هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۳:۰۸ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
محفلی ها با زبان خوش بلیت ها را تحویل دادند و تصمیم گرفتند به ترمینال غرب رفته و سوار ولوو شوند و به آبادان بروند تا فعلا برزیل را از نزدیک ببینند و جام جهانی نیز شاید وقتی دیگر. لودو خلبان را نیز بلاک کرد و پیچید سمت لیتل نگلتون و سر راه ارباب لرد ولدمورت کبیر (دامت برکاته) را به همراه باقی مرگخواران سوار کرد و راهی برزیل واقع در آمریکای جنوبی شد و مرگخواران چون لودو را داشتند و لودو هم بسیار گولاخ است و منوی مدیریت دارد و دسترسی گردانندگانش با عله مو نمیزند، بر محفلی ها که چیزی جز ریش و نیروی عشق نداشتند پیروز شدند و هورا هورا هورا و پایان سوژه و فکر کردی فقط خودت بلدی ویولت؟

همان لحظه جهان متقاطع!


- تو یک ابله واقعی هستی لودو خوب دیگه بسه خندیدیم حالا برو پستتو ویرایش کن

- ویرایش؟ ویرایش نداریم! سوژه تموم شد!

- نه دیگه! جنبه داشته باش! ببین من درسته با بلدوزر میام از رو همه چی رد میشم اما سوژه رو تموم نمیکنم که! پروف سر جمع دو تا سوژه میده میره تا هفته ی بعد برمیگرده یه افاضاتی تو آشپزخونه میکنه و باز میره! اونارم تو بیای تموم کنی ما این جا چه غلطی بکنیم خوب؟

- همینه که هست! چیزی که عوض داره گله نداره، خودتونم سوژه بدید میام تمومش میکنم تازه

- لودو تو به عنوان یک مدیر ایفای نقش الگویی برای تازه وارد ها هستی پس فردا همه مرگخوارای تازه وارد ازت یاد میگیرن میان میزنن سوژه ها رو به نفع خودتون میکنن و تموم میکنن ... بابا جنبه داشته باش جون عزیزت ما همه با هم دوستیم ایفا یه شوخیه، دور همیه

- ببینم چی کارش میکنم

پایان همان لحظه، دنیای جدی و قاطع!


لودو نشسته بود پشت رول و با یک حرکت چوبدستی کل دم و دستگاه و تشکیلات کابین خلبان را به ضبط صوت نوار خور تبدیل کرده بود و صدای عباس قادری در کل هواپیما پخش میشد و او نیز با حرکات نه چندان دلچسب و دلربایی روی ریتم آهنگ سر تکان میداد!

- پارسال بهار دسته جمعی رفتی بودیم زیــــــارت ... دیری ری ریم!

- پسر! بپر عقب ببین ارباب چیزی لازم ندارن؟

مورفین از صندلی شاگرد شوفر بلند شد و سیگارش را از پنجره به بیرون انداخت و از کابین خارج شد! در همین هنگام این جهان با جهان متقاطع به نقطه تقاطع رسیدند و لودو ناگهان تحت تاثیر قرار گرفت و فهمید که سوء استفاده از منو کار بدی است و درست است که سالازار اسلیترین ردیف آخر هوا پیما نشسته و همزمان جیمز سیریوس پاتر روی صندلی عقب ولووی محفلی ها دارد آهنگ عباس قادری را لایو اجزا میکند چون آن ها ضبطشان خراب است و این از نظر تطابق زمانی نادرست میباشد اما نباید منطق داستان را در رول زیر سوال برد و اصلا رولینگ حرفی از منو به میان نیاورده بود که! در نتیجه منو را از جیب ردایش خارج کرد و دکمه بک آپ را زد و داستان دقیقا برگشت به آخر پست قبل!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
خلاصه

بلیت جام جهانی کوییدیچ برزیل مرگخواران، اشتباهی به دست محفلیا می افته.محفلیا هم سریع شال و کلاه میکنن که برن برزیل و برای رد گم کنی هم سوار هواپیما میشن، مرگخوار ها هم به دستور لرد سعی میکنند جلوی اونارو بگیرن.


جیمز همین طور که به جیغ زدناش ادامه میداد و ملت هم بدون توجه به پروف و گرگینه فیروزه ای و ملتی که همراهش بودند با سوت و دست و جیغ همراهی می کردند و در بعضی مواقع صحنه هایی به وجود آوردند که به دستور کارگردان سانسور شده است.

-

- خانم ها آقایون یشینید لطفا" میخوایم تیکاف کنیم. کمربندو اینجوری میبندید این ماسکا هم اینجوری در مواقع لازم میزنید به صورتتون. حالا خدافظ.

مهمان دار بی حوصله رفت و بعد از چند دقیقه هواپیما به پرواز در آمد و لودو هم همچنان به دم هواپیما چسبیده بود و می خواست درون هواپیما آپارات کند.

در زمین، باند فرودگاه.

- حالا چی کار کنیم؟ به هواپیما هم نرسیدیم.

الادورا این را گفت و با عصبانیت ساطورش را در هوا تکان داد. بلاتریکس در حالی که به جواب سوال الا فکر میکرد.

- حالا به ارباب چی بگیم؟

دافنه همین طور که این طرف و آن طرف قل می خورد این را گفت و در چند دقیقه هیچ جوابی نگرفت.

در هواپیما

- پروف؟ این چیز مکعب شکل چیه؟

-فکر کنم توش خوراکیه پسرم.

محفلیا همین طور که با تعجب به جعبه نگاه می کردند ناگهان کسی را دیدند که با عصبانیت به آنها خیره بود.

- خب سیفید های بلیت دزد...

لودو بگمن در حالی که منوی مدیریتش را جلوی چشم محفلی ها تکان میداد با فرمت این را گفت.

ملت:

محفلی ها:



ویرایش شده توسط گيديون پريوت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۷ ۲۳:۲۸:۳۷

ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳

رکسان ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
از پسش برمیام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
-
-
-

[-این همه نقدت کردیم تو هیچی یاد نگرفتی؟ این بالاییا واسه چی خالین الان؟
- باب مهماندارا دارن صحبت می کنن!
- بی صدان اونوخ؟
- اشاره ای دیگه؟ تا حالا هواپیما سوار نشدی؟ ]

- پروف این چی داره میگه؟
- فرزندم بشین بزار پروسه طی بشه!
-

همه مسافرا با چرخشی صد و هشتاد درجه به سمت منبع صدا برمی گردن که طی این حادثه چارتا از مهره های کمرشون جابه جا میشه!
- فرز..یعنی مسافران آرام باشید، نوبت جیغش عقب افتاده بود!
-

دوباره مسافرا برمی گردن سمت منبع صدا و دوباره پروف!
-

فکر می کنین مسافرا دوباره می چرخن سمت منبع صدا و باز دوباره پروف؟ اشتباه می کنید خب! ملت همراهی می کنن با جیمز!
-
-

و کنسرتی مجانی راه افتاده بود و دقیقا می دونید که وقتی یه چیزی مجانی باشه...

بغل ولدمورتینا [اون بغل نه، کنار یعنی! ]

- دستور می دیم هرچی سریع تر هواپیما رو بیارین پایین!

مرگخوارا وارانه و حتی بیش تر از وارانه دنبال هواپیما می دویدن. لودو به کمک منوی مدیریت تونسته بود دم ِ هواپیما رو بگیره و سوارش بشه و مرگخوارای بعدی هی می دویدن که بلکه دستشون به دست لودو برسه و بتونن سوار هواپیما بشن.
- هرکی به هواپیما برسه، یه ماه از سهمیه ی کروشیوش کم می کنیم!

مرگخواران به توان هزار برابر ِ شروع به دویدن کردند.


ها؟!


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۴:۵۶ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین

- شما واسه ایــــن همه آدم بلیت هواپیما می‌خواید!
-
- پول همه‌ی بلیتا رو هم حساب می‌کنین؟
-
- از توی اون شلوارکای گل منگلی و لباسای منشوری هم می‌خواید پول درآرید لابد؟
-

و در همین اثنایی که محفلیا داشتن سعی می‌کردن به اون خانومی که پشت میز آجانس هواپیمایی نشسته بود، تلق تولوق آدامس می‌ترکوند [ بی دین و ایمونا رو ببین به مرلین! حرمت هیچیو دیگه نیگه نمی‌دارن این لاکردارا. زمون ِ ما، ماه رمضون که می‌شُد کسی زبونش به اسم ِ هرجور خوردنی و آشامیدنی کثیف می‌شد، آقامون می‌زد طرف صدا تسترال بده. آره داداش. ما اینجوری بزرگ شدیم. ] و.. چی می‌گفتم اصن؟

آها، محفلیا داشتن سعی می‌کردن به اون خانومه بفهمونن که توی اون لباسای منشوری [ ] که پوشیدن [ بی دین و ایمونا رو ببین به مرلین! زمون ِ ما، ضعیفه می‌رف می‌شِس اندرونی و سرشو میاورد بیرون، آقامون ساطور ِ بلک خانوم اینا-همساده‌مون- رو قرض می‌گرف ازشون و پرت می‌کرد سمتش تا ازش شیش تا ضعیفه در بیاد. آره دادا. ما ای‌جو بزرگ شدیم. ] به جز خودشون..

مرلینا!! انقد مهمل گف این دخترک که سر رشته‌ی کلوم از دستمون در رف! یکی این لامصبو از رول ببره بیرون!! ممد حسن!

لودو، مدیر همیشه حاضر در صحنه به جای ممدحسن ِ رضاخان اینا، ظاهر می‌شه تا پس ِ گردن کاربر خاطی و رو مُخ رو بگیره و پرتش کنه بیرون:
- کیو باس بلاک کنم؟! لتو؟

هوووف.. نه، مرلینی! چی می‌گفتم؟

عاقا هیچی خلاصع محفلیا داشتن چونه می‌زدن اینور واس خریدن بیلیت تو آجانس هواپیمایی که از اونور..

خونه‌ی ریدل‌ها


- ارباب! :sharti:

لُرد که اصن اعصاب معصابش سرجاش نبود و نزول یهویی لودو هم بدتر خط خطی‌ش کرده بود، چوبدستی‌ش رو کشید که خاندان بگمن رو از انتها به ابتدا، یک به یک با هم محشور کنه:
- لودو! این چه وضع حاضر شدن در محضر اربابه؟
- ارباب جان نثارم. شرمسارم. امر کنید هوراکراکستون شم ارباب .. ولی قبلش مسئله مهمیو باس برسونم به عرضتون.

لرد متوجه شد زمان‌هایی در زندگی هست که بایستی کظم غیظ کرد. پس در تنبیه لودو اهمال ورزید تا این بی‌مقدار بگه که:
- ارباب.. فدایی شما .. جان نثار .. هم‌الآن توی رول لت حضور به هم رسوندم.. البته دقیقاً نمی‌دونم چی رو به چی رسوندم .. ولی مهم اینه که رسوندم تا مطابق معمول لت رو از رولش پرت کنم بیرون ..متوجه شدم که محفلیا توی آجانس هواپیمایی‌ن ارباب!

- همین؟
- بله ارباب.
- کروشیو!

و چون نباس از آثار مخرب کروشیو غافل شیم، هم‌الآن بگم که لودو سال‌های سال از بیماری‌های ذهنی و روحی بسیاری بر اثر این شکنجه‌ی ددمنشیـ.. ددمشیـ.. دد.. بی‌رحمانه آقا جان!! بی ‌رحمانه اصن! رنج برد در حالی که لردک متوجه شده بود باس خودش دس به کار شه و بره آجانس هواپیمایی اگه می‌خواد بیلیتای کوییدیچش به باد فنا نرن!...



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
- نـــــــــــــــــه!
بلاتریکس با عصبانیت فریاد زد:

- محفلیا نیستند. برید همه جارو بگردید.

با این حرف، مرگخواران در سراسر خانه پراکنده شدند. الادورا رفت تا اتاق های طبقه ی پایین را بگردد. ایوان به آشپزخانه رفت و رز به طبقه ی بالا. چند دقیقه بعد همه نفس نفس زنان چمع شده بودند.

- خب؟

- هیچی تو آشپزخونه نبود.

- طبقه بالا هم چیزی نبود.

- همین طور طبقه پایین.

بلا با خشم گفت:

- میدونید این یعنی چی؟

رز با خوشحالی گفت:

- یعنی می تونیم مقر محفبو تصرف کنیم.

- نه یعنی محفلیا بلیت های مارو برداشتن و رفتند!

همان زمان

- تدی، عینک هارو چیکار کردی؟

- تو چمدونه.

آلبوس گفت:

- فرزندان روشنایی عجله کنید الانه که مرگخوار ها سر برسند.

آلیس با تفکر گفت:

- بهتر نیست که با وسایله نقلیه مشنگی بریم؟ اینجوری اونا شک نمی کنند.

یوآن با خوشحالی گفت:

- می تونیم با هواپیما بریم.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳

آليس لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
از پسش برمیام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 266
آفلاین
- من بلیتارو تحویل نمیدم!
- پسرم، این اصل صداقت مارو می‌رسونه، باید بلیتارو تحویل بدیم.
- شمارو نمی‌دونم ولی من تحویل نمی‌دم!

و همزمان با جستی از روی مبل پایین پرید و بلیت خودشو بالا گرفت و با فخرفروشی تموم گفت:
- دانگ، بیا بریم!

و همون طور که بر همگان واضح و مبرهنه، تدی هم پشت سر جیمز راه افتاد.

- تو کجا پسرم؟
- یعنی چی تو کجا؟ این همه سال سوژه دادیم، پست زدیم، آواتارامونو یکی کردیم، شماها هنوز نفهمیدین!

و جیمزگویان به راهش ادامه داد. دامبلدور به قصد صدا زدن ویولت سرشو چرخوند که دید جا تره و بچه نیست! ویولت همون موقع مشغول فکر کردن به اختراعی بود که بتونه دروازه ها رو باهاش جابه جا کنه! دامبلدور با مشاهده وضع موجود و رفتن نصف اعضای محفل، ناچار به تسلیم شد.
- فرزندان روشنایی، برای حفاظت از اعضای محفل ما هم می ریم!

و بقیه اعضای محفل هوارکشان، شلوارکا و عینک آفتابیاشونو جمع کردن و از پنجره پشتی گریمالد بیرون پریدن.

و در همین اثنا، در توسط مرگخواران شکسته شد و عده ای خانه گریمالد ندیده به داخل خانه حمله ور شدند.

-رز! این تابلوی خانم بلکه!
- آره، اینم اون میز آشپزخونه محفله که همیشه فکر می‌کردیم چقد خفنه!
- اوه، این شجره نامه رو ببین، خانواده من رو معرفی می‌کنه!


مرگخواران دقایقی به ندید و بدید بازی درآوردن مشغول بودن که فریاد اعتراض الا بلند شد:
- چرا هیچکس این جا نیست؟ پس اعضای محفل...
- نــــــــــــــــــــــــــــه!

مقصد بعدی محل نقل و انتقالات جادوگران!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۳

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
-شما نمیدونید که ! میدونید ؟

- چی رو باید بدونیم ؟

- اینکه من بیچاره جز خودم باید پول خواهر گرامی آلیس و نویلو بدم ! آخه من مگه چقدر پول دارم ؟

- خیلی ! !

اینو همه با هم داد زدن .

- باشه . آلیس و نویل و یوآن با من ، کلاوس با ویو ، جیمز با تدی و آلبوس دامبلدورم با خودش . قبول ؟

ملت :

گیدیون :

- باشه . آلبوس دامبلدورم با من . دیگه ندارم . همینجوریشم باید همه ی حسابامو خالی کنم .

- گیدیون مگه تو جز حساب گرینگوتز حساب بلوگوتز هم داری ؟

- نه یه بلک گوتز دارم .

- چشمم روشن ! دیگه چی ؟

- هیچی . تازه اگه این حسابا نبود میخواستی چیکار کنی ؟

- درسته . تو راست میگی !

- همیشه .

- جانم ؟

- هیچی .

خانه ی ریدل

- بریم . هر چه زود تر .

- اربااااب لازم نیست شما خودتونو به زحمت بندازین ما میریم و با بیلطا برمیگردیم .

- بله ؛ تو راست میگی الا ، من خیلی خستم شما برید .

- از اینکه به ما اعتماد دارید ، خیلی ممنونیم ارباااب !

- اعتماد ؟ اگر یه درصد به شما اعتماد داشته باشم ، فقط برای سلامتی خودمان همراهتون نمیام .

بعد از دو ساعت خانه 12 گریمولد

زینگ زینگ

- نویل ، پسرم ، برو درو باز باز کن .

- باشه ، مامان .

تق ( افکت باز شدن در )

- هه ، چه شخصیتی درو باز کرده !

- جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغ ( مدل جیمزی )

تاق ( افکت بسته شد در به روش کوبیدن )


شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
خانه شماره 12 گریمولد.
زینگ زینگ ( افکت زنگ در )
جیمز سریع میره و درو باز میکنه. ماندانگاس با خوش رویی میاد تو و میگه:

- سلام دوستان محفلی. با داش فلچر کاری داشتین؟

گیدیون جلو پرید و گفت:

- بله. جغد فرستاده بودم واست.

- خب چیکار داشتی؟

- خب راستش...

چند دقیقه بعد

- خلاصه قضیه این بود.

دانگ کمی فکر میکنه و زیر لب میگه:

- پس می خواهید پاسپورت جعل کنید.

با حرف پوزخندی میزنه و ادامه میده:

- خب پولشو تقبل کنید.

محفلیا ها شریع به سوت زدن میکنن و هرکس یک طرفو نگاه میکنه. دانگ شونه بالا میندازه و میگه:

- خب پس من میرم.

جیمز جیغ زد:

- نــــــــــــه نرو عمو فلچر. من می خوام برزیلو ببینم.

آلبوس دامبلدور متفکرانه میگه:

- و کی بیشتر از همه ما پول در میاره که خرج همه رو بده؟

همه سر ها به طرف گیدیون برمیگرده. گیدیون با خشم فریاد میزنه:

- عمرا" من پول این همه آدمو بدم.

ملت:


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۳

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- بوووووووووووووووق.... بوووووبوووووق بوووووووووووووووووووووووووق
- پدر سوخته‌ها... خونه غصبی نشین‌ها.... بلیت دزد‌ها...

جیمز که ووووزلا به دست از روی این مبل رو اون مبل می‌پرید، سر و صدای خانم بلک توجهشو جلب کرد و شیپورشو درست برد دم گوش اون.

-بوووووووووووووووووووووووووووووووق

و از اون پس مشکل یکی از آلودگی‌های صوتی محفل حل شد و خانم بلک سال‌های سال در ویبره‌ای خاموش، در سکوت فحش داد.

- خب! من آماده‌ام بریم.

همه سرها به طرف تدی چرخید که تی شرت گل منگلی به تن و شلوارک و صندل به پا و عینک دودی به چشم و کلاه حصیری به سر، دو نقطه دی میزد و دمشو از شدت هیجان تکون می‌داد.

- منم آماده ام!

در مورد سر و وضع ویولت بهتره به خاطر پاره‌ای ملاحظات و تفاوت فرهنگی صحبت نکنیم... بهر حال مقصد برزیله دیگه!

- بریم... بری... هوی.. کلاوس... بد نیگا میکنی!

کلاوس عینکشو جابجا کرد و بلیتا رو جلو صورت یوآن تکون داد:

- این بلیتا روشون اسم داره... تازه نوشته غیر قابل انتقال!

و اونا رو روی میز پشت سر هم گذاشت و اسم صاحب بلیت‌ها مشخص شد:

لینی وارنر، مورفین گانت، پیتر پتی گرو، مرلین کبیر، رز ویزلی، تام ریدل (پدر)، الادورا بلک، تام ریدل (پسر).

- هووووم
- هوم ینی ایده گیدیون؟
- هوم ینی باید ماندانگاسو خبر کنیم!

دامبلدور که تازه از شر دانگ خلاص شده بود، آهی کشید و گفت:

- هر کی پول پاسپورت جعل کردن خودشو میده ها...

و بعد از چشم تو چشم شدن با جیمز، اضافه کرد:

- تام ریدل (پسر) واسه خودمه!

و آما در خونه‌ی ریدل


- اربااااااااب!
- بلاتریکس؟
- پیک موتوری رو پیدا کردیم ارباب، اعترافم ازش گرفتیم. آدرسی که برده تحویل داده رو هم بهمون داد.

و کاغذی رو به لرد سیاه داد که روش نوشته بود: خانه ی شماره ۱۲، میدان گریمولد

و اینطوری بود که لرد سیاه رازدار محفل ققنوس شد!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۳

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۴ جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
از ان مغرب به افق تهران ساعت بیست و سی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
در خانه ریدل

-کروشیو لینی!
-
-کروشیو ایگنو !
-آآآخ!غلط کردم ارباب!
-و حتی تو!کروشیو داف!
-جیییغ!نکن ارباب!تقصیر الا بود!
-کروشیو آل آف یو!
-
-پدرسوخته ها!دیگه کارتون به جایی رسیده تنها تنها و بی خبر می خواین برین کوییدیچ!ها؟
داف:
-ارباب به خدا یهویی شد!
-خدا به کمرت بزنه!حالا بهت می گم یهویی یعنی چی!آواداکداورا!
طلسم سبز رنگ به سمت داف حرکت کرد.اما داف به موقع جا خالی داد و از بالای سرش رد شد و به دست آهنی پیتر خورد.سپس کمانه کرد و از پنجره بیرون رفت.به سمت آینده ای نامعلوم!
لحظاتی به سکوت گذشت.در نهایت ارباب گفت:
-خوب...کی دوست داره جاشو به ارباب بده؟
و قبل از این که کسی بخواهد حرفی بزند ادامه داد:
-اممم...خوب...فکر کنم که...امممم....تو!وینسنت !تو کودن تر از اونی که از کوییدیچ چیزی حالیت بشه!
دست ارباب به سوی وینسنت دراز شد.وینسنت ،ترسو تر از آن بود که بخواهد در برابر فرمان ارباب اعتراض کند.بغض خود را فرو خورد.بلیت را از جیب ردایش در آورد.
-بفرمائید ارباب
-مچکرم وینسنت.تو همیشه خادم وفاداری بودی.حالا هم ناراحت نباش.
-
-چشم و رونحسی نشون نده پدرسوخته!خیلی ها آرزوشون هست همچین خدمتی رو به اربابشون کنن.
-
-چاره ی دیگه نمی ذاری واسه من!دلمو کباب کردی...آواداکداورا!
مرگخوارا:
- ارباب با یه کروشیو می تونستین سر و ته قضیه رو به هم بیارین!چه کاری بود حالا!
-این جز موارد نادر بود!
داف جست و خیز کنان به سمت جنازه ی وینسنت رفت و سرش را داخل جیب او کرد.با دهانش سه گالیون پول را بیرون کشید.
ارباب به سمت در رفت و رو به بقیه مرگخواران کرد و گفت:
-خوب!یاران وفادار من!1000 گالیون پول برای شرطبندی مسابقات کنار گذاشتم!
الا گفت:
-ارباب!تمام ذخیره ی جبهه ما هزار گالیونه!مطمئنید کار درستی...
-شات آپ!کروشیو!
-پیش به سوی جام قهوه ای!

پیوست:



jpg  500px-Qwc201411.jpg (74.18 KB)
35822_539b564895d94.jpg 300X157 px


ویرایش شده توسط پیتر پتی گرو در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۲۳:۱۲:۳۰
ویرایش شده توسط پیتر پتی گرو در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۲۳:۲۲:۰۲

خدا می دونه بعد از این که جیمز و لیلی رو به لرد فروختم، چقدر شکسته شدم.
خدا می دونه که از اون زمان تا حالا، یک شب هم خواب به چشمام نیومد.
رفقا، شجاع ترین افراد هم، همیشه یه ذره ترس باهاشون هست.
گناه من هیچی نبود. جز این که از شکنجه شدن می ترسیدم.
حق این نبود که این طور بهم سرکوفت بزنین.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.