانایی توانستند با کمک باسیلیسک قدرتمندشان وحشت را به دنیای جادوگری هدیه کنند.از دیگر چیزهایی که هرپو را برای آن میشناسند اختراع نحوه ی ایجاد هورکراکس است.
جالب است بدانید که تا به حال کسی نتوانسته مرگ این جادوگر بزرگ را اثبات کند و با توجه به این که ایشان اولین کسی بوده اند که نوانسته اند با ساختن هورکراکس جاودانه شوند، امکان این وجود دارد که ایشان هنوز در حال زندگی باشند ولی زندگی ای که به قول پروفسور اسلاگهورن بارها بدتر از مرگ است!

2. 5 جانور خطرناک مرنبط با جادوی سیاه نام ببرید.!

بانشی: موجودی اسکلت مانند که صدای جیغش همانند صدای جیغ ماندریکهای بالغ کشنده است؛این موجود بیشتر در ایرلند و اسکاتلند یافت میشود.

گرگنما: موجودی تاریک که در ماه کامل تبدیل به گرگ شده و در برابر انسانها بسیار تحاجمی رفتار میکند؛ اگرچه با حیوانات و آنیماگوسها سازگاری بیشتری دارد.

بوگارت: موجودی تاریک که میتواند ظاهر خود را به شکل ترسناکترین چیز از نظر فرد مقابل خود در بیاورد.

دمنتور: اینها موجودات تاریکی و ربایندگان امید و شادی هستند؛دمنتورها در برابر هر طلسمی به جز طلسم پاترانوس مصونیت دارند و از قدرتمند ترین و ترسناک ترین موجودات تاریکی هستند که حتی جادوگران تاریکی را نیز به لرزه در می آورند.

آکرومانتولا: به عنکبوتهای بسیار بزرگی گویند که در کولونی های بزرگ زندگی کرده و علاقه ی شدیدی به گوشت تازه(مخصوصا" گوشت انسان) دارند.سم آنها بسیار کشنده بوده و هر شیشه ی آن بالغ بر 100 گالیون به فروش میرسد.


عکس هفته:
یک جمله طنز در رابطه با این عکس بنویسید.

پروفسور مالفوی: من و آزکابان،هوینجوری یوهویی


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۲

آنجلینا جانسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
لینی جان! فکر نمیکنی من قبلا 3 تا از موجوداتی رو که تو گفتی گفتم؟


قدم قدم تا روشنایی،از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر.
میجنگیم تا آخرین نفس!
میجنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!!
برای گریفیندور

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
1.یک مقاله در مورد بزرگترین جادوگران سیاه تاریخ بنویسید25 امتیاز!

جادوگران ِ سیاه ِ بزرگ ِ زیادی در طول تاریخ وجود داشتن که نام چند تن از اونا برای همگان آشناست و امکان نداره کسی نشناسدشون. از جمله گلرت گریندل والد و ارباب لرد ولدمورت کبیر. اما ما جادوگران و ساحرگان ِ سیاه زیاد ِ دیگه ای هم داشتیم که کمتر مورد توجه قرار گرفتن و فقط باید تو کتابای تاریخ دنبالشون گشت و ممکنه بر خلاف دو جادوگر نام برده شده ی اول، هر رهگذری اونارو نشناسه مثل الیزابت بتوری! (مشنگ نی، باور کنین ساحره س! ) جادوگران و ساحرگان ِ سیاه ِ دیگه ای هم هستن که در آینده وارد کتابای تاریخ میشن و از جمله شون میشه به بلاتریکس لسترنج اشاره کرد.

گلرت گریندلواد جادوگر ِ سیاهی بود که متاسفانه به خاطر دخالت های بی جای آبرفورث دامبلدور و البته مرگ آریانا دامبلدور، موفق نشد تا آلبوس دامبلدور رو هم همراه خودش به راه سیاهی و تاریکی بکشونه و یک جادوگر ِ سیاه ِ بزرگ ِ دیگه رو به تاریخ ما اضافه نکنه. بله! آلبوس دامبلدور ِ جوان کاملا باهوش و با درایت بود و از ابتدا به سیاهی گرایش داشت و اصلا به همین دلیل با گلرت همراهی کرد و دو دوست ِ خوب و جدانشدنی از هم شدن.

اما به دلایل ذکر شده راه ِ آلبوس دامبلدور و گلرت گریندل والد به کلی از هم جدا شد و آلبوس به خاطر عذاب وجدان ِ حاصل از مرگ ِ خواهرش تبدیل به یک جادوگر ِ کاملا سفید، (و نه مثل دوران ِ جوانیش خاکستری) شد و در نهایت وقتی که گلرت به ابر چوبدستی رسید و با اون هر جادوگر و ساحره ای رو از جلو راهش برمیداشت و بیش از پیش به کارهای سیاه و خطرناک و شیطانی میپرداخت، آلبوس جلو پرید و با اون دوئلی کرد و متاسفانه تونست گلرتو شکست بده و صاحب ابرچوبدستی شد. دیگه در این مورد بیشتر توضیح نمیدم چون مربوط به آلبوس و یک جادوگر ِ سفید میشه که ربطی به مقاله ی ما نداره.

از طرف دیگه، لرد ولدمورت زمانی که تو یتیم خونه کفر ِ همه رو در آورده بود و همه به ذات ِ پلیدش پی برده بودن، توسط آلبوس دامبلدور به مدرسه ی جادوگری ِ هاگوارتز دعوت میشه و اونم با کله قبول میکنه و وارد مدرسه میشه. اون از همون دوران اول ِ ورودش به هاگوارتز، شروع به جمع آوری اطلاعات در مورد جادوها و طلسم های سیاه و شیطانی میکنه و در این زمینه بخصوص از پروفسور اسلاگهورن خیلی کمک میگیره و از همین زمان برای آینده ش و کارای شیطانیش نقشه میکشه.

بالاخره بعد از فارغ التحصیلی از هاگوارتز، دوباره سعی میکنه به مدرسه برگرده اما درخواستش رد میشه و بازم آلبوس دامبلدور که متوجه ِ اشتباهش شده و ورود ِ تام ریدل به هاگوارتز رو مناسب نمیدونه، مانع اون میشه. بنابراین لرد ولدمورت رسما کارای خودش برای ساختن جان پیچ و جمع آوری ِ جادوگران ِ سیاه دیگه ای (علاوه بر هم مدرسه ایاش) به دور خودش رو شروع میکنه و گروه مرگخواران رو بوجود میاره.

روز به روز بر قدرت ارباب لرد ولدمورت کبیر و مرگخوارانش افزوده میشه تا اینکه بالاخره پیشگویی ای که در مورد هری پاتر یا نویل لانگ باتم هست به گوش لرد میرسه و شبی که اون سعی در نابودی هری پاتر داره، خودش میترکه و کشته میشه. اما اونجایی که جان پیچ هایی رو ساخته بود و خودش رو ضد ِ مرگ(!) کرده بود، میتونه دوباره روحشو بدست بیاره و از طرق مختلف مثل رفتن تو جلد ِ پروفسور کوییرل یا به کمک دفترچه خاطراتی که اشتباها لوسیوس مالفوی به جای هری پاتر اونو به دست جینی ویزلی انداخته بود، به زندگیش ادامه میده.

اما در نهایت پیتر پتی گرو موفق به ساختن جسمی برای لرد میشه و لرد ولدمورت ِ فعلی که بسیار زیبا هستن بوجود میاد و ... اشتباه نکنین! ارباب کشته نمیشه، همونطور که در سایت جادوگران مشاهده میکنین، ارباب ِ عزیزتر از جانمان همچنان به زندگی ِ سیاه و شوم خودشون با گروه قدرتمند مرگخواران ادامه میدن.

مختصری هم در مورد الیزابت بتوری توضیح میدم که در تاریخ مشنگا بعنوان ِ بدترین قاتل ِ زن شناخته شده، درحالیکه ساحره بوده و اونا توهم زدن و شما به توهمات ِ مشنگا توجه نکنین. الیزابت بتوری شاهزاده ی مجارستان بود و یک روز که خدمتکارش داشته با یه شونه ی سنگی موهای اونو شونه میکرده، دست ِ خدمتکار زخمی میشه و خونش میچکه رو الیزابت. این ساحره ی باهوش که رگه های شیطنت و سیاهی در وجودش بود، ناگهان در میابه که چقدر خون ِ دختران ِ جوان و زیبا میتونه به لطافت پوستش(!) و زیباییش کمک کنه.

بنابراین از نگهبانان و سربازان قصر استفاده میکنه و دستور میده دخترارو بکشن و براش بیارن و اونم از خون ِ اینا یه حمام ِ خون راه میندازه و توش حموم میکنه و همینطور هی حس میکنه پوستش با لطافت و نرم تر شده و خودشم زیباتر میشه و اینطوری احساس جاودانگی بهش میده. البته بگذریم که بالاخره مردم دست به دست هم میدن و بر علیهش شورش میکنن و موفق به کشتنش میدن.

اما این الیزابت ِ داستان ِ ما تاریخ ِ ما همچون ارباب لرد ولدمورت کبیر خیلی خفن بوده و برا جلوگیری از مرگش نقشه ها کشیده بوده. بنابراین روحش در زمین میمونه و قسم میخوره که نه تنها دختران ِ جوان و زیبا، بلکه تمام مردان و زنان و دختران و پسران رو توسط ِ نفرین ِ خودش به کشتن میده و هنوزم مشاهده میکنیم که بعضیا عجیب میمیرن و پلیس ِ مشنگا نمیفهمه که ماجرا چی بوده و البته ما میدونیم که کار الیزابت بوده. آخه اصولا کاراش مثل خودکشی میمونه که پلیس خودکشی اعلام کنه و بره پی کارش.

خلاصه اینکه فیلمی از ایشون مشنگا ساختن به نام "Stay Alive" که میتونین از تمام ِ فروشگاه های معتبر ِ کامپیوتری تهیه بنمایید و مشاهده کنید و به ریش ِ مشنگا بخندین که الکی جادوگران و ساحرگان ِ سیاه ِ تاریخ ِ مارو به نام خودشون و به یه شکل ِ دیگه توی دنیای خودشون ثبت میکنن.

بلاتریکس لسترنج هم که کارهای خبیث و شیطانیش بر همگان واضحه. یک ساحره که با بی رحمی کروشیو میکنه، آوادا میگه و هرکیو میخواد با یه حرکت کوچیک ِ چوبدستیش نابود میکنه و از سر ِ راش برمیداره. البته یک استثنا درون این ساحره ی سیاه وجود داره، اونم اینه که عشق به ارباب لرد ولدمورت کبیر رو در وجودش داره که خب البته از یه جادوگر ِ سیاه بعیده ولی آخه مگه میشه تمام ِ جادوگران و ساحرگان ِ سیاه ِ دنیای جادوگری و ساحرگی، شیفته ی ارباب لرد ولدمورت کبیر نشن که حالا ما بخوایم این رو یه نکته ی مثبت و پاک درون ِ بلاتریکس لسترنج در نظر بگیریم؟

جواب منفیه! بنابراین ایشون هم به ساحرگان ِ سیاه ِ تاریخ پیوستن! چونه نزنین لطفا.

علت ِ قرار گرفتن ِ تمامی این جادوگران و ساحرگان نام برده شده در تاریخ، بعنوان بزرگترین و سیاهترین ها هم اینه که با بی رحمی و بدون ذره ای شفقت به کشت و کشتار و قتل عام و آزار و اذیت و شکنجه ی سایر جادوگرا و ساحره ها یا حتی مشنگا مشغول میشدن و در این زمینه از هیچ کار ِ بدی دریغ نمیکردن.

همچنین مخترع ِ کارهای ناپسندی در جامعه بودن و طلسم های نابخشودنی و سیاه ِ زیادی رو بوجود آوردن و به نسل ِ آیندگان منتقل کردن. تمامی این کارهای شوم و سیاه باعث شد که ثبت ِ جهانی شن.

آخ استاد دستم ترکید، بـــســــه؟

2. 5 جانور خطرناک مرنبط با جادوی سیاه نام ببرید.!

1. باسیلیسک! ماری که ارباب لرد ولدمورت کبیر تو هاگوارتز جاسازی کرد و هرکی به چشش نگاه کنه میمیره و اگه غیر مستقیم به چشمش زل بزنیم، اونوقت خشک میشیم و خانوم پامفری به کمک پروفسور اسپراوت میتونه بیاد و نجاتمون بده!

2. اژدها! نگاه نکنین چارلی و دوستان سعی میکنن این اژدها هارو رام نگه دارن و یه گوشه ازشون محافظت کنن تا به بقیه آسیبی نرسونن، جادوگران سیاه بزرگ میتونن از این اژدها ها استفاده کنن و حتی بعنوان اسب(!) از نوع پرنده ازشون استفاده کنن و براحتی یه جارو به آتیش بکشن و نابودش کنن.

3. آکرومانتیولا! همون عنکبوت هشت چشم ِ معروف ِ هاگرید تو هری پاتر و سنگ جادو! همونطور که هاگرید تونست رفیق ِ آراگون شه و اون آسیبی به هاگرید نمیرسوند، بدون شک یه جادوگر سیاه هم میتونه اونو رام ِ خودش کنه و در نتیجه بفرستدش سراغ ِ این و اون و به قتل عام ِ ملت مشغول شه!

4. پنج پا (مک بون پشمالو)! بله همون جادوگران ِ خانواده ی مک بون هستن! فکر نکنین که اینا با طلسمای معمولیه تغییر ِ شکل، توسط خاندان مک کلی به این هیولاهای پنج پا تبدیل شدن، خیر! این خاندان با استفاده از جادوی سیاه اینارو به این هیولاها تبدیل کردن و بعد خودشون به غلط کردن افتادن!

5. آل! ارباب لردولدمورت کبیر میدونی چه استفاده ای از اینا میکنه؟ چندتا مرگخوارو میفرسته دنبال یه آل، بعد وقتی این آل ِ محترم کودکی رو گیر میندازه و یه گوشه میبرتش تا نوش جانش کنه، مرگخوارا به جونش میفتن و کودک ِ مذکور رو به خانه ی ریدل ها میبرن و از همون بچگی تربیتشون میکنن تا در آینده به بزرگ ترین و خشن ترین جادوگران سیاه تبدیل شن. (البته مسلما به قدرتمندی خود ارباب نمیشن!)









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.