مدرک ، هفته ، لاوگود ، جیرینگ جیرینگ ، لباس ، مشت ، عجیب ، چوبدستی ، عینک ، جنبه
-
مدرک فوق لیسانس؟!
- بله آقای پاتر!
- دو
هفته س منو معطل کردی، حالا میگی باید فوق لیسانس داشته باشم؟!
- متاسفم این جزو قانون استخدامی مجله ست.
- ببین کارمون به کجا کشیده... برای استخدام تو مجله ی زپرتی
لاوگودها هم باید فوق لیسانس داشته باشی... بابا، زمان ما هاگوارتز تا دیپلم بیش تر نیاورده بود. حالا یه کاریش بکن دیگه. من پسر برگزیده م ها!
مسئول استخدام می خواست یک چیزی به هری بگوید که ناگهان صدای
جیرینگ جیرینگی توجه هر دوشان را جلب کرد؛ لونا در حالیکه
لباسی سکه دوزی پوشیده و
عینکی عجیب به چشم زده بود و
چوبدستی اش را در
مشت می فشرد به هری نزدیک شد: می بینم که اومدی تو مجله ی من استخدام بشی پاتر. چطور روت شده پاشی بیای اینجا؟
- اولا که علیک سلام! بعدشم چیه مگه؟ آگهی استخدام زدی منم اومدم کار کنم یه لقمه نون ببرم سر سفره م؛ پنج نفری سق بزنیم. خلافه؟
- حقته! وقتی به جای اینکه بیای منو که بابام پولدار و صاحب مجله و نفوذ و رسانه بودو بگیری، میری دختر پاپتی ویزلیا رو می گیری بایدم شیب ملایم روت اثر بذاره. حالا هنوز روزای خوبته. بذار قبض برق این برج بیاد، یارانه ت هم قطع کنن، بعدش چقد بخندم من!
- ای خدا! به یکی پست و مقام میدی،
جنبه شم بده! بابای خل و چل تو کجاش پولدار بود؟ اصن من تو رو دوس نداشتم. من چو چانگو دوس داشتم، با هرمیون صمیمی بودم، میرتل بهم نظر داشت، آخرشم جینی رو گرفتم، تو چی میگی این وسط خودتو قاطی می کنی؟
لونا که دید با احساساتش بازی شده و پربیراه هم بازی نشده و یک جورایی هری راستش را گفته و جلوی پرسنلش ضایعش کرده با چوبدستی اش یک اکسپلیارموس به هری زد که باعث شد هری خلع سلاح بشود و... و... و... و بعدش چی؟ من رول محفلی و سفید و اینا بلد نیستم. ما همیشه تو خانه ریدل کروشیو و آوادا می زنیم قضیه ختم به خیر میشه، همه سریع متفرق میشن، اینجا باید چیکار کرد واقعا؟... خب... باعث شد که هری خلع سلاح بشود و بعد به لونا و بابایش فحش بدهد و بدود بیرون دفتر و یک پاره آجر بخواباند توی سکوریت مجله و بعد هم یک شیشکی درکند و آپارات کند خانه شان!