روز خیلی قشنگی بود روزی که هیچ کس با دنیا عوضش نمیکرد باد ملایمی میوزید آسمان صاف بود خیلی هم زیبا بود بچه ها با سرحالی درس خود را می خوانند در سالن گریفیندور جشن و سرور برپا بود چون بازی کوییدیچ را از اسلیترین برده بودند همه هری را دست به دست میچرخاندند و هورا میکشیدند
دامبلدور هم خیلی خوشحال بود او داشت به سمت دفترش میرفت که اسنیپ را دید
-سلام پروفسور اسنیپ حالتون چطوره؟
-ممنون قربان به لطف شما
-کجا میرید پروفسور اسنیپ؟
-به سر کلاس
-موفق باشید
-ممنون پروفسور
و از هم جدا شدند و پروفسور دامبلدور به راه خود ادامه میدهد در راه با چند بچه ی سال اولی شد که داشتند ترقه میترکاندند(این ترقه ها را از فرد و جرج ویزلی گرفته بودند)و به آن ها گفت
-بچه ها سلام چندتا جایزه بردید؟
-سلام پروفسور فعلا سه تا من چهار تا مایک
-موفق باشید کوچولو ها آنروز آلبوس دامبلدور با بچه ها با ملاطفت رفتار میکرد او به دفتر خود رسید درب را باز کرد و داخل شد بر ناگهان بر روی میز خود نامه ای را دید روی آن نوشته بود (از طرف وزارت سحر و جادو )دامبلدور خواست که نامه را باز کند اما نتوانست او کنجکاو بود که ببیند داخل آن نامه چه چیزی نوشته است شمشیر گریفیندور را در آورد و پاکت نامه را پاره کرد کاغز متن را باز کرد در آن نوشته بود:
برای پروفسور آلبوس دامبلدور
پروفسور دامبلدور عزیز به عرض میرساند که هری جیمز پاتر در سرزمین ماگل ها جادویی انجام داده است وی به قوانین وزارت سحر و جادو توجهی نکرده و به خاطر این که بتواند وسیله ای را از جایی به جای دیگر ببرد از ورد وینگاردیوم له ویوسا استفاده کرده به طوری که هیچ کس نباید در سرزمین ماگل ها جادو کند خواهش مند است به وی اخطاری دهید
مهر وزارت سحر و جادو
دامبلدور لبخندی زد و نامه را پایین آورد نامه را در پاکتش گذاشت و به راه افتاد او به سمت سالن گریفیندور راه افتاد بانوی چاق را دید و گفت
-سلام اخ اسم رمزرو یادم رفته میشه دررو باز کنید لطفا؟
-بله پروفسور بفرمایید
پروفسور دامبلدور به داخل وارد شد بچه ها سکوت کردند دامبلدور گفت
-چرا سکوت کردید ادامه بدید بچه ها فقط با آقای هری پاتر یک کاری داشتم آقای پاتر ؟
-بله قربان الان میام
و به راه افتادند بچه ها هم شروع به پایکوبی کردند دامبلدور از زیر ردای خود دو شکلات قورباغه ای بیرون آورد و به هری تعارف کرد هری هم با کمال میل قبول کرد دامبلدور شکلات خود را خورد و شروع کرد به صحبت کردن
-آقای پاتر؟
-بله پروفسور
-تو بیرون از هاگوارتز از جادو استفاده کردی؟
-قربان خودتونم میدونید اتاق من به هم ریخست برای مرتب کردنش...
-عیبی نداره اما لطف کن دیگه تو سرزمین ماگل ها جادو نکن باشه؟
-بله قربان
اول اینکه هیچ وقت بعد از ویرایش ناظر پستت رو ویرایش یا حذف نکن!
دوم اینکه اینبار داستان بهتری رو انتخاب کردی و اتفاقات نسبتا منطقی تره ولی هنوز هم جای کار داره و باید بیشتر بخونی و بنویسی تا مثلا دیالوگ های بین افراد داستان رو بهتر کنی.
همونطور که گفتم در آخر جملاتت حتما از علائم مناسب مثل نقطه یا دونقطه استفاده کن. ضمن اینکه در آخر هر بند به جای یکبار، 2 بار کلید اینتر رو بزن تا فاصله ی بین بندها رعایت بشه و خوندن نوشته راحت تر.
بعد از ورود به ایفا از جادوکاران و ناظران تالار خصوصی برای نقد شدن پست ها و برطرف شدن اشکالاتت کمک بگیر.
تایید شد!
سال اولیا از این طرف!