هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۱۱ دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه غاری رو در خواب می بینه و می خواد رازش رو کشف کنه. همراه مرگخوارا به قطب شمال می رن و غار رو در اعماق اقیانوس کشف می کنن.
_____________

با اشاره لرد مرگخواران هم به داخل آب پریدند و شنا کنان به دهانه غار رسیدند. لرد سیاه به رودولف اشاره کرد که قبل از او وارد غار شود.
و البته که رودولف خودش را به نفهمی زد! رودولف ترجیح می داد زنده باشد تا تیز هوش.
ولی لرد سیاه چنین فرصتی را برای خلاص شدن از شر رودولف از دست نمی داد. یقه رودولف را گرفت و به درون غار پرتاب کرد...
یک دقیقه بعد صدای رودولف از دور دست ها به گوش رسید.
-اربااااااب...می تونین بیایین تو. اینجا امن و امانه!

لرد سیاه و مرگخواران شنا کنان به داخل غار رفتند و درست در لحظه ای که از دهانه غار عبور کردند جریان آب قطع شد و از ارتفاع نسبتا زیادی به طرف پایین سقوط کردند. خوشبختانه رودولف فکر این قسمت را کرده بود و با پیش بینی محل سقوط لرد مقداری کاه در آن قسمت گذاشته بود!
بدین ترتیب لرد سیاه آسیب چندانی ندید. ولی مرگخواران دیگر، دهان و البته قسمت های دیگر بدنشان صاف شد!
در همین حین لرد سیاه شروع به دست و پا زدن کرد. رودولف که هم هول شده بود و هم موقعیت را برای بیان دیالوگش مناسب می دید پرسید:
-ارباب... چی شد؟

لرد سیاه که کم کم داشت بنفش می شد به بینی اش اشاره کرد. چهره رودولف حالت غمگینی به خود گرفت.
- می دونم ارباب...سخته. ولی باور کنین زیبایی ظاهری شما اونقدرا برای ما اهمیت...آهان...منظورتون اینه که دارین خفه می شین؟...خب نشین! اینجا هوا هست!

لرد سیاه شروع به نفس کشیدن کرد آنجا واقعا هم هوا بود! قصد داشت کروشیویی نثار رودولف که بسیار دیر این قضیه را یادآور شده بود، کند...ولی صدای نعره ای او را متوقف کرد.

لرد و مرگخواران وحشتزده به منبع نعره نگاه کردند...و با موجود پشمالوی بسیار بزرگی روبرو شدند.

-شما...کی باشین؟

جانور دندان های تیزش را به نمایش گذاشت.
-خرس دریایی! و شما اولین مهمانان خرس بود. خرس دریایی مهمان دوست داشت. مهمان کچل خیلی دوست داشت. خرس دریایی هرگز اجازه نداد مهمانان جایی رفت.

وینکی ذوق زده شد که جانوری پیدا شده که مثل او حرف می زند و لرد سیاه به رودولف چشم غره رفت که "کی بود گفت اینجا امن و امانه؟!"




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
همون ثانیه اول برخی از مرگخواران که پشم لباس هایشان را به لرد داده بودند یخ زدند و به دیدار یار شتافتند!
- بلوپ بلاپ؟
- بلیپ بالاپ پلیب.
- پالام پولوم پلیمپ!
یه سری دیگه هم اب یخ رفت تو دهنش کلا از داخل نابود شد. و لرد همچنان سوار بر سطل به سرعت به اعماق دریا میرفت.

پیش ایلین!

صحنه ای برای توصیف نیست! فقط یک هاله ی محو وجود داره که از کوپه ی نی ها میره به سمت محل خارج شدن رشته ی نی از اب. سرعتو کم کنین لطفا! یه ذره دیگه... عالیه! خوبه. میره سر صحنه.
ایلین با سرعت باور نکردنی به کمک زاغش نی تو نی میکند.
- سرعتِ هن هن لرد هن هن خیلی هن هن زیاده. چی میگی هن هن زاغی؟ استراحت؟
ایلین می ایستد تا به پیشنهاد زاغی فکر کند. اگه استراحت کنه که لرد خفه میشه.
- نه زاغی. بهتره به کارمون...
منتها دیگه خیلی دیر شده و رشته ی نی ها رفته زیر اب!

زیر اب

لرد که داره خفه میشه از کمبود اکسیژن و سردی اب رو توی لوله ی نی احساس میکنه و میدونه الانه که اب برسه به دهنش چوبدشو در میاره و توی اب( بعله! توی اب نوشت) مینویسه:
کمبود هوا! کمبود هوا داریم ما!
ولی کلا درخواست کمک نمیکنه! ولی پیتر گرو، این مرگخوار وفادار یه بسته چیپس از تو کوله ی ضد ابش در میاره و میده به لرد!
-
چون لرد نفهمیده باید چیکار کنه پتی گرو یکی دیگه در میاره و خودش استعمال میکنه! لرد هم سریع اعمال پیتر گرو رو انجام میده و متوجه میشه مشنگا اونقدر هم احمق نیستند. حالا لرد و مرگخواراش به دهانه ی غار رسیدند.



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
رز که خیلی ایده هاشو موثر میدونست و از بابت دادنشون در پوست خودش نمی گنجید، با دیدن چهره های در هم رفته ی مرگخوارا، بادش خالی میشه و دست از ویبره رفتن برمیداره.

اما طولی نمیکشه که دوباره با ایده ای جدید توجه همه رو به خودش جلب میکنه:

- فهمیدم! ارباب اصن چطوره به جای اینکه آبارو تو سطل بریزیم، شمارو تو سطل بندازیم؟

کله همایونی لرد به سرعت به سمت رز برمیگرده و اونو پذیرای چشم غره های خوفناک خودش میکنه و رز واقعا شانس میاره که لرد در این لحظه با آواداکداورا ازش پذیرایی نمیکنه.

بالاخره رز سرشو پایین میندازه و همینطور که به انگشتاش ور میره توضیح میده:

- ارباب خب اینطوری خیس نمیشین دیگه. تازه واستون یه نی از اینا که مشنگا دارن هم میذاریم تا بتونین زیر آب نفس بکشین.

لرد اینبار میخواد واکنش جدی ای در مقابل گستاخی رز نشون بده که از اونجایی که سرعت تجزیه و تحلیل مسائل در مغز لرد بسیار سریعه، متوجه میشه که ایده رز همچینم بد نیست و بنابراین میگه:

- دستور میدیم هرچه سریع تر ایده بکرمون رو به انجام برسونین!

اعتراضای رز مبنی بر اینکه "ایده مال من بود" میون تکاپوی مرگخوارا برای پیدا کردن سطل و نی گم میشه ...

دقایقی بعد:

آیلین همینطور که مشغول وصل کردن نی ها به هم برای هرچه درازتر شدنشون بود میپرسه:

- ارباب به نظرتون چقدر دیگه باید نی هارو دراز کنیم؟

لرد نگاهی به سطل که مرگخوارا برای گرم و نرم بودنش پنبه و پشم گذاشته بودن میندازه و جواب میده:

- آیلین! ما شمارو رو مامور میکنیم همینجا بمونی و فقط کار نی تو نی کردن رو انجام بدین. اینطوری متوجه میشین چقدر باید نی تو نی کنین!

آیلین با تردید نگاهی به کپه های فراوان نی میندازه و درحالیکه عمیقا تو فکر رفته که آیا این نی ها کافی هستن یا نه، صدای پریدن مرگخوارا همراه سطلی که لرد توشه، به درون آب شنیده میشه.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۳:۲۶ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه :

لرد و مرگخوارا دنبال غاری در قطب شمال می گردن.این غار رو لرد سیاه در خواب دیده و می خواد رازش روکشف کنه.
لرد و مرگخوارا به قطب شمال می رن و دو گروه می شن.یه گروه برای پیدا کردن کلید به غار می رن و گروه دوم رنگ برف ها رو سیاه می کنن.چون لرد از سفیدی برفا خوشش نمیاد.
بعد از سیاه کردن برفا با گروهی(NGO) که از دور بهشون نزدیک می شه مواجه می شن.

(سوژه چند تکه و پیچیده شده بود.مقداری تغییر دادیم و مقداری هم حذف و ساده سازی کردیم که جلو بره.)
_______________________________

-ارباب من اصلا از قیافه ای ان جی اویی ها خوشم نمیاد!
-خب ما هم از قیافه تو خوشمون نمیاد.ولی چهارده ساله داریم تحملت می کنیم.

دافنه که با جواب لرد, شاخ و برگش کمی پلاسیده شد چوب دستیش را بیرون کشید و آماده مقابله با ارتش ان جی اوی قطب شمال شد.
مشنگ های خشمگین که معلوم نبود برای چه هدفی تشکیل گروه داده بودند, نزدیک و نزدیک تر می شدند.لرد سیاه که از طرفی احساس خطر می کرد و از طرف دیگر مایل نبود کسی بفهمد که احساس خطر می کند, بطور نامحسوسی صندلیش را کم کم عقب می کشید.
با رسیدن گروه مشنگ الادورا خودش را جلوی آنها پرتاب کرد.
-نه!نمی ذارم به ارباب نزدیک بشین.اول باید منو بکشین.همش به خاطر این برفاس؟من بودم که سیاهشون کردم.فقط من!

-بله بله...اون بود...ما به شکلی همایونی اصلا دخالتی نداشتیم.

ناگهان چهره ان جی اویی ها از هم باز شد.جلوی الادورا زانو زدند و کلیدی طلایی رنگ را بطرفش گرفتند.
-اوه...بانوی برف ها...ما گروه مبارزه با ضعف بینایی بود.چشمان هم قطبان ما از شدت بازتاب نور روی برف های سفید ضعیف شده بود.شما ما را نجات داد...شما زین پس ملکه ما بود.این کلید قطب شمال بود.هر در و دروازه و قفلی را باز کرد.قطب شمال را باز کرد کلا!

لرد سیاه از روی صندلیش بلند شد و با عجله جلو رفت که مشنگ ها را قانع کند که شخص خودش بوده که برف ها را سیاه کرده...ولی با ضربه پاروی مشنگ سخنران به صندلیش برگشت داده شد.قبل از اینکه انفجار خشم لرد سیاه دامن ان جی اویی ها را بگیرد الادورا کلید را گرفت و فورا آنها را مرخص کرد...

یک ساعت بعد:

-الادورا...وقتی برگشتیم یادمون بنداز که با پاروی مشنگی ازت پذیرایی کنیم.حیف که حالا کارهای مهمتری داریم.گروه دوم رسیدن؟

اعضای گروه دوم که حالا بی خیال جعبه و کلید شده بودند جواب مثبت دادند.همه متوجه بودند که گروه قطبی که الادورا آنها را مرخص کرده بود کاملا مرخص نشده اند و یک ساعت تمام است که در حال تعقیب لرد و یارانش هستند.
مرگخواران آماده شیرجه به درون اقیانوس شدند.

-چی باعث شده فکر کنید ما مایلین بپریم توی این آب منجمد؟

الادورا با تعجب پرسید:پس چیکار کنیم ارباب؟غاری که تو خوابتون دیدین ته آبه.باید بریم اون پایین.

لرد با بی تفاوتی روی صندلیش جابجا شد.
-ما سرما می خوریم!دستور می دیم آب اقیانوس رو خشک کنین که ما مثل بچه آدم...یعنی بچه جادوگر راه بیفتیم بریم توی غار و اکتشافمون رو انجام بدیم.

رز دستمال سفید رنگی از جیبش در آورد و داخل آب فرو برد.اخمهایش را در هم کشید و شال گردنش را باز کرد و به داخل آب انداخت...
-اممم...خشک نشد...کسی دستمال بزرگتری نداره؟یا حداقل یه لیوان...سطل باشه بهتره البته.

لرد سیاه و یارانش:




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
نویسنده بعد از کلی گشت و گذار تو گوگل و سرچ کردن NOG، درحالیکه با خوشنودی حس میکنه موضوع رو فهمیده و میخواد سوژه رو ادامه بده، متوجه میشه کل زحماتش بر باد رفته و باید NGO رو سرچ میکرده. نویسنده اعتراف میکنه تو این پاراگراف مقادیری اغراق گنجونده شده.

و سوالی که مطرح میشه اینه که NGO چیه؟ Non-governmental organization یا National Gamekeepers Organisation؟ حدس ما اینه که منظور اولی ـه. اینا گروهی هستن که به طور خودجوش یکهو تصمیم میگیرن تو جامعه یه کار خفنی انجام بدن. مثلا مقابله با پخش مواد مخدر. حالا این افراد تو قطب چی کار میکردن؟ در ادامه میبینیم. (تسترال گازت بگیره الا :| )

رز ویبره کنان جلو میاد و میگه: ارباب الان مهمه که وایسیم و ببینیم اونا کین و اینجا چی کار دارن؟

لرد با خونسردی تکونی به چوبدستیش میده و صندلی ای رو برای خودش ظاهر میکنه و روش جلوس میفرمایه.

- بله رز. ارباب به کسانی که قصد ملحق شدن بهشون رو دارن اجازه دیدار میدن.

رز که متقاعد نشده بود این پا و این پا کنان میگه: ولی ارباب شما از کجا میدونین ، یعنی میدونم که شما خیلی میدونین، ولی در این مورد واقعا از کجا میدونین که اونا میخوان مرگخوار شن؟

لرد که از این همه سوال و جواب رز کلافه شده کوتاه پاسخ میده: از اشتیاق و سرعت حرکت زیادشون این برداشت رو کردیم رز.

رز میخواد ویبره دیگه ای بره و به حرف زدنش ادامه بده که سه مرگخوار دیگه مانع اون میشن.

- اممم ارباب ... به نظر نمیاد اینا همچینم از وجود ما خوش حال باشنا! نکنه کاری کردیم؟ ولی ما برای اولین بار در بدو ورودمون به یه جا کار بدی نکردیم ... کردیم؟

آنتونین نگاهی به اطراف میندازه که سرتاسر پوشیده از برفای سیاهه و میپرسه: یعنی ممکنه به خاطر اینا باشه؟ نکنه حس محافظت از محیط زیستشون گل کرده؟

- پاق!

- عه ارباب؟ ارباب؟ کجا رفتین؟ بچه ها ارباب رفت ... اونام دارن خشمگینانه سمتمون میان ... با شماره 3 آپارات به گینه نـ... اوا ارباب شما که برگشتین.

لرد روی همون صندلی مذکور میشینه و میگه: به یاد آوردیم که ماموریت گینه نو پایان یافته و نیازی به آپارات به اون سمت نداریم. مقابله با افراد ِ پلاکارد ـه NGO به دست رو به شما میسپارم.

اندرون غار - نزد سایر مرگخوارا:

- خیلی شبیه کلیده ولی ... انگار یکی نصفشو خورده!

بلاتریکس، سوروسو یه ور دیگه پرت میکنه و میگه: عقل کل کسی کلیدو نخورده. به خاطر اینه که نصفش تو زمین گیر کرده.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۶ ۲۱:۴۸:۲۵



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
[قطب]

قبل از اینکه ابر شروع به باریدن کنه ایده ای به ذهن آنتونین که تا این لحظه نقش کاز نجیب رو بازی کرده میرسه. آنتونین چوبدستیش رو به سمت دافنه میگیره و با ورد قلقلکیوس بهش حمله می کنه. در حالی که رز و لینی سعی می کنن جلوی انتونین رو بگیرن اون با شدت هر چه بیشتر دافنه رو غلغلک(قلقلک؟! قلغلک؟غلقلک؟) جادویی میده تا بالاخره دافنه از شدت خنده به پت پت میفته و دود غلیظ سیاهی از دهنش بیرون می زنه که توی آسمون به ابر سیاه لرزان رز می پیونده!

انتونین بالاخره دست از غلغلک دادن دافنه برمیداره و در حالی که از دست هر سه همراهش فرار می کنه داد میزنه:
-ویزلی، حالا به ابرت بگو بباره!

دافنه که به نفس نفس افتاده خودشو به زور از بین لایه های برف سفید بیرون می کشه و هن هن میکنه که:
-این دیوونه باز نشسته مستندای مشنگی دیده؟!

دقایقی بعد:
لرد سیاه با رضایت به چهار مرگخوار موفقش نگاه کرد. برف سیاه همه جا رو پوشونده بود. آنتونین لبخند مرموز از خود راضی به لب داشت و دافنه هنوز کمی پت پت می کرد! لینی دلخور از اینکه هوش ریونیش نقشی در این ماجرا نداشته صرفا سیخ ایستاده بود.
-حالا اینجا بیشتر به مقر ما شباهت پیدا کرد. اکنون به سمت گینه نو آپارات می کنیم!

فریاد اعتراض چهارمرگخوار بلند شد:
-ولی ارباااااب! ما تازه اینجا رو با سیاهی پوشوندیم!!!

اگه لرد صدای اونا رو میشنید حتما وادارشون میکرد تا گینه نو کلاغپر برن. ولی لرد ولدمورت به هیچکس توجهی نکرد. چشماش رو تنگ کرده بود و نگاهش به دور دست ها بود. مرگخوارها ساکت شدن و به جایی که لرد نگاه می کرد نگاه کردن. لرد دست چپش رو سایبون چشمش کرد و گفت:
-زیر سایه ارباب، اشخاصی رو میبینیم که به وجود همایونی ما نزدیک میشن! چشم توانای ما پلاکارد NGO اونا رو تشخیص میده!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-عالیه...تو تولیدش کن.رنگ آمیزیش با من!
-هوم...نظرت در باره عکس این قضیه چیه؟من بخش تولیدم زیاد موفق عمل نکرده تا امروز...ولی نقاشیای زیبایی تو موزه هاگزمید دارم.
-باشه!پس دستورالعملشو بگو که تولید کنم.
-این همه برف اینجاس.حتما لازمه خودمون تولید کنیم؟
-آره خب اختراع جدیده.باید از صفر شروع کنیم.
-خب...برف برفه دیگه.از آسمون می باره!
-آسمون؟...برف از ابر می باره.
-اون که بارونه.
-برفم همون بارونه خب.فقط کمی سردش شده.

لینی که از بحث رز و دافنه کمی خسته شده بود سعی کرد موضوع را به ساده ترین شکل برایشان روشن کند.
-چقدر شما غیر ریونی ها کند ذهنین!

دافنه:اهم اهم!

لینی متوجه هاله آبی رنگ دور شاخه های دافنه شد.ولی مسئله مهم فعلا تولید ابر بود.
-خب...ابر از چی تشکیل شده؟از بخار آب...ما الان باید مقدار زیادی آب داشته باشیم که بخار بشه و ابر تشکیل بده.مقدار زیاد آب کجاس؟تو دریا...دریا رو چی پر می کنه؟بارونی که از ابرا می باره...اهه...چرا من و هوش ریونیم رسیدیم سر جای اولمون؟این اصلا منطقی نیست! احساس می کنم همش دارم دور خودم می چرخم!

رز با افسوس سری تکان داد و تکه ابر سیاهرنگ کوچکی که بسیار خشمگین به نظر می رسید بالای سر لینی ظاهر کرد.ابر آماده باریدن بود.رز چوب دستیش را تکان داد و دمای هوای دور ابر را کمتر کرد.ابر خشمگین شروع به لرزیدن کرد.


گروه اول(بلاتریکس, سوروس, آیلین و نارسیسا) :

-غار, غار, غار, غار, غار, غار...

بلاتریکس که کلافه به نظر میرسید شروع به اعتراض کرد.
-چه خبره؟از وقتی حرکت کردیم داری همینطور غار غار می کنی.اگه تکرار نکنی ممکنه یادت بره دنبال چی هستی؟

آیلین شال گردنش را از دور گردنش باز کرد و به پسرش داد.
-پسرم ماموریتشو جدی می گیره.شماها هم بهتره به جای غر زدن روی غار تمرکز کنین.غار...می دونی که چیه؟یه سوراخ بزرگ در دل یک کوه!مثل همونی که روبرومونه...چی؟!...روبرومونه...یه غار!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا بواسطه خواب لرد ولدمورت ماموریت پیدا کردن که غاری در اعماق آب ها رو پیدا و کشف کنن که چه سری توشه که ارباب تا دم در غار میاد و بعد از خواب میپره! مرگخوارا دو تا غار پیدا میکنن که با مشخصات غاری که لرد دیده شباهت داره، گینه ی نو و قطب شمال. مرگخوارا اول به غار گینه ی نو میرن و اونجا جعبه ای رو پیدا میکنن که یادداشت روش نوشته کلید جعبه تو قطب شماله. بنابراین به سمت قطب شمال آپارات میکنن.

لرد از این همه برف سفید که تو قطب شماله خوشش نمیاد و از مرگخوارا میخواد دو گروه شن. عده ای برف سیاه اختراع کنن و بقیه هم برای پیدا کردن کلید به دنبال غار برن.


===================

مرگخوارا با این فکر و خیال که الان که لرد چشماشو بسته، از عالم دنیا کنده شده و متوجه پچ پجای اونا نمیشه، کمی ازش فاصله میگیرن و حلقه زنان مشغول تصمیم گیری میشن.

آنتونین آه کشان روی زمین میشینه و میگه:

- آخه کی میتونه برف سیاه پیدا کنه؟ با این حساب بهتره من جزء گروه یافتن کلید باشم.

بلا که انگار اصلا حرفای آنتونینو نشنیده، رو به بقیه میگه: من، سوروس، نارسیس و آیلین با هم میریم دنبال کلید، آنتونین، رز، دافنه و لینی هم میرین سراغ کشف برف سیاه!

و قبل از اینکه ناله ی گروه دوم بلند شه، بلا اول نگاهی به دافنه و بعد از اون به لینی میندازه و میگه:

- کجاست اون هوش ریونی که مدام ازش حرف میزنین؟

رز اعتراض کنان میگه: منکه ریونی نیستم.

آیلین کوله بار حرکت به عمق دریاها و یافتن غارو روی دوشش میندازه و درحالیکه دستاشو رو شونه های رز میزنه میگه:

- فرض ما اینه که از بس با ریونیا گشتی باهوش شدی.

و به سه نفر دیگه میپیونده و دقایقی بعد، 4نقطه ی سیاه رنگ که متعلق به مرگخواران گروه اول بود، در آن همه سفیدی مطلق گم میشن تا خودشونو به اقیانوس برسونن.

صدای فریاد لرد، گروه دوم که هنوز سرجاشون وایساده بودن رو به خودشون میاره و موجبات ناپدید شدن اونارو هم فراهم میکنه.

یک جایی - نزد گروه دوم:

- به نظرتون وقتی برف سیاهو اختراع کنیم، به نام کدوممون تو تاریخ ثبت میشه؟

لینی شونه هاشو بالا میندازه و جواب میده: یحتمل لرد سیاه!

رز که از ذوق و شوق ثبت شدن نامش تو تاریخ، مدام بالا و پایین میپرید و در پی اختراع این ورد تلاشای زیاد کرده بود، با شنیدن این حرف یهو منجمد میشه. اما بعد آروم سرجاش میشینه و میگه:

- خب ... اینم خوبه! چه افتخاری بزرگ تر از افزودن به افتخارات لرد؟

و رز توی دلش با خودش میگه که چه خوب میشد اگه این جمله به گوش ارباب میرسید و وفاداری اون بیشتر از قبل پیش اربابش ثابت میشد.

دافنه که تمام مدت گفتگوها و غرغرا و وردای عجیب سه نفر دیگه، سکوت پیشه کرده بود، لبخندی میزنه و میگه:

- چطوره به جای اختراع برف سیاه جادویی، برف جادویی سیاه بوجود بیاریم؟

آنتونین و رز که اصلا متوجه منظور دافنه نشدن، با سردرگمی نگاهی بین هم رد و بدل میکنن. اما لینی که با الفاظ دافنه به دلیل هم گروهی بودن، بیشتر از بقیه آشنائه سریعا میگه:

- یعنی برف سفید تولید کنیم، اما با سیاه رنگ آمیزیش کنیم؟

- مگه نقاشیه؟

دافنه بدون توجه به اظهار نظر آنتونین در جواب لینی میگه: ابسلوتلی!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۹/۲۲ ۲۰:۵۵:۴۹



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین
-
- رز؟! ساکت!
-
- رز مگه...
- من نبــــــــــــــودم!
- داف...
-
- فرکانس صوتی جادویی شصخ شصخی دافنه با این فرکانس جادویی فرق داره. اونم یه فرق جادویی!
- پس...

بلاتریکس که نمی‌تونست منبع جیغ‌ها رو پیدا کنه، متعجب و متحیر به اطرافش نگاه کرد. تا این که بالاخره در کمال بهت و سردرگمی، متوجه شد رنگ سرورشون مثل رنگ پس‌زمینه‌ی غالب در قطب شمال شده. عه؟ یادم رفت بگم؟ آپارات کردن دیگه. فقط یه مشنگ نمی‌تونه تشخیص بده مرگخوارا و لرد سیاه به سرعت تموم کل نصف‌النهار رو آپارات کردن.

- سرورم؟
- مو وزوزی! چرا اینجا اینطوریه؟
- سرورم قطب شماله دیگه. باید همین شکلی باشه!
- خودمون داریم می‌بینیم که قطب شماله. چرا شبیه مقر محفله؟!
- آها! از این لحاظ که لُخت و عوره؟! یا از اون لحاظ که ساکنان چندانی نداره؟!
- همیشه به ضریب‌هوشی شما شک داشتیم. از این لحاظ که همه‌جا سفید و درخشان و نورانیه داریم می‌گیم! چرا انقدر سفیده؟ ما از سفیدی بیزاریم! همین الان دستور می‌دیم موجبات بارش برف سیاه رو فراهم بیارید!

مرگخوارا یه کم به همدیگه نگاه کردن، بعد لینی زیر لبی گفت:
- ولی سرورم. کلید ِ صندوقچه...!
- لینی؟
همین لحظه یک مرگخوار ممد، پیش‌مرگ ِ لینی شد:
-سرورم چطوره اصلاً دو دسته شیم. یه دسته برن دنبال ِ برف سیاه...
- آواداکداورا. داشتیم می‌گفتیم. زیر سایه‌ی لُرد سیاه دو دسته شید. یک دسته برن دنبال کلید، یک دسته برن دنبال تغییر دکوراسیون. زیر سایه‌ی ارباب عجله کنید!

و چشماشو بست و وسط برفا نشست:
- چشمان ارباب چنین قدرت جادوناکی دارن که وقتی بسته می‌شن، جهان تاریک می‌شه.

طبعاً کسی جوابی نداد. مرگخوارا ترجیح می‌دادن توی تک تک غارهای قطب شیرجه بزنن و سرتاسر جهان رو با برف سیاه بپوشونن، ولی در مورد خاصیت جادویی چشمای لُرد سیاه صحبت نکنن!



دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۳۱ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲

بیدل آوازه خوان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از مکافات عمل غافل مشو + چخه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
خوشمان می آید وسط این سیاه سوخته ها زیرآبی بزنیم! خخخخخخخخخخخخ
------------------------------------------------------------------------------------------------
دافنه ... سریع میگه: راستش باید کلید اون جعبه رو از غار مشابهی که تو قطب شماله پیدا کنیم.
لرد سیاه: آن جیغی که آخر حرفهایت کشیدی یعنی چه؟ قطب شمال جیغ دارد؟ یا نکند فرمانبرداری از اوامر ما در یافتن پاسخ سوالات خوابانه ی ما اینقدر برای شما کریه است که از تصورش جیغ می کشید؟

بلا دافنه رو پرت می کنه کنار: دافنه داکسی خورده اگه همچین فکری بکنه ارباب! ما همه جان نثاران شمائیم. (با نگاهی به دور و بر) راستی ارباب... مادرتون فراموش نکردن که اسم من باید بالای لیست باشه اونم برای همیشه؟ :zogh:

مرگخوارها به این نتیجه می رسند که زودتر به سمت قطب شمال حرکت کنن، خطرش کمتر از ادامه ی صحبت های بلتریکسه. ولی حالا سوال جدیدی پیش رویشان قرار گرفته بود: بدون کشتی چطور باید به قطب شمال می رفتند؟ آیا باید تمام مسافت نصف النهار مربوطه را آپارات می کردند؟


هه!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.