با شنیدن این جمله ی لرد موجی از شادی و هلهله در میان مرگخوارن ایجاد شد و آنها فوج فوج با شور و هیجان به سمت در خانه ی ریدل حرکت کرده و بعضا یورتمه میرفتند که با فریاد لرد ناگهان متوقف شدند ...
-
صبر کنید! فکر کردید اینجا محفله؟ فکر کردید اینجا بی حساب کتابه و ارباب بالای سرش نیست؟ همینطوری که نمیشه رفت محفل! اول باید خودمون شخصا حاضر غایب کنیم ...
با شنیدن این یکی جمله ی لرد نشاط و شور و شوقی که چند لحظه قبل ایجاد شده بود به کلی از میان مرگخوارها رخت بربست و جایش را به همان رخوت قبلی و حتا بدتر از آن داد ... با وجود مراسم کسالت بار و زمانگیر حاضر غایب معلوم نبود چه زمانی کاروان مرگخواران عازم محفل خواهد شد و اصلا در این مدت آیا نظر لرد ثابت میماند؟!
- ارباب
خواهش میکنیم ... نمیشه این بار بدون حضور و غیاب بریم؟
- کروشیو! چه طور جرئت میکنی روی حرف ارباب حرف بزنی؟! انضباط ارتش سیاه و پایبندی به قوانین اربابانه از هر چیزی مهم تره ...
لرد این را گفت و طومار سنگینی (!) از جیب ردایش بیرون کشید و شروع به خواندن اسم مرگخوارها کرد ... در همین لحظه در گوشه ای از هال عریض و طویل خانه ریدل لینی وارنر مشغول توضیح علت عدم تمایل مرگخواران برای انجام مراسم حضور و غیاب به مرگخواران تازه واردی بود که از این نارضایتی متعجب بودند؛ او برای آنها مرور کرد از وقتی که ارباب به دلیل زیاد شدن بیش از حد مرگخواران این قانون را تصویب کرده بود سرنوشت ماموریت هایشان چه شده بود! مثلا یک بار که قصد داشتند روفوس را از آزکابان فراری دهند حضور و غیاب و یافتن مرگخوارهای غایب زمانی به پایان رسید که دادگاه روفوس برگزار، حکم اعدامش صادر و تشییع جنازه اش انجام شده بود و بالاخره ارتش سیاه برای مراسم سوم او عازم شدند! یا بار دیگری که وزارتخانه به دست عوامل دامبلدور افتاده بود و ارتش سیاه در حال مهیا شدن برای حمله و براندازی وزیر سفید بودند که سالازار؛ نفر اول لیست مفقود شده بود و زمانی که او را یافتند انتخابات دوره بعدی وزارتخانه درحال برگزاری بود ... مرگخواران تازه وارد که دوزاریشان افتاده بود ضمن تحسین نویسنده که صنعت اغراق را به قله های نوینی رسانده بود (
) فک هایشان را از کف زمین جمع کرده و حواسشان را جمع لرد کردند.
- دراکو مالفوی 11 ... سدریک دیگوری 14 ... گودریک گریفیندور 8 ... لودو بگمن 20 ... آلبوس دامبلدور 21 ... آنتونین دالاهوف 4 ... این دیگه چه لیستیه
از میان جمعیت مرگخواران متعجب مروپ گانت با لپ های گل انداخته دوان دوان جلو آمد و لیست را از دست پرش قاپید و در حالی که دست و پایش را گم کرده بود تته پته کنان گفت:
- اوا قند عسلم
چیز شد ... لیست خاستگارای مامان پیش تو چی کار میکرد؟
چیزه ... چرا نمره ی مردمو بلند بلند میخونی خوب
لرد سیاه در حالی که زیرچشمی به حالت شکاکانه ای به مادرش خیره شده بود طومار دیگری از جیب ردایش بیرون کشید و شروع به خواندن کرد:
- میفرمودیم
سالازار اسلیترین ... مروپ گانت ... مورفین گانت ... تام ریدل ... لودو بگمن ... لودو بگمن؟
لودو کجاست؟ مرگخواران که تجربه اتفاقات اینگونه را به وفور داشتند بدون نیاز به دستور اربابشان به گروه های گشتی چند نفره تقسیم شده و جست و جو را آغاز کردند ... زمان اندکی گذشته بود که گزارش داده شد لودو در گورستان خانه ریدل دیده شده و فورا جلب شد و او را کت بسته به خانه ریدل آوردند.
- این توی گورستان چه غلطی میکرد؟
- ارباب من و دافنه پیداش کردیم ... کاری نمیکرد طفلکی رفته بود سر قبر دوستش روفوس ... اوخی چه با احساس ... چه دوست وفاداری
- چی میگی لینی؟ کاری نمیکرد؟! داشت روفوس رو نبش قبر میکرد!
- خوب حتما دلش خیلی تنگ شده بوده میخواسته بغلش کنه یا از نزدیک ببیندش
انقد بدبین نباش
- ارباب لینی چرند میگه ما بویی از احساسات و این چرندیات لوس نبردیم
حقیقتش روفوس قبل آزکابانش یه سیکل رو به اشتباه قورت داده بود ... گفتیم شاید با توجه به شدت ترس توی آزکابان نتونسته باشه از شرش خلاص شه ... خواستیم بزنیم بدنشو تجزیه کنیم شاید یه سیکل گیرمون اومد
- لودو خفه شو تو دهنت رو با یه طلسم برای همیشه نبستیم
ادامه میدیم ...
صبحِ خیلی زودِ روزِ بعد - گریمولد- جـــــیـــــــــــــغ
من زخمم درد گرفت ... حتما ولدمورت میخواد منو بکشه
- جـــــیـــــــــــــغ
اون اسم اسمشونبر رو گفت
- جـــــیـــــــــــــغ
چه وضع بیدار شدنه خو من هنوز لباس تنم نکردم
- خوابمو پروندید فرزندان بی تربیت روشنایی
کم خوابی واسه طراوت ریش هام مضره
- مثل این که شما نفهمیدین من چی گفتما! زخمم درد گرفته
و به این ترتیب بود که محفل در شرایط اضطراری قرار گرفت ... دابی سریعا خودش را به پشت بام رساند تا وظیفه دیدبانی را برعهده گیرد و بقیه نیز به رهبری مودی بسیج شده و در مقابل ساختمان شماره 12 آرایش جنگی خفنزی را تشکیل دادند و منتظر نزدیک شدن دشمن شدند ...
- دابی یک کله ی کچل دید ... دابی یک عالمه مرگخوار دید ... دابی بیشتر از سی و سه بلد نبود شمرد ... دابی بد دابی بد
محفلی ها چوبدستی کشیدند و پس از شمردن سه شماره توسط مودی در یک اقدام هماهنگ ورد یکسانی را خواندند که در نتیجه ی آن از نوک چوبدستی هر یک از جنگجویان ارتش محفل پرچم های سفیدی به نشانه صلح به اهتزاز درامد
- اکسپلیارموس!
- هری ببند دهنتو این مال اینجا نیست