روز زیبای دیگری در مدرسه هاگوارتز آغاز شده بود.صدای آواز پرندگان و فضای سبز و چمن کاری شده محوطه و دریاچه ای که زیر نور طلایی خورشید می درخشید در نظر دانش آموزان بی معنی جلوه می کرد چرا که در آن لحظه همگی زیر سطح زمین و مقابل کلاس معجون سازی حضور به هم رسانده و قادر به دیدن این منظره نبودند!
سر و صورت عده زیادی از دانش آموزان با بخیه و باندهای خون آلود تزئین شده بود که احتمالا بقایای نتیجه آزمایش معجون انهدام در فاصله میان دو جلسه بود. با این وجود تعدادی از دانش آموزان که موفق به امتحان معجون روی قربانی مورد نظر نشده بودند در لحظات آخر می کوشیدند تکلیفشان را به انجام برسانند و هرچند ترفندهایشان معمولا بی نتیجه می ماند اما گاه و بیگاه صدای انفجار تازه وارد ناآگاهی در راهرو شنیده میشد.
الادورا که در آن لحظه می کوشید آثار خون ناشی از انفجار یکی از تازه واردین اسلی را از روی صورتش پاک کند گفت:
- به نظر شما برای این جلسه چی در نظر گرفته؟
دافنه که با اضطراب در جایش غل می خورد و به خاطر جای بخیه ها به توپ چهل تیکه شباهت بسیاری پیدا کرده بود پاسخ داد:
- امیدوارم دیگه ترکیبات انفجار زا نباشه. :worry:
با این همه چهره اش چندان امیدوار به نظر نمی رسید. در همان لحظه صدای انفجار دیگری راهرو روشن از نور مشعل ها را پر کرد. همگی اتوماتیک وار در برابر بارانی از دل و روده و امحا و احشای جدیدترین قربانی که در طول راهرو باریدن گرفت روی زمین شیرجه زدند. لودو که برای چندمین بار بود که صورتش از بارش خون پوشیده میشد از جا جست و منو را جلویش گرفت.
- به نام منوی مدیریت دستورمیدم هرچه زودتر کلاس رو شروع شه وگرنه....
در برابر چشمان حیرت زده دانش آموزان درب کلاس به آرامی روی پاشنه پا چرخید. لودو که از نتیجه کارش بسیار راضی به نظر می رسید با سر بالا گرفته و قامت افراشته منوی مدیریت را تا کرد در جیبش گذاشت. سپس با غرور به سمت درب کلاس رفت. لینی با نگرانی زمزمه کرد:
- چیزه... لودو...هرچند من دیگه ریونی نیستم ولی روونای بزرگ یه عبارتی رو سر لوحه ی کاراش قرار داده بود که احتیاط شرط عقله و این صوبتا!یه تاملی بکن یه وقت تو هم به همون نتیجه رسیدی!
اما لودو بی توجه به لینی همچنان به حرکتش به طرف در ادامه داد و داد و داد.
دانش آموزان:
و لودو همچنان به رفتنش ادامه می داد تا اینکه صدای کارگزدان درآمد و لودو در حالیکه به این فرمت
به دوربین نگاه می کرد بالاخره به در رسید و مقابل آن متوقف شد. لحظه ای به فضای تاریک داخل کلاس نگریست.
- خبری نیست. یعنی انقدر تاریکه من کسی رو نمی بینم. فعلا بیاین بریم تو تا یکی دیگه منفجر نشده.
دانش آموزان با احتیاط به درب کلاس نزدیک شدند و به درون کلاس سرد و نیمه تاریک قدم گذاشتند. صندلی استاد خالی بود و تنها زاغی سیاه رنگ که با شرارت ورود دانش آموزان را می نگریست روی میز نشسته بود. پاتیل کوچکی نزدیک میز استاد و مقابل تخته به آرامی می جوشید و بخار کم رنگی از آن به هوا بلند میشد. اما از استاد خبری نبود.
آشا نگاهی به دور و برش انداخت.
- ظاهرا نیومده...
درحالیکه آثار امیدواری بر روی چهره دانش آموزان ظاهر میشد ویولت با بدخلقی کیفش را روی صندلیش پرت کرد.
- پس این کلاغ ایکبیری چیه؟
گیدیون که با وجود بخیه های متعدد روی صورتش به هیولای فرانکنشتاین شباهت بسیاری یافته بود هوشمندانه به زاغ آیلین نگاه کرد زاغ منقارش را بر هم زد.
- منظورت چیه ویول؟یعنی می خوای بگی زاغی می خواد این جلسه درس بده؟اگر زاغی بتونه معجون هارو درس بده گیتار منم می تونه کلاس تدریس موسیقی جادویی بذاره.
ویولت: حیف که خون محفلی تو رگام نمی ذاره از آیلی بخوام یه چشمه از کارایی که زاغی می تونه انجام بده رو بت نشون بده.
قبل از اینکه گیدیون بتواند پاسخ بدهد لودو درحالیکه منویش را جلویش نگه داشته بود میان آندو پرید.
- بسه دیگه....اگر یه کلمه از حرفای تو چتو اینجا کپی کنین هردوتون رو می فرستم بالاک.
استیو که با بی حوصلگی روی میز ضرب گرفته بود گفت:
- موافقم.عوضش بیاین به این فکر کنیم که برای این جلسه چه بلای دیگه ای می خواد سرمون بیاره.
دافنه غل غل خوران خودش را به صندلیش رساند.
-شصخ شصخی من که هیچ علاقه ای به دونستنش نداره.از این زن هرچی بگی برمیاد. حالا هر سری میره تو این نت ماگلی سرچ میکنه اسم یه معجون درمیاره میاد تدریس می کنه. هیچی هم بلد نیستا.اونوقت اسم خودشو گذاشته استاد معجون ها!
دابی که همان لحظه به شیوه مرسوم جن های خانگی با صدای شترقی روی صندلیش ظاهر شده بود نرسیده مشغول شعار دادن شد.
- پروف بد!پروف بد!
در حینی که الادورا ساطور به دست دنبال دابی دوید آشا با لحن تهدید آمیزی گفت:
- پشت سر آبجی ما درست صوبت کنینا!
گیدیون که چماق نداشت گیتاری را از زیر ردایش درآورد.
- داریم پشتش درست صوبت می کنیم دیگه!فکر کرده چون تو پروفایلش نوشته مرگخوار و همیشه لباس سیاه می پوشه زاغ دستش میگیره خیلی خفن شده؟فکر کرده کسی از گذشته ش خبر نداره؟
فریاد دابی که از روی میز و صندلی ها می پرید تا از ضربه ساطور الای از خود بی خود شده جاخالی بدهد در تایید گیدیون به گوش رسید.
- گیدیون راست گفت!پروف بد!هی تو! تو نتوانست دابی رو گردن زد...دابی یک جن آزاد بود و حق و حقوق داشت...تو باید به خاطر این کار...
شـــتـــرق!اصابت ضربه ساطور الا با صندلی که دابی رویش ایستاده بود آن را از وسط به دو نیم کرد و دابی را از ادامه سخنرانیش باز داشت.
ویولت در ادامه صحبت های گیدیون گفت:
- الان ناراحت شدی سوپ ها؟مگه نیدونی خوائرت با یه مشنگ بوقی ازدواج کرده و پسرش هم الان تو محفله؟وای وای وای!
- من آشام نه سوپ ها!
- مگه آش با سوپ چقدر با هم فرق دارن؟به نظر من که فرقی نئارن!
بــــــومـــــــــــب!(افکت منهدم شدن نفر بعدی!)
لودو که دیگر تحمل این وضعیت را نداشت یکمرتبه آب و روغن قاطی کرد. در نتیجه انفجار خشم لودو چندین نفر از ورودی های جدید روانه بالاک شدند تا در جوار گراوپ طرز تهیه معجون های جادویی را بیاموزند و عده ای در همان لحظه قسمتی از دسترسی هایشان را از دست دادند.
- دیگه کسی اینجا حق نداره منفجر بشه وگرنه گراوپو از بالاک میارم اینجا!
- عرض اهم!
- اهم و سرفه هم ممنوعه وگرنه ... پروفسور شما کی اومدین؟
دانش آموزان از جا پریدند تا به دور و برشان نگاه کنند.اما نیازی به جستجو نبود چون آیلین روی صندلیش درست مقابلشان نشسته بود.
دانش آموزان:
آیلین با ملایمت چوبدستیش را میان انگشتانش می چرخاند.
- من جایی نبودم که الان بخوام بیام. من تمام مدت اینجا نشسته بودم و به سخنان گوهر بار شما گوش می دادم.
دانش آموزان:
ناگهان سارا به میان کلاس پرید و با شوق و ذوق گفت:
- پروفسور چه جوری این کارو کردین؟میشه یه امضا به من بدین؟
آیلین به فرمت
به دانش آموزان خیره شد ولی چون با این فرمت
رو به رو شد با تاسف سری تکان داد. سپس بی توجه به سارا که ویبره زنان، بدون اینکه توجه کند در اثر ویبره رفتن که در حال خروج از کلاس است از جا بلند شد.
- موضوع درس امروزمون همینه.
معجون نامرئیوس!
او با دست به پاتیل کوچکی که کنار میزش قل قل می کرد اشاره کرد:
- این معجون به آدم و در واقع اون بی عرضه هایی که از جادو نمی تونن استفاده کنن این توانایی رو میده که به کمکش خودشونو نامرئی کنن.
یکی از جاسم هایی که ته کلاس نشسته بود و با روحیات استاد آشنایی نداشت پرسید:
- یعنی استاد شما هم بلد نیستین خودتونو با جادو غیب کنی...
بـومــــــــب!
جاسم در یک لحظه نیست ونابود شد تا کلاس را در حیرت و وحشت بیشتری از شناخت زوایای شخصیت استاد فرو ببرد. آیلین نوک چوبدستیش را فوت کرد.
- بله همونطور که داشتم می گفتم این معجون توانایی نامرئی کردن فقط اشخاص رو داره. بد نیست که طرز کارشو به شما گوگولی مگولیا هم نشون بدم. به ویژه بعد از اون همه ارادتی که به من دارین.کی داوطلبه تاثیرات فوق العاده این معجون رو امتحان کنه؟
دانش آموزان:
آیلین سری تکان داد.
- فهمیدم پس خودم انتخاب می کنم.
درست در همان لحظه که نگاه شرور استاد روی چهره ها می دوید دخترک مو قرمزی که کنار باری نشسته بود کاملا اتفاقی از روی صندلیش افتاد.
- اوه عزیزم... چه شجاعتی!بیا اینجا.
دخترک با عجز به چهره همکلاسیانش نگاهی انداخت که به طرز غریبی به ناخن دستها یا در و دیوار دود خورده کلاس علاقه مند شده بودند و سوت زنان به هرجا جز او می نگریستند. هنگامی که نگاه دختر با چشمان پروفسور تلاقی یافت ناچارا به نزد او رفت. آیلین نگاهی به دانش آموز ریز جثه انداخت.
- اسمت چیه دخترم؟
- صغری ویزلی استاد.
- عالیه.بفرمایید. نیازی هم نیست نگران باشی. فقط نامرئی میشی.
دخترک با تردید به مایع بی رنگ درون لیوان که به زور در دستانش گذاشته شده بود خیره شد. سپس آهی از سر تسلیم کشید و چشمانش را بست و لیوان را به دهان برد. چند ثانیه بعد اثری از دخترک به چشم نمی خورد.
آیلین از هوای کنار دستش پرسید:
- الان چه احساسی داری؟
صدای ریزی جواب داد.
- یکم احساس سبکی می کنم پروفسور ولی در عین حال تفاوتی حس نمی کنم.
آیلین با رضایت سری تکان داد.
- خوبه معلومه معجون درست قوام اومده. برای امروز کافیه. تکالیفتونم رو تخته ست...
ناگهان همان صدا صحبت آیلین را قطع کرد.
- ببخشید پروفسور...ممکنه ضد این معجونو بهم بدین؟(به دلیل نامرئی بودن گوینده از گذاشتن اسمایلی معذوریم!)
آیلین گفت:
- من گفتم این معجون ضد معجون داره؟
اسم کامل این معجون نامرئیوس ابدیوسه.نوشنده رو تا پایان عمر نامرئی می کنه.هرچند اگر طلسم مخصوصش رو بلد باشی می تونی به حالت قبلیت برگردی. ولی چون بعید می دونم به این زودیا بتونی اجراش کنی لازم نیست ذهنتو درگیر یادگیریش کنی. نگران نباش. عضو ایفا هم نیستی که کسی جای خالیتو حس کنه دخترم.
خیلی خب کلاس تعطیله.
دانش آموزان:
1- با نوشتن رولی این معجون را تهیه کنید و مخفیانه به خورد هر کس که دوست دارید بدهید.طبیعتا مرئی کردن مجدد نوشنده معجون شما کاملا به اراده شما بستگی دارد! 15نمره
2. به نظر شما چرا استاد ابتدای جلسه خودش را از دید دانش آموزان مخفی کرده بود؟ 3 نمره
3. با نوشتن یک رول از این معجون برای خلق یک خاطره به یاد ماندنی یا غم انگیز یا مخاطره آمیز و... استفاده کنید. لازم هم نیست اگاهانه این معجون را نوشیده باشید. 12 نمره