آپولین فریاد کشید:
نـــــــــــــــــــــــه! وسایلای مغازم! نـــبــرینشــــــون!
سارا دستان آپولین را نوازش کرد و صدای بچه گانه به خود گرفت و گفت:
غصه نخور! به جاش بیا به من امضا بده
آپولین به سارا چشم غره ای رفت ولی سارا پرو تر از این حرف ها بود که نگاهش را از او بدزدد.
در بین گریه و زاری های آپولین
ناگه صدایی ملکوتی به گوش می رسد:
ای جادوگران و ساحره ها!بدانید و آگاه باشید که اگر....
اگر ماهیتابه ی مرلین را تا سه روز دیگر پیدا نکنید شما را زنده نخواهم گذاشت!
جمعیت:
آیلین با تعجب پرسید:
الان با مایی؟
-بله.
-مادر نزاییده کسیو که بخواد منو بکشه.
-فعلا که زاییده ضعیفه!
آیلین با عصبانیت گفت:
چی با من بودی ضعیفه؟!
-بله.
آیلین از شدت عصبانیت چوبدستی اش را به سمت آسمان گرفت و فریاد زد:
آواداکداورا!
صدای ملکوتی اینبار اکو دار بود:
هاهاهاها!ای ضعیفه فکر کردی که قدرت کوچک جادویی تو می تواند مرا از بین ببرد؟!من از هیچ ضعیفه ای نمی ترسم.
در همین هنگام صدای زنی از نزدیکی های صدای ملکوتی به گوش می رسد:
آهای مرد؟ داری با کی حرف می زنی؟
صدای ملکوتی که معلوم بود ترسیده است از زن خویش(!) با ترس و لرز گفت:
با هیچکس عزیز دلم!
-پس برو دو تا نون بگیر.
-چشم خانوم، اومدم....خوب گوش کنید ای ساحره ها و جادوگران ،شما ها تا سه روز دیگر مهلت دارید که ماهیتابه ی مرلین را پیدا کنید وگرنه زندتان نخواهم گذاشت...در ضمن من در راه اگر نیاز دیدم به شما افتخار داده و با شما حرف خواهم زد...پس خدا دیکنز!
آیلین از شدت عصبانیت چهره اش سرخ شده بود و سارا ابرویش را بالا برده بود و با خود می گفت: عجب صدای پرویی بود!
جمع از بهتی طولانی بیرون آمد و به پیشنهاد گیدیون دوباره راه افتادند.
پس از مدتی طولانی بالاخره به دروازه ی سرزمین چیزها رسیدند.
سارا به دروازه ی چیزها نگریست و گفت:
خوب بریم دیگه!
آپولین با ترس و لرز گفت:
به نظرم بهتره اول یکی بره و دید امنه بگه که بقیه هم برن.
سارا:
خوب کی؟!به نظرم بهتره گیدیون بره.
گیدیون:
چرا من؟
-چون تو یه مردی،از ما بزرگتری و یک گریفیندوری هستی.
-خوب آلیسم که گریفیندوریه.
با این حرف به آلیس اشاره کرد.
آلیس:
گیدیون به آلیس چشم غره ای رفت و بعد رو به سارا گفت:
هلگا معتقد بود...
هوش و علم،شجاعت و غلبه بر ترسو حتی نجابت و وقار به وسیله ی سختکوشی قابل دسترسیه!
تو هم که یه هافلپافی سختکوشی،پس بهتره تو بری.
-منو از چی می ترسونی؟فکر کردی من از رفتن به اونجا می ترسم؟!باشه،حالا که اینطور شد خودم میرم.
و قدمی به سمت دروازه برداشت که آیلین جلوی او را گرفت و رو به گیدیون گفت:
خجالت بکش!اونوقت این مردا به ما میگن ضعیفه با این که خودشون از ما ضعیف ترن!یاد بگیر از بچه!نه سارا تو نرو.
سارا از موقعیت استفاده کرده و می گوید:
آیلین جون حالا که اینقدر مهربون شدی بیا به من امضا بده!
و دفترچه ی آبی خوش رنگی را به سمت آیلین گرفت و آیلین نیز چشم غره ای نسیب سارا کرد اما همان طور که گفتم سارا پرو تر از این حرف ها بود.تازه چشم غره های سارا ده برابر وحشتناک تر از این بود و سبب مرگ 42 جادوگر و 35 ساحره و 64 ماگل شده بود!
آیلین پس از دقایقی رو به آپولین کرد و گفت:
به نظرم هوش ریونکلاو برای این کار مناسب تره.
آپولین به سرعت جواب داد:
نه نه...اخلاقیات یه مرگخوار برای اینکار مناسب تره...
آیلین گفت:
ارباب به ما می گن که هیچ وقت خودمونو برای دیگران در خطر نندازیم
ناگه دوباره صدای ملکوتی به گوش رسید:
وای بر شما؛وای.
حال که هیچ یک از شما نمی روید من خودم می گویم که برود. و آن کسی نیست به جز: