هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲:۰۳ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
تکلیف جلسه دوم:
تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)


تیم کوییدیچ، دور هم جمع شدند و همه با هم همزمان رمزتاز را گرفتند و...قیـــــــــــــــژ!
وسط کویر لوت فرود آمدند!

تیم کوییدیچ که گرخیده بودند بر و بر همدیگرو نگاه میکردند که ناگهان کویر پر از برف شد و تیم کوییدیچ ایران جلویشان ظاهر شد:
تصویر کوچک شده


جیمز: امممم من چند تا سوال دارم!

کاپیتان تیم کوییدیچ ایران جلو آمد، با جیمز دست داد و گفت:
_ سلام، من بهنام هستم. بپرس!
جیمز: چرا کویر؟ و چرا برف وسط کویر؟
بهنام: اینجا مردم خیلی حساسن به جادو و به قول خودشون جمبل. کویر تنها جاییه که میتونیم بیایم تمرین کنیم. خواستیم تنوع بشه براتون برف ظاهر کردیم.
جیمز: آهان، اوکی بریم بالا!(کنایه از آغاز مسابقه)
بهنام: یه دقیقه وایسا...من یه چیزایی در مورد تو خوندم، راست میگن یه یویوی صورتی داری و با یه نهنگ به اسم آقای بلوپ بازی میکنی؟
جیمز: خوشمزه! بریم بالا تا یویومو تو حلقت نکردم!!
بهنام: برو بابا، بگو بزرگترت بیاد!

در این لحظه جیمز قاطی کرد و خواست بهنام را به یک دوئل تمام عیار بکشاند که بقیه وساطت کردند و نگذاشتند و به او یادآوری کردند این تکنیک جنگ روانی است و بهتر است در میدان مسابقه حال بهنام را بگیرد... بدین ترتیب هر دو تیم رفتند بالا و داور مصری یعنی آقای فرعون ابوالهول سوت شروع مسابقه را زد...

از آن سمت، جرج و فرد ویزلی که همراه تیم برای گزارش مسابقه آمده بودند شروع کردند به گزارش مسابقه:
_خب از این لحظه بازی شروع میشه، بله جیمز یه بلاجر به سمت بهنام میفرسته و هم تیمی بهنام یه...یه...امممم...یه طلسم سبزرنگ شلیک کرد؟! درست متوجه شدم فرد؟ اون آودا بود؟!
فرد ویزلی: آره آودا بود!!
_ بله، یک آودا به سمت یکی از بازیکنان ما شلیک شد که بازیکن سقوط کرد و... اممم...فرد...مرد؟!
فرد: بله بازیکن ما مرد!
جرج: و از آنطرف بهنام گوی زرین را گرفت و آقای فرعون ابولهول سوت پایان مسابقه را زد!
فرد: امممم... جرج فکر کنم اینجا قوانین مسابقات با مال ما کمی فرق میکنه...انگار بعد از پایان مسابقه هم یه آودای دیگه شلیک شد! ...اوووم بزن بریم یعنی فرار کنیم! فرت!



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱:۱۳ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۳

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
×سهمیه ریونکلاو×


تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)


جیمز ادامه داد: خب، خوشحال باشین دیگه! :ykhandezuraki:
ملت: :ykhandezuraki:

جیمز خنده زورکی ـش را ادامه داد.
- حالا بعد من تکرار کنین!
- حالا بعد من تکرار کنین!

جیمز داد زد: اونو نه!
- اونو نه!

جیمز آتش را از دو گوشش بیرون داد و از دو سوراخ بینی ـش، هوایی با فشار زیاد، که با توجه به این که سوراخ بینی اوشون حدودا نیم متر مربع ( اور مُر ) ـست و هوایی که بیرون اومده زاویه ای نداشته؛ با توجه به فرمول f.d.cos آلفا حدودا فشاری... حدس می زنم کمی از موضوع دور شدیم.

[استاد کلاس: هر هر خندیدم! تو الان داری طنز می نویسی؟

نویسنده بخت برگشته: خیلی هم باحال بود. ]


جیمز نفس عمیقی کشید که بقیه تکرار کردند: سلام! [ به زبان شیرین پارسی گفت. اون قبلی ها هم به زبان شیرین اینگلیسی گفت که از بس نویسنده خوبی دارین براتون همه رو ترجمه می کنه!]

- سلام!
- سلام!
- ما از فیلم های وسترن اومدیم تا شما رو شقه شقه کنیم!
- ما اس فیلم هوی وسترن امادیوم تا شامو را شاقه شوقه کانیم!

- آفرین! همین دو جمله رو بلد باشین؛ کفایت می کنه.
- آفرین! همین...

جیمز دستش رو بالا برد و همه سکت شدند و بعد داد زد: پیش به سوی ایررررران، جمهوری اسلامی ایران!

الادورا دست ساطوریش را بالا برد.
- چیزی می خوای بپرسی؛ خواهر گلی؟

- به من نگو خواهر گلی، جیمز! من ساطور دارم. ما با تور می ریم دیگه؛ نه؟

جیمز سرش را تکان داد و گفت: نه خیر! از پشت تور موهاتون معلوم میشه. باید پارچه ببندین دور کله ـتون!

الادورا غرولندی کرد.
- منظورم تور مسافرتی ـه.
- اگه با اون موهاتون معلوم نمیشه؛ می تونین. تور هم تور های قدیم، والا!

الادورا کلا بیخیال شد.

__________________

- راهنمای گردشگری مسافران غربی
سلام به شما غربی ها عزیز که به جمهوری اسلامی آباد بسیار خرم و شادان ایران خوش آمده اید. البته بدانید که هیچ کس این جا به شما خوش آمد نمی گویید. مگر ابا ندارید از دنیای بعدی؟ چرا حجاب نمی کنید؟ وای بر شما! چرا اینقدر به ما تهاجم فرهنگی می کنید؟ چرا به بچه های غزه حمله می کنید؟

ویولت دست از خواندن برداشت و اشک هایش را پاک کرد.
- واقعا چرا ما باید این قدر بد باشیم؟ چـــــرا؟

الادورای بیرحم موهایش را به کناری داد و گفت: برو از تو فهرست در مورد تیم ملی کوییدیچشون بخون.

تدی بغض سر تکان داد و زیر لب گفت: مرگ بر نلسون ماندلا!

جیمز با خنده گفت: طرف مرده! اعصاب نداریا!

- مسی و غضنفر، با مربی گری آقای کیروش و بقیه اعضای تیم، واقعا یکی از بهترین تیم های کوییدیچ ایران را تشکیل می دهند. آنقدر که مسی خودش پیشنهاد داد که به تیمشان بپیوندد و ملت ایرانی هم در اشباک اجتماعی () با آغوش باز از وی پذیرایی کردند. چندی هم از بازار و کوچه هم به تیم پیوستند که برای آرمان های انقلاب اسلامی، آنقدر تمرین کردندکه الان جزو بهترین بازیکن های تیم هستند. دل همه غربی ها بسوزد. تازه، ما رونالدو را هم راه ندادیم. هر چقدر التماس کرد که کلی پول می دهد که برای ـمان بازی کند.

جیمز به دور و بر نگاه کرد و گفت: ایران جای عجیبیه!

_________________

کارلوس کیروش رو کرد به بازیکنان سرحال و شادان و گفت: واقعا عید فطر خیلی روتون تاثیر گذاشته؛ نه؟ کجا بودین؟

هوشنگ گفت: با خانوداه رفته بودیم زیـــارت!
عابدین گفت: ههـــه! ما رفته بودیم قبر لوسی، گربه ـمونو توی قشم ببینیم. بیچاره توی آب غرق شده بود.

کیروش همه را دک کرد به بیرون و بازی رسما شروع شد.

مسی زیر لب به عابدین گفت: دستشون رو یک جوری فشار بده که نتونن اسنیچ رو بگیرن!

- بله! و الان بازیکن ها دارن به هم دست می دن. اما ما ایرانی های اصیل به هیچ عنوان به خانم ها دست نمی دیم. پس، آی آی آی! دیدین چی شد؟ اون خانوم با نام غربی، چی بود این اسم واقعا جلفش، امیلی؟ جان؟ جان اسم مرده؟ مرداشون هم چنین اسم های دارن؟ بالخره، همون خانوم شماره 5 با آقای محترم جستجوگر ما دست داد. وای، الان ارتباط چشمی برقرار کردن. دیگه چی؟ حتما می خوان کشف حجاب هم نکنن. ای بابا! نشد که. اصن من خودم گفتم نباید با غربی ها... ا، کی بازی شروع شد؟ من فقط چند ثانیه داشتم در مورد این تهاجم های فرهنگی فکر می کردم، 70 - 60، ا، با این گل مسی، الان شدیم 70- 70، اه، الان شد 90- 70، چه روند تندی داره. یه لحظه بینندگان عزیز صبر کنین من برم دست به آب. دوباره بر می گردم. فقط حواستون باشه؛ روسری خانوم هاشون افتاد هووو کنین!

بازی واقعا روند تندی داشت. هوا خیلی سرد بود و هر آرزو کرد که کاش کمی هوا... اوه، گویا هری هنوز متولد نشده است.

و اینجا بود که آن اتفاق وحشتناک افتاد.

روسری گلگلی آنجلینا ( جولی!) از سرش افتاد. ایرانی ها همزمان بلند شدند و هووو کردند و بازیکن های تیم مخالف و خودش هم گویا فلج شدند. همه نگاه ها به او بود. آنجلینا با وحشت سعی کرد روسری اش را درست کند که جارویش سقوط کرد.

جیمز درست نزدیک او بود. باید چه می کرد؟ به بانوی چون او دست می زد و جانش را نجات می داد یا می گذاشت او بمیرد و خودش پاک و خالص بماند؟

جیمز اشک ریزان گفت: خدایا، از گناهانش بگذر!

بعد به هم تیمی هایش علامت داد که بازی را ادامه دهند و یک ذخیره را آورد داخل.

__________________

گزارشگر شلوارش را بالا کشید. کمر بندش را سفت کرد و روی موهایش آبی کشید و سبیل هایش را فر داد و دوان دوان به جایگاه برگشت.

به محض وارد شدن، میکروفون جادویی را جلوی دهانش برد و بازی را گزارش کرد.

- دستشویی های استادیوم واقعا تمیز نیست. به معنای واقعی... عتتتتتتشو! وای، عطسه کردم. حتما مریض شدم. الان به خاطر یک بازی احمقانه، زنم منو دعوا می کنه. همش م گفت مریض نشما. ا؟ بازی رو نگاه کنین! هر چهارده نفر افتادن دنبال اسنیچ! هاها! اما نمی دونن اسنیچ ایرانی خیلی فرزه و با غربی ها مچ نمی شه. گویا از وقتی من رفتم؛ یه ده دوازده تایی گل رد و بدل شده. آخ! سیستم گوارشیم!

همه بازیکن ها یک به یک به یک دیگر تنه می زدند و سعی می کردند مانع جستجوگر تیم مقابل شوند که اسنیچ را بگیرد. جیمز و عابدین هم دوشادوش هم، دنبال اسنیچ طلایی 150 امتیازی بودند.

- اه، چقدر لفتش می دین. یک توپ واقعا نمی تونین بگیرین؟ عتتتتتتتشو! من با این حال خرابم دارم بازی رو گزارش می کنم اون وقت شما ها، اصن صبر کنین ببینم!

گزارشگر داستان ما دستی به موهایش کشید و ابروهایش را شانه زد و یک حوله روی دوشش گذاشت و به طرف داور روی جارو نشسته پرید و او را انداخت و گفت: خودم اسنیچو می گیرم!

اما یک هویی برعکس شد و او هم به الادورا پیوست!

عابدین در حالی که باد در لثه هایش می پیچید (؟) داد زد: یو آر سوسک! دو یو آندر آستاند فارسی؟

لحجه اش خدا بود. جیمز اخم کرد و جواب داد: نو! سلام! ما آمدم ایران تا شما را شقه شقه کنیم! یوهاهاهاهاهاها-

هنوز دو هاها ی دیگر مانده بود که جیمز به جسد گزارشگر که داشت سقوط می کرد؛ خورد و او دست در دست این بنده خدا، شادروان به سمت الادورا رفت!

عابدین سرخوش از این اتفاق، دادی کشید برای پیروزی که یک دفعه، یک شعی بزرگ به دهانش رفت و نزدیک بود خفه شود که کلی آدم او را دوره کردند و آن شی را قبل از این که به رحمت الادورایی بپیوندند؛ در آوردند و فهمیدند که او اسنیچ را خورده و ایرانی ها شادان و خندان، سرمست از نتیجه بازی، او را به هوا فرستادند.

البته خودش در هوا بود؛ پس به فضا رفت و چون بدن یک انسان عادی در فضا متلاشی می شود؛ او دیگر نتوانست مرگ را فریب دهد و مرد!


ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۹ ۱:۲۰:۰۴

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
خرس گنده ی گریف

نقل قول:
تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)


همکار محترم

جناب آقای جیمز سیریوس پاتر

سلام علیکم

احتراما به استحضار می‌رساند فدراسیون کوییدیچ جمهوری اسلامی ایران بعد از رای‌زنی‌های فراوان و نظر به تصمیمات اتخاذ شده در جلسه ی شورای گسترش فرهنگی غنی از طریق ورزش و گردش، با برگزاری مسابقه‌ی دوستانه‌ بین تیم کوییدیچ هاگوارتز و تیم منتخب برتر کشور (تمبک) در تاریخ هفت مرداد سنه‌ی یکهزار و سیصد و نود و سه هجری شمسی در ورزشگاه تازه تاسیس پارسه موافقت می‌گردد.
امید است که مهمان‌نوازی و خونگرمی مردم همیشه در صحنه ی ایران، پلی برای رساندن پیام صلح ما به سراسر دنیا من‌جمله جامعه ی منحط غرب باشد.


- .. بلاه، بلاه، بلاه... :proctor: این چی میگه تدی‌؟

تدی نامه رو از دست جیمز گرفت و یه دور سریع دوباره خوند.

- ببین منم دقیقا نمی‌فهمم ولی انگار قبول کردن با این تیم تمبک بازی کنیم!

- من رفتم!

و بی توجه به فریاد‌های "کجا؟" و "صب کن منم بیام" تدی، از کادر خارج شد تا خبر خوب رو به بچه‌های کلاس بده.

یک روز مانده به مسابقه - رمزتازگاه فارس (همون فرودگاه رمزتازها )

- پاسپورت، ویزا، کارت پایان خدمت، گواهی عدم سوء سابقه...
- همه با هم؟‌
- نخیر، فقط مدارک خودتون..

و رو به بقیه ی اعضای تیم که پشت سر جیمز صف ایستاده بودن، از ته حلق داد زد:
- همه مدارکشون دستشون باشه!‌

جیمز، دست لرزونشو کرد تو کوله پشتیش و پاسپورت و ویزاش رو در آورد و به مامور رمزتازگاه داد. همینطور که مدارکش داشت به دقت بررسی میشد، آشا سرشو جلو آورد تا چیزی رو به جیمز زمزمه بگه.

- تو.. ضعیفه.. حجابت کو؟ قیم قانونی‌ات کو؟ نسبتت با این آقا چیه که انقد بهش چسبیدی؟

- منو میگی؟ ... من.. من... این مربیمونه.. آقای پاتره.. رضایت‌نامه‌های والدین همه دست اونه!

بعد متوجه شد که حواسش نبوده و کلاه رداش از سرش افتاده، سریع کشیدش جلو و تیریپ "do u wanna build a snowman"وار به آقاهه نگاه کرد.

- که مربیشون تویی! چند سالته شما عمو جون؟
- تیم ما به جوونگرایی عقیده داره..
- واسه همینه که چن تا خرس گنده برای تو بازی میکنن؟

و به جایی که تدی، لودو، الادورا و آیلین ایستاده بودن اشاره کرد.

- اونا پیش‌کسوتای ما هستن!
- بهر حال این خواهرمون حق شرکت تو بازی رو ندارن...

جیمز با تعجب به سمت آشا برگشت و با انگشت شست به طرف اشاره کرد:

- این ... داداشته؟
- دروغ میگه ... به ریش مرلین قسم دروغ میگه.. من تک فرزندم!
- ... داشتم عرض میکردم! همینطورم بقیه‌ی خواهرها. خلاف قوانینه. اتاق هتل تلویزیون LCD داره، میتونین اگه شامتون رو پخته بودین و اتاقو آب و جارو کرده بودین و به بقیه‌ی وظایف در شان یک بانو رسیده بودین، بازی رو تماشا کنین.

سرتونو در نیاریم! چند ساعت بعد به بحث،‌نامه نگاری، تهدید به تحریم بازی، راه انداختن کمپین "ما از فیس بوق خواستاریم که دخترانمان کوییدیچ بازی کنند" و در نهایت اسکورت تیم به هتل در ون گشت آرشاد، گرفتن تعهد و فرستادن دخترها به طبقه‌ی آخر و پسرها به طبقه ی اول گذشت. وقتی بالاخره هر کی به اتاق رسید انقدر خسته بود که نه حوصله ی بررسی تاکتیک‌های بازی رو داشتن و نه حال فکر کردن بهش رو!

روز مسابقه - ورزشگاه پارسه

- سلام عرض میکنم خدمت بینندگان عزیز و محترم، اتوبان ۴ بانده هستم، با گزارش بازی دوستانه تیم تمبک مقابل منتخب هاگواترز در خدمتتونم. بازی در ورزشگاه تازه تاسیس فوق مدرن پارسه ی استان فارس برگزار میشه ، در منطقه ی تاریخی پاسارگاد که از سنگ‌های مقبره‌های باستانی این منقطه منجمله پادشاه ملعون هخامنشی، کورش کبیر، در زیر بنای این ورزشگاه استفاده شده. بیرون ورزشگاه عده‌ای تماشاگرنما در اعتراض به استفاده از این بنای طاغوتی در ورزشگاه شعارهای غیر اخلاقی می‌دادن و حتی خواستار حضور بانوان در ورزشگاه هم بودن که با واکنش به موقع مسئولین به موقع پراکنده شدن و شنیده شده بعضیاشون به خاطر گرمازدگی زمین خوردن و سرشون شکسته و الان تو بیمارستان داره بهشون رسیدگی میشه. اما قبل از شروع بازی جا داره از اسپانسر محترم این مسابقه تشکر کنیم..

همون موقع صدای آقاهه که تو همه تبلیغا هست از بلندگوها پخش میشه: "جارو برقی امرسان، شما را به تماشای این مسابقه دعوت می‌کند. "

- ... بله عرض میکردم. و حالا غیور مردان ایران، اعضای تیم تمبک رو میبینیم که سوار بر جاروهاشون وارد زمین میشن...

همون لحظه - خروجی رختکن تیم هاگ

یوآن کله‌ی جیمز رو که پشت به زمین مشغول یادآوری آخرین نکات به تیم سیبیل تمامشه رو میگیره و میچرخونه.

- پناه به هر چی شلغم پخته است، تو هم چیزیو که من میبینم، میبینی؟
- وات د مسواک!!

کات – بازگشت به فضای هوایی ورزشگاه

هفت بازیکن تیم تمبک سوار بر لوله‌های جاروبرقی بالای ورزشگاه ویراژ می‌دادن و به فریادها و ابراز احساسات طرفداراشون واکنش نشون می‌دادن. سر و صدای جاروبرقی‌ها یه طرف، اشغال شدن بیشتر زمین بازی با اتصالات اضافی هم یه طرف. تنها شانس تیم هاگ، قدرت مکش پایین جارو برقی بود وگرنه کار همشون ساخته بود!

- توی دروازه، تصویر شطرنجی شده‌ی حقیقی رو داریم، بهر حال اگه شما حواستون نیست که بانوانتون چی تماشا میکنن، همکارای خستگی ناپذیر اتاق فرمان که حواسشون هست. توی خط دفاع موسوی و رضازاده رو داریم، خط حمله هم دست ساعی، دژاگه و شریفی نیاست که آخرین لحظه دعوت فدراسیون رو قبول کرد تا بخش دیگه‌ای از مهارتها و استعدادهاشو به ملت عزیز نشون بده. تنها جادوگر تیم، کریمی هم در پست جوینده بازی میکنه، و اما در تیم هاگوارتز..

با اشاره ی جیمز، اعضای تیم یکی یکی سوار بر جاروهای غیر برقی! بین استقبال شدید تماشاگرا که هر بار اسمشون توسط جناب اتوبان خونده میشد، شعار جدیدی می‌دادن، وارد زمین شدن. باری با خوشحالی گفت:

- من شنیده بودم که هنر نزد ایرانیان است و بس و خیلی اهل شعر هستن، حیف که فارسی نمی فهمم!

لودو کتاب خودآموز فارسی در سفرش رو بست و اوج گرفت.

- همون بهتر که نمی فهمی پسر جون.. همون بهتر که نمی فهمی!

و در بلندترین نقطه ی ممکن ایستاد که دید بهتری برای پیدا کردن اسنیچ داشته باشه. فرد جرج و جرج با چماق جلوی استیو که دروازه‌بان بود، ایستادن و تدی، باری و یوآن هم مهاجمای تیم بودن. با سوت داور، بازی شروع شد.

- توپ دست یوآنه و با تموم سرعت داره به سمت دروازه تمبک حمله میکنه.. تدی سمت راستش بهش اشاره میکنه که به من پاس بده ولی اون محل نمیذاره و همچنان تک روی میکنه. از اون طرف فرجوج بلاجرو به سمت حقیقی میفرسته و الانه که دماغشو خورد کنه ولی موسوی با یه ضربه‌ی ساعد به موقع بلاجرو دفع میکنه و به سمت یوآن میفرسته که هنوز داره حمله میکنه. یوآن جا خالی میده و بله... گل... گل برای تیم هاگ. هاگوارتز یک .. تمبک صفر.. اوه.. همکاران از پشت صحنه اشاره میکنن هر گل کوئیدیچ ده امتیازه.. و این اولین ده امتیاز برای تیم مهمان.

چند دقیه بعد


- تابلوی ورزشگاه نتیجه‌ی ۳۰ – ۰ رو نمایش میده. سر و صدای تماشاگرا بلند شده و ظاهرا بعضی تماشاگرنماها هم تونستن وارد ورزشگاه بشن.. توپ دست ساعیه.. با یه دست به هوا پرت میکنه و با پا یه "گودا" میگه و شوتش میکنه سمت دروازه. استیو به موقع شیرجه میزنه و کوافلو دور میکنه که به باری میرسه.. و پنالتی.. پنالتی برای تیم تمبک!

همه‌ی بازیکنای دو تیم دور داور جمع شده بودن، حتی جیمز هم نزدیک بود سوار جاروی یکی از ذخیره ها بشه و خودشو به داور برسونه. \

- بذارین من حرف بزنم!

تدی که با پارتی بازی کاپیتان شده بود، سعی کرد خونسردیشو حفظ کنه و از داور بپرسه قضیه پنالتی چیه که چشمش به شریفی نیا افتاد که مچ پاشو گرفته و داره بین زمین و هوا غلت میزنه!

همون موقع صحنه‌ی آهسته‌ای از صفحه‌ نمایش ورزشگاه پخش میشه که نشون میده بلاجری که جرج فرستاده از کنار شریفی نیا رد شد و اون فریاد میزنه و عینهو روبن شیرجه میره.

- دیدی؟ ندیدی؟ تمارض کرد!

داورسرشو تکون میده، تدی رو دور میکنه و کوافلو دست دژاگه میده.

- و گل برای تیم ایران.. یعنی تیم تمبک! فریاد تماشاگرها کر کننده است، این گل نتیجه ی سالها بغض و انزجار از انگلیس، این روباه مکار پیر.. این نماد استثمار و آستاکباره.. تمبک ده – هاگ سی. توپ دست تدی از تیم هاگه... و چقدر سریع گل رو جبران میکنن. بالای زمین درگیری به وجود اومده. لودو بین لوله های جاروبرقی داره ویراژ میره، انگار اسنیچ رو دیده! بله.. کسی که اسنیچ رو جستجو میکنه، قطعه جستجوگر تیمشه.. کریمی هم انگار متوجه شده و داره تعقیبش میکنه.. بازی با گرفتن اسنیچ تموم میشه... تیم برنده صد و پنجاه امتیاز میگیره. از اون طرف درگیری دوباره بین اعضای دو تیم به وجود اومده. رضا زاده داره مهاجمای تیم حرفیو یکی یکی از روی جارو بلند میکنه، میبره بالای سرش و به زمین میزنه! تدی به موقع جا خالی میده و داره میره به داور اعتراض کنه ولی داور حواسش به جوینده‌های تیمه و بله... پایان بازی.. اسنیچ در دستان لودو بگمن برق میزنه. هاگوارتز صد و نود - تمبک ده. بهر حال این نتیجه چیزی از ارزش‌های تیم ما کم نمیکنه، خسته نباشید بچه‌ها. شما هم خسته نباشید که با این بازی مهیج همراه ما بودین. تا برنامه ی بعد خدانگهدار.

در رختکن – بعد از بازی

- دمتون گرم بچه‌ها... ترکوندین.. سر بلندم کردین.. من بهتون افتخار میکنم .. همم تدی داری چیکار میکنی؟

تدی بی توجه همچنان اخم کرده بود و با تبلت جادوییش! مشغول بود. یوآن به جاش جواب جیمز رو داد.

- داره فیس بوقش رو دی اکتیو میکنه، بهش حمله‌ی فرهنگی شده!

بله بچه‌های گل توی خونه.. بهر حال گفتمان بین تمدن‌ها با همه ی شیرینیاش، همیشه مشکلاتی مثل تفاوت‌های ارزشی و فرهنگی هم داره و مهم صبر و تعامل و از همینجور مسائله! ما هم در اینجا مشقمون رو تموم میکنیم که به اندازه ی کافی طولانی شده و آقای معلم داره بهمون بوق میفرسته.. تا مشق بعدی... تماس فرت!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳

فرد جرج ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)
در ورزشگاه 290 هزار نفری جادویی تهران_اژدر که به یاد اژدر بزرگ، بازیکن اسبق تیم کوییدیچ تاج جارو، نام گذاری شده بود جای سوزن انداختن نبود.این اولین بازی دوستانه بین تیم کوییدیچ تهران و تیم منتخب انگلستان بود. بازیکنان دو تیم هرکدام کنار رخت کن هایشان ایستاده بودند و به حرف های مربی گوش می دادند.

مربی بلغاری تیم ایران یعنی ویکتور کرام با صدای بلند در حال توضیح دادن نقشه ای روی تابلوی جادویی اش برای کاپیتان و جستجو گر تیم ایران یعنی، سعید مشهور بود. در آن سمت الیور وود دروازبان سابق تیم پادلمیر و مربی کنونی تیم ملی انگلستان، بازیکنان را به صف کرده بود و با کاپیتان تیم یعنی جیمز پاتر صحبت می کرد.

داور مسابقه آقای حسن مصطفی در سوت خود دمید. کاپیتان های دو تیم به سمت هم آمدند و با هم دست دادند. بازیکنان انگلستان که تا به حال این همه هوادار و طرفدار پرشور در جایگاه تماشا چی ها ندیده بودند با چشم های متعجب به دور و بر خود نگاه می کردند. جمعیت یک پارچه فریاد می زدند :
- ایران! ایران! ایران!

با سوت دوم داور بازی آغاز شد. گزارشگر به تندی نام های بازیکنان را اعلام میکرد :
- درسته اونا جیمز پاتر و نصف خاندان ویزلی ها رو دارند، اما ما هم تو تیممون بازیکنان قدرتمندی داریم، ترکیبی که این سری آقای کرام مربی سختکوش تیم ایران برای بازی مقابل انگلستان چیده، میشه گفت یکی از عالی ترین مثلث های مهاجم رو داره، دو تا از بهترین مدافعان دنیا دارن از تیم دفاع می کنن، و دروازبان که فرهاد ضعیف هست که حلقه ها رو از دست مهاجمین انگلیس حفظ می کنه، سعید مشهور جستجو گر تیم یک لحظه جیمز پاتر رو راحت نمیذاره و پا به پاش پیش میره، به نظر می رسه که با هم یه کرکری هایی هم میخونند که البته تیم ما احتیاج به این چیزا نداره!!

بله به نظر میرسه اولین گل رو ایران به ثمر رسوند این مثلث مهاجمین ایران حرف نداره! به راحتی هوگو ویزلی دروازبان انگلستانو جا میذارن و گل میزنن. مثه اینکه گل رو اشکان دژ هشیار میزنه. بعله بچه های ما یک تیم هستند.

سرخگون به دست انگلیسی ها میفته آلبوس پاتر با چه سرعتی پیش میره، بازدارنده ی امیر غیور از گوشه آرنج راستش میگذره و بالاخره فرهاد ضعیف جلوی توپشو می گیره و نمیذاره که گل بزنه
به نظر میاد اون بالا یه خبریه سعید و جیمز به سمت یک نقطه دارن شیرجه میرن وای سعید بدو تو می تونی .... و بعله ه ه ه ه !
سعید گوی زرینو می گیره و امتیاز و برد از آن ما میشه !

همهمه جمعیت بسیار بالا می گرفت هیجان بازی و شکست تیمی که بازیکنان آن نسل در نسل کوییدیچ باز بودند حسابی مردم را به وجد آورده بود. کاپیتان تیم ایران به سمت هم تیمی هایش پرواز می کرد، شهرام احمدی مدافع بلند قامت از روی جارویش به سمت کاپیتانشان پرید و او را در آغوش گرفت.
جیمز، آلبوس، فرد جرج، هوگو، تد و بقیه بازیکنان فرود آمدند و به شادی بازیکنان ایران خیره شدند.



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
گریفیندور
تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)

آن روز جیمز سیریوس داشت به سمت زمین کوییدیچ میرفت آن هم به همراه آلبوس سوروس
-جیمز الآن بازیمون باکیه؟
-با ایران
-چی؟ ایران؟
-آره چیه مگه؟
-تا به حال با اونا بازی کردی؟
-نوچ!
-واقعا؟ حالا میخوای چیکار کنی
-میشه تمومش کنی؟ لطفا.
-باشه
و سپس به راه خود ادامه دادند در راه جرج ویزلی را دیدند که بچه اش فرد جرج ویزلی را با خود به سمت زمین کوییدیچ میبرد و داشت به او قوت قلب میداد جیمز گفت:
-سلام دایی سلام فرد جرج کوچولو
-سلام جیمز هری چطوره؟
-خوبه
-اوه آلبوس خوبی؟ پاتر کوچک
-ممنون دایی
و همه به راه خود ادامه دادند تدی لوپین هم تازه وارد زمین شده بود تدی گزارشگر بود خیلی خوشحال به نظر میرسید که کمی هم ترسیده جیمز هم به داخل رختکن رفته بود البته همراه آلبوس لباسشان را پوشیدند و رو به روی در بسته ایستادند.لباس ایرانی ها لباس سبز و قرمز و سفیدی پوشیده بودند خیلی رنگ شادی داشتند ایرانی هاهم به این اعتراض داشتند که چرا باید با زن ها مسابقه بدهند و میگفتند اگه تیم گریفیندور منتخب هاگوارتز تیم مرد باشد خیلی بهتر میشود و همینطور هم شد و تیم ها کاملا مرد شدند.فردوس پورعادلی هم گزارشگر ایرانی بود که برای ایرانی ها گزارش میکرد در باز شد و بقیه ی ماجرا را با گزارشگر آقای فردوس پور عادلی بشنوید:
-با سلام به شما بینندگان عزیز که در خانه هایتان و در استادیوم هاگوارتز به تماشا میپردازید من فردوس پور عادلی هستم با گزارش بازی حالا به نام بازیکن ها میپرردازیم ،بازیکنان ایران: سامان ارباب خانی دروازه بان تیم ،احمد قربانی مدافع چپ تیم ،نیما لرستانی مدافع راست تیم،شاهد زیبایی و رحمان جانی در حمله و شهرام نروژی جستجوگر تیم و تیم گرفیندور،جک دیگوری دروازه بان تیم گریفیندور،هوگو ویزلی مدافع سمت چپ تیم،فرد جرج ویزلی مدافع سمت راست تیم ، جیمز پاتر و شاون بلک در نوک حمله و آلبوس سوروس پاتر جستجو گر تیم خب داور سرخگون رو میندازه رحمان جانی و جک سیریوس بلک به سمت سرخگون میرن بله جانی توپو میگیره پاس میده به شاهد زیبایی و گل بله گل ایران ده امتیازی میشه صدای ایران ایران در استادیوم پیچیده اوه جیمز پاتر هم گل تساوی رو میزنه ای خدا نگاه کنید آلبوس سوروس پاتر و شهرام نروژی به جلو میرن تا اسنیچ رو بگیرن پاتر جلوتره و بله نفسها در سینه حبس شده آره نروژی جلو افتاده وای این عالیه اوه نه مشکلی برای نروژی پیش اومده اوه جاروش شکست و پاتر اسنیچ رو گرفت خوب امیدوارم که برای هاگوارتزیا خیلی خوشایند باشه براشون آرزوی موفقیت میکنم به امید دیدار


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
@@@تازه وارد گریف@@@


تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)

- حریفمون کیه داوش؟

ویولت در حالی که روبانش را محکم می کرد این را از جیمز پرسید. همه ی بچه ها به طرف معلمشان برگشتند و مشتاقانه منتظر جواب شدند. جیمز با حالتی جدی و لحن آرام گفت:

- اون ها...

-درررررررررن.

- تیم...

-دررررن دررررن.

- گیدیون الان وقت گیتار زدن نیست.

پریوت جوان با این حرف گیتارش را کنار گذاشت و با جدیت به جیمز خیره ماند. معلم پرواز و کوییدیچ رویش را به طرف بچه ها برگرداند و گفت:

- تیم کوییدیچ ایران.

صدای شلیک خنده به گوش می رسید. تیم برگزیده هاگوارتز دست هایشان را به هم می زدند و خود را از پیش برنده می دانستند. جیمز سیریوس هم چنان با صورت جدی به شاگردانش نگاه می کرد، با این نگاه، همه ساکت شدند.

- تیم حریفو دست کم نگیرید بچه ها.

- جسارتا" استاد، هم چین اخم کرد بودید فکر کردیم با تیم کوییدیچ آلمان بازی داریم.

- اگر به خودتون مغرور بشید احتمال باختمون زیاد میشه. حالا آماده بشید، میریم ورزشگاه آزادی تهران.

در رختکن ورزشگاه آزادی

یوآن، گیدیون، جیمز،باری،نویل و ویکتور کرام جارو به دست، رو به روی راه منتهی به زمین ایستاده بودند. سارا نگاهی به جیمز انداخت و گفت:

- چرا ما دخترا تو تیم نیستیم؟

- اینجا مقررات یه جوریه که تیم نباید هم بازیکن زن داشته باشه هم مرد. ما با تیم کوییدیچ مردان ایران بازی داریم پس تیم ما باید همه مرد باشن.

گیدیون به ردای سیاهش نگاه کرد، مرتب تر از چیزی بود که همیشه به تن می کرد. بازی تا 5 دقیقه ی دیگر شروع می شد، کمی استرس داشت. حتی با گفتن اینکه "ایران تیم ضعیفی است" نمی توانست استرس خودش را آرام کند.

به چهره هم تیمی هایش نگاه کرد که در آن هیچ گونه ترس و استرسی دیده نمی شد. نباید ترسی به خودش راه می داد، این باعث می شد که نتواند بازی همیشگی اش را به نمایش بگذارد. باید با استرس مقابله می کرد، باید.

ناگهان اعضای تیم به طرف جلو حرکت کردند، گیدیون ان قدر غرق فکر بود که متوجه گذر 5 دقیقه نشده بود. سوار جاروی خود شد و به طرف آسمان پرواز کرد و با دیدن اطرافش شگفت زده شد. فکر می کرد چون این بازی دوستانه است، تماشاگران کمی بیایند، اما ورزشگاه پر شده بود و تماشاگران با انرژی، تشویق می کردند.

بنر و پارچه هایی که بر روی آن ها شعار نوشته شده بود از روی سکو ها آویزان بودند. برخی تماشاگران بر روی صورت هایشان پرچم ایران را رنگ کرده بودند. برخی هم پرچم کوچک در دست داشتند و در هوا تکان می دادند. همه ی ورزشگاه را سه رنگ سبز و سفید و قرمز پر کرده بود.

گیدیون وردی را به زبان آورد تا بتواند حرف ایرانی ها را بفهمد، به محض اینکه طلسم را اجرا کرد، فریاد های " ایــــــــــــران ایـــــــــــــران هـــــــــــــی هــــــــــــی " را شنید. تا به حال مردمی به پرشوری آن ها ندیده بود.

داوری با لباس زرد به وسط میدان آمد تا در دقایقی دیگر بازی را به جریان در آورد. جیمز اعضای تیم را جمع کرد و به آن ها گفت:

- ببینید بچه ها، ایران تیمی دفاعیه و بیشتر تلاششو میکنه گل نخوره. ما باید یا پاس کاری، خط دفاع ایران روباز کنیم.

در طرف دیگر تیم ایران با لباس های سفید و سوار بر قالیچه پرنده وارد زمین شدند. در همان لحظه صدای گزارشگر مسابقه در ورزشگاه طنین انداز شد:

- سلام خدمت همه بینندگان عزیزی که در خانه شاهد بازی دوستانه ایران و تیم منتخب هاگوارتز هستند. ایران با لباس سفید در سمت چپ تصاویر تلوزیونی هستند و با رحمان احمدی در دروازه، سید جلال حسینی و امیر حسین صادقی در دفاع، کریم انصاری فرد و رضا قوچان نژاد در حمله و اشکان دژاگه به عنوان جستجو گر هستیم.

گزارشکر مکث کوتاهی کرد، سپس ادامه داد:

- در تیم مقابل یعنی تیم منتخب هاگوارتز، باری ادوارد برایان در دروازه، گیدیون پریوت و نویل لانگ باتم در دفاع، یوآن آبرکومبی و جیمز سیریوس پاتر در حمله و ویکتور کرام به عنوان جستجو گر هستند. داور کوافل را به بالا پرتاب می کند.

با پرتاب کوافل در هوا، قوچان نژاد و جیمز به طرف توپ رفتند، رضا توپ را گرفت و به کریم پاس داد کریم می خواست از جیمز بگذرد اما جیمز توپ او را می گیرد، کوافل را به یوآن پاس می دهد. بلاجری به سمت یوآن می رود اما نویل با چماقش آن را دور می کند.

ویکتور کرام هم اطراف را نگاه می کرد تا بتواند اسنیچ را بگیرد. از بازی 20 دقیقه گذشته بود و نتیجه 0-0 بود. تا اکنون ایرانی ها بسیار خوب دفاع کرده بودند و تماشاگران با فریاد " یالا یالا ما گل می خوایم یالا " تیمشان را به پیروزی فرا می خواندند.

- بازی زیبایی را شاهد هستیم، اما هنوز گلی به ثمر نرسیده است. کریم کوافل را به سمت دروازه می برد اما بلاجری که گیدیون با گیتارش زده به انصاری فرد برخورد میکنه و یوآن کوافل رو میگیره سپس روی جارو می ایسته و از نکونام عبور می کند سپس کوافل را به جیمز پاس میدهد و... گل.

جیمز با قیافه ای معمولی برمیگردد طوری که انگار کار مهمی نکرده است ولی چیزی توجه اش را جلب می کند، ویکتور کرام هم آن را میبیند و به طرف آن پرواز میکند، آن چیز اسنیچ طلایی است ! دژاگه هم به همراه کرام پرواز می کند.

-گرفت ! اسنیچ را گرفت !

آه از نهاد تماشاگران ایرانی بلند شد. یوآن با خوشحالی شلغم شانسش را در دستش می چرخاند و گیدیون شروع به گیتار زدن کرد. پیروزی همیشه شیرین است اما بازی زمانی زیباست که هم در آن برد باشد هم باخت.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳

اوون کالدون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۸ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
جیمز سروس پاتر داد زد:اون عقب مینی بوس!چه خبره اینقدر شلوغ میکنید؟!شما رو نمیارم دفعه ی دیگه اردو ها!دختر ها اینور پسرها اونور.فاصله ی قانونی رو رعایت کنید.اینجا ایرانه...میگرنتون میبرنتون وزرا اونوقت پدر مادرتون باید بیان دنبالتون!تازه مینی بوس رو هم میگیرن میخوابونن!!!

بعد از این تذکرات و توصیه های پرفسور پاتر بود که کم کم ورزشگاه 120هزار نفری شهید تختی از دور دست پیدا شد.

وقتی که تیم هاگوارتز به ورزشگاه رسید و از مینی بوس پیاده میشدند،به دوربینی که اونها رو از مینی بوس تا رختکن دنبال میکرد با انگشتاشون علامت پیروزی نشون میدادن.البته سانسورچی محترم و زحمتکش تصاویر آهسته تماشاگران رو نشون میداد.به هر حال توی تیم هاگوارتز ساحره های زیادی بودن!

پرفسور پاتر توی رختکن برای بچه های تیم هاگوارتز صحبت میکرد و اونها رو برای بازی آماده میکرد:ببینین بچه ها!این تیم حرفی برای گفتن نداره و اگه شما خوب بازی بکنید صد در صد برنده ایم.ولی مهم برای من رعایت اخلاقه.چون اگه اخلاق رو رعایت نکنید اینجا یه منشور جادویی به اسم منشور اخلاقی دارن که شما رو جریمه میکنه!حالا همه با بیاین اینجا حلقه اتحاد تشکیل بدین.همه با هم...یک...دو...سه...یا مرلین!

_یا مرلین...

(از اینجا به بعد بازی رو با صدای گزارشگر تلویزیون ایران میشنوید)

_با سلام خدمت بینندگان عزیز...در خدمت شما هستیم با بازی ایران و تیم هاگوارتز...در ضمن برای شرکت در مسابقه پیامکی،برد ایران شماره 1 و برد تیم هاگوارتز شماره 2 رو به 985211 ارسال کنید.بازی شروع شده و توپ دست پرویز چنگیزیان هست!پاس میده به هوخشتره اصلانیان اما باری ادوارد رایان توپ رو میدزده.حالا توپ رو میسپاره به سارا کلن و...البته الان صحنه های زیبایی از مناظر طبیعی رو میبینین!بله...حالا به بازی برمیگردیم و این یعنی ساحره ای توی کادر تصویر نیست!حالا ورطان خاکچطوریان توپ رو در اختیار داره و اون رو به سمت دروازه میفرسته اما این اوون کالدون هست که توپ رو با سر دفع میکنه...به هر حال باید بدونیم که اگه سرعت رو چاشنی کار قرار بدیم تور مانع عبور توپ میشه!ها؟!نه!اون والیبال بود...به هر حال توپ حالا در اختیار تیم هاگوارتز و شخص کوین هست...کوین نفر اول رو جا میزاره.نفر دوم رو هم همینطور.و حالا نفر سوم...بله!شاهد صحنه های آهسته بازی هستیم و احتمالا توپ دست یکی از ساحره ها هست....به بازی بازمیگردیم و میبینم که تیم ایران با سیستم کارلوس کیروش اکبری،چپیده تو دفاع و تیم هاگوارتز هم کاری نمیتونه انجام بده...تماشاگر ها هم سالن رو به غوغاکده ای تبدیل میکنن!

بعد از کلی وقت و نزدیک پایان بازی

_بله بینندگان عزیز...نتیجه بازی همچنان 0_0 به نفع ایران هست!و دفاع جانانه تیم کشورمون باعث شده که تیم هاگوارتز نتونه کاری بکنه...و بلاخره سوت پایان بازی به صدا در میاد...قطعا کسی که سوت پایان رو میزنه توی ورزشگاه حضور داره!!!این مساوی رو به هم میهنان غیورمون تبریک عرض میکنیم و این رکورد شکنی که اولین بازی بدون گل و مساوی تاریخ کوییدیچ هست و به دستان تنومند ورزشکاران کشورمون به دست اومد رو هم تهنیت عرض میکنیم...این تساوی با اینکه چیزی از ارزش های بچه ها کم نمیکنه اما کلی از ارزش های تیم هاگوارتز کم میکنه...یه لحظه اجازه بدین...این چه وضعشه؟!ویکتور کرام چرا لخت وسط زمین وایستاده؟!!!بله...به بنده اطلاع میدن که بازیکن های ایران پیراهن،شال،جوراب،جارو و مابقی اشیا متعلق به ویکتور کرام رو گرفتن...به هر حال ایران کلی پسته و قالی و زعفران به تیم هاگوارتز میده و از دلشون در میاره...



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳

فرد جرج ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
منم می تونم رول بذارم الان ؟ :worry:



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
امتیازات جلسه اول:


قبل از هر چیز: توی کلاس من، ارشد ها نسبت به سطح خودشون و سال اولیا نسبت به سطح خودشون نمره می گیرن. ممکنه یک ارشد 25 بگیره و یه سال اولی 30 و این الزاما به اون معنی نیست که ارشد مذکور ضعیف تر از سال اولیه عمل کرده! صرفا این معنی رو میده که من از اون ارشد در سطح خودش انتظار بیشتری داشتم و سال اولی یاد شده هم پرتلاش بوده و فراتر از حد انتظاری که از سال اولی ها میره، ظاهر شده.

تکالیف ارشد ها:

الادورا بلک از هافلپاف: 30 امتیاز

مرسی الادورا. پستت عالی بود. نمونه ی خیلی خوبی بود از یک پست کوییدیچ کامل با سبک تلفیقی! (سبک جدی و طنز) ضمن اینکه لحن پستت همگن و یکنواخت بود. یه جا محاوره نبود و یه جای دیه کتابی.
به همه ی سال اولی هایی که علاقه مندن یه پست کوییدیچ خوب با سبک تلفیقی ملس بخونن، تکلیف الادورا رو پیشنهاد میکنم.
واقعا لذت بردم الادورا. خسته نباشی.

دابی جن خانگی از گریفیندور: 30 امتیاز

:))
یه پست طنز خوب. گزارش عادل معرکه بود، با صدای خودش پلی می شد دیالوگ هاش تو سرم.
به سال اولی هایی که حوصله ی پست خیلی طولانی ندارن اما میخوان یه طنز کوییدیچ خوب و با کیفیت بخونن، مطالعه ی این پست توصیه میشه.

لودو بگمن از ریونکلاو: 30 امتیاز

اصن عاااااااااالی! :))
عالی! هیچ حرفی ندارم من جز این. یکی از بهترین پستای کوییدیچی بود که خوندم. آفرین به این خلاقیت! کاش میتونستم بیشتر از 30 امتیاز بدم بهت!
به سال اولی هایی که حوصله ی پست طولانی دارن: این تکلیف نمونه ی یه پست طنز خیلی خوب کوییدیچه که مثل اکثر پست های بازیکنان کوییدیچ، طولانیه.. اما ارزش خوندن رو داره!
نکته: نقطه بذار قبل از شکلکات. یادت نره.


تکالیف سال اولی ها:

هافلپاف:

اوون کالدون:
تو دانش آموز مستعدی هستی اوون! پتانسیل طنز بالایی داری. نقل قول های پایین، منو وادار کردن لبخند بزنم:

نقل قول:
من ایتالیایی یاد گرفتم یا تو فارسی یاد گرفتی؟!


نقل قول:
یکی از تماشگر ها با ترس فریاد میزد:من گفتم تو فوتبال از جادوگر استفاده میکنن،هیچکی باور نمیکرد!بیا!ایناها!!!


نقل قول:
اوون فریاد زد:یافتم یافتم!البته لباس تنش بود!


تو این نقل قول آخریه، بعد از آخرین "یافتم" باید اینتر میزدی. اینطوری که پشت سر هم نوشتی تو نگاه اول به نظر میاد "البته لباس تنش بود" رو هم اوون گفته!

اما نکات مهمی که باید بدونی اینان:

1. اولین چیزی که نظر یک داور کوییدیچ رو جلب میکنه تو پست شما، ظاهر پسته! پاراگراف بدی مناسبی نداشتی اوون. یه نگاه کلی بنداز به ظاهر پستت. شاید محتوای جالبی داشته باشه اما ظاهرش روبراه نیست. همین ممکنه باعث شه داور مسابقه بی حوصله بخونه پستت رو و نبینه خوبی هاشو. از علامت تعجب هم زیاد استفاده کردی. اینم ظاهر پستت رو خراب کرده.

2. گفته بودم برام خیلی مهمه که همکلاسی هاتو نشون بدی. به خاطر حذف ایتالیا متاسفم و درک میکنم که وقتی تیم محبوبت رو توی زمین دیدی حرفام یادت رفت. اینجا کلاسه. تمرینیه. اما فردا توی مسابقه ی کوییدیچ، داور به شما نمره ی فعالیت تیمی رو نمیده اوون. توی پستت جز خودت هیچکدوم از همکلاسی هاتو نشون ندادی.

3. خلاقیتت رو به خاطر حضور تیم ایتالیا در فینال، تحسین میکنم.

17 امتیاز برای هافلپاف.

باری ادوارد رایان:

پست معمولی و خوبی بود باری.
روی فعالیت تیمی تاکید داشتم که به خوبی از پسش براومدی.
ظاهر پستتم خوب بود. فقط کاش به جای ------ برای نشون دادن گذر زمان، از سه تا ستاره استفاده کنی، یا اگه به همین علامت علاقه مندی، بیاریش وسط حداقل و قبل و بعدش هم حتما یه اینتر بزنی.

میشه گفت پستت طنز بود باری. برای جلوه دادن به پست طنز معمولا از شکلک ها استفاده میکنن. به نظرم میتونستی ازشون کمک بگیری. شروع پستت رو هم دوست داشتم. ساده و دلچسب.
اما بزرگترین مشکلی که من دیدم این بود که ری اکشن خاصی نشون ندادی از مشنگ ها.

باری! یه مشت جادوگر سوار جارو ریختن تو فینال جام جهانی! امکان نداره تنها عکس العمل مردم، زل زدن محض باشه.
لیگ کوییدیچ به زودی شروع میشه و شما تو پست های بازیکن ها خواهید دید که هر پست کوییدیچ دارای یه سوژه ی اصلی (کوییدیچ) و یه سوژه ی فرعی (غیر کوییدیچ) ئه.
این جلسه من سوژه ی فرعی رو بهتون داده بودم (فینال جام جهانی فوتبال). کافی بود پر و بال بدین بهش و با سوژه ی اصلیتون که متن ِ بازی کوییدیچه ادغامش کنین.
تو اما به سوژه ی اصلی توجه داشتی فقط.
اما خوب بودی. بهتر هم میشه کارت. میدونم.

20 امتیاز برای هافلپاف.

سارا کلن: پتانسیل طنز خیلی خیلی خوبی می بینم برات سارا! این تیکه ها قشنگ بودن:
نقل قول:

جیمز گفت:
-نترس! قانون 5762 فیفا میگه که اگه ما وارد بازی بشیم بازی ادامه پیدا می کنه!
سارا پس از سرچ های متعدد می فهمد که قانون 5762 همین دیروز ثبت شده!


نقل قول:
پس از مدتی جیمز می گوید:
-کم کم داریم می رسیم.
سارا با دست هایش مژه های بلند و فرش را فر می دهد تابی به موهایش می دهد و یقه اش را صاف می کند. بعد رو به ریونا می کند و می گوید:
-خوبم؟


این خیلی باحال بود:

نقل قول:
صدای گزارشگر می آمد که می گفت:
-همون طور که دارید می بینید هلندی ها یعنی همون لاله های نارنجی سرمه ای نپوشیدن و نارنجی پوشیدن!
ویلیام دو دستی بر فرق سر خود کوفت و گفت:
-دَدَم وای! خیابانیه!


و البته:

نقل قول:
بعد جیغ کرکننده ای کشید و گفت:
-دِ ساکت شید دیگه!
مردم ساکت شدند. جیمز ادامه داد:
-ببینید ما جادوگریم!
مردم دوباره شروع به جیغ کشیدن کردند.


و تیکه ی آخر که آشا خیابانی رو میاره هم خوب بود! :))

در کل پست قابل قبولی بود. من ازت راضی ام. ظاهر خوب. طنز خوب. بازی تیمی و یه پایان قشنگ.
عذرخواهی نکن سارا. من با خوندن همین پست خوب می فهمم پست قبلیت که پریده عالی بوده.
27 امتیاز برای هافلــ ... هوم..صبر کن... البته..هافلپاف! آفرین به سخت کوشی تو هافلپافی اصیل که با وجود اینکه اعصابتو به هم ریخته بود پریدن پستت، اما دوباره تلاشتو کردی و تکلیفتو تحویل دادی.

آفرین به این ایفای نقش عالی..خب..درسته که من معلم کوییدیچم اما ایفای نقش هم به اندازه ی کوییدیچ مهمه.. و ظاهرا کلاه درست انتخابت کرده..تو سخت کوشی هافلپاف رو توی زندگی مشنگیت هم داری..فک کنم 3 امتیاز برای تشویقت مناسب باشه...
اوه! دیدی چی شد؟

30 امتیاز برای هافلپاف!

تذکر: نبینم از جلسه ی بعد صف ببندین پشت دفتر اساتید که آقا ما نوشته بودیم پرید و آقا دفترمونو گم کردیم و تو راه گربه کوله پشتیمون رو برد و مادرمون مریضه و پسرخاله دادلیمون فوت کرد و این حرفا! تجربه ثابت کرده فقط دانش آموز اول صادقه، بقیه ممدن!

گریفیندور:

نویل لانگ باتم:

نویل تو طنز خیلی خوبی داری. من قبلا هم بهت گفتم که اگه یکم تمرین کنی میتونی پرورش بدی این استعداد رو. اما تکلیف تو منو یاد ِ اولین تکلیف دفاع در برابر جادوی سیاه خودم انداخت..سال 86.
نه نترس. سرتو با خاطره نوشتن درد نمیارم. ولی تو اون تکلیف من هم سراسر دیالوگ نوشتم و تحویل استاد دادم. دیالوگ هام طنز بودن. مث دیالوگای تو. پرسی ویزلی بود استاد اون کلاس. قبل از تدریس جلسه ی بعد، تو خصوصی ازش پرسیدم کارم چطوره؟ گفت همش دیالوگه. کو فضاسازیت؟ ناراحت شدم از پرسی. به نظرم اون استعدادهای نهفته ی منو و طنز فوق العاده م رو درک نمی کرد.

اما حق با پرسی بود.
من بعد از حرف پرسی تکلیفمو پاک کردم و سه ساعت تمام پای کامپیوتر روی فضاسازی همون دیالوگا کار کردم و پستو دوباره فرستادم. بدون اینکه دیگه چیزی بپرسم ازش. راضی بودم از کارم. اون تکلیف اولین 30 من بود اگه اشتباه نکنم.. :)
همینا پسر. فک کنم منظورمو رسوندم.

15 امتیاز برای گریفیندور

گیدیون پرایوت:

گیدیون از ظاهر پستت خیلی راضی ام. پاراگراف بندی خوب. بولد کردن تیتر ها.
زمان بندی مناسب. اکشن کوییدیچی.
پایان قشنگی هم داشت. اینکه مشنگا تشویقشون کردن خیلی عالی بود. خلاقیتت رو نشون میداد. اما این به اون معنی نیست که مشنگا از همون اول با ورود یه سری جادوگر به زمین صرفا بهت زده شن. نه.. باید هیجانشو بیشتر میکردی. خودتو بذار جای اون آدما گیدیون! فینال جام جهانیه یهو یه عده سوار جارو میان بازی رو میگیرن دستشون! چه احساسی داری!؟
میتونسی وحشتشون رو نشون بدی و قایم شدنشون پشت صندلی هارو و اینکه یواش یواش از بازی خوششون بیاد و در نهایت تشویق کنن کوییدیچ رو.
به هر حال پست خوبی بود و جز این من مشکل خاصی توش ندیدم. تمام تلاشت رو کرده بودی. مطمئنم بهتر میشی در ادامه.

27 امتیاز برای گریفیندور

آلیس لانگ باتم (رکسان ویزلی):

ظاهر مناسب. طنز قابل قبول. اکشن کوییدیچ. پایان خوب. برای تمرین کلاسی خوب بودی ولی تو مسابقات اصلی رو سوژه بیشتر کار کن. راضی ام ازت.

30 امتیاز برای گریفیندور!


اسلیترین:

ویکتور کرام:

آرژانتین – برزیل؟ با من لج میکنی؟ همرم میزنی؟ سوسیس بلغاری بوقی!
آفرین. خوشم اومد. اولین نشونه ی خلاقیتت همین بود. فینال مخالف فینالی که استاد ازت خواست.
اکشن کوییدیچت خوب بود. رو سوژه ای که دادم بهت ولی کار نکردی خیلی. سریع سر و ته بازی رو هم آوردی. تو ویکتور کرامی پسر. تو مسابقات اصلی کوییدیچ ازت انتظار میره بهترین باشی. پس سعی کن بیشتر وقت بذاری روی رول های کوییدیچت. استعداد خوبی داری. پایانتم خوب بود.

20 امتیاز برای اسلیترین.


آشا:

عاااااااااااااالی بودی آشا!
شروع عالی! استفاده از شکلکت عالی! آواتارت عالی! (البته نه این جدیده..همون که الان تو امضاته!)
خلاقیتت فوق العاده بالا بود! برعکس بقیه تو از چشم مشنگا به قضیه نگاه کردی! سوژه رو خوب پرورش دادی. پایان قشنگی داشتی. ظاهر پستت خوب بود و همه جوره راضی ام ازت.
30 امتیاز برای اسلیترین!


ریونکلاو:

ویلیام آپ ست:


ویلیام چجوری حساب کردی که فینال شد برزیل – آلمان؟ :))

رول نسبتا خوبی بود. اما خب بیشتر از اون که فضاسازی و پرورش سوژه انجام شه توش، دیالوگ نویسی کرده بودی. رول کوییدیچ باید پرملات باشه ویلیام.
من این توانایی رو توی تو می بینم که از پسش بربیای. ظاهر پستت خوب بود و تنها چیزی که به چشم میاد اما دیالوگ زیاده. پیشنهاد میکنم نکاتی رو که برای نویل لانگ باتم گریفیندور نوشتم رو تو هم مطالعه کنی.

18 امتیاز برای ریونکلاو



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
جلسه ی دوم

دانش آموزهای خسته و کوفته و آفتاب سوخته! که به تازگی از برزیل برگشته بودند، یکی پس از دیگری جارو به دست وارد محوطه ی تمرین قلعه ی هاگوارتز می شدند.
جیمز سیریوس پاتر که به پایه ی یکی از دروازه ها تکیه داده بود، اسنیچی کوچک را بازی می داد. آن را رها می کرد و وقتی کمی از مشتش فاصله می گرفت، دوباره در هوا می قاپیدش.

- خب! همه حاضرن؟
در پاسخ به سوال جیمز، گیدیون بالا پرید: دابی غایبه پروفسور!
- الادورا؟
الادورا بلک ساطورش را بالا گرفت و فریاد زد: حاضر!
- حضورغیاب نکردم. دابی کجاست الادورا؟
- من نمیدونم!
- خواهیم دید.. بسیار خب، میریم سر درسمون! اردوی قبلی خوش گذشت؟
ملت: بـــــــــــــــــــــــــعلـــــــــه!

جیمز نیشخندی زد و سوار جارویش، ارتفاع گرفت. در حالیکه با اشاره ی دست شاگردانش را فرا می خواند، ادامه داد: همونطور که هفته ی پیش دیدین، آب و هوای برزیل، گند گرمسیری بود.
مهمترین فاکتور برای یه بازیکن کوییدیچ خوب، اینه که بتونه خودشو با شرایط زمینی که توش بازی می کنه وفق بده.شما ها نیازی ندارین که من بهتون پاس دادن کوافل رو آموزش بدم، دفع بلاجر رو یا گرفتن اسنیچ رو! همه اینارو بلدن.
به دانگ بگین یا نگین، به هر حال من هماهنگ کردم. داریم می ریم یه بازی دوستانه!

تکلیف:

تیمی که جیمز برای بازی دوستانه باهاش هماهنگ کرده، تیم ملی کوییدیچ ایرانه. ایرانی ها میزبانن. شما ایران رو با تمام شرایط جغرافیایی و فرهنگیش خیلی خوب میشناسید. با جادوگرای ایرانی طرفین..ببینم چه می کنین! (30 امتیاز)

سوژه های پیشنهادی (اجباری نیست استفاده ازشون) :

* ایران فرهنگش با غرب متفاوته، ساحره های عزیز حجاب فراموش نشه.
* ایران یه کشور شرقیه. شاید شرقی ها به جای جارو از قالیچه پرنده استفاده می کنن..هوم؟


چیزی که ازتون می خوام هنر ِ استفاده از شرایط موجود، برای سوژه سازیه!

وقتی من بهتون میگم این بازی قراره تو ایران انجام شه، در واقع ده ها سوژه ی طنز و جدی خام تقدیمتون کردم. کافیه روش وقت بذارین و از نوشته تون لذت ببرین! پس هدف ِ من تو این جلسه اینه که بتونید با دونستن لوکیشن بازی، اسم استادیوم مسابقه و ... سوژه بسازین برای خودتون!

دوباره میگم که برام مهمه تیمی بنویسید. دقیقا مثل جلسه ی قبل. قهرمان پست فقط خودتون نباشین. از اسم همکلاسی ها هم استفاده کنید.
این بازی هم پایانی داره، خلاقیت یادتون نره.

موفق باشید.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.