هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
لینی به ارتفاع کوه نگاه کرد و آهی کشید.
- واقعا باید این کوه رو بریم بالا؟
- آره چطور؟
- آخه این کوه خیلی بلنده.
- آره چطور؟
- خب میگم یعنی ما که مطمئن نیستیم این کوه همون کوه باشه.
- آره چطور؟
- خب وقتی مطمئن نیستیم واسه چی ارتفاع به این بلندی رو بریم بالا؟
- آره چطور ؟
- لودو یک تسترال است؟
- آره چطو...امم ..هم؟

بلاتریکس کروشیویی را حواله لودو کرد و لودو خلاقانه به خود پیچید. مروپی که پا درد گرفته بود،در حالی که نور آفتاب چشمانش را میزد روی تخته سنگی نشست. به نظر میرسید که نمیتواند بلا و لینی را از هم تشخیص دهد. به لینی نگاهی کرد.
- مادر نوه های ما؟ ما استخون هامون درد گرفته. ایا این کوه نوردی برای سن و سال ما مناسبه؟ همین الان یه فکری بکنید وگرنه اسم شمارو از لیست خط میزنیم نوه هامون رو برمیداریم میریم به شر و بدبختی و شمارو هم پست میکنیم به آزکابان.

بلا متعجب به مروپ نگاه کرد. لینی که به نظر میرسید شگفت زده شده باشد، لبخند ملیحی زد.
- با منید مادر؟ بچه های ما که هنوز به دنیا نیومدن. من منتظر بودم که اول شما تایید کنید بعد...

بلاتریکس به موهای صاف و بی حالت لینی که چند حشره هم بین آن ها دیده میشد، نگاهی کرد و در حالی که سعی میکرد حداقل یک وجه مشترک بین خودش و لینی پیدا کند، خواست چیزی بگوید که مروپ فرصت نداد.
- اوا لینی دخترم؟ تویی؟ پیری که نه..کهولت سن هم که نه..اندکی فاصله گرفتن از سال های جوانی گویا روی بیناییمون تاثیر گذاشته. منظورمون به این اسکاچ بود.

لینی نا امیدانه تعدادی از حشرات روی سرش را پراند. مروپ ادامه داد.
- بلا، یا یه فکری برای پا درد ما میکنی، یا میفرستیمت آخر لیست. ..اوه نه...تو که چسبیدی به اول لیست ما هیچ جوره هم نمیشه جدات کرد.

آیلین که در این فاصله سعی کرده بود که برای بقیه توضیح دهد که مسواک یک وسیله ی شخصیست، مسواک فنریر را از دهان کراب بیرون کشید. به مروپ نگاهی کرد و با صدای آرامی گفت:
- بانو، جسارتا، اگه اشکالی نداره من یه پیشنهادی داشتم . میتونم مطرحش کنم؟
- بگو آیلین. میشنویم.
- اگه مزاحم اوقات شریفتون نیستم و اشکالی نداشته باشه میخواستم بگم که خب، درسته که بانو بلاتریکس چسبیدن اول لیست و نمیان پایین، ولی میشه که عنوان لیست رو عوض کنید.

مروپ لبخندی زد و یکی از ابروهایش را بالا انداخت. بلاتریکس به آیلین که بلاخره توانسته بود جمله اش را به پایان ببرد و حالا داشت با خودش فکر میکرد که آیا حرفش در کمال ادب بیان شده یا نه چشم غره ای رفت. سپس به کراب اشاره کرد که مروپ را روی دوشش بیاندازد.


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۰:۰۴ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۲

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
بلاتریکس با عصبانیت کروشیویی را به سمت لودو فرستاد.
- آخه نادون! تو هرکوهی رو می بینی باید ازش بری بالا؟این همه کوه با دهانه آتشفشانی تو دنیاست.
لودو درحالیکه از درد پخش زمین شده بود و به شیوه های خلاقانه و مبتکارانه ای به خودش میپیچید گفت:
- خب من چه می دونم؟ما این همه رفتیمو رفتیم و رفتیم و از کوه ها و تپه ها و بیابان ها و دریاها و شهر های مختلف عبور کردیم و تا به سر کوهی رسیدیم. مگه تو این قصه های مشنگی نخوندی که هی میرن و میرن و آخرش میرسن به همونجا؟
مورفین که سرش روی شانه اش فرو افتاده و مشغول چرت زدن بود به طرز معجزه آسایی سرش را بالا آورد و گفت:
- این دفعه رو با این خائن موافقم... خب راشت میگه دیگه دایی ژون. کوه کوهه شه فرقی میکنه؟
بلا پس گردنی محکمی را نثار مورفین کرد.
- آخه من نمی دونم ارباب توی تو چی دیدن رات دادن تو ارتش سیاهی! اصلا اون نقشه ای که ارباب اول سفر داد دستت کجا گذاشتی؟بدش ببینم الان اصلا کجاییم؟ آنتونین تو چندتا پست پایین تر گفت کوهای هاگوارتز. هاگوارتز قرار بود اینهمه دور باشه؟
مورفین که از زور خماری حتی توان برخاستن از زمین را نداشت از همانجا نالید:
- نقشه؟ کدوم نقشه رو میگی؟ همون تیکه کاغذ پوستی پاره پوره رو میگی؟ من فکر کردم اونو به ژای رول شیگارم بهم داده... همون جلوی در عمارت دودش کردم.
مرگخواران:
بلاتریکس:
لینی با ناامیدی هر چه تماتر در مقابل کوه نشست.
- تموم شد. ما اینجا میمیریم. چون اگر بدون استاد جادوگر زاده برگردیم ارباب مارو میکشه اینجا هم بمونیم از گرسنگی و تشنگی میمیریم.
رز هم که از حالت ویبره به سایلنت تغییر وضعیت داده بود با بی حسی کنار لینی نشست.
- من که پیشنهاد میکنم به هم دیگه آوادا بزنیم و بدون درد همینجا دست جمعی به دیدار مرلین بشتابیم.
آیلین پوزخندی زد و نگاه عاقل اندر سفیهی به رز انداخت.
- البته چون مرلین هم مرگخواره و با ما اومده احتمالش هست اون به دیدار ما بشتابه!
بلاتریکس که شدیدا عصبانی به نظر می رسید کروشیویی را روانه جمع همکاران ناامید و خسته اش کرد.
- پاشین جمع کنین این بساط ختم و ترحیمی رو که راه انداختین ببینم. چاره ای نیست. مجبوریم فعلا از همین کوه بالا بریم. این نبود کوهای دیگه رو امتحان میکنیم اونوقت.
مرگخواران:


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۳ ۰:۱۷:۵۳


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
مرگخوارا بعد از چند تذکر با اسانس کروشیو از طرف لرد وسایلشان را جمع کرده و به راه افتادند.
رفتند و رفتند و رفتند و رفتند.از کوه ها و تپه ها و بیابان ها و دریاها و شهر های مختلف عبور کردند.

دافنه:رز من هنوزم فکر میکنم نباید برای اون تابلو ابرو میکشیدی.ما فقط رفته بودیم اونجا آدرس بپرسیم.

رز:مگه ندیدی چقدر آدم براش صف کشیده بود؟خوبه برسن جلو ببینن ابرو نداره؟تازه اصلنم خوشگل نبود.نه میخندید نه نمیخندید!فکر نمیکنم کسی ناراحت بشه.ولی وقتی برای استراحت تو استون هنج توقف کردیم و لودو اون سنگا رو آورد پایین که روشون بشینیم مشنگا واقعا عصبی شدن.

لودو(در حال گاز زدن سیب):خب جا برای نشستن نبود.خواستم کمکی کرده باشم.اون همه آدم میرن اونجا باید یه جا استراحت کنن.عوضش تویه شهر دیگه یه برج کج داشتن که براشون صاف کردم.خیلیم دلشون بخواد.این کرابم بناهای تاریخیشونو باز سازی کرد.

کراب(در حال نگاه حسرت بار به سیب لودو):آره...خیلی کهنه شده بودن.دیگه قابل استفاده نبودن.

مرگخواران به رفتن و نابود کردن ادامه دادند.رفتند و رفتند و رفتند تا اینکه متوجه شدند یکی اضافه رفته اند و راه رفته را باز گشتند و جلوی کوهی توقف کردند.
لودو درحالی که خودش را باد میزد پرسید:همینه؟کوه آتشفشانه دیگه.باید از این بریم بالا؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۴۰ سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

دستگاههای شکنجه دژ مرگ از کار افتادن.رفتار لرد سیاه هم تغییر کرده و ملایم تر شده.
لینی به عنوان مسئول سرگرم تحقیق میشه و کشف میکنه که راه حل این مشکل در دستان استاد جادوگر زاده اس که در دهانه آتشفشانی همراه یک اژدها زندگی میکنه.

______________________


-استاد جادوگر زاده؟!

با شنیدن صدای لرد که از پشت در بسته به گوش میرسید, لینی نمیدانست چه حرکتی باید انجام دهد.

-فرمودیم استاد جادوگر زاده؟

لینی به آرامی در را باز کرد و سرش را از لای در وارد کرد و جواب داد:
-ارباب! شما از پشت در هم میتونین ذهن ظرفو بخونین؟ارباب شما خیلی خفنین....بله...استاد جادوگر زاده.که در دهانه...

-آتشفشان...همراه اژدها...بله!اونجاهاشم شنیدیم.خب منتظر چی هستین؟برین بگین سریع بیاد خدمت ارباب و مشکلاتمونو حل کنه.

مروپی که تا آن لحظه ساکت و خاموش نشسته بود ناگهان مانند کوه آتشفشانی فوران کرد.درحالیکه طلسم های رنگارنگی بطرف سر لینی ارسال میکرد توضیح داد که به نظر او هیچ مشکلی وجود ندارد و وقتی ارباب راضی به ازدواج شده اند همه چیز بر وفق مراد است.
با وجود این, خیلی زود مرگخواران به دستور لرد آماده رفتن به نزد استاد جادوگر زاده شده بودند.

-بلا؟وسایل تو کمن.یکی از چمدونای منو میتونی بیاری؟
-این فقط کیف دستی منه تسترال!وسایلمو جاروی باربری حمل میکنه.
-گری بک؟اون خمیر دندونو برای چی داری میاری؟آخه تا حالا شده تو مسواک بزنی؟
-چی چی واک؟...داریم میریم دهانه کوه آتشفشان خب...میگن خمیر دندون برای سوختگی خوبه.
-برای سومین بار میپرسم...کسی قمقمه منو ندیده؟قرصای کلسیمم کجاس؟مقداری گچ و آتل هم بردارین.اگه وسط راه استخونام شکست چی؟آخه اسکلتو چه به کوه نوردی!
-ملت من میخوام دستکشای پوست اژدهامم بیارم...به نظرتون ممکنه اژدها هه با این موضوع مشکلی داشته باشه؟یه وقت بر نخوره بهش؟

ملت مرگخوار هیجان زده در حال آماده شدن برای سفری که در پیش داشتند بودند.




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
لینی با تردید جلوی در ایستاده بود و بِر و بِر لرد و مروپ را نگاه میکرد...

لرد ولدمورت که متوجه لینی شده بود... برگشت اونو نگاه کرد و با خشم گفت:
_ چیه؟ چیکار داری؟ چطور جرات کردی جمع خانوادگی ما رو به هم بزنی؟ هان؟ هان؟

لینی: اممم...

لرد: نه وایسو ببینم! بی جلو بینم! کروشیو! آوداکداورا! کروشیو ...

لینی سریع درو بست و اینجا بود که دیگه نمیدونست چیکار کنه که یهو یه فکری بذهنش رسید! اون میتونست دوباره همه وسایل شکنجه رو به کار بندازه! اون میتونست دوباره خون و خونریزی و کشت و کشتار و شور و حال رو به خانه ریدل برگرداند...

... بلی اون میتونست و کلیدشم دست... دست قدیمی ترین جادوگر روی زمین بود که توی دهانه آتشفشان نزدیک کوه های هاگوارتز جنوبی، در کنار یک اژدها میزیست... کلیدش در دست کلید دار بزرگ استاد جادوگر "جادوگر زاده" بود...



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
آیلین همچنان به فکر کردنش ادامه میداد.

- یعنی کی میتونسته باشه؟ از افراد حاضر در لیست بوده؟ یا از افراد خارج از لیست بوده؟

در این حین که آیلین داشت پیش خودش فکر میکرد که یعنی کی ممکنه سود ببره و داشت به نتایجِ قابل توجهی هم میرسید که اونو به سمت سه نفر راهنمایی میکرد، لینی در پی تصمیمش برای فهمیدن ماجرا،از پشت در اتاق ارباب رد شد و رفت به سمت شکنجه گاه تا مجددا وسایل شکنجه رو بررسی کنه.
بعد از اینکه لینی از شونصد هزار راهرو و راه پله گذشت، رسید به اتاق شکنجه. در آهنی اتاقو که به خاطر سرمای هوا غیژ غیژ میکرد باز کرد و وارد اتاق شد.

لینی:

همه ی مرگخوارا وایساده بودن وسط اتاق و بلا وایساده بود یه طرف و مدام طلسم های مختلف رو شلیک میکرد به طرف مرگخوارا و داد میزد سرشون و مرگخوارا هم در مقابل طلسما به شکل های خلاقانه ای جاخالی میدادن.

- بی مصرفا! بدرد نخورا! من که نمیتونم همه ش با کروشیو ملتو شکنجه کنم! چرا وسایلو خراب کردین؟ ارباب نشناس ها!

در این صحنه یه طلسم آبی از بین دوتا از دنده های ایوان رد شد و آنتونین پشت سر ایوان پرید هوا و صد و هشتاد زد و طلسم از زیر پای اونم رد شد و رز هم نشست روی زمین و طلسم از اونم رد شد و بعدش یک عدد مرگخوار ممد راونکلایی با دیدن رنگ آبی جو گیر شد، دستاشو باز کرد و طلسمو به آغوش کشید و قبل از اینکه بتونه بگه "یه بُل داریم دوسش داریم" در اثر طلسم به چهار قسمت مساوی تقسیم شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

لینی با دیدن این صحنه آب دهنشو قورت داد و با دیدن طلسم زرد رنگی که به سمت در میومد سریع درو بست و بررسی لردسیاه رو کم خطر تر دید. یه نفس عمیق کشید و به سمت اتاق لرد سیاه راه افتاد که بیرونش آیلین داشت با حالت فکوری به مقصر این ماجراها فکر میکرد و داخلش لرد داشت با خجالت به مادرش نگاه میکرد که مدام دیالوگ خودشو، البته با القاب متفاوتی برای پسرش، تکرار میکرد.

- مادر... راستش... ما انتخاب خودمونو کردیم!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین
در همون ساعات سرنوشت ساز که کلیه‌ی مرگخواران در حال سر و کله زدن با بند و بساط ِ دژ مرگ بودن، در همون ساعات کوتاه ِ غفلت اعضای لیست از اربابشون، در همون ساعات ِ حیاتی...

- شیرینی ناپلئونی ِ مامان؟

مروپی در زد و وارد شد و بعد:
- فرشته‌ی معصوم مامان؟!

لرد کف ِ اتاق نشسته بود و نجینی رو غلغلک می‌داد و نجینی هم با غلت‌های قلعه‌افکن‌ش تقریباً کف اتاق رو با خاک ِ گور ِ سالازار یکی کرده بود. لرد همین که دید مادرش وارد شده، از جاش بلند شد و به دو اومد که مادرشو بغل کنه:
- مامـــــی!

مروپی که اصلاً انتظار چنین رفتاری رو نداشت، خودشو به زور از بغل بچه‌ش کشید بیرون:
- تــام؟! حالت خوبه؟ بشین روی تخت ببینم شیر و شکر ِ مامان. تب نداری که. آیلیــــــــــــــــــــــــــــن! فشارسنج بیارید! قرص تب‌بر بیارید! شفادهنده بیاریـ...

- مام! مامان! ما حالمون خوبه. ما خیلی حالمون خوبه! ما انقدر حالمون خوبه که می‌خواستیم در مورد لیست و عروسی باهاتون صحبت کنیم...

همین که حرف لیست اومد وسط، مروپی یهو آروم شد:
- در مورد لیست چی می‌خواستید بگید شکلات‌شیری ِ مامان؟

آیلین که با اولین فریاد مادر ِ ارباب خودشو به اتاق ِ لرد رسونده بود، ناخواسته آخرین دیالوگ‌های لُرد و مادرش رو شنید.
- علف ِ آبشش‌زای دریایی بود، به نرگس ِ جادویی هم آراسته شد!

و یک لحظه فکر کرد:
- اگر این یک پرونده بود، از انگیزه‌های تخریب وسایل دژ و تغییر حال ِ لُرد شروع می‌کردیم. خب، از تمام محفلی‌ها که بگذریم، کی از این دو تا بیشتر از همه سود می‌بره؟




دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
- تق تق تق!

صدای مروپی گانت از پشت در به گوش میرسه: پسر ِ گل ِ مامان؟! تویی؟

لینی سعی میکنه کلمات محبت آمیز مادر گرام ارباب رو هضم کنه و به همون صورت جواب بده:

- سوالی از جانب شما ریش سفید دانای مرگخوار... آخ!

در سه ثانیه ی عجیب، در به سرعت باز میشه و مشتی از توش بیرون میزنه و یکراست رو صورت لینی فرود میاد. در انتهای این 3ثانیه، مشت به داخل اتاق برمیگرده و صدای آه و ناله ی لینی تنها برهم زننده ی سکوت میشه.

- مادر گرام ارباب، آخه چرا؟ اوخ.

لینی شروع به ماساژ دادن صورتش میکنه و یک قدم به عقب برمیداره تا بار دیگه مورد هجوم مروپ قرار نگیره.

- ریش سفید؟ کجای من شبیه اون دامبلدور ِ پیر و خرفته؟ گیسوان مشکی منو تا حالا ندیدی؟ کروشیو بر تو باد لینی!

لینی با دیدن طلسمی که از زیر در رد میشه و به سمتش میاد به سرعت جاخالی میده و درحالیکه با دو تا دستاش، قلب نداشته شو گرفته، یک قدم به راست برمیداره تا کلا جلوی در نباشه.

- خب مادر گرام ارباب، من منظورم معنای ظاهری ریش سفید که نبود، معنای اندرونیش بود. آی! :hyp:

در باز میشه و پشه کشی رو قسمت سمت چپ صورت لینی کوبیده میشه. لینی با دستش محکم صورتشو میگیره و درست جلوی در وایمیسه و میگه:

- ریش سیاه دانای مرگخواران بگم خوبه؟

- ریش؟ من ریش دارم به نظرت؟

شیشه ی بالای در از جا کنده میشه و مشتی آب روی سر لینی خالی میشه و اونو خیس میکنه. لینی که از ناراحت کردن مادر گرام ارباب، به شدت ناراحته و وضعیتشو در خطر میبینه آخرین تلاشش رو هم برای رفع سوء تفاهم میکنه.

- گیسو مشکیه دانای مرگخواران چطور؟

لینی با سکوت عجیبی که ایجاد میشه به شدت میترسه. نگاهش به سرعت اینور و اونور درو از نظر میگذرونه تا ببینه اینبار از کجا قراره کتک بخوره، بعد پاورچین پاورچین سمت مخالفو نشونه میره و شروع به دور شدن از در میکنه که ...

- واای!

درست لحظه ای که چیزی نمونده بود لینی از آستانه ی در دور بشه و راشو بکشه و یه جا دیگه بره، چوبی از زیر در بیرون میاد و براش جفت پا میگیره و لینی با صدای پاقی پخش زمین میشه. لینی همونطور که رو زمین پهن شده آروم میگه:

- اصن خودم جون میکنم میفهمم ماجرا چیه.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۳۴ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
- چون تو گفتی
- اگه نریم چی کار می کنی مثلا؟
- فوش جادویی بدم؟

لینی، تفنگ به دست حاضر شد و دستی به گردنش کشید که شترق صدا داد و ایوان را غش داد! (آرایه ها: سجع، طنزینگی! )

بعد به زور مشت و لگد، چند نفر اجیر شدند که زندانی ها را ببرند.

همان لحظه، لرد سیاه، که کلا علاقه زیادی به دخالت در کار های مرگخوار ها دارد؛ ظاهر شد و در حالی که پوست صورتش را نوازش می کرد؛ گفت:
- چه خبرا؟

لینی دست به سینه ایستاد و نچ نچ کرد.
- ارباب، هیج می دونین که اگه من این پست رو واسه نقد ببرم چی می گن؟ می گن این متناسب با شخصیت شما نیست. یه جور دیگه بگین.

لرد با بی توجهی توضیح داد که چگونه در حالی که می واست به خرید "پودر انسان برای مار های 40 تا 50 ساله" برو؛ حرف های آن ها را شنیده است. بعد هم با دیدن چهره های وحشت زده لینی ادامه داد:
- چیه؟ انتظار داری برات وقت تایین کنم برای درست کردنشون که مثل همیشه یک هفته باشه؟ نه خیـــــر! هر وقت حوصله ـت گرفت درست کن؛ یار گلم! :kiss:

لرد رفت و لینی مبحوت ماند. امکان داشت رابطه ای بین این رفتار عجیب لرد و خراب شدن ناگهانی وسایل وجود داشته باشد؟ البته که نه! کاملا معلوم بود که نویسنده برای طولانی شدن رول از ان ها استفاده کرده است؛ مگر نه جناب نویسنده؟

البته شاید هم رابطه ای وجود داشت.

لینی تصمیم گرفت که فکر خودش را خسته نکند و این مسئله را با چند مرگخوار در میان بگذارد. چرا باید به خودش زحمت فکر دادن و نتیجه گیری بدهد وقتی که در همین اتاق بغلی گیس سفید دانا، مادر پیر ارباب نشسته بود؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۰۵ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۳۴:۵۴
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
سوژه جدید

...لینیییییییییییی!پاشو بیا اینجا ببینم.این چه وضعشه؟
لینی وارد یکی از سلول های میانی شکنجه گاه میشه و به ایوان نگاه میکنه که با نارضیاتی دست هاش رو به کمرش زده و وسط اتاق راه میره. به محض اینکه لینی پاش به داخل اتاق میرسه ایوان شروع به گله و شکایت میکنه: این چه وضعیه لینی؟این دستگاه چرا کار نمیکنه؟

و با لگد به دستگاه شکنجه ای میکوبد که از جنس چوب بلوط مرغوب ساخته شده و یک سفید بی و نام و نشان هم در وسطش برای شکنجه شدن به وسیله بسته شده است. زندانی هم با ناراحتی میگه: من الان درست نیم ساعته که اینجام و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده.من خودمو واسه بدترین شکنجه هاتون آماده کرده بودم ولی الان فقط دارم به قدم زدن این اسکلت نگاه میکنم!زود باشین یه کاری بکنین.وجدان کاری چیزی بدی نیست!

لینی نگاهی به وسیله کرد و محض خالی نبوده عریضه کروشیویی هم به سمت جادوگر سفید فرستاد تا زیاد بیکار نباشد!بعد مشغول بررسی وسیله شد.چند دقیقه بعد سرش را بالا اورد و گفت: خیلی عجیبه.این دومین مورد خرابی وسیله های شکنجه است تو امروز.

ایوان میخواست چیزی بگوید که در همان لحظه:
...لینی،گیوتین چرا گیر کرده؟
...لییییینییییی این مغز سوراخ کن خودکار خراب شده.کار نمیکنه.اینجا چه خبره؟
...آره راست میگه قضیه چیه؟

لینی دستش را روی گوش های گذاشت و چند دقیقه بعد با صدایی که سعی میکرد آرامش بخش باید گفت:همه تون آروم باشین.بذارین ببینم تو چه موقعیتی هستیم.به نظر میرسه همه وسیله های اینجا از کار افتاده.من به عنوان مسئول دژ مرگ در مورد همه چیز تحقیق میکنم.نگران نباشین.حالا زندانی ها رو ببرین به دخمه هاتون تا من ببینم وسایل امروز چشونه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.