هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۰:۳۵ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳
#30

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
ما رفتیم کازینو خیلی محیط بدی داشت! نرین اونجا!

در ضمن متشکریم که راهی جلوی پای ما گذاشتین تا ویولت رو به چنگ اوریم!



پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#29

فرد جرج ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
1.آمار مغازه‌های هاگزمید رو در بیارین و مشتری یکی از مغازه‌ها بشین. (۲۰ امتیاز)
اینم از مشتری


2. به یکی از خبرگزاریها برین و گزارشی از سرقت جام جهانی مشنگی تهیه کنین. ( ۱۰ امتیاز)
اینم از گزارش

-------
بی صبرانه منتظر امتیاز


ویرایش شده توسط فرد جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱ ۱۸:۳۳:۰۳


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#28

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
@@@ تازه وارد گریف @@@


۱. آمار مغازه‌های هاگزمید رو در بیارین و مشتری یکی از مغازه‌ها بشین. (۲۰ امتیاز)

بفرمیو

۲. به یکی از خبرگزاریها برین و گزارشی از سرقت جام جهانی مشنگی تهیه کنین. ( ۱۰ امتیاز).

بیو


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
#27

رکسان ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
از پسش برمیام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
۱. آمار مغازه‌های هاگزمید رو در بیارین و مشتری یکی از مغازه‌ها بشین. (۲۰ امتیاز)


مشتری شدیم!

۲. به یکی از خبرگزاریها برین و گزارشی از سرقت جام جهانی مشنگی تهیه کنین. ( ۱۰ امتیاز).

خبرنگارم شدیم!


ها؟!


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳
#26

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
امتیازات خیلی جادویی برای ریاضی‌دانان خیلی گوگولی (جلسه اول)


اسلیترین:

لیلی لونا پاتر- 30 امتیاز: پستت خیلی خوب بود. ظاهر مناسبی داشت. خلاقیتت کافی بود. استفاده از شکلک هات خوب بود. طنز قابل قبولی داشت. سوژه رو خوب پرورش دادی و در کل ایراد خاصی نمیتونم بگیرم بهت.


آیلین پرنس- 30 امتیاز: از شما راضی ام بانو! خلاقیت. ظاهر پست. پرورش سوژه. همه شون رو به سبک خودت عالی کار کردی.

آشا - 30 امتیاز: باید به اسلیترین برای داشتن چنین تازه وارد مستعدی تبریک گفت! خیلی خیلی خوب بودی آشا. 10 امتیاز تکلیف اول رو تو هوا میزنی چون پست ارشد گریفیندور رو خوندی و بدون تقلید، به بهترین شکل ازش استفاده کردی تا خلاقیتت رو نشون بدی. این دقیقا همون چیزیه که اساتید این ترم از شما میخوان. هدف از حضور ارشد ها توی کلاس ها دقیقا همینه و آفرین به شما که به این خوبی ازش استفاده کردی. سوژه رو هم عالی پرورش دادی و ظاهر پستت هم خوب بود.
تکالیف دوم و سوم هم به همین شکل. آفرین.

سلستینا واربک - 19 امتیاز:
میدونی سلستینا، نوشتن دقیقا مثل حرف زدنه. اما تو حرف زدن، ماها یه جاهایی، بدون اینکه خودمونم دقت کنیم بهش، مکث میکنیم! توی نوشتن، این مکث رو با ویرگول نشون میدیم. این باعث میشه خواننده کار ِ ما رو با دقت و تامل بیشتری بخونه.
در مورد تکلیف تو، یه جاهایی واقعا نیاز بود به این مکث، مثل:
به مانتو و شلوار زشت و بی رنگ و روی خود نگاهی کرد (،) احساس بدی نسبت به آن داشت
نکته ی دوم که باید بهش دقت کنی اینه که من برا پرورش سوژه 10 نمره گذاشتم سلستینا. اما تکلیف اولت کافی نیست، چرا؟ چون عجله کردی تو تموم کردنش.
هیچ دبیر ریاضی مشنگی، خصوصا خفن همه چی دانش! به این راحتی با چندتا کد خام نمیشه.
میتونستی بیشتر اذیتش کنی تا زیر بار بره.
یا میتونستی با تعریف ماجرای اینکه سلستینا از کجا آورده معجون رو، سوژه رو پرورش بدی و یه تکلیف پرملات تحویل بدی که بتونه 20 کامل رو بگیره.
مورد بعدی در مورد تیتر ها توی روله. تیتر هارو (فلش بک ها، لوکیشن ها..) معمولا بولد میکنن. کلام آخر اینکه رو نوشته‌هات بیشتر وقت بذار و با حوصله‌ی بیشتری بنویس.


کنت الاف - 28 امتیاز:
خوب بودی الاف، زیاد از همر استفاده نکن فقط. ولی انصافا خیلی پیشرفت کردی. عالیه پشتکارت. تبریک میگم.


ویکتور کرام - ۲۰ امتیاز:
ممد ویزلی؟ خوب بود.
ریاضیات گرگینه ای ایده ی خوبی بود. خلاقیتت جالب بود. اگه سوژه رو بیشتر پرورش میدادی مطمئنم خیلی بهتر میشد. اما خب عجله کرده بودی برای تموم کردن تکلیفت. وقت بذار رو کارت کرام. تو شاگرد مستعدی هستی.نکته ی بعدی اینه که خیلی زیاد استفاده میکنی از دیالوگ. فضاسازی هم مهمه توی رول. توی طنز کمتر، تو جدی بیشتر. اما در کل با فضاسازیه که رول، رول میشه!

هافلپاف:

استیو لئونارد- 20 امتیاز: یا ابـــــــــــــــرفرض!! اثبااااااااااااااتش کرد!
استیو با اثباتت خیلی حال کردم، هر چند با اسمت حال نمیکنم به دلایلی ولی الحق که استیوی!
خلاقیتت خوب بود.
اما مشکل داری تو ظاهر پست. پاراگراف بندیت مناسب نیست و اینکه اشتباه تایپی و املایی می بینم تو تکلیفت. قبل از ارسال پستت یه بار از روش بخون که این اشکال ها رفع شن.
مورد دومی که خیلی مهمه پرورش سوژه س استیو. وقت نذاشتی رو تکلیفت. فقط سر و ته شو هم اوردی و یه جوری خواستی که زودتر تمومش کنی. در مورد تکلیف دومت هم خوب بود نسبتا. دقت کن که آخر جمله هات باید نقطه بذاری. دوباره همون مشکل اشتباه های تایپی رو داشتی.
در مورد تکلیف سوم هم دقت کن دوست من. نگفتم تدریس. گفتم کلاس! خیلی فرق داره این دو تا با هم!

اوون کالدون - ۱۹ امتیاز:
اوون..اوون.. من می بینم پشت این آواتار دمنتوری چه پتانسیل طنزی خوابیده! لگد به گربه ی فیلچ و پرتاب کردنش و دویدن فیلچ دنبال گربه ش؟ خوب بود!
اما اولین و شاید اساسی ترین مشکل رول های تو ظاهر پسته. پاراگراف بندی و شکلک توی پست طنز، به زیباتر شدن ظاهر پست خیلی کمک میکنه اوون. ظاهر پست مهمه چون باعث میشه خواننده جذبش شه و شروع کنه به خوندن. اما برای تو ظاهرا طنز پست مهم تر از ظاهرشه که من پیشنهاد میکنم به ظاهرش هم اهمیت بدی. حیفه که پست های خوبت به خاطر ظاهرشون خواننده از دست بدن اوون.

الادورا بلک - 30 امتیاز.:
خرس گنده شدی نقدم میخوای؟! خوب بودی. راضی ام ازت.

سارا کلن- 2۱ امتیاز:
سارا ظاهر پستتو دریاب!
اولین چیزی که بهش اشاره میکنم ظاهر پسته چون مهمه. توضیحاتشو به اوون دادم. حتما بخون نقدش رو.
یکمی هم بیشتر بها بده به فضاسازی. نذا دیالوگ محض باشه پستت. البته اینجا دیالوگ محض نبود و من نسبتا راضی ام ازت. اما فضاسازی بیشتر بهترش هم میکرد. خوب بود سارا، خوب بود. سوژه رو خوب پرورش دادی و وقت گذاشتی رو تکلیفت.


باری ادوارد رایان - 2۵ امتیاز:
فیلچ؟ خب اینم یه جور خلاقیته دیگه نه؟ مث اوون که رفته بود سراغ هگرید!
باری، به فضاسازی هم اهمیت بده لطفا. نذا بخش اعظم پستت دیالوگ باشه. صحنه هایی که باری و فیلچ دارن حرف میزنن خیلی جذاب تر میشد اگه فضا رو هم توصیف می کردی و اینکه فیلچ دقیقا چیکار کرد. :دی
هومم..تکلیف دومتو دوس داشتم! :دی هیچ جا بهتر از کلاس من نیست باری. :دی
در مورد تکلیف سوم.. من کلااااااااااااس رو گفتم باو

ریونکلاو:

ویلیام آپ‌ست – ۱۸ امتیاز:
تکلیفتو خوب انجام داده بودی و بخصوص توضیحاتت برای جواب مسئله خیلی بامزه بود! ولی روی ظاهر پستت باید بیشتر کار کنی و ضمنا نمایشنامه‌هایی که دیالوگ محضه خسته کننده میشن و باید توصیفاتی از حال افراد و فضای اطرافم توش باشه در حدی. ضمنا چرا انقدر تدی و ویلیام تو انگار از تو یه فیلم تاریخی که فارسی دوبله شده در اومدن؟‌ دیالوگا رو محاوره‌ای تر بنویس و خودتو تو قید و بند رعایت تک تک کلمات عین دستور زبان فارسی نذار. حتما نگاهی به تکالیفی که امتیاز کاملو گرفتن بنداز!

ویولت بودلر –۳۰ امتیاز
دختر خرس گنده خجالت نمیشکه! معلوم نی اومده صندلی رو اشغال کنه یا دمب اسبشو تو کار مردم پرت کنه!

مری الیزابت کاترمول – ۲۶ امتیاز
مری خیلی سوژه‌هات خوب بود واسه هر سه تا سوال و خلاقیتشون بالایی داشتن که از یه ریونی اصیل کمتر از این انتظار نمیره ولی میدونی مشکلش چی بود؟ سوژه‌هایی که دست گذاشته بودی روشون پتانسیل بالایی برای طنز بودن داشتن ولی طنز نوشته نشده بودن. اگه سبک پستی که مینویسی طنزه، جوری ساخته پرداخته‌اش کن که روح طنزش توش زنده باشه، اگه جدیه هم که باید اتفاقاتش جدی‌تر باشه.

گریفیندور:

گیدیون پریوت – گریفیندور ۲۶ امتیاز
کلاس من جا نداره؟ ها؟ کلاس خودت جا نداره پسره‌ی بوقی.. اوه.. گفتی جان نداره... درسته.. درسته .. خب گیدیون.. مشکل مشق تو بلاتکلیفی بود... موقعیتی که بخصوص واسه تکلیف اول ایجاد کردی و شیطنتهای گیدیون پیش استاد لوپز خیلی خوب بودن ولی طنزش توی فضای جدی‌اش گنگ شده بود. اگه یه کمی از شکلک بیشتر استفاده میکردی و روی بخشهای طنز پستت بیشتر کار میکردی، حتما امتیاز کاملو میگرفتی.

ویکتوریا ویزلی – متاسفانه ۰ امتیاز:
خب طبق قانون خرس گنده محسوب میشی پرنسس خانم ولی من میدونم تو قلبت تو یه صفر کیلو متری
هر دو تا رول خیلی خوب بود بخصوص کلپچ با ایزاک خیلی چسبید اما یه مقدار باید به داستانت شاخ و برگ بیشتری بدی، فضا سازیشو بیشتر کنی... یه کم طولانی تر.. یه کم وقت بیشتر... باشه؟

جیمز سیریوس پاتر –۲۹ امتیاز
اون یه امتیاز به خاطر کامل جواب ندادن به سوال آخر، چغولی کردن به کل فامیل و سو استفاده از دمپایی بود! برو پی کارت جیمز!

آلیس لانگ باتم - ۳۰ امتیاز
تو اشتباه تو سال اولیا بر خوردی، برو بشین سر جلسه کنکور! آلیس عین جوجه اردک دنبال ویولت راه افتاد؟ عالی بود.

لانگ باتم دیگر – نویلشون ۲۸ امتیاز
نویل..نویل .. هر دو تکلیفت خیلی خوب بود ولی مشکلش اینجا بود که یه جاهایی خیلی مشخص نبود کی به کیه. سعی کن مشخص کنی هر دیالوگ رو کی میگه. روی تناسب دیالوگ و فضاسازی هم یه کم بیشتر دقت کن. دمت گرم!

جرج ویزلی: (صفر امتیاز)

یوآن ابرکامبی –۳۰ امتیاز
من مطمئنم روح عمو لارتن دچار تناسخ شده و تو جسم تو حلول کرده عالی بود.. عالی... من هیچ نقدی ندارم روی پستت.. برو رد کارت!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳
#25

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جلسه‌ی دوم ریاضیات جادویی


- من هنو خواب می‌بینم که دوره دوره‌ی وفاس....

- پیسست... پیسست... تدی پاشو دیره... پاشو باز مدرسه‌ات دیر شد....

تدی که داشت خواب می‌دید ویکی با یه زیر شلواری رفته سر قرار و از اونور جیمز داره دمشو میکشه که به تو چه، بهتر، اصن تو رو چه به این دختر داییم و از اونجایی که قدرت‌های گرگینه‌ها بهشون اجازه میده تو خواب حرف بزنن و بلکمم آواز بخونن، بی توجه به سیخونکای دانگ، رو مبل غلت زد و به ادامه‌ی بدبختیاش تو خواب ادامه داد و یه جایی اون پشت مشتا تصویر دانگ رو می‌دید که داره یه چیزی بهش میگه:

- میگم پاشو مرد حسابی ... دوازده تا خرس گنده و بیست و پنج تا سال اولی منتظرت سر کلاس نشستن!
- کدوم کلاس؟ کلاس خرخونه یا کلاس با کلاسه؟
- ریاضیات جادویی باو.
- واعات دِ بوق!! چی گفتی تو؟ :hyp:

تدی که لوموس سه فاز پرونده بود، سیخ نشست و با دهان باز به دانگ نگاه کرد.

- این شوخیه دیه؟ من؟ ریاضیات؟ کدوم تسترالی این کلاسو به من انداخته؟!!‌
- خودت! پاشو تا پنجاه امتیاز از گریف کم نکردم... پاشو!

** اندر کلاس ریاضیات جادویی **

نوگلای باغ دانش که دو هفته پیش فکر میکردن دو و دو به هیچ صراطی پنج نمیشه، با اعتماد به سقف نشسته بودن و قضیه‌های خیلی پیچیده‌ی دیگه‌ای مثل "فیس و غوره‌اس" رو برای هم اثبات میکردن. به محض اینکه تدی پاشو تو کلاس گذاشت، لودو بگمن برپا داد و همه بلند شدند... البته تقریبا همه!

- هووم... چه مشکوک... .. دمتون گرم بهر حال.

و البته چشاش رو جیمز قفل بود که از جاش تکون نخورده بود، سرشو انداخته بود پایین، لنگ رو لنگ انداخته بود و میزشو کفشی میکرد.

- چیه زیر میزت جیمز؟
- تو از کجا.. عهه... مطمئنی میخوای ببینیش؟
-
و جیمز جام طلایی رنگی رو از زیر میز در آورد و با افتخار بالا سرش گرفت!

- پناه به ریش مرلین... این جام جهانیه کوییدیچ مشنگیه؟؟‌
- یس!

همهمه‌ای تو کلاس راه افتاده بود و یه سری با تاسف و یه سری با حسادت به جیمز نگاه میکردن که داشت پایه‌ی جام رو ، اونجا که اسم آلمان به عنوان قهرمان حک شده بود رو به پرسیوال نشون میداد و اونم چشماش در حالی‌که برق میزد سعی داشت جیمزو متقاعد کنه که باید اینو به عنوان هدیه‌ی تولد هفتصد و پنجاه سالگیش که هفته‌ی پیش بود، بهش کادو بده.

- خیله خب... خیله خب... ساکت... ساععععععععوووووکت......!

و وقتی بالاخره نوگلای باغ فلان آروم شدن و جیمز هم جام جهانیشو از دست پرسیوال نجات داد و دوباره تو کیفش جاسازی کرد، تدی ادامه داد:

- ... بهتر شد.. حالا وقتشه که بریم سر اصل مطلب!

و از اون طرف چشمای ویکی رو دید که پشت پنجره برق میزنه و با آرنج به پهلوی کلاس میکوبه که یعنی با منه. ( تو پرانتز اینو بگم که سهمیه‌های بلا تکلیف هاگوارتز که با وجود صغر سن! رفته بودن قاطی خرس گنده‌ها خیلیاشون از پشت در و پنجره و کانال کولر، از کلاسهای گوهر بار هاگ استفاده میکردن.)

- اون اصل مطلب نه دوشیزه ویزلی .. بریم سر درسمون که پیش‌درآمدش خیلی طولانی شد و میترسم با کلاس دفاع؟ در برابر جادوی سیاه اشتباه بشه. خب... درس امروزمون در مورد آمار جادوییه...

و وقتی دیوید کراوکر رو دید که با یوآن دارن های فایو میزنن.. فهمیدن اینا اصن فازشون یه چی دیگه است.

- ... اون آمار نه بچه ها .. البته اونم نوعی آماره بهر حال... در واقع می‌دونین... این آمار هم یه جور از همون آماره.. نه .. نه.. دوباره ذوق نکنین... ولی خب چیزی بیشتر از نیازهای شخصی توش نقش داره. من ازتون میخوام آمار یک سری از کسبه‌های محل رو بگیرین و ببینین چه شغلی دارن و چه خدماتی میدن و وضع مشتریشون چطوره!!
-
- چی شده جیمز؟

و جیمز به در کلاس اشاره کرد که دانگ جام جهانی به دست داشت ازش خارج میشد.

- به به.. حقا که مدیریتمون شاه دزده! ... آروم باشین.. گوش کنین.گوش کن باو میرم پس میگیرمش..صب کن بچه... شما دو تا مگه تکلیف جلسه بعدو شنیدین که دارین جمع می‌کنین.. چقدر هولین باو... مشقتون واسه هفته ی بعد اینه:

۱. آمار مغازه‌های هاگزمید رو در بیارین و مشتری یکی از مغازه‌ها بشین. (۲۰ امتیاز)
۲. به یکی از خبرگزاریها برین و گزارشی از سرقت جام جهانی مشنگی تهیه کنین. ( ۱۰ امتیاز).


..خیله خب... مرخصین!..شرتون کن!

نقل قول:
** توضیحات خیلی مهم:

برای تکلیف اول شما باید سری به انجمن هاگزمید بزنید و یکی از تاپیک‌های ادامه دارش رو که سوژه‌اش در جریانه انتخاب کنید و توش بنویسید. اینکه گفتم باید مشتری مغازه بشین به این معنی نیست که حتما خودتون رو وارد داستان بکنین... هدف فقط به جریان درآوردن سوژه‌های این انجمنه. رزرو تاپیک فراموش نشه و یادتون باشه مهلت رزرو یه ساعته.

برای تکلیف دوم به یکی از این خبرگزاریها برین: جادوگر تی وی، خبرگزاری سیاه، ققنوس نیوز یا پیام روز و از سرقت جام جهانی که آلمان برده گزارش تهیه کنین ولی حواستون باشه که سیاست اون خبرگزاری چیه و خودتون عضو کدوم جبهه‌ هستین و از اون زاویه گزارش رو بنویسین.

وقتی هر دو تکیف رو انجام دادین، بیاین اینجا و لینک مشقاتون رو بدین. مثلا بنویسین: پست شماره‌ی x تاپیک Y . برای پیدا کردن لینک دقیق پستتون ( برای دوستانی که تجربه‌ی کمتری دارن)،شماره‌ی پست شما گوشه ی سمت چپ – بالای نوشته‌تون معلوم میشه، اگه روی اون کلیک کنین، لینک دقیق پست رو بهتون میده.

خلاقیت یادتون نره... سبک تکلیف اول بستگی به تاپیکی داره که انتخاب میکنین! سبک تکلیف دوم .. هر چی طنزتر...بهتر!

اگه سوالی بود جغدا و کلاغا و جک و جونوراتونو بفرستین بهتون کمک کنم!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
#24

لیلی لونا پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۲۸ سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
اسلایتریـــــن

۱. رولی بنویسید و در اون به طریقی با یک استاد خفن ریاضی ملاقات کنین و ازش کمک بخواین که قضیه‌ی 2+2=5 رو اثبات کنید.

عصر آرومی بود. نور خورشید بی رمق به داخل اتاق نفوذ میکرد و خطی از گرد و غبارهای معلق و طلایی رو تا روی میز بزرگ و در هم درست میکرد.

- آلبرت! صد بار بهت گفتم با اون لوله ی خودکار و تیر تُفی هات دور و برِ من پیدات نشه! خودت میدونی که من قبلِ افطار اصاب مصاب درستی ندارم! برو سرِ خودتو با قانون نسبیتت گرم کن بینم! دِهَ!

آلبرت انیشتین با حالتِ قهر از روی صندلی بلند شد و خواست بره که..

- بــــــوم!

- یا امام زاده بیـــژن! اتاقم منفجر شد!

آلبرت با عجله به طرفِ در اتاق دوید. همون لحظه در باز شد و دخترکِ موقرمزی با لباسای عجیب و غریب در حالی که خاکسترای روی رداش رو پاک میکرد وارد اتاق شد و به طرف میز رفت:

- پروفسور حسابی؟ امیدوارم ایمیلم به دستتون رسیده باشه. واقعا نمیفهمم چرا از جغدا استفاده نمیکنین خصوصا که تو آپدیتِ جدیدشون میتونن تا 20 گیگ عکس و فیلم و آهنگم جا به جا کنن.

لیلی با نیش باز روی صندلیِ روبروی میز نشست و یه برگه ی مچاله از کوله ش درآورد. و وقتی قیافه ی عبوسِ پروفسورُ دید یه لیوان نوشیدنی کره ای به طرز معجزه آمیزی روی میز پیداش شد!

- اهم! برای افطارتون.

پروفسور با یه لبخندِ گنده برگه ی لیلی رو ازش گرفت... کمی چونه شو خاروند و به سقف خیره شد. لیلی هم بی طاقت بهش خیره شده بود چون تقریبا وقتی نمونده بود و باید مشقشو تحویل میداد.

- خب دختر جوان. اینطوره که هر عددی برای خودش شخصیتی داره! ینی همه ی 2 ها مثل هم نیستن و حتما نباید نشون دهنده ی این و این باشن ( پروفسور دو خط روی کاغذ کشید.) بعضی از 2ها هستن که نشون دهنده ی این و این و این هستن. و توی این مسئله مشخصه که با دو نوع ازین 2ها سر و کار داریم که مجموعشون شده 5. حالا دیگه برو پیِ کارت افطاره. آلبــرت چرا نوشیدنیمُ دهنی کـردی؟!

بعله اینجوری بود که لیلی تکلیفشو برداشت و دوان دوان صحنه رو ترک کرد.

-------------------

رول کوتاه (در حد چند خط) بنویسید که کلاس رو موفق شدین بپیچونین و بنویسین چیکارا کردین..کجاها رفتین.. چه خبر!

اصولا جیم زدن از کلاسای تدی بس ناجوانمردانه سخته! چون اولاً به طرزِ مشکوکی با تمام حقه ها و قرصای استفراغ و زیگیل و غش کردن آشنایی کامل داره و دوماً به من سوءظن داره. واقعا که! من به این خوبی!

و خب من با پاول سرِ مارپله ی جادویی شرط بندی کرده بودم و اصلا حواسم نبود زمانی که تعیین کردم کلاس ریاضیات جادویی دارم. وقتی ام که فهمیدم چه سوتی ای دادم فقط 24 ساعت وقت داشتم و نمیشد قرارمو با پاول به هم بزنم چون همین براش کافیه که سالن اجتماعاتو پر کنه که من جرئت بازی کردن باهاشو ندارم!

فقط یه راه برام مونده بود.
باید کلِ کلاس جیم میزدن!

مواد لازم: یک عدد لیلی ، آنتونی یکی از بچه های سال آخریِ ریون که به تعداد بچه های کلاس دعوتنامه ی "بسیجِ جادوگرانِ دفاع در برابر جادوی سیاه" درست کرد و یه گالیون پول زبون بسته سلفیدم براش! ، تهدیدهای مختلف در دعوتنامه. مثلا اگر حضور نداشته باشید تختتون به جنگل سیاه منتقل میشه و ...! جوری ک همه یادشون بره کلاس دارن اصن!

و اینجوری شد که هیچ کس سرِ کلاس پیداش نشد جز مالکوم بداک که ترجیح میده تو جنگل سیاه کنار هیپوگریفا بخوابه اما سر کلاس حاضر باشه! :|

---------------------

چند جور کلاس توی تدریس جلسه اول موجود بود؟ ۲ مورد با ذکر تفاوت


عرضم به خدمتتون که دو تا کلاس داشتیم که یکی از کلاسا حاوی اون یکی کلاسم بود. که همون کلاس همیشه هست و از جاش تکون نمیخوره که البته شک دارم! در ضمن این یکی کلاسه دماغ داره در حالیکه اون یکی کلاسه یا دماغ نداره یا اگرم داره ما نفیمیدیم استاد! لابد قایمش کرده بود.


ویرایش شده توسط لیلی لونا پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۳ ۱۶:۵۶:۲۷


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۴:۰۱ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۳
#23

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۱۱:۲۴
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
کرش گریفی میگه: ریاضیات جادویی هیچ شلغم و نامبری نیستن!

رولی بنویسید و در اون به طریقی با یه استاد خفن ریاضی ملاقات کنین و ازش کمک بخواین قضیه ۲+۲=۵ رو اثبات کنید!

زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنـــگ!

همین که زنگ کلاس بصدا در آمد، یوآن به عنوان سرگروه حیوانات نااهلی جلوتر از حملات و نعرات [؟] بقیه، هشت نعل از کلاس بیرون زد. چنان در راهروها کیف به دست اینور و آنور می تازید که آدم را یاد کیف قاپ های حرفه ای فیلمهای هالیوودی می انداخت!

بین راه مدام در دل میگفت: "آخه بوقی! تویی که از ریاضی هیچی بارت نیست چرا 2+2=5 رو بزززور میکنی تو حلقمون؟؟! ها؟"

و هنوز پیکوثانیه ای از این مونولوگ نگذشته بود که..

پوم! اووووو! گرومپ!

یوآن بعد از برخورد با پیکر شخصی که به نظر میرسید دست کمی از هالک نداشته باشد، به هوا پرتاب شد و با شکم پخش زمین شد و بلافاصله ندایی از جانب جناب تدی در سرش پیچید: "تا نقش بر زمین شود هرآنکه نتواند درکید!"

همینکه میخواست "برو باو" ـــی تحویل استاد "هرچی من بگم همونه" شده اش بدهد، نویل با دستان لانگ ـــش یقه ی او را گرفت:

- حواست کجاس روباهک سر به هوا؟

و قبل از اینکه یوآن وقت پرسیدن سوالاتی از قبیل "چت شده نویل؟ چرا اینجوری حرف میزنی؟ نکنه اخلاقیات گیم نتی روت اثر گذاشته؟" داشته باشد، نویل ابتدا او را به هوا انداخت و سپس با یک آبشار او را به دیوار کوبید!

پیوم! پیم! پم! پام!

یوآن زیگزاگ وار با در و دیوار ها تصادف میکرد تا اینکه جلوی در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه لاستیک هایش پنچر شدند و به ناچار ترمز زد. در حالی که گیج و منگ شده بود، سرش را بالا آورد و همانطور که فکرش را میکرد با پروف دالاهوف روبرو شد.

اما چون یوآن حوصله ی "داستان های لوس برای بچه های ملوس" پروف را نداشت، دالا با لگد به پیشانی اش دوباره او را به حالت زیگزاگی برگرداند اما به دلیل رفاقت پروف با مورف بتن بتن، هیچ سر و صدایی از برخورد یوآن با در و دیوار بتنی به گوش نرسید و او با کله دوباره به کلاس ریاضیات جادویی برگشت و با خط عمودی کمد یکسان شد.

- میدونستم برمیگردی!

و بلافاصله آهنگی در مغز نابود شده اش پخش شد:

- چرا میگی خوشبختی دنبال دیگرونه/چرا راه دور بریم عشق تد کنارمونه!

و زانو زنان[!] با انگشت هایی گره خورده، ملتمسانه رو به استادش گفت:

- استاد! خواهش میکنم! این اولین هاگ منه! نمیتونم این وضع یه وعضی رو تحمل کنم! خواهش میکنم! تورو جون "اوهو ایهی" فقط سوال اولی! خواهش میکنم! خواهش...

قطعا تدی تو هیچ چارچوبی نمی گنجید! چرا به جای اینکه بخاطر این ورود ناگهانی اش با اردنگی او را نفله کند، روی صندلی اش نشسته و با دمش مشغول گردو شکستن بود؟

- استاد!

گردوی صد و بیستم... صد و بیست و بکم... صد و بیست و دوم...

- آقا؟

صد و بیست و هشت... صد و بیست و نه...

- عـــــــــــــــاقــــــــــــا؟

- باشه! ولی...

از روی صندلی بلند شد و بعد از اینکه کمی اینور و آنور قدم زد و کپه ی گردویی را که نوش جان کرده بود، هضم کرد، جلوی تخته ی سیاه، پاشنه ی چرخانش را متوقف ساخت.

- ولی شرط داره!

- چه شرطی؟

- به شرط اینکه اوهو ایهی آها ایه اه اوه! فهمیدی؟

- ها؟ ... اممم.. چشم!

دستش را داخل کت پاره پاره شده اش فرو برد و تکه کاغذی را با این محتویات از آن بیرون آورد. آن را مچاله کرده و در کف دست یوآن گذاشت.

- میفهمم حرفتو پسر! به وقتش یقه ی مدیرو میگیرم ولی..

- ولی چی...؟

آهی کوتاه و بعد:

- میدونستم برمیگردی! این تکه کاغذ نیس! خاطره س! زندگیمه! باور کن...

اینبار آهی سوزانتر و بلندتر...

- من به تو ایمان دارم! ... نذار کسی بفهمه!

و دست شاگردش را فشرد... بدون اینکه بداند بعدا راز او فاش خواهد شد...

رولی کوتاه بنویسید که کلاس رو موفق شدین بپیچونین و بنویسید که چیکارا کردید؟

دلش مانند سرمربی شیلی با اضطراب اینور و آنور محیط شکمش راه می رفت، قدم میزد و حتی میدوید...!

برای بار هانصدم درخواستش مهر لغو خورده بود. به خود نهیب زد: "نــــــــــــــــــــــــــــــــــه!"
هرطور که شده باید او را راضی میکرد، باید خود را از این مخمصه نجات میداد.. باید.. وگرنه...

- استاد! اوووف.. خواهش میکنم.. حالم از.. از گیدیون وخیم تره!

پاسخ پروفسور را در ذهنش شکل داد: "به هیچ وجه من الوجوه الغرغینویه!"

آمـــــــــــــــــا...

- پوووووف..

کمی مکث و بعد با ابروهایی چنگیزی شکل:

- میدونی بیرون کجاست؟

اما برای یوآن هیچ اهمیتی نداشت که بیرون کجا بود! مهم این بود که در بیرون به سعادت و خوشی و شادکامی دنیوی و شاید هم اخروی دست می یافت! ذهنیتی از "بیرون" که همیشه در ذهنش بود اما خب نبود! شاید هم بود.. نبود؟ بـــــــــــــــــــــــود بـــــود!

و قبل از اینکه دستگیره ی در را بچرخاند، ندای ویکی ابن بیل الویزلی او را سرجایش میخکوب کرد:

- نــــــرو... نــــــرو...

پژواک صدای شفا دهنده اش فضای کلاس را پر کرد. تدی با چشم غره ای آمیزه به زوزیدن، از او استقبال کرد. اما خب.. یوآن نمیتوانست نرود..

- توهم مث من نمیتونی دووم بیاری.. نرو!.. توهم مث خیلیا تو راهروها کم میاری، پــــــــس نرووووووو!

دل یوآن خرد شد.. بدجوری..

- تو که میدونی من بی تو.. تو بی من یعنی شـــــــــــلــــــــــــغـــــــم..!

و این فریادی که از ته دلش برخاست بصورت فوری و تضمینی، روباه مکار را شفا داد و پنبه ی خالی بندی و بهانه جویی برای فرتیدن از کلاس را از گوش هایش در آورد و قاشق سوزانی بود بر پشت دستش تا دیگر تا آخر عمر نه چارصد بار جان ننه ی بی دندانش را قسم بخورد و نه پانصد بار روح بابای ندیده اش را!

چند جور کلاس توی تدریس جلسه ی اول موجود بود؟ 2 مورد با ذکر تفاوت

• کلاس کلاوس، سالار اشعار: بولدوزر داشت، کامیون داشت، روبان داشت، بادکنک داشت، چرخ دنده داشت، لوستر داشت، تلرانس داشت و ایضا یه فردوسی نسل جدید هم توش بود! اینا مصنوعین، ساخته ی دست انسانن، نچرال نیستن! به قول خرس بنفشی: فهمستی؟!

• کلاس زو زیزوس زوزین [تد ریموس لوپین در زبان زوزه ای ] : گرگینه متامورفاگوس داشت [به لطف ننه بابای اتفاقا عادیش!]، حنجره ی سوزان داشت، عوووووووی با ننه قهر کرده ها رو داشت، جیمز داشت، پنج تا گل خوشکل و یه پنالتی داشت، یویوی الهی و کاملا طبیعی و غیر تصنعی داشت، میوه، خیار، پرتقال، گوجه، طماطه، پطاطه، کدو ریونی و.. از همه مهمتر.. شــــــــــــــــلــــــــــــــــغــــــــــم داشت!
این کلاس محتویاتی کاملا واقعی و رئالیستیک و ناچاخان داشت.

===

حالا شلغمو رد کن بیاد


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۳
#22

steve


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۰۲ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
از جهنم اومدم و میخوام محفلیا رو با خودم ببرم اونجا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 17
آفلاین
هافلپاف

۱. رولی بنویسید و در اون به طریقی با یک استاد خفن ریاضی ملاقات کنین و ازش کمک بخواین که قضیه‌ی 2+2=5 رو اثبات کنید. (۲۰ امتیاز: خلاقیت ۵ امتیاز – پرورش سوژه ۱۰ امتیاز – ظاهر پست و رعایت اصول نگارشی، املایی: ۵ امتیاز)



بر خلاف خیلی های دیگر که فکر می کردند 2+2=5 غلط است ، او مطمین بود که این غضیه راست است و او کسی نبود جز استیو .
او چند سال پیش با این اثبات بر خورده بود و پس از جست و جو های فراوان توانست فردی را بیابد که جواب را می دانست!
جادوگری با قدرت ها خاص که می توانست به آینده و گذشته و حال سفر کنذ. استیو پس از پرسیدن سوال 2+2=5 از او فهمیده بود که در طی 3500 سال آینده ثابت می شود که نظریه 2+2=4 غلط است و طبق فرمول زیر 2+2=5 درست است :

1-در قدم اول باید گفت که صفر و صفر مساوی هم هستند:

0=0

2- بنا بر این می توان نتیجه گرفت:

15-15=12-12

و حالا از آنها فاکتور میگیرم:

(3-3)5=(3-3)4

مشترکات را خط میزنیم:

(3-3)5=(3-3)4

5=4

بعد 4 را به صورت 2در2 می نویسیم

در نتیجه 2+2=5

استیو می فهمد که دنیای جادوگری فقط می گوید این هست اما اثبات نمی کند .
او مطمین بود که استادش هم این فرمول را نمی داند . بخاطر همین پس از نوشتن فرمول به صفحه بعد برای نوشتن رول دوم رفت


۲. رول کوتاه (در حد چند خط) بنویسید که کلاس رو موفق شدین بپیچونین و بنویسین چیکارا کردین..کجاها رفتین.. چه خبر! (۷ امتیاز)


در کلاس همهمه ایجاد شده بود و استاد طبق معمول هنوز نیومده بود . بچه ها حوصله شان سر رفته بود تا این که بالاخره یک نفر از جایش بلند شد به بیرون برود .
- هی استیو نرو
-اگه بیاد بفهمه رفتی خیلی عصبی میشه
- راست میگه ممکنه گرگ بشه
استیو : خب بشه ، آخرش چی ؟ میخواد با یه خون آشام چیکار کنه ؟ من میتونم حسش کنم ، اون هنوز تو تختشه و داره خوابای قشنگ قشنگ میبینه و اونوقت ما اینجا الکی نشستیم . من که میرم بیرون و بهتونم میگم اون حالا حالا ها نمی آد . برگشت و در را باز کرد و به بیرون رفت ناکهان به عقب برگشت و با صدای آرامی گفت :
پس اینم ترفند جدید برای پیچوندن خون آشاماس هان ؟
تد : با خنده گفت :
مچتو گرفتم نه ؟ نمی تونی از دست من فرار کنی
چرا میتونم ! و بعدش کلاسو تعطیل اعلام می کنم .
و بعد استیو با حرکتی سریع گازی از دهانش خارج کرد و استاد بیهوش شد . و بعد استیو او را به اتاق خوابش بازگرداند.
- دیوونه شدی ؟ وقتی بیدار شه میکشتت
استیو : گرگینه ها و خون آشام ها از گذشته ها با هم رابطه های خوبی نداشتند ، اون نمیتونه با من هیچ کاری بکنه چون ب هر حال من از اون سریع ترم ، حالا هم کلاس تعطیله چون استاد تا دو ساعت دیگه بیدار نمیشه و کلاس نیم ساعت دیگه تموم ! پس دیگه برید صفا !
در همین حال استاد از خواب بیدار شد و از این کنه می دید همه این ها خواب بوده خوش حال شد حتی فکر این که یه بچه با او همچین کاری بکند وحشتناک بود . به سرعت به سمت کلاس رفت و در را باز کرد اما کسی نبود ، به ساعت نگاه کرد و فهمدید کلاس دو ساعت پیش تموم شده !!


۳. چند جور کلاس توی تدریس جلسه اول موجود بود؟ ۲ مورد با ذکر تفاوت (۳ امتیاز)


ببخشید استاد کدوم تدریسو میگید ؟ همون که اومدید گفتید 2+2=5 رو اثبات کنید ؟
اون که تدریس نبود گفتید اثبات کنید !
دومیشم که خواب بودید و وقتی هم اومدید من دوباره خوابتون کردم ! من بهتون فرمولو یاد دادم و تازه کاری کردم بجای این که تنهایی کلاسو بپیچونم با همه بچه های بپیچونیم !


:bat:
تو فیلما پسره میره خارج بعد 20 سال برمیگرده اتاقش بدون تغییر میمونه!



خواستم بگم اینا دروغه!

من سه روز با دوستام رفتم اردو برگشتم بابام اتاقمو کرده بود انباری!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۳
#21

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
سهمیه عضو قدیمی اسلیترین

1-رولی بنویسید و در اون به طریقی با یک استاد خفن ریاضی ملاقات کنین و ازش کمک بخواین که قضیه‌ی 2+2=5 رو اثبات کنید. (۲۰ امتیاز: خلاقیت ۵ امتیاز – پرورش سوژه ۱۰ امتیاز – ظاهر پست و رعایت اصول نگارشی، املایی: ۵ امتیاز)

- بیا تو.
در با صدای خشکی روی پاشنه چرخید و بانوی سیاه پوشی به همراه زاغی که روی شانه اش نشسته بود وارد شد. فیثاغورث با لحن سرزنش آمیزی گفت:
- دیر کردی بانوی جوان...مجبوریم از گروهت نمره ای کم کنیم تا باشد که عبرت آیندگان گردی!
آیلین نگاه سردی از زیر چترسیاه موهایش به پیرمرد از گور برگشته انداخت. ظاهرا به علت کمبود نیروی کار مدیریت ناچار به استفاده غیر قانونی از سنگ زندگی مجدد شده بود.
وقتی ایلین همراه زاغی روی صندلی مخصوص کاربران قدیمی در انتهای کلاس می نشست فیثاغورث گلویش را صاف کرد.
- بلی فرزندان می فرمودیم که همانگونه که استاد شهیرمان زمانی به ما فرموده بودند و استاد شهیر ایشان زمانی پیشتر به ایشان فرموده بودند و ما نیز اکنون به شما می فرمیوم امروز یکی از پیچیده ترین عملیاتی را که تاریخ بشریت به چشم دیده است به شما آموزش خواهیم داد و آن چیزی نیست به جز عملیات جمع!
دانش آموزان:
عملیات جمع:
اساتید شهیر:
فیثاغورث به طرف تخته برگشت.
- بلی اساتید شهیر ریاضی می فرمیودن که جمع یکی از پایه ای ترین اصول علم ریاضیات می باشد. به کمک این عملیات پیچیده انسان توانست راه پیشرفت را در علوم ریاضی بپیماید و به عملیات جدیدتری دست بیابد که در اذهان کوچک شما نمی گنجد.پس فعلا ما به همین بسنده می کنیم تا جمع را به شما بیاموزیم.
فیثاغورث بعد از گفتن این حرف به تخته سیاه نزدیک شد و روی آن نوشت:
2+2
سپس رو به دانش آموزان کرد.
- عزیزان این ترکیب همواره راهگشای بسیاری از مشکلات جوامع بشری بوده است. بشر همیشه از این معادله برای فهماندن مطلب به مخاطبینش سود برده است برای همین من درس را از این معادله آغاز می کنم. خب چه کسی می داند جواب چیست؟
دانش آموزان:
پیش از اینکه فیثاغورث موفق به پرتاب تکه گچ در دستش به سوی کله های نوگلان باغ دانش شود و جمله گچ معلم گل است را از حرف به واقعیت تبدیل کند آیلین از انتهای کلاس پاسخ داد:
- طبیعتا 5 میشه استاد!
فیثاغورث:
علوم ریاضی:
معادله 2+2:
نوگلان باغ دانش:
فیثاغورث زمانیکه موفق به جمع کردن فکش از کف کلاس شد خودش را جمع و جور کرد.
- تو با این سخن یکباره تمام علوم ریاضی را که بشر سالها برای گسترش آن تلاش کرده نابود کردی ای نابکار! بیش از این سخن به گزافه نگو!چه کسی جرئت دارد پاسخ این معادله را 5 بداند ای گمراه؟
آیلین: زاغی!
به محض اشاره آیلین چشم چپ اسطوره ریاضیات در یک لحظه از نوک زاغی پایین رفت و عالم ریاضیات را در بهت و حیرت فرو برد.
نوگلان باغ دانش:
تاریخ ریاضی و بشریت: :hyp:
کلاس درس:
آیلین با لبخند ملیحی گفت:
- من میگم استاد!البته زاغی هم با من موافقه...شما موافق نیستین؟
فیثاغورث در حالیکه به حدقه خالی چشمش چنگ زده بود گفت:
- ما اسطوره ریاضیات هستیم. ما در مقابل مردمان سالهاست حفظ آبرو کرده ایم و اساتید نامدار همه به نام ما سوگند یاد می کنن. چطور جرئت می کنی ای گستاخ؟تو ملعون تاریخ ریاضیات خواهی بود!پاسخ ما همان...
با اشاره بعدی چشم دوم استاد هم در حلق زاغی فرو رفت و کلاس و تاریخ ریاضیات و بشریت را در بهت و حیرت بیشتری فرو برد.
آیلین:نشنیدم جوابتون رو استاد!گفتین 2+2 چند میشه؟
فیثاغورث وقتی نزدیک شدن آیلین را که البته ندید ولی کاملا حس کرد از وحشت خودش را به دیوار پشت سرش چسباند.
- 5 اســـت!پاسخ صحیح همان است که شما اشاره کردین بانو! ننگ بر هرکس که روی حرف شما حرف بزند. وای بر من که سالها را در گمراهی سپری کردم و شما مرا از این گمراهی خارج کردید. هم اکنون از ننگ این جهالت سر به دنیای دیگر خواهم گذاشت!
استاد بعد از گفتن این جملات به سختی برخاست و با گرفتن دیوار کورمال کورمال از کلاس خارج شد تا مقدمات سفر به دنیای دیگر را فراهم کند و آیلین رو به کلاس و دانش آموزان بهت زده گفت:
- کلاس تعطیله بچه ها.کیا پاین بریم سه دسته جارو؟
با این سخن نوگلان باغ دانش با هیاهو از جا برخاستند تا خستگی کلاس و پیچیدگی معادله 2+2=5 را با خراب شدن بر سر مادام رزمرتا در کنند!

2.رول کوتاه (در حد چند خط) بنویسید که کلاس رو موفق شدین بپیچونین و بنویسین چیکارا کردین..کجاها رفتین.. چه خبر! (۷ امتیاز)

تدی با ذوق و شوق در راهرو گام بر می داشت.اولین روز تدریسش در مقام استاد ریاضیات جادویی بود. البته او هیچ علاقه ای به این درس نداشت بلکه چیزی که او را مجاب می ساخت تا تدریس این درس را بر عهده بگیرد دوری از محیط کسل کننده محفل و مهمتر از همه ویکتوریا بود. زیر لب با دلخوری گفت:
- هنوز هیچی نشده دست چپ و راست رو از هم تشخیص نداده دختره رو بهمون قالب کردن...مگه دستم به این مشنگ بوقی نرسه.پشت سرم من شایعه در میاره؟ بالاخره یه روز که ماه کامله میرم سراغش و یه لقمه چپش می کنم...
تدی در حالیکه زیر لب غرغر می کرد به درب کلاس رسید و آن را گشود.
-حنه بهتره تیکه تیکه ش کنم. اول از دماغش شروع می کنم. ذره ذره می خورمش...وای آب دهنم راه افتاد. تا حالا یه مشنگ بوقی نخورده بودم. فکر نکنم بابام هم خورده باشه. فقط باید صبر کنم ماه کامل شه...ماه کامل...ماه کـامل!
ماه کامل بود! پنجره کلاس که درست مقابل درب قرار داشت خبر از فرا رسیدن شب می داد و ماه کامل با وضوح هرچه تمامتر در آسمان خودنمایی می کرد. کلاس کاملا خالی از حضور دانش آموزان بود.
- هوم؟به این سرعت شب شد؟وقتی من از دفتر می یومدم هنوز روز بود. نکنه وسط راه خوابم برده؟ همه ش تقصیر این دختره ست...وایسا ببینم اصلا مگه الان وقت کامل شدن ماهه؟زمانش کیه؟ نه...این درست نیست...نه...مهم اینه که ماه الان کامله...ماه!رولینگ!
تدی زوزه کشان در حالیکه نصفه نیمه مبدل به گرگینه شده بود درب کلاس را رها کرد و در پیچ راهرو ناپدید شد.
آیلین آهسته از پشت میز استاد خارج شد.ظاهرا کلکش گرفته بود. هرچند در واقع استاد کلاس را پیچانده و به دنبال رولینگ رفته بود ولی در اصل ماجرا فرق چندانی نداشت!
آیلین با خیال آسوده صاف بر جا ایستاد. درحالیکه با تکان چوبدستی اثر جادوی زمان را از بین می برد لبخندی زد.
- استاد رفت!کیا حاضرن بیان بریم خوشگذرونی؟

۳. چند جور کلاس توی تدریس جلسه اول موجود بود؟ ۲ مورد با ذکر تفاوت (۳ امتیاز)
این دیگه چه سوالیه استاد؟الان شما چه تفاوتی بین تدی و تدی می بینین؟ هوم؟فرق دارن استاد خوب نگاه کنین...
همون تفاوت هم بین کلاس و کلاس وجود داره اینجا هم هست!
البته این احتمال هم وجود داره که این ناشی از یه غلط املایی باشه. در این صورت ما دو تا فرض داریم که هر دو تقسیم میشن به دو نوع!
1-تفاوت بین کلاوس و کلاس: پر واضحه تفاوت چیه...اون یه فامیلیه که برای نامیدن و تمایز میان انسانها و ارتباطشون با هم به کار میره ولی دومی مکانیه که عده ای در اون جهت امر آموزش گرد هم اومدن.
2- کلاوس و کلاوس! تفاوت ندارن یعنی؟خیلی هم متفاوتن!اولیه بابای کلاوسه دومیه خودشه! به من چه مربوطه که باباش اسم خودشو گذاشته رو پسرش.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۷ ۲۲:۰۸:۲۱
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۷ ۲۲:۳۷:۱۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.