هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۱ فروردین ۱۳۹۳

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- آلبوس وقتی داشتی خورده میشدی حس نکردی جاییت زخمی بشه یه وقت؟
- یادم نمیاد فرزندم!
- هی ما گفتیم باس این داروهای حافظه شو بدین ریموس روش بندازه بالا کسی گوش نداد. لابد یه چی میدونسیم دیه!
- ویولت به جای این حرفا یه ایده ای بده!چیکار کنیم؟
- چه جوری کنترلش کنیم؟

یه دفعه دامبلدور دستاشو برد بالا و با لبخندِ دندون بیرون اندازی شروع به صحبت کرد.

- با نیروی عشق فرزندانم! با نیروی عشق! من الان با نیروی عشق میتونم گرگینه ی درونمو کنترل کنم. بانیروی عشق میتونم شما رو دوست داشته باشم. با نیروی عشق میتونم شما رو بغل کنم. با نیروی عشق میتونم شما رو بو بکشم... هووووممم... خیلی خوشبواید ها!

ملت همه هم زمان شروع به دویدن و جیغ کشیدن کردن و در نتیجه جیمز متوجه شد که ملت جیغ کش مستعد زیادی توی محفل یافت میشن!

خانه ی ریدل

اتاق لرد... لودو و مورفین کلی مخ ترکوندن و برای اینکه از دستور سرپیچی نکرده باشن، هم زمان با لرد پریدن داخل اتاق.

- کروش...ما باید الان چه جوری شما رو مجازات کنیم؟
- مخلشیم ارباب!
- مخلشی؟ تو بیخود کردی مخلشی بگمن! هنوژ آدم نشدی؟ هنوژ تو باند اون آمبریژی نکنه؟ من فک میکردم تموم شده این بحشا!
- نه منظوری نداشتم... ولی اژ اینکه تو خیلی بدی کردی هم بگژریم؟
- لابد نگژریم پش! من بردمت فضا طلب کارم هشتی؟!
- ساکت! بیرون! همین الان بیرون! کرو... همون بیرون فقط! نه چی چیو بیرون. ما میخواسیم مجازاتتون کنیم. دهه. کلافه مون کردین!

و توی سالن اصلی مرگخوارای دیگه هنوز مشغول تمیز کردن بودن.

- آیلین کاشـ...
- بلا این تویی که داری آه و ناله و کاش کاش میکنی؟
- نخیر! میخواسم بگم کاشی ها رو تمیز کنی. زود باش!
-

خونه تکونیِ بدون جادو هنوز ادامه داشت... و چیزی تا رسیدن سال نو نمونده بود!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
آنچه میگذرد: مطابق پیشگویی سیبل اگر لرد و مرگخوارها بتونن تا پایان سال از جادو استفاده نکنن دامبلدور میمره. طبیعتا لرد هم دستور میده که جادو نکنن!
چند روز بیشتر به عید نمونده و دامبلدور هم به شدت مریضه. از قضای روزگار ماه کامله و ریموس دامبلدور رو یک لقمه چپ کرده! دامبلدور الان توی معده ریموسه و محفلیا دارن سعی میکنن درش بیارن اما دامبلدور بهش خوش گذشته و جا خوش کرده!!! هری هم این وسط زخمش درد گرفته!
در خانه ریدل مرگخوار ها بدون جادو در حال خونه تکونی کردن هستن، لودو که از کار زیاد و دستور دادن بقیه خسته شده میزاره از خونه میره و همون موقع آیلین خبر میده که لرد لودو رو احضار کرده. مورفین در پارک به لودوی عصبانی چیز تعارف میکنه و لودوی نعشه وقتی برمیگرده قصد داره از چوبدستیش استفاده کنه که لرد سر میرسه و جو رو آروم میکنه و لودو و مورفین رو به اتاقش فرامیخونه.

_________________________



- هری تو یک کاری بکن ... ناسلامتی تو پسر برگزیده ای، پروف از تو حرف شنوی داره

- من الان زخمم تیر میکشه نمیتونم کاری بکنم

هری ناز میکرد! 5 پست بود که ادعا میکرد زخمش درد گرفته و خوب اتفاق خاصی هم نیفتاده بود، در واقع او ایده ای برای کمک کردن نداشت! مودی زارپ گذاشت پس کله هری و گفت:

- یا ذهن اسمشو نبر رو بخون حالا که زخمت درد داره یا یه کاری بکن بچه

هری به صلاح دید که یک کاری بکند! بالاخره هر مشکلی یک راه حل جادویی داشت و یک شاه کلیدی هم بود که همه مشکلات را حل میکرد!

- باشه باشه ... الان پروفسور رو نجات میدم، برید کنار ... اکسپلیارموس

- آلبوس

اکسپلیارموس است دیگر! از خلع سلاح تا پودر کردن بزرگترین جادوگر سیاه قرن و دفع کردن یک پیرمرد رو به موت از شکم گرگینه را میتوان به آن نسبت داد! کی به کی است؟

- آلبوس چه لاغر و تکیده شدی

- چقد شکسته شدین پروفسور

- چقدر چرب شدی دامبلدور!

- چقدر رنگ شکلاتی به ریشتون میاد

- چقدر ناخوناتون بلند و سیاه شده

- کافیه فرزندانم! نیازی نیست تک تک تغییرات شگرف من رو ذکر کنید تصویر کوچک شده

- چقدر دندوناتون تیز شده

- ریموس؟

- باور کنید من گاز نگرفتم مستقیما قورتش دادم


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۸:۳۷
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 713
آفلاین
لرد ولدمورت در حالیکه از شدت پلیدی نقشه ای که در ذهنش شکل گرفته بود، وارانه میخندید، از اتاق خودش خارج شد و به سمت سرسرای ورودی خانه ریدل ها حرکت کرد و دهانش را باز کرد که مورفین را صدا کند که بعد از دیدن صحنه ای که در ورودی سرسرا شکل گرفته بود، همانگونه انگشت به دهان و با دهان باز خیره ماند!

لینی و دافنه و آیلین و فلور به همراه وینسنت به شدت در تلاش بودند تا چوبدستی لودو را از او بگیرند، در این میان لودو قهقهه های مستانه سر میداد و بلاتریکس در حالی که سعی میکرد رز را که پشت ردایش پنهان شده بود را از خودش دور کند، در حال صدور دستور های استراتژیکی به حمله کنندگان به لودو بود!
- هیشکدومتون نمیتونه چوبشتی رو ازم ژدا کنه! یه وردی براش خوندم که هیشوقت از دستم نمیفته، زور بیخود نزن وینسنت، برو اونور! بقیه میتونن ژور بیخود بزنن!

بعد از تلاش های فراوان لودو، با یک ضربه ی پای استاد، وینسنت از بقیه ی تلاش کنندگان جدا شد و لودو پس از مطمئن شدن از رفتن وینسنت، لبخند پهنی تحویل بقیه ی تلاش کنندگان داد. :-"
- من و این همه خوشبختی محاله، محاله

لرد که از دیدن این همه وقاحت در برابرش به شدت خشمگین شده بود، تصمیم گرفت که آنها را متوقف کند ولی از آنجایی که تمام کارهایش در این مدت را بقیه انجام داده بودند، نمیدانست چه باید بکند، برای همین نزدیکترین مرگخوار که مرلین بود را صدا کرد:
- مرلین، سرشون داد بزن که تموم کنن!

- باشه لرد سیاه! بـــــــــــــــــــــــس کنید!

- گفتیم فریاد بزن مرلین!

- فریاد زدم ارباب؛ الان یه بار دیگه میگم! بـــــــــــــــــــــــس کنید!

لرد بعد از اینکه از همه ی تلاش مرلین و صدای بسیار قدرتمندش (!) با خبر شد، خود دست به کار شد و رو به بقیه ی مرگخوار ها گفت:
- اگه همین الان تموم نکنند، شماها رو به عنوان طعمه به نجینی میدهیم، در عرض سه ثانیه باید از همدیگه جدا شده باشند. یک!

مرگخواران شاهد و ناظر که همگی در حال خوردن چیز فیل و گفتن فوش هایی در جهت داغ کردن قضیه بودند، به تکاپو افتادند در عرض دو ثانیه ی باقی مانده همه ی خاطیان ماجرا کت بست در مقابل لرد بودند!
- خوبه، دفعه ی بعدی از دو شروع میکنم و هر وقت رکوردتون رو رسوندین به 0.0001 ثانیه، جایزه دارید! مورفین و لودو، همین الان و قبل از رسیدن من باید در اتاقم باشید ولی اگه زودتر از من برسید مجازات خواهید شد!

-

محفل ققنوس:

- زود باشین هر چی میتونین به خوردش بدین که زودتر بره مرلینگاه؛ یکی هم شکمشو ماساژ بده که روده هاش حرکت کنن!

- زودتر غذا بیارین، هر چیزی بجز سوپ پیاز که تونستین از آشغال های همسایه ها گیر بیارین رو بردارین و بیارین!

- برین از رستوران سر کوچه بازم غذا بگیرین!

تمام محفلی ها در تکاپو بودند تا بلکه بتوانند ریموس را زودتر اشباع کنند و به درجه ی مرلینگاه رفتن برسد که با فریاد ریموس، همگی دست از کار کشیدند.
- زودباشین راه رو باز کنین، داره میاد!

- عمرا بیاد فرزندم! من جام راحته اینجا، تا ده سال آینده هم تکون نمیخورم! گرم و نرم و پر از غذا و ماساژ مجانی! یه پیرمرد دیگه چی از دنیا میخواد؟! مگه اینکه لطف کنی و گلرت رو هم یه لقمه ی چپ بکنی!

محفلی ها:
-




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۴۱ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مالی تظاهر کرد به آماده شدن. اما او آماده نبود. می ترسید. اگر چند باکتری ِ ضدچربی در راه می دید؛ چه خاک ِ جادویی ای باید روی سرش می ریخت؟ اگر در نبودش اتفاقی برای هری پاتر می افتاد چه؟ تازه، مگر رون یادش می ماند که برق اضافی را خاموش کند و نشود فراموش؟ چه کار باید می کرد؟

مالی متوجه شد که در تمام ِ مدتی که داشت فکر می کرد؛ همه ویزلی ها از پشت به او فشار می آوردند بلکه به جلو حرکت کند! اما... او اصلا چاق نبود؟!

- می گم اصن چرا آلبوس رو در بیاریم؟

مادر ِ فداکار به گله ِ روبرو نگاه کرد که هاج و واج مانده بودند. رون پرسید: اما بدون آلبوس محفل می میره! مادر ِ عزیزم، ما باید دامبلدور رو نجات بدیم.

مالی لبخند زد. او شیطانی نبود ولی فکری که الان به سرش زده بود...

- زمان می تونه مشکل ما رو حل کنه! مواد ِ زائد، دفع می شن!

________________

رز دوباره داد زد: یکی جلوی این رو بگیره!
رز دور و بر را سریع نگاه کرد و دوباره با حالت ِ ویبره گفت: جادو می خواد انجام بشه!
رز این بار وقتی دید کسی توجه نمی کند؛ چشم غره ای رفت و دوباره خیلی شیک و مجلسی نشست سر ِ جایش!

یک دفعه، بلاتریکس بلک ِ همیشه حاضر در صحنه داد زد: یکی جلوی ِ این رو بگیره!
صدای ِ بلاتریکس همانا و جمع شدن ِ حواس ِ مرگخواران به طرف ِ لودو همانا!

همان لحظه، لرد در رویا شناور شد. او به افکار ِ پسری که همیشه زنده می ماند رفته بود. پسری که می توانست طلسم اجرا کند. پسری که متخصص "اکسپلیارموس" بود و مورفین... او نباید الان چوبدستی می داشت... کاش پسر ِ برگزیده آنجا بود. امکان داشت؟


ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ۱۴:۲۴:۰۳

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
رون که کم کم داشت نگران هری میشد از مادرش پرسید:هری هنوز روی زمینه.نباید کاری براش بکنیم؟البته چند ثانیه پیش دیدم که پلک زد.
مالی که دهان ریموس را باز کرده بود و به اعماقش مینگریست جواب داد:نگران نباش روزی سی و پنج بار همین نمایشو راه میندازه.فعلا مشکل مهمتری داریم و اونم آلبوسه.به نظرت باید چیکار کنیم؟

رون خوشحال شد که بعد از سالیان دراز مادرش بی خیال هری شده و در مورد مشکلی نظر او را میپرسد.چهره متفکری به خود گرفت و جواب داد:به نظر من دیگه ریشاشو نکشیم بیرون.اینجوری ممکنه ریش تموم بشه و آلبوسی هم گیرمون نیاد.علاوه بر این من مطمئن نیستم پروفسور بدون ریش قادر به ادامه حیات باشه.حتی اگه قادر باشه هم مایل نمیشه.من یه فکر بهتر دارم.من دهن ریموسو باز میکنم و شما جفت پا برین تو حلقش و آلبوسو نجات بدین.

مالی یه نگاهی به دهان ریموس و نگاه دیگری به هیکل نه چندان ظریف خودش انداخت. و البته نگاه سوم را به جمجمه پسرش که کمی بزرگ تر از حد معمول به نظر میرسید انداخت.
رون:از ایده بی نظیرم شوکه شدین؟
مالی:بعد از ایده آرتور که اگه در دوران بارداریم از جادو استفاده نکنم ممکنه بچه مون مشنگ بشه بدترین ایده ای بود که تا حالا شنیدم.ولی راه دیگه ای به ذهنم نمی رسه.تو دهنشو تا جایی که میشه باز کن.امیدوارم مسواک زده باشه.
رون و سایر دست اندرکاران دهان ریموس را گرفته و از بالا و پایین شروع به کشیدن کردند و مالی آماده شد تا با اعضای داخلی یک گرگینه بیشتر آشنا شود.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
محفل:

-هری...بیا کمک کن.هری؟کجایی؟

رون نگاه خشمگینانه ای به جینی که از شلوغی استفاده کرده و در حال زدن مخ پسر همسایه بود انداخت و جواب داد:
-نیم ساعتی به ریموس التماس کرد که بیا منو قورت بده.ولی وضعیت معدش خوب نبود...سعی کرد، ولی نتونست.بیست دقیقه بعدی رو به توصیف اتاق عنکبوت دارش تو خونه خالش گذروند.الانم ده دقیقس پخش زمین شده.عینکشم کج کرده.دستشم گذاشته رو زخمش.

مالی بدون توجه به هری که کم کم داشت دچار مشکلات روحی و روانی جدی تری می شد، به کمک رون تارهای ریش دامبل را از حلقوم ریموس بیرون کشید به این امید که آلبوس هنوز به یکی از آنها متصل باشد.


خانه ریدل:


مورفین خمیده و خسته در حالی که پاهایش را روی زمین می کشید وارد خانه شد.....این کاملا عادی بود.چیزی که غیر عادی به نظر می رسید، صحنه ورود لودو بود که درست پشت سر مورفین قرار داشت.

لودو برخلاف همیشه سرش را پایین انداخته بود و تلو تلو خوران سعی می کرد راهش را پیدا کند.
لبخند موذیانه ای روی لب های مورفین نقش بسته بود.
لودو چوب دستیش را از غلافی که به کمرش بسته بود بیرون کشید.
-آی نفش کششششش.کشی نمیتونه منو وادار کنه فرش بشورم.من دشت راشت اربابم....ژلوی منو نگیرین....میخوام ژادو کنم!


رز که تجربه کافی در این زمینه داشت سریع از جایش بلند شد.
-این چشه؟چرا اینجوری نگاه میکنه؟یکی جلوی اینو بگیره.




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۶:۱۹ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
در دل شب سیاه لندن ماهِ کامل میدرخشید و چند ستاره نیز چشمک میزد تا شاید ذره ای امید القا کند، امیدی که با شنیدن زوزه ی غمگین گرگ خسته ای ناامید میشد ... زیر نور ماه و بر فراز گریمولد فاوکس مانند شهاب میتاخت، گداخته ای بود از عشق و امید و روشنایی که میشد ساعت ها نگاه کرد به پرهای سرخش که در نسیم دل انگیز شب به اهتزاز در آمده بودند، به ابهت شاهانه ای که در بال های گسترده و چشم های مغرورش بود، به پروازش که به نرمی قاصدک بود ... میشد نگاه کرد و دلگرم شد و دوباره امید گرفت ... اما در صورتی که آن آواز غمناک را سر نمیداد؛ نغمه ای که در سنگی ترین دل ها نیز اثر میکرد و اشک را بر هر گونه ای جاری میساخت؛ آوایی که از محزون ترین و عزادار ترین موجود دنیا میتوانست خارج شود!

فورت!

- گرفتمش تصویر کوچک شده گرفــتــمــــــش گــرفــــــتـــــمــــــش

- جای اعلام کردن بیارش پایین ... بابام مرد از بس از سر معده درد زوزه کشید

- معده درد چیه پسرم از عذاب وجدانه من پروف رو خوردم

- چجوری تونسّی با اون همه ریش ببلعیش آخه لامصب ... لعنتی من اصن وسواس ندارم، با فنگ تو یه بشقاب غذا میخوریم اما این لعنتی ... هــوع

هاگرید نتوانست خودش را کنترل کند و به شکوفه افتاد. به هر حال وقتی جثه اش شانزده برابر یک انسان معمولی بود حجم خوراک و در نتیجه پسماند خوراکش نیز به همین نسبت بیشتر بود و در نتیجه کف اتاق را به ارتفاع نیم متر کثافت برداشت ... همه تصور میکردند او توسط مالی به قتل خواهد رسید اما اوضاع نافرم تر از این حرف ها بود و مالی بلافاصله سکته کرده و افتاد کف اتاق و زیر مایع سبز رنگ مدفون شد! شکر به درگاه مرلین که جیمز بالاخره با تور و فاوکس داخلش سر رسید و نیازی به کثافت کاری بیشتر برای پر شدن زمان نیستیم

تد پرید و فاوکس را از تور درآورد و یکی از پر هایش را کند و فاوکس خشمگین نیز در حالی که جیغ میکشید به تلافی روی دست او پیشاب کرد. [پیشاب ققنوس بر خلاف اشکش خاصیت تخریبی دارد ]

تد پر ققنوس را در حلق پدرش فرو کرد ...

- بالا بیار بابا ... تخ کن ... استفراغ کن پروفسورو

هرچه تد پر را در حلق ریموس میچرخاند، انگار نه انگار! فقط هرازگاهی زوزه ی خفیف ناله مانندی سر میداد که خوب قبل از آن هم میداد!

هاگرید که پس از تگری زدن سبک شده بود صبرش لبریز شد و عنان از کف برید، تدی را کنار زد و افتاد به جان ریموس و مشت زدن به شکمش!

- فرزندانم ... آخ ... من اگه ... اوخ ... نخوام ... آوچ ... نجاتم بدین ... آی ... کیو باید ... آه ... ببینم؟

- گوش نده هاگرید بزن ... بزا اقلا اگه هم بالانیوردش تیکه تیکه بشه قابل هضم باشه برای ریموس

ریموس شروع به خون بالا آوردن کرد و ... در میان لکه های خون چند تار سفید رنگ دیده میشد!

- ریشش زد بیرون بیاین بگیریم بکشیم بیاد بیرون!

در این میان پسر برگزیده که میدید همه ی توجه ها جلب دامبلدور و ریموس شده و کسی به او و زخمش اهمیت نمیدهد حسادتش گل کرد و قصد جلب توجه نمود، سرش را گرفت و در حالی که فریاد میزد "آی زخمم" شلپی غش کرد کف زمین ... و البته باز هم کسی توجهی به او نکرد

_____________________


لودو نشسته بود روی نیمکت پارک محله ی لیتل هنگلتون و با بغض به دوردست ها مینگریست.

- چی شده؟ چرا اینجا نشستی پسر؟ چرا انقده غم داری؟

- هیشکی منو درک نمیکنه همیشه همه بار ها روی دوش منه اما وختی میگم دست راست اربابم کسی جدی نمیگیره خیر سرم وزیر مملکت بودم، خسته شدم از ای همه دستور و توهین و تحقیر

- خوب حالا چرا اینجا نشستی؟

- نشستم ... من از خونه فرار کردم دیگه بر نمیگردم ... از این شهر میرم اصن ... میرم اصفهان تو مسافرخونه میخوابم

- نیازی به این کارا نیست بگمن ... بیا یه کام بگیر همه غماتو فراموش کن برگرد خونه

و اینگونه بود که لودو دوست و دشمنش را تشخیص نداد و توانایی نه گفتن هم که نداشت و با طناب پوسیده مورفین به چاه اعتیاد افتاد! به فرزندانمان نه گفتن را بیاموزیم و خودمان مرهم و سنگ صبور آن ها باشیم


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۵ ۶:۲۵:۳۹
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ۵:۱۰:۲۳

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- ارباب با لودو چیکار دارن؟ ارباب چرا با ما کار ندارن؟ چرا با اون خائن نما کار دارن؟ آیلین شما به چه جرئتی جلوی من میگید که ارباب منو احضار نکردن و به لودو گفتن بیاد؟ کروشیو!

صحنه اسلوموشن شد. طلسم بلا در تمام مسیر آروم حرکت میکرد و جلو میرفت.... حرکت میکرد و جلو می رفت؟ نخیر آقا نمی رفت! اصلا کی گفته که بلا جادو کرد؟ رز گفت؟ رز غلط کرد! چوبدستی بلا رو گرفته بودن که نتونه جادو کنه. بله! رز بی اطلاع بود!

- لودو رو بفرستید پیش ارباب. خدافس آقا. ما رفتیم!

آیلین بعد از این جمله، عملا وقارشو زیر پا گذاشت و برای فرار از طلسم های متفاوت بلا به طور ضربدری شروع به دویدن کرد و آخرین صحنه ای که دیده شد، این بود که آیلین دیگه ندوئید. اصن فهمید بلا نمیتونه جادو کنه خب. بله. چیز دیگه ای نوشته شده بود؟ نخیر آقا! رز گفت؟ رز هافلپافی بازی در آورد خب!

ملت:

محفل ققنوس

همه ی ملت محفلی داشتن جیغ میزدن که یک دفعه هری دستاشو باز کرد و کنترل اوضاع رو به دست گرفت. موهاشو زد بالا و جای زخمشو نشون داد و بعد از شنیده شدن ِ "این علامت مخصوص پسر برگزیده س. ابراز محبت کنید!" و اعلام مراتب احترام و محبت ملت، آرتور ملتو به طرف اتاقی که ریموس و دامبلدور توش بودن هدایت کرد.

ملت مقادیری پیاده روی کردن تا رسیدن به اتاق مذکور. بعد درو باز کردن و دیدن ریموس وسط اتاق نشسته و اشک میریزه و هر چند وقت یک بار هم یه انقباضاتی روی بدنش مشاهده میشه.

- من چیکار کردم؟! من چیکار کردم؟!
- واقعا نمیدونی؟ پروفو خوردی!
- پروفسور صدای ما رو می شنوین؟
- ریموس نکنه سمعکشو قورت نداده باشی؟
- جمع کنین. دیگه تموم شد. جمع کنین.
- امروز تو هاگوارتزم همینو گفتن. ولی من هرچی فک کردم نفهمیدم جواب 235+176 رو!
- من چیکار کردم؟!

- فرزندانم نجاتم بدید. دارم هضم میشم!

با جمله ی آخر، ملت به همدیگه خیره شدن تا یه راهی پیدا کنن برای نجات دادن دامبلدور. و هیچ کدوم هم به این موضوع فکر نکردن که با توجه به حال این روزای اخیر پروفسور، آیا واقعا می ارزه؟!


________________

پ.ن:


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۲۴ ۲۳:۲۳:۱۵


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
در محفل ققنوس

سکوت سنگینی بر فضای آشپزخانه حاکم بود. همه در با نگاهی مردد به یکدیگر خیره شده بودند. گویی امیدوار بودند که کسی در آن میان بگوید که این صدا ناشی از خیالات آنها بوده است.
اما زمانیکه مالی به حرف آمد بر این تفکر امیدوار کننده خط بطلانی کشید:
- به... به نظرتون صدای چی بود؟
جیمز جیغ کشان روی میز وسط آشپزخانه پرید.
- من بگم؟من بگم؟ عمویی اون یکی عمویی رو یه لقمه چپ کرد.
هری با عصبانیت یکی پس کله جیمز نواخت.
- برو بینم بچه...برو دنبال بازیت.کی به تو گفت وسط حرف بزرگترا بپری؟
جیمز با مغز روی زمین سنگی آشپزخانه سقوط کرد. آرتور با امیدواری گفت:
- به نظر من که صدای هورت کشیدن سیریوس بود.کلا همیشه عادتشه سوپو اینجوری بخوره. نگران نباش عزیزم.
در همان لحظه صدای نخراشیده ای از پشت جمعیت گلویش را صاف کرد. ملت به آنسو بازگشتند. سیریوس در حالیکه به دیوار چهارچوب در تکیه زده و به ناخن هایش می نگریست گفت:
- تو الان دست من کاسه سوپ می بینی آرتور؟
آرتور:
آلیس با نگرانی پرسید:
- پس اگه صدای سیریوس هم نبوده صدای کی بوده؟
جینی شانه ای بالا انداخت.
- نمی دونم آب خوردن کریچر؟
هرمیون نگاه خشمگینی به خواهر شوهرش انداخت.
- از بین این همه آدم زورت به اون موجود نحیف و بی نوا رسیده توام؟
رون که از به میان کشیده شدن بحث تهوع و متعاقب آن به فنا رفتن سوژه و اعصاب و روانش شدیدا بیمناک بود پیش از آنکه بحث به جاهای باریکتری کشیده شود وسط پرید.
- اصلا بیاین جمع بندی کنیم. ما همه اینجا جمعیم. کسی چیزی می خوره؟
ملت: :no:
- کریچر هم که چیزی نمی خوره. خوبه پس این منتفیه. تو پست ویولت گفتین ماه کامله... چی ماه کامله؟ یعنی تدی یکیمونو خورده؟
ملت:
جیمز بار دیگر جیغ کشان روی میز پرید.
- نه دایی! من از معجونای اسنیپ کش رفتم ریختم تو لیوان آب کدو حلواییش.تدی الان توله گرگ خوبیه!
تدی:
اسنیپ:
ملت:
رون کله اش را مدل غول های غارنشین خاراند.
- پس این صدای چی بود؟ آهان... بالاخره یکی رو آوردین چاهو تخلیه کنه.
ملت:
رون:
درست در همان لحظه مادام پامفری مویه کنان و بر سر زنان در آستانه درب آشپزخانه محفل ظاهر شد.
- بدبخت شدیم! بیچاره شدیم!آخه ای جماعت تسترال!برای چی گرگینه ای رو که وقت تبدیلشه ول میکنید به امون مرلین؟آلبوسو هم می سپرین دستش؟ نمیگین یه لقمه چپش میکنه؟همونجور که الان کرده؟
ملت محفل:

در خانه ریدل ها

لودو با قهر و غضب ردایش را از روی کاناپه برداشت. در را گشود و بی توجه به گریه و زاری رز و نگاه خیره همکارانش از در خانه خارج شد.
وقتی در با شدت پشت سر لودو بسته شد بلاتریکس پشت چشمی نازک کرد.
- یادم باشه راپرت این کارشو به لرد بدم. چه جور جرت میکنه از دستور لرد سرپیچی کنه بوقی؟توام بس کن دیگه وگرنه همین قیچیو میکنم تو حلقتا.
سپس رو به سایر همکارانش که همچنان به در بسته خیره شده بودند و هر از گاهی در مورد این واقعه زیر لب با هم پچ پچ می کردند گفت:
- زود برین سر کاراتون. چیزی تا عید نمونده. ما بدون حضور لودو هم می تونیم این کارو بکنیم. زود باشین.
اما پیش از آنکه مرگخواران پراکنده شوند آیلین به زور کروشیو خود را وارد سوژه کرد.
- لودو رو ندیدین؟ ارباب باهاش کار واجبی دارن. منو فرستادن ببرمش پیش ایشون.
مرگخواران:



پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
خانه ریدل

بلا با عصبانیت چشم غره ای به لودو رفت.
- پاچه های شلوار تورو بالا بدم لودو؟ همینمون مونده. ما مادر 10 بلا لردیا هستیم و مهم تر از اون بلاتریکسیم. بزنیم به شر و بدبختی نایلت کنیم؟

- هه. باز این بلا واستاده جلوی آیینه نفاق .رفته تو توهم. بلا بلا بلا اینو از آیینه بپرس، چه کسی از همه زیباتر است؟

بلا درحالی که داشت برگ های رز را به مناسبت عید کوتاه میکرد، با قیچی ضربه ی کوچکی به گلبرگ هایش د.
- وقتی همه ی برگاتو کندیم و دیگه نتونستی فتوسنتز کنی، میفهمی کی از همه زیبا تر است رز.

لودو در حالی که پاچه های شلوارش را بالا داده بود و سعی میکرد فرش هارا بشورد، با خودش آهی کشید. حالا چطور میتوانستند بدون جادو به زندگیشان ادامه دهند؟ تک تکشان باید کار هایی را انجام میدادند که تا به حال به فکرشان هم نرسیده بود. تنها کسی که از این قایده مستثنی بود؛ لرد سیاه بود که به راحتی در اتاقش نشسته بود و مرگخواران موظف بودند کار هایش را انجام دهند. لودو به فکر فرو رفت.
- چقدر دیگه باید اینجا مثل یک مرگخوار معمولی باشم؟ تا کی باید به خاطر شپش ها و بوی بدی که میدم به نارسیسا جواب پس بدم؟ اصلا به کسی چه که من از حموم خوشم نمیاد؟ خب من میتونم به جای لودو بودن، لرد لودو باشم مث..ای وای..من چرا دارم به این چیزای خائنانه فکر میکنم؟ ارباب بفهمه بیچاره میشم..ای فکرای پلید...دور شین از من

- لودو، ارباب چایی سبز میخوان.
- لودر ، شیشه هارو دستمال نکشیدی هنوز. دوروز دیگه عیده. فقط هیکل گنده کردی .

- من لودر نیس...

-لودو، زود باش اون دیوار رو دستمال بکش. میخوایم آگهی ترحیم ریش دراز رو بچسبونیم بهش.

انگیزه های خیانت هر لحظه در ذهن لودو پررنگ تر میشد.
- بســــــــــــه دیــــــــــــــــــگـــــــــــــه

سالن برای دقایقی به سکوت فرو رفت. اشک در چشمان گیاهی رز کوچک جمع شد. لودو کلافه و بی حوصله مینمود. بلا که عادت نداشت صدای فریاد و اعتراض کسی جز خودش را در خانه ریدل بشنود، دهانش را باز کرد تا به لودو اعتراض کند ولی لودو فرصت نداد.
- برای چی من باید همه ی این کارا رو انجام بدم؟ چرا هیچکس دیگه هیچ کاری نمیکنه؟ چرا همه ی کاراتونو میندازین گردن من؟ اصلا من دست راست و چپ اربابم..من امروز ماموریت دادم..فردا میرم پست نقد م...اممم..نه هیچی بقیش به شما مربوط نیس. من چرا باید همه ی این کارا رو انجام بدم؟ از این به بعد دیگه هیچ کاری براتون نمیکنم.

مرگخواران با تعجب به لودو نگاه میکردند. رز به سرعت خودش را از زیر دستان بلا بیرون کشید.
- عمو لودو؟ یعنی دیگه برام چیپس سرکه نمکی هم نمیخری؟



وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.