الگوی من در زندگی آقوی همساده س!
شاید بگید که آقای همساده که شخصیت هری پاتری نیست! ولی من خیلی وقت شمارو نمیگیرم، یک خاطره ی کوتاه رو از زبون خود این بزرگوار نقل میکنم من باب اثبات هری پاتری بودنش!
آقو ما ساکن دره ی گودریگ بودیم، اون لبه ی لبه ی دره زندگی میکردیم، یعنیا یه نسیم خنک صبحگاهی که نمیومد؟ ماستامونو کیسه می کردیم کاکو!
به قدری این کلبه تلو تلو می خورد در طول شب که ما هر دقیقه مجبور بودیم از اینور کلبه بپریم اونور که تعادل برقرار شه آقا سقوط نکنیم به اعماق دره.
از قضا، در یک شب طوفانی، رهگذری کچل درب خانه ی مارو کوبید. آدرس میخواست آقو. نگو مهمون آقای پاتر بوده همسایه ی بغلی ما. آقو ما این بنده ی خدا رو راهنمایی کردیم به سمت خانه ی پاتر محض رضای خدا شهرستانی بود دم در نمونه تو این بارون!
رفتیم داخل خونه کاکو چشمت روز بد نبینه آآآآآآآآخ...انواع و اقسام اشعه های سبز و قرمز از در و دیوار و پنجره و پیشانی پاترها و خانه شان منعکسش شده طبق یک نشانه گیری دقیق با محاسبات ریاضی بی نقص و استفاده از روابط حرکت پرتابی و سینوس کسینوس زوایا، از داخل لوله ی دودکش وارد کلبه ی ویرانه ی ما شد آقا خونه بر سر ما آوار شد آقو!
یعنی له شدیما له له
بعد کلبه به اعماق دره سقوط کرد و من در اون حادثه 32 تا از مهره های ستون فقراتم در دم پودر شد. به طوریکه در بازرسی بعدی، مامورین وزارتخونه من رو با چشم پوشی از تنها مهره ی باقیمونده در بدنم، جزو بی مهرگان دسته بندی کرده و وارد گروه کرم های فلوبر کردن.
الان به مدت 36 ساله که من در گلخانه های هاگوارتز به عنوان کرم فلوبر نمونه ی کار دانش آموزها انجام وظیفه میکنم آقو داغونما یعنی له له