در محفل ققنوسسکوت سنگینی بر فضای آشپزخانه حاکم بود. همه در با نگاهی مردد به یکدیگر خیره شده بودند. گویی امیدوار بودند که کسی در آن میان بگوید که این صدا ناشی از خیالات آنها بوده است.
اما زمانیکه مالی به حرف آمد بر این تفکر امیدوار کننده خط بطلانی کشید:
- به... به نظرتون صدای چی بود؟
جیمز جیغ کشان روی میز وسط آشپزخانه پرید.
- من بگم؟من بگم؟ عمویی اون یکی عمویی رو یه لقمه چپ کرد.
هری با عصبانیت یکی پس کله جیمز نواخت.
- برو بینم بچه...برو دنبال بازیت.کی به تو گفت وسط حرف بزرگترا بپری؟
جیمز با مغز روی زمین سنگی آشپزخانه سقوط کرد. آرتور با امیدواری گفت:
- به نظر من که صدای هورت کشیدن سیریوس بود.کلا همیشه عادتشه سوپو اینجوری بخوره. نگران نباش عزیزم.
در همان لحظه صدای نخراشیده ای از پشت جمعیت گلویش را صاف کرد. ملت به آنسو بازگشتند. سیریوس در حالیکه به دیوار چهارچوب در تکیه زده و به ناخن هایش می نگریست گفت:
- تو الان دست من کاسه سوپ می بینی آرتور؟
آرتور:
آلیس با نگرانی پرسید:
- پس اگه صدای سیریوس هم نبوده صدای کی بوده؟
جینی شانه ای بالا انداخت.
- نمی دونم آب خوردن کریچر؟
هرمیون نگاه خشمگینی به خواهر شوهرش انداخت.
- از بین این همه آدم زورت به اون موجود نحیف و بی نوا رسیده توام؟
رون که از به میان کشیده شدن بحث تهوع و متعاقب آن به فنا رفتن سوژه و اعصاب و روانش شدیدا بیمناک بود پیش از آنکه بحث به جاهای باریکتری کشیده شود وسط پرید.
- اصلا بیاین جمع بندی کنیم. ما همه اینجا جمعیم. کسی چیزی می خوره؟
ملت: :no:
- کریچر هم که چیزی نمی خوره. خوبه پس این منتفیه. تو پست ویولت گفتین ماه کامله...
چی ماه کامله؟ یعنی تدی یکیمونو خورده؟
ملت:
جیمز بار دیگر جیغ کشان روی میز پرید.
- نه دایی! من از معجونای اسنیپ کش رفتم ریختم تو لیوان آب کدو حلواییش.تدی الان توله گرگ خوبیه!
تدی:
اسنیپ:
ملت:
رون کله اش را مدل غول های غارنشین خاراند.
- پس این صدای چی بود؟ آهان... بالاخره یکی رو آوردین چاهو تخلیه کنه.
ملت:
رون:
درست در همان لحظه مادام پامفری مویه کنان و بر سر زنان در آستانه درب آشپزخانه محفل ظاهر شد.
- بدبخت شدیم! بیچاره شدیم!آخه ای جماعت تسترال!برای چی گرگینه ای رو که وقت تبدیلشه ول میکنید به امون مرلین؟آلبوسو هم می سپرین دستش؟ نمیگین یه لقمه چپش میکنه؟همونجور که الان کرده؟
ملت محفل:
در خانه ریدل هالودو با قهر و غضب ردایش را از روی کاناپه برداشت. در را گشود و بی توجه به گریه و زاری رز و نگاه خیره همکارانش از در خانه خارج شد.
وقتی در با شدت پشت سر لودو بسته شد بلاتریکس پشت چشمی نازک کرد.
- یادم باشه راپرت این کارشو به لرد بدم. چه جور جرت میکنه از دستور لرد سرپیچی کنه بوقی؟توام بس کن دیگه وگرنه همین قیچیو میکنم تو حلقتا.
سپس رو به سایر همکارانش که همچنان به در بسته خیره شده بودند و هر از گاهی در مورد این واقعه زیر لب با هم پچ پچ می کردند گفت:
- زود برین سر کاراتون. چیزی تا عید نمونده. ما بدون حضور لودو هم می تونیم این کارو بکنیم. زود باشین.
اما پیش از آنکه مرگخواران پراکنده شوند آیلین به زور کروشیو خود را وارد سوژه کرد.
- لودو رو ندیدین؟ ارباب باهاش کار واجبی دارن. منو فرستادن ببرمش پیش ایشون.
مرگخواران: