سوژه جدید اتاق کنفرانس انستیتو کوچیک و دراز بود،از اینا که کلا یه میز از این سر به اون سر اتاق عینهو سفرهی کوکب خانم پهن شده و دور تا دورش صندلیه و یه سری آدم در حال چرت زدن به صحبتای یه آدمی که فک میکنه خیلی cool و حفنه و شاخ غولو شکسته گوش میدن.
- ... نتیجه اینکه با توجه به بازار خوبی که الان داره، میتونیم سگ سه سر رو تولید انبوه کنیم.
رییس نگاهی به کارمند جدیدش کرد، با یه تیکه کاغذ موشک درست کرد و نشونه گرفت سمت طرف و دقیقا زد تو برجکش (تو مایه های برجهای دو قلو و هواپیماهای معروفش!)
- بعد دقیقا این بازار خوب شامل چن نفر میشه؟
- یه نفر ...
و زد اسلاید بعدی و عکس سلفی هاگرید با فلافی و نوربرت و باک بیک و بقیه اومد رو صفحه که رو به دوربین همه دو نقطه دی میزدن و سعی میکردن تو کادر جا بشن! بعد ادامه داد:
- ... ولی خیلی پایه است!
- تو کدوم بخش گذاشته بودمت؟
- آی سی یو ( ترجمه: پاییدن موجودات خفنناک*)
- از فردا میری سی سی یو ( ترجمه: فضولات پاککنی موجودات خفنناک* ) .. هوشنگ گزارشت آماده است؟
هوشنگ که از فرار مغزها اومده بود انستیو کار گرفته بود، بلند شد و کراواتشو صاف کرد و با صدای آلن دلونی گفت:
- کمربنداتونو ببندین... چیزی که میخوام نشونتون بدم کرک و پر ریزونه!!
ملت نگاهی به شلواراشون کردن و دست به کمر بردن و مطمئن شدن سفته، بعد محکم دسته صندلیاشونو گرفتن و آماده ی کرک و پر ریختن!
هوشنگ دکمهی play رو زد و فیلمی به نمایش در اومد. صدای قار قار نوار تو اتاق نیمه تاریک پخش شد، تصویر اول برفکی بود و بعد وسط جایی که زیرنویس شده بود "میدون گریمولد" که به نظر میرسید از دوربینای کنترل ترافیک کش رفته شدن!
دو نفر وسط تصویر بودن ... یکیشون دراز و کچل بود و یکیشون کوتاه و کله مشکی!
- میدونی که چوب من و تو با هم هیچ پسر خالگی ندارن و اکسپلیارموستم به درد عمهات میخوره!
- جیمز که عمه نداره، ولدک خبر نداره!
- وقتی یه آوادا حرومت کردم، اون موقع دیگه عمه مارجو یادت نمیره!
- عهه؟ راست میگیا
بهر حال .. این کاره نیستی!
-
من این کاره نیستم...؟ ... نشونت میدم... آواداکداورا!
طلسم سبز خورد به جیمز و کمونه کرد و برگشت به ولدک و ناپدید شد. جیمزم زخم پیشونیشو که شکل دم نهنگ بود مالید و فاتحهای واسه عمه مارج خوند و برگشت تو خونه گریمولد.
کلمات The End رو صفحه نقش بستن و هوشنگ با اعتماد به سقف به رییس نگاه کرد که با دهن باز هنوز رو تصویر هنگ کرده بود!
- این چطوری زنده موند هوشی؟ عمه مارج زیر شنل نامرئی بود و قربونش رفته حتما.. واسه همین فاتحه فرستاد آخرش. همینه.. نه؟
- عمه مارج بعد از بادکنک شدنش چن سالی تو هوا چرخید و ترکید! کسی زیر شنل نبود... جیمز ضد آوادای اتوماتیک داره.
- ولی... چطور ممکنه؟ نگو از باباش ارث رسیده؟!
- صفات اکتسابی موروثی میشن رییس!
- من که رییس انستیتو هستم و میفهمم... ولی برای خوانندههای عزیز تو خونه میشه توضیح بدی اینی که گفتی ینی چی؟!
هوشنگ گلوشو صاف کرد و مستقیم تو دوربین نگاه کرد و برای شما خوانندهی عزیز توضیح داد:
- وقتی ولدک خواست هری کوچولو رو آوادا کنه و به دلایلی که میدونین نتونست، بدنش به آوادا مقاوم شد. این میشه صفت اکتسابی یعنی تو خونش نبود که.. تو ژنش نبود که... شد یهو! بعد الان پسرش که کسی نپرید جلوش خودشو فدا کنه... بعد ولی دیدین که تاریخ تکرار شد... ینی تو خونش بوده.. تو ژنش بوده... ینی احتمالا بقیه بچه های هری هم ژن ضد آوادا دارن!
رییس لبخند گشادی زد و دندوناش رو نشون داد و گفت:
- ینی میتونیم از خونشون این ضد آوادا رو استخراج کنیم و به ملت بفروشیم.. ینی ما پولدار میشیم!
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
* چیه؟ باید کلمه به کلمه ترجمه کنم هر حرف مخفف چیه؟ همه چیو باید لقمه کنم بچپونم تو دهنتون؟
** سوژه مشخص بود دیگه؟ اینا فهمیدن بچههای هری ژن ضد آوادا دارن، میخوان ازشون استفاده ابزاری کنن تا بقیه ملتم ضد طلسم مرگ کنن! راحت هر جوری حال میکنین ادامه بدین