هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
بسم مورگانا ی کبیر

تیتراژ: دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..
دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..
دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــ ــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..

-خانم پاتر آماده اید؟

جینورا برای بار هزارم صدایش را صاف کرد:

-آماده م،نارسیسا!

نارسیسا مالفوی،کارگردان برنامه دستی به موهای بلوندش کشید و گفت:

-صدا؟

-چک شد!

-نور؟

-چک شد!

-دوربین؟

-چک شد!

-آماده؟حرکت!

جینورا ویزلی باز هم صدایش را صاف کرد.این اولین بار بود که در برنامه اش،اجرای سیاسی داشت و به گفته ی هری،خود پیشرفت بزرگی بود!

-بسم مورگانای کبیر.جادوگران و ساحره های گرامی،سلام!به برنامه خودتون،خوش اومدید.ممنون که ما رو نظاره می کنید!پیش از هر کاری،به رسم همیشه قسمتی از برنامه ی گذشته رو نگاه می کنیم:


فلش بک







اوه!ببینید کی اینجاست!سلام لی لی!سلام سوروس!قطعا متوجه حضور هم شدید،نه؟!
لیلی تکان شدیدی به سرش داد.چنان که میخواست افکاری را از سرش بیرون براند.
-تو چیزی نمیخوای بگی،لیلی؟
-من فقط هیجان زدم،جینورا!این همه اتفاقات توی یک روز برای من زیاده!دیدن تو و هری و صد البته بچه هاتون...باورم نمیشه نوه دار شدم...یا عروس من،دختر مالی و آرتوره!هیجان زدم


-جینورا ازت میخوام بهم اجازه بدی که شروع کننده باشم:دوشیزه اوانز،شما به سوروس اسنیپ بیشتر علاقه دارید یا جیمز پاتر؟!
-ریتا!
-جینی!این عنوان خوبی برای خبر خواهد بود!
صدای سرد لی لی در استودیو پیچید:
-اسنیپ!!

چرا جیمز؟!چرا با جیمز ازدواج کردید با این که اسنیپ رو دوست داشتید؟!
-ریتا!
-جینی!
-فکر نمیکنم مسائل خصوصی به تو مربوط باشه!
-فکر میکردم میدونی که ریز بین بودن اصل روزنامه نگاریه!
اینبار اسنیپ فریاد کشید:
-بسه!با هر سه نفرتونم!این نمایش مسخره رو تموم کنید!ما با یه عشق قدیمیِ شکست خورده کنار اومدم!
و زیر لب زمزمه کرد:
-طاقت دوباره شکستن رو ندارم!این بار خرد میشم.می فهمید؟!
پایان فلش بک





جینورا با لبخند به لنز دوربین نگاه می کرد:

-خب،همانطور که میدونید این دوره انتخابات وزیر سحر جادو،حواشی زیادی داشته که در بر گرفتن تمامی اون حواشی،برای برنامه های تلویزیونی و رادیویی کار بسیار سختی بود.ما تصمیم گرفتیم برای شروع،با یکی از این چهار نامزد پر حاشیه،دیدار و گفتگو داشته باشیم.و اون نامزد،کسی نیست جز..

سیریوس بلک!

سیریوس بلک،در حالی که کت خاکی رنگشو صاف می کرد،به جینورا ویزلی نزدیک شد.جینورا هیجان زده بود:

-سلام،سیریوس!

صدای بم و خوش آهنگ سیریوس،در سالن پیچید:

-سلام جینی!خوشحالم که می بینمت!

-منم همینطور!فکر می کردم با وجود این همه مشغله ی انتخاباتی،دیگه ما رو فراموش کرده باشی!

چهره ی سیریوس متعجب شد:

-من دو شب پیش اونجا بودم!منظورت اینه که من باید هر روز به شما سر بزنم تا مطمئن بشید به یادتونم؟یادت که نرفته،هری پسر خونده ی منه!

جینورا شرمزده بحث را تغییر داد:

-خب،وقت برای این حرفها زیاده.و تو اینجایی تا به سوالات ما و بینندگان جواب بدی!

لبخند سنگینی بر لب های سیریوس نشست.

-من آماده ی پاسخ گوییم!

جینورا که هیجان زده به نظر می رسید در صندلی راحتی خود جا به جا شد و گفت:

-بذار شروع کنیم از سوال خود من!

سیریوس به شوخی گفت:

-وقتی یه مجری زیبا و خوش زبون،که بر حسب اتفاق عروس خونده ی منم میشه(!)میخواد راجع به شیوه کارم ازم سوال بپرسه،بهتره حواسمو حسابی جمع کنم!

جینورا خنده ی شیطنت آمیزی کرد:

-سوال من خیلی ساده س!چرا سیریوس؟چرا میخوای وزیر بشی؟چی در خودت دیدی که اومدی و کاندید شدی؟

سیریوس پس از چند دقیقه سکوت با اخم کمرنگی که خبر از تفکر عمیقش میداد،پاسخ داد:
- در واقع باید اینطور گفت که بقیه کاندیدا ها چی در خودشون دیدن؟ چون تا الان هم هیچ کدوم برنامه ای که برای فعال کردن وزارتخونه باشه ارائه ندادن. من و جناب دامبلدور ساعت ها بحث و بررسی کردیم. و به یک برنامه حساب شده رسیدیم که همون طور که در مناظره اخیر گفتم، فعلا به دلیل برخی مسائل پشت پرده، برنامه خودم رو اعلام نکردم.

-عالیه!من که به جوابم رسیدم.و الآن زمان اون رسیده که به سوال عجیب آقای تی.آر پاسخ بدی که می پرسه اگر شما به وقام وزارت برسید،تمام کابینه شما از شخصیت های سپید خواهد بود؟

پس از چند ثانیه سکوت،سیریوس با تسلط شروع به صحبت کرد:
- اینکه بگم تمام کابینه شخصیت های سپید خواهند بود، خیر اینطور نیست. البته هنوز مشخص هم نیست. هر کسی میتونه جزو کابینه ما باشه به شرطی که شایستگی خودش رو نشون بده. ترکیبی از نیروی جوان و تجربه، بهترین ترکیب خواهد بود.

جینورا که با لبخندی پر هیجان به سیریوس خیره مانده بود گفت:
-امیدوارم که آقای تی.آر پاسخشون رو دریافت کرده باشن.این بار،سوال دوشیزه اف،ال رو جواب بدید که پرسیدند در دولت شما از ساحره ها چه استفاده هایی می شه؟

سیریوس با لبخند گیجی به جینورا نگاه کرد:

-مگه تفاوتی هم وجود داره؟

-میشه بیشتر توضیح بدی؟

لبخند سیریوس دیگر گیج نبود:

- من استفاده ابزاری از ساحران و حوریان رو کاملا محکوم می کنم. ساحران نیز باید مثل بقیه جادوگران آزادی داشته باشن. بعضیا اومدن گفتن که ما از صندلی هم استفاده می کنیم و اینم یه استفاده ابزاریه! ایشون مفهوم استفاده ابزاری رو متوجه نشدن. من هم قصد ندارم که الان توضیحی بدم. بهتر است همون نامزدی که این بحث رو ایجاد کرده بیاد و جواب این مردم رو بده.

جینورا خندید:

-جایی برای حرف زدن من میمونه؟

سیریوس با متانت پاسخ داد:

-معلومه جینی.هیچکدوم ما بی عیب نیستیم.

جینورا دستانش را با حالت نمایشی بالا برد:

-من تسلیم!خب،سه تا سوال دیگه بیشتر نمونده.آماده ای دیگه؟

-من همیشه برای پاسخگویی آماده م!

-خیلی خوبه!خانم م.ت پرسیدند که چه تضمینی وجود داره شما به تعهداتون وفادار باشید؟

صورت سیریوس حالتی جدی گرفت و با لحن محکمی پاسخ داد:

- کسانی که من رو میشناسن می دونن که یا کاری رو شروع نمی کنم، یا اگر شروع کردم، تا آخرش هستم. مشکلات همیشه هست. حتی ممکنه کار های ما و برنامه هایی که داریم یک مقدار با سرعت کم پیش بره اما در نهایت به سرانجام خواهد رسید. البته متوجه منظور این خانوم از تعهد نمی شم. اگر تعهد قراره زبانی باشه، اینکه کاری نداره. خیلی راحت یه نفر میتونه تعهد بده و بعد بزنه زیرش.
من به خودم مطمئن هستم. و کسانی هم که روی من شناخت دارن، به من اعتماد دارن. اونهایی هم که نمیشناسن، می تونن فعالیت های مارو در دفتر فرماندهی مشاهده کنن که با جدیت کارمون رو پیش می بردیم.

جینورا با تردید به سیریوس نگاه می کرد:

-حقیقتش کمی ترسیدم! سیریوس با صلابت..اوه..خیلی جدی شده بودی!

-تا این حد؟

جینی با لبخند ماتی رو به سیریوس گفت:

-و بیشتر از این! بگذریم... نظرت راجع به جبهه های سیاه و سفید چیه؟چطور میخوای بین اونها صلح برقرار کنی؟این سوال رو آقای ای.تی پرسیدند!

چشمان سیریوس درخشید:

- اینکه من از گروه محفل ققنوس هستم و سالهاست که در این جبهه فعالیت می کنم شکی نیست. اما این گروه ها، رهبرانی دارن که در صورت نیاز باید با اینها گفت و گو کرد.
و اینکه گفتن صلح... این هم باز در حیطه وزیر نیست. اما در دولت من هر کس که بخواهد آسایش و امنیت مردم رو صلب بکند، محاکمه خواهد شد.

-مثل همیشه فوق العاده!و آخرین سوال رو هم بپرسم که از سوی عوامل این برنامه ست.ما میدونیم در این مدت تهمت های زیادی به تو زده شده.از عشق به مادر هری گرفته تا اقدام به شکار تک شاخ.میخوای راجع به قسمتی از اونها صحبت کنی تا مردم ،از سردرگمی در بیان؟ در حقیقت ما گیج شدیم!

سیریوس آب دهانش را قورت داد.دستی به موهای فرش کشید و با اخم کمرنگی که تلاش برای به خاطر آوردن را نشان می داد،به گوشه ای از سالن خیره شد. پس از چند لحظه سکوت سر بلند کرد:
- اینها همه تخریب چهره است. سوال اینه که چرا میخوان چهره من رو خراب کنن؟
ما از اول هم صادقانه اومدیم جلو، اما این افراد خودشون انگار یک سری مشکلاتی دارن که میخوان چهره من رو خراب کنن و نگذارن که من با انتخاب شدن به عنوان وزیر، عدالت رو اجرا کنم.
حتی بار ها به صورت مخفیانه تهدید شدم از سوی برخی و گفتن یا خواسته های مارو قبول میکنی یا میایم ستادتو آتیش می زنیم، بیانیه علیهت می دیم، افشا گری می کنیم و از این جور حرف ها که تا الان جواب همه رو در ستاد دادیم و دیگه بازگو کردنش اضافه گوییه.

جینورا با هیجان رو به سیریوس کرد:
-شگفتی آوره!واقعا همچین تهمت هایی رو به تو زدند؟اوه..مرلی..نه..مورگانا!

-درسته جینی!من تمام این حرف ها رو شنیدم!

جینورا به خود مسلط شد و متین پرسید:

- و حرف آخر سیریوس بلک؟

سیریوس یقه ی کتش را صاف کرد.لبخند محسوسی زد و شروع به صحبت کرد:

- صحبتی نیست. البته من برنامه دیگه هم دعوت دارم و باید اونجا هم حضور پیدا کنم.
برای همه آرزوی سلامتی می کنم. و ممنونم که منو دعوت کردین. امیدوارم که انتخابات سالمی داشته باشیم.

در کمال تعجب،صدای نارسیسا که تنگی زمان را اعلام می کرد در استودیو پیچید:

-جینی سریع تر!برنامه های بعدی اماده پخش در ساعت معین هستند!

جینورا با لبخندی رو به نارسیسا،از سیریوس تشکر کرد:

-بسیار خب نارسیسا!کاندیدای عزیز، سیریوس بلک! از شما ممنونیم که در این برنامه حاضر شدید و به ابهامات ما پاسخ دادید! از بینندگان عزیز هم کمال تشکر رو داریم که تا اینجای برنامه با ما همراه بودند.با آرزوی خوشی روز افزون، شما رو به مورگانا می سپارم!


تیتراژ پایاینی:

دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..
دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..
دوب دوب شیــــــــــــــــــش..دوب دوب شیـــــــــــ ــــش..دوب دوب شیـــــــــــش..




قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۳

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
ما مسلح به ارکان عله ایم
بر صف مفسدان حمله می بریم

ما همه پیرو خط محفلیم
بر صف مرگخواران حمله می بریم

دین دیرین دین دیرین دین دیرین دین دین
دین دیرین دین دیرین دین دیرین دین دین دین ... دین!


تیتراژ ابتدایی اخبار تموم میشه و گوینده (شبیه آقای حیاتی) شروع به صحبت میکنه:
- نخست سر خط خبر ها:

آغاز ثبت نام کاندیدا های دهمین دوره انتخابات وزارت سحر جادو در محل وزارتخانه
تصویر کوچک شده


گفت و گو با مردم و شنیدن انتظارات آنها از وزیر آینده
- به نظر شما یک کاندید اصلح چه کسی میتونه باشه؟
- والا من یدانه امضا می خواستم اونو نداده به من

پایان ترم تابستانی هاگوارتز با قهرمانی گروه گریفندور
:banana: :banana: :yoho: (تصاویر تالار گریف)

نشست مشترک اعضای گروه دسته اوباش هاگزمید و سران الف دال
:hungry1: :pashmak: (اوباش هاگزمید)
:aros: (سران الف دال)

سخنرانی لودو بگمن در محل پادگان محفل ققنوس


جینگ جی جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگ

- با نام مرلین و سلام خدمت همه شما مردم فهیم جادوگران و سلام و صلوات به روح پر فتوح شهدای محفل. با اخبار نیم روزی جادوگران در خدمت شما هستیم.

دهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو، دیروز با باز شدن دفاتر ثبت نام داوطلبین در ساختمان مرکزی وزارتخانه آغاز شد. همان طوری که در تصاویر پخش شده مشاهده نمودید، مسئولان شرایط ویژه ای را برای این دوره برقرار کرده و شومینه های ویژه ای برای داوطلبین تعبیه شده تا خللی در امور وزارتخانه و ثبت نام ایجاد نشود.
داوطلبان می بایست با حضور در وزارت سحر و جادو و پر کردن فرم مشخص شده اقدام به ثبت نام نمایند.

در این خصوص گفت و گویی تلفنی داریم با سرپرست موقت وزارت، جناب آقای بگمن. سلام وقت شما بخیر. لطفا توضیحاتی رو در خصوص انتخابات این دوره برای بینندگان ما بدید.

- من هم سلام عرض می کنم. همون طور که در اطلاعیه های متعدد هم اعلام کردیم. داوطلبان باید یک فرم رو که شامل سابقه کار در جامعه جادوگری، سابقه کار در وزارتخونه و همچنین اگر شغل آزاد و یا خصوصی دارند باید ذکر کنند. همچنین برنامه اولیه خودشون رو باید اعلام کنند تا در صورت تایید صلاحیت در ستاد هایی که براشون تدارک خواهیم دید برنامه هارو با جزییات بیشتری ارائه کنند تا مردم بتوانند کاندیدا اصلح رو انتخاب کنند.
همکاران ما از دیروز کار ثبت نام رو آغاز کردن ولی تا الان که با شما صحبت می کنم مراجعه کننده ای نداشتیم. پیش بینی ها بر این است که احتمالا کاندیدا های اصلی در لحظات آخر بیان و برای ثبت نام اقدام کنن.

امیدوارم عزیزانی که برای ثبت نام میان این رو مد نظر قرار بدن که کار وزارت شوخی بردار نیست و ابتدا باید تمام جوانب کار رو بسنجن. سوالی هست در خدمتم.

- خیلی ممنونیم آقای بگمن از شما خداحافظی می کنیم.

( گوینده می چرخه سمت دوربین سمت چپ خودش)

- و اما خبرنگار ما رکسان ویزلی به میان مردم رفته و گزارشی رو آماده کرده که با هم می بینیم.

کوچه دیاگون نمایش داده میشه که رکسان در میان جمعیت و در حال مصاحبه با ملت جادوگر هست.

رکسان: پدر جان کاندیدا اصلح چه کسیه؟
پدرجان : سلام دخترم. من بازنشسته سازمان هواشناسی وزارت هستم. الان سه ماهه که این حقوق و مزایای بازنشستگی منو و بقیه بازنشسته هارو به حساب گرینگوتزمون واریز نکردم. واقعا من از کاندیدا ها میخوام که این قضیه رو مورد توجه داشته باشن. به مرلین ما هم اسممون پدر بزرگه ولی نمی دونن که جیبمون خالیه.

------- نفر بعدی

- سلام آقا. معیار شما برای انتخاب کاندیدای اصلح چیه؟
ملت پشت دوربین: :pashmak:
جوان مورد نظر : آبجی ما که شما باشی چـــــــــــــی؟ جون آبجی ما نوازنده ایم. تو گروه بلک لوو متال گیتار برقی می زنیم... هل نده داداچ... 21 ساله هستم و کار هم دارم. هر جا رفتیم واسه ازدواج به ما ندادن. گفتیم جون داداش ما هم کار داریم هم خونه هم پول هم حساب گرینگوتز ولی نمیدونم چرا به ما زن نمیدن. خواهشمندم هر کی انتخاب میشه این ازدواج هارو آسون کنن. کوچیکم.

------- نفر بعدی

- دوست عزیز چرا انقدر غمگین هستید؟ نظر شما راجع به این انتخابات چیه؟
دوست غمگین :worry: : خواهرم شوما که غریبه نیستی... ما یه کار عمرانی جادویی داریم انجام میدیم. یه رستوران قراره بزنیم تو همین دیاگون. یعنی مرلین شاهده الان دارم از وزارتخونه میام منو ده مرتبه از این اتاق به اون اتاق رفتم یعنی همه کارای من انجام شد... نه بیا این برگه رو ببین. همه کارام انجام شد مرحله آخر وزیر باید امضا می زد. رفتیم دفتر ایشون دیدیم کسی وزیر نیست... یعنی یدانه امضا می خواستم اونو این وزیر نبود که بده به ما... یعنی مرلین شاهده الان گلبم گیریفته... یعنی شوما ببین دیگه... الان گلبم درد میکنه... من فقط میخوام هرکی وزیر شد این یدانه امضای مارو بده بریم پی بدبختیمون.

(تصویر میره و دو ثانیه بعد تصویر رکسان میاد که جلوی خیل مردم ایستاده)

- بله... حرفای مردم رو با هم شنیدیم. امیدوارم که مسئولین آینده هم بشنون و به وعده هاشون عمل کنن. تا گزارشی دیگر مرلین نگهدارتون.

(تصویر گوینده دوباره ظاهر میشه)

- خیلی ممنونیم از رکسان عزیز که این گزارش رو تهیه کردن. و اما ادامه خبر ها...


ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۶ ۱۷:۳۰:۵۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
تیتراژ:
-دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیششششش...دوب دوب شیشششش...این برنامه که تا لحظاتی ملاحظه خواهید کرد کاری است از:جادوگر تی وی!!!دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیششششش...عوامل برنامه:مجری:جینورا ویزلی...دوب دوب شیششش...دوب دوب شیششششش...طراحی برنامه و هماهنگی:باری ادوراد رایان...دوب دوب شیشششششش...دوب دوب شیشششش...کارگردان:نارسیسا مالفوی...دوب دوب شیشششش
جینورا ویزلی ورقه های روی میز را دسته بندی کرد.صدای نارسیسا را شنید که میگفت تا 10 ثانیه ی دیگر آماده ی رفتن به روی آنتن باشد.گلویش را صاف کرد و جرعه ای آب نوشید.
-سه...دو...یک...شروع کن!
به نام مرلین!با سلام خدمت شما جادوگران و ساحره های گرامی،من جینورا ویزلی،با برنامه شیش تا نصفه شب در خدمت شما هستم.میهمانان این هفته ما خیلی خاص هستند.قبلش باید سلام ویژه عرض کنم به خانم ریتا اسکیتر،گزارش مشهور اما نه چندان محبوب روزنامه پیام امروز-و همانطور که میدونید همکار من-که بنا به دلایلی که زیاد هم پنهان نخواهد موند،امروز مهمان ما هستند.خانم اسکیتر،سلام!
-سلام خانم ویزلی!
-من ترجیح میدم خانم پاتر خطاب بشم،ریتا!واژه ی خانم ویزلی منو یاد مادرم میندازه!!!
-مگه چیز بدیه،جینی؟!
-اوه!احمق نباش ریتا!فقط کمی احساس پیری میکنم!
-جالبه!
-بله،البته که جالبه!البته منظورم موضوع برنامه امروز و مهمانان ما هستند.ریتا،موافقی بریم بهشون یه سر بزنیم؟!
-نمیدونم!اینو باید از خودشون پرسید که آمادگی دارن یا خیر...فکر کنم هنوز از رو در رو شدن باهم در شوک به سر ببرن!
-بله ریتا،این حقیقت محضه!و اینو باید خانم مالفوی به ما پاسخ بدن.خانم مالفوی؟!بله،انگار مهمانان ما از شوک در اومدن و مشغول صحبت با یکدیگر هستند.اجازه بدین سری به اتاق مهمانان بندازیم.جادوگران و ساحره های گرامی!این شما و این هم...ریتا،موافقی حضورشون رو با هم اعلام کنیم؟!
-البته،جینی!
-این شما و این هم...

-لیلی اوانز و سوروس اسنیپ!

-اما جینی،تا اون جایی که یادمه لی لی همون کریسمس توی خونشون کشته شد!و اسنیپ هم...
-احمق نباش ریتا!فکر میکردم بارون خون آلود و نیک بی سر در هاگوارتز هم کشته شدن!
-یعنی...اوه!باورم نمیشه!لی لی اوانز...یک روحه؟!
-بهتره حوصله ی بینندگان رو سر نبریم،ریتا!اگر میشه از جات بلند شو تا به اتاق مهمان بریم!


لحظاتی بعد،اتاق مهمانان

-اوه!ببینید کی اینجاست!سلام لی لی!سلام سوروس!قطعا متوجه حضور هم شدید،نه؟!
لیلی تکان شدیدی به سرش داد.چنان که میخواست افکاری را از سرش بیرون براند.
-تو چیزی نمیخوای بگی،لیلی؟
-من فقط هیجان زدم،جینورا!این همه اتفاقات توی یک روز برای من زیاده!دیدن تو و هری و صد البته بچه هاتون...باورم نمیشه نوه دار شدم...یا عروس من،دختر مالی و آرتوره!هیجان زدم!
-اوهوم...جالبه!از دیدن سوروس چطور؟
-بعد این همه سال،خیلی تغییر کرده!
-این جواب من نبود،لی لی!اجازه بده یه کاری کنیم، فقط به اندازه امشب تصور میکنیم که تو همون لی لی اوانز 16ساله ای و سوروس هم همینطور.فقط لیلی عزیز،خواهشا منو به خاطر شغلم درک کن!جدا از روابط خانوادگی این رو میگم!
لی لی کدر شد.صدای ریتا در استودیو پیچید:
-دوشیزه اوانز-البته فقط همین یه امشب-هم ما معجون راستی داریم و هم سوروس قدرت ذهن خوانی بالایی داره!شما قابلیت انتخاب دارید!
-اجازه بده ریتا!فکر نمی کنم سوروس دلش بخواد تمام خاطرات لی لی رو ببینه...متوجهی که؟!بیشتر عمر لی لی در کنار جیمز بوده...
صورت اسنیپ در هم شد.
-با این حساب از دوشیزه اوانز میخوایم که این نوشیدنی رو میل کنه!
لی لی بهت زده به آن سه نگاه میکرد.بعد از چند دقیقه که در سکوت گذشت ریتا با صدای عصبی گفت:
-دوشیزه اوانز،تصور می کنید مدت این برنامه نا محدوده؟!
دستان لرزان لی لی دور لیوان حلقه شد...و ناگهان آن را نوشید.چشمان ریتا درخشید.
-جینورا ازت میخوام بهم اجازه بدی که شروع کننده باشم:دوشیزه اوانز،شما به سوروس اسنیپ بیشتر علاقه دارید یا جیمز پاتر؟!
-ریتا!
-جینی!این عنوان خوبی برای خبر خواهد بود!
صدای سرد لی لی در استودیو پیچید:
-اسنیپ!
رنگ از روی جینی پرید.چشمان ریتا باز هم درخشید و اسنیپ شفاف شد!
-جینی تصور می کردم که این سوال تو هم باشه اما حالا که میخوای اینقدر محتاط باشی،بهت این اجازه رو نمیدم.من سوالاتم رو آماده کردم:چرا جیمز؟!چرا با جیمز ازدواج کردید با این که اسنیپ رو دوست داشتید؟!
-ریتا!
-جینی!
-فکر نمیکنم مسائل خصوصی به تو مربوط باشه!
-فکر میکردم میدونی که ریز بین بودن اصل روزنامه نگاریه!
اینبار اسنیپ فریاد کشید:
-بسه!با هر سه نفرتونم!این نمایش مسخره رو تموم کنید!ما با یه عشق قدیمیِ شکست خورده کنار اومدم!
و زیر لب زمزمه کرد:
-طاقت دوباره شکستن رو ندارم!این بار خرد میشم.می فهمید؟!
صدای قاطع جینی در استودیو پیچید:
-ریتا اسکیتر!من به تو اجازه پرسیدن این سوالات رو نمی دم!اثرات این معجون تا چند دقیقه ی دیگه از بین میره و من ترجیح میدم تمام مدتی که اسنیپ مشغول صحبت با لی لی هست،ما بیرون از اتاق مهمان باشیم!
-اما...
-دوشیزه اسکیتر!ازتون خواهش میکنم که همراه من بیاید!
با وجود لفظ "خواهش"در سخنان جینی،لحن سخنانش به شدت دستوری و قاطع بود!
-بینندگان عزیز!کریسمستون رو هم پیشاپیش تبریک م...اوه!خدای من!چی دارم میگم؟!ازتون میخوام که مراقب خودتون باشید.به مرلین میسپرمتون!مرلین نگه دار!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
مورگانا گیج و بهت زده به صفحه نقره ای رنگی که روی دیوار خانه اش نصب میشد، نگاه کرد و زیر گوش ساتین را خاراند.
- ساتی؟ فکر میکنی این تیویژن... اونجوری که این مرتیکه بوقی میگه کار میکنه؟

مردک نصاب نگاهی به مورگانا، با آن پیراهن بلند سبز و نقره ای که منقش به علامت شوم بود، انداخت و گفت:
- تلوزیون خانم! بله کار میکنه!

مورگانا چوبدستی اش را بالا گرفت.
- حالا هر چی! به چه حقی به مکالمات خصوصی من گوش میدی؟

مرد نجوا کرد:
- با جک و جانور حرف میزنه طلبکار هم هست!

- کروشیو. به ساتین من توهین میکنی؟

مرد نصاب کاملا شانس آورد که در لحظه پرتاب طلسم خم شده بود تا کیفش را بردارد. و وقتی وضع مورگانا را دید گفت:
- کروشیو تو شما مرگخوارا مسریه؟

مورگانا فریاد زد:
- آواداکداورا!

اما مردک پیش از نزدیک شدن طلسم گریخته بود! مورگانا خشمگین و عصبانی روی مبل اشرافی خانه اش نشست و با حرکت چوبدستی دستگاه را روشن کرد. اما از دیدن رز، روی صفحه تلوزیون جا خورد. رز گفت:
- خدمت ارباب و باقی مرگخواران سلام میکنم! اینجا جادوگر تی وی، شبکه سیاه! با برنامه های سیاه در خدمت شما هستیم!

مورگانا به گلبرگ های زر که ویبره میرفتند نگاه کرد.
- شبکه سیاه؟

رز ادامه داد:
- و حالا با برنامه معجون سیاه من، که دو تا بهترین معجون سازهای دنیا در اون شرکت دارن در خدمت شما هستیم ! البته قبلش باید به اطلاعتون برسونم که متاسفانه ما یک نابغه معجون سازی رو از دست دادیم. مدتیه که خانم پرنس دیگه در جمع ما نیستن! اما جای خوشبختی داره بگم که ما حالا خدای معجون سازی رو در اختیار داریم! شاهزاده دورگه.... اهم یه نفر از پشت دوربین میگه اگه ادامه بدم یکی از معجون هاشو میکنه تو حلقم!!

مورگانا پوزخندی زد.
- هکتور جنبه داشته باش!

صحنه عوض شد.و حالا دو نفر در دکوری عجیب دیده میشدند. دکور به نحوی بود که انگار مجریان، که هکتور دگورث گرنجر و سوروس اسنیپ بودند، در درون یک پاتیل قرار داشتند. مورگانا زد زیر خنده.
- قراره معجون معجون ساز بپزن؟

هکتور، طوری که انگار صدای مورگانا را شنیده است به دوربین اخم کرد.
- نه قراره معجون زندگی فلاکت بار بسازیم!

اسنیپ گفت:
- به این مواد نگاه کن هکتور؟ اینا مواد معجون تغییر شکل اند !

- نخیر زندگی رو میپزیم!

اسنیپ لحظه ای به هکتور خیره شد.
- زندگی رو میپزیم؟

هکتور
ملت پشت صحنه
مورگانا

اسنیپ خودش را جمع کرد.
- خوب همونطور که گفتم ما قراره معجون تغییر شکل بپزیم!

- نخیر قراره زندگی فلاکت بار بپزیم!

اسنیپ اخمی کرد.
- اوهوی ایوان یه دقیقه اون دوربین رو خاموش کن!

البته ایوان چند ثانیه ای دیر اینکار را کرد.چند لحظه بعد مجددا رز ظاهر شد.
- خوب چون یه اختلاف فنی برای ما پیش اومده دعوت میکنم شما به یک آهنگ سیاه گوش کنید ما مجددا خدمت میرسیم!

صداهایی که از آن پشت به گوش میرسید و چیزی که به طرف رز پرت شد سبب شد که او، از صحنه بگریزد.
چند لحظه بعد از صفحه تلوزیون آهنگی پخش میشد که موسیقی متن چنین صحنه ای بود

از سویی دیگر، در پشت صحنه، بلا به صورت و مورگانا در خانه اش به این صورت بودند.
تا برنامه هایی بعدی شبکه سیاه فعلا مرخصید. دیــــ :


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۲۴ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
تيتراژ

- تالاپ و تولوپ، دالامب و دولومب...
چند جادوگر را در حال بازى کردن بسكتبال مى بينيد.

- شرررررررررر...
مادرجادوگرى را در حال ريختن چاى مي بينيد.

- خش خش خشششش....
جادوگر رفتگرى را در حال جارو كشيدن مي بينيد.

- دانگ، دونگ، دانگ، درينگ، دورانگ...
جادوگرى را در حال کوک کردن گيتارش مي بينيد.

- خرچ، خورچ، خخخخخخ، خورچ...
جادوگرى را در حال خوردن سيبي به روش اسبي مي بينيد.

- هه هه هه هه...
مجري برنامه را در حال خنديدن به همه ي بينندگان مى بينيد.

شروع برنامه

با اجازه ي مرلين، سلام به همه ي بينندگان عزيز. من فلورانسو با اولين قسمت از برنامه ي" ويتامين جادوگران" در خدمت شما هستم. اميدوارم حال دل نداشتتون خوب باشه. همين اول برنامه اسپانسرها رو معرفى مى کنم:
با تشكر از مرگخواران...اخ( لرد كروشيو زد)، محفليون شاخ، تازه واردين جوگرفته ى گولاخ، مدير محترم باخ، عزيزان نشون شده با بارماخ. :ygrin:
خب بريم سراغ برنامه تا حسابشو برسيم. :hammer:
اميدوارم همتون جادوگراتونو خورده(!) اروق هاتونو زده و سر برنامه نشسته باشيد. ويتامين جادوگران با قسمت هايي شاد و كاملا مذهبي در خدمت شما جادوگران، فشفشگان، مديران، معلمان...گاج در خدمت شماست...چيزه شبكه عوض شد. صدبار به اين اتاق ترمز گفتم جمع كنيد اين بچه ها رو که پاشون رو کنترل نره. خب ادامه ى برنامه، ما در هر قسمت مهماني خواهيم داشت و مهمان اين قسمت جناب محترم...عه محترم جناب...اصلا اقاي لودو بگمن هستند. جناب خوش امديد بفرماييد دوربين سه خدمت شما.

- من قانون سايت رو تعيين مي كنم. من همه ي معترضان رو بلاك مي كنم. من...

- خب تا جناب بگمن با ليواني ويتامين جادوگران بيرون ميره، اهنگ درخواست مى شنويم.

- تى وى ديگه مثل ويتامين جادوگران نداره/ نداره نمى تونه بياره/ همه مشنگا بى قراره عشقن/ اما دل جادوگرا واسه ويتامين جادوگران بى قراره...

- با تشكر از بگمن ميريم سراغ مهمون بعدي. لرد عزيزم خوب هستي؟

- كروشيو! عزيز هفت جد و اباد گرگاى جادوگرانه.

- اخ اخ، تو رو مرلين لرد رو ببريد بيرون.

چند دقيقه بعد

- بله من سالمم نگران نباشيد. لرد عزي...لرد سياه به بيرون راهنمايي شد. قرار بود يه مهمون باشه اما امان از اين جادوگران. مهمون بعدى لطفا خودت، خودت رو معرفي کن!

- جيمزم...جيمزم...جيمزم. :shout:

- جيمز رو هم بيرون بردند. مهمون بعدي، اماده ايد؟ البوس پرسيوال ولفرينگ( :sleep: ) دامبلدور. البوس؟!
متاسفانه پااندرکاران اشاره مى کنند که البوس با ريشش تو اين برنامه جا نشد و حيف وقتي كه صرف تلفظ اسمش شد. :ygrin: مهمون بعدي انسان بزرگوار سايت، تدي لوپين. عع...چرا دارى دندون نشون ميدي؟

- گرگم و گله مى برم. :ydevil:

- چوپون دارم، نميذارم. :cry3:

تيتراژ پاياني

- صبحونه چى بخورم؟
- ويتامين جادوگران. :shout:
- کجا برم؟
- ويتامين جادوگران. :shout:
- چى؟
- ويتامين جادوگران. :shout:
- كروشيو!
- وي...تا...مي...ن...جا...دو...گ...ران.

اين برنامه ادامه دارد...البته اگر مجري را پيدا كرديد.


ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲ ۰:۴۰:۴۷
ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲ ۱۶:۲۲:۲۵
ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲ ۱۶:۳۴:۳۷
ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲ ۱۶:۳۷:۳۸
ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲ ۱۶:۴۰:۱۷


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۵۱ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
یک صفحه ی سیاه به نمایش در میاد و چند لحظه ی اول در سکوت مطلق سپری میشه. به آرومی صدای بَم یک ویولن سل به گوش می رسه که ریتم خیلی آرومی داره.
همزمان با زیاد شدن صدای ویولن سل، حروف یک کلمه با رنگ سفید روی صفحه نوشته میشن.

شـ... ـا... یـ... د...

چند لحظه بعد از نوشته شدن کلمه، اتاق بزرگی به نمایش در میاد که تعداد زیادی دورش نشستن و به مردی که در حال صحبته نگاه می کنن. یکی از افراد به ساعت ـش نگاهی می کنه و حرف مرد رو قطع می کنه:
- ما حوصله ی این حرفا رو نداریم. از گزارش هم خبری نیست. هر کاری می تونی و میخوای بکن!

صدای مرد در آوای ویولن گم میشه و صفحه آروم آروم سیاه میشه. دوباره نوشته شدن کلمات با رنگ سفید ادامه پیدا می کنه:

بـ... ـر... ـا... ی... شـ... مـ... ـا...

دوباره همزمان با محو شدن صدای موسیقی و صفحه ی سیاه، صدای بحث و جدل دو نفر به گوش می رس. تصویر یک میخانه کوچیک به نمایش در میاد که آن دو نفر سر یک میز نشسته ـن و به شدت با همدیگه بحث می کنن.
یکی از مرد ها که کلاه لبه دار روی سرش گذاشته، همزمان با این که با مشت روی میز می کوبه میگه:

- مدیریت مال خودتون! من مدیریت رو قبول ندارم، شما رو قبول ندارم، خودم رو هم قبول ندارم!

مجدداً تصویر سیاه بر می گرده و این بار:

هـ... ـم...

تصویر محو میشه و دوربین از بالا روی یک دفتر کار میاد.
یک نفر روی مبل راحتی لم داده و با دستاش سرش رو گرفته و نفر دوم هم پشت میز خودش سرحال نشسته و با یه لبخند ریز حرف میزنه:
- آخه اون موقع که خوب نیست و دیر میشه. همین الان مگه چه اشکالی داره؟ تو برو استراحت کن و همه چیزو بسپر به من. خیالت راحت!

همزمان با یک لبخندی گل و گشاد، صفحه ی سیاه دوباره ظاهر میشه و کلمه ی بعدی رو نشون میده:

ا... تـ... فـ... ـا... ق...

دوربین یک در زمین کوییدیچ هاگوارتز روی دو نفر زوم می کنه. یکی از اون ها در حالی که قرمز شده فریاد می کشه و میگه:
- اصلاً تو میدونی من کیم؟ اون زمانی که تو نمی دونستی کوییدیچ رو چجوری می نویسن من تدریسش می کردم! حالا بهت حالی می کنم!

و مجدداً تصویر سیاه با نوشته هایی که کم کم تبدیل به یک جمله میشن:

بـ... یـ... ـفـ... ـتـ... د!

در یک خانه ی کوچک مرد در حال صحبت با کسی بود که لبخند مهربانی روی لب داشت. مرد حرف می زد و حرف می زد و حرف می زد.
زمانی که حرف هایش به پایان رسید، دوست با همون لبخند گفت:
- آخی. اشکالی نداره! من برم دیگه. خدافظ!

یک بار دیگر تصویر سیاه شد و صدای خسته ای روی صدای ویولن سل آمد:
- شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! نویسنده و کارگردان، ماندانگاس فلچر. به زودی در سینماهای جادویی.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
(خواننده عزیز، شما باید فرض کنی که داری بدون هیچگونه توصیف صحنه فقط ورزشگاه و اتفاقات اونجارو میبینی و کسایی که صحبت می کنن رو نمیبینی )
- با نام و یاد مرلین، با درود خدمت شما بینندگان عزیز شبکه جادوگر اسپورت و سلام و صلوات خدمت روح پر فتوح پروفسور دامبلدور. در ورزشگاه قلعه هاگوارتز هستیم جایی که باید شاهد و ناظر برگزاری دیدار آغازین مسابقات رسمی کوییدیچ مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز باشیم. من، سیریوس بلک این بازی رو به صورت زنده و مستقیم برای شما گزارش میکنم. در این مسابقه، تیم پر شور و قدرتمند گریفندور به مصاف راونکلایی میره که به عقیده بسیاری از کارشناسان، در این ترم شانسی برای قهرمانی نداره. در جدول شنی امتیازات نیز گریفندور با اختلاف بسیاری زیادی بالاتر از اسلیترین و راونکلاو حضور داره و تنها رقیب جدی این گروه رو میشه هافلپاف معرفی کرد. تمامی جایگاه های ورزشگاه پر شده و... بله من بازیکنان رو میبینم که دارن وارد زمین میشن. برای تیم راونکلاو:
جیم موریاتی درون دروازه قرار گرفته. ویولت بودلر که کاپیتان تیم هست همراه با تراورز مدافعین هستن. پادما پتیل، مارکوس بلبی و سلوینیا سه مهاجم تیم رو تشکیل میدن و ویلبرت اسلینکرد جستوجوگر زبردست تیم راونکلاست.
اما در اون سمت شیر بچه های گریفندور در این مسابقه با ترکیبی که خدمتتون عرض میکنم حضور پیدا کردن:
ویکتوریا ویزلی درون دروازه قرار گرفته، مدافعان رکسان ویزلی و بتی بریسویت ملقب به بیسکوییت کرم کارامل گریف، مهاجمان تیز جاروی تیم عبارت اند از تد ریموس لوپین که وظیفه کاپیتانی رو هم بر عهده داره، یوآن ابر کامبی و گیدیون پریوت و در نهایت جستوگر تیز چشم تیم، جیمز سیریوس پاتر!
همینطور که بازیکنان برای مراسم ابتدای مسابقه آماده میشن من دعوت می کنم از جناب لودو بگمن مدافع سابق تیم ویمبورن وسپز و کاپیتان اسبق تیم ملی بریتانیا. سلام آقای بگمن، صبح شما بخیر.

- منم سلام میکنم خدمت بینندگان عزیز در خدمتتون هستم.

- بله. توضیحاتی رو در مورد بازیکنان اگر لطف کنید بدید ممنون میشیم.

- خب تیم گریفندور امسال دست به یک جوون گرایی زده در کنار دو عضو با تجربه تیم که لوپین و پاتر باشن. هردوی اینها در تیم های باشگاهی خوبی بازی میکنن و در دو جبهه درگیر هستن هم مسابقات لیگ هم لیگ داخل هاگوارتز. راونکلا هم تیم خوبی رو فرستادن واسه مسابقات البته بیشترشون جوانان جویای نام هستن و من اطلاعاتی ندارم که در چه تیم هایی بازی میکنن. در هر حال امیدوارم که بازی خوبی رو از دو تیم ببینیم.

- خیلی خیلی ممنون از توضیحاتی که ارائه کردید. خب... ما هنوز منتظریم که بازی شروع بشه همون طور که در تصاویر هم می بینید بازیکنان هم آماده هستند اما هنوز دستور بازی صادر نشده. فعلا تصاویری رو با هم میبینیم تا بازی شروع بشه.

یک ساعت بعد

- بینندگان عزیز هنوز بازی شروع نشده. مدیریت هاگوارتز هنوز اجازه بازی رو صادر نکردن در واقع اصلا در مدرسه حضور ندارن. توضیحاتی در مورد مدیریت جدید بخوام بدم اینکه ایشون البته جالب هست که چطور مدیریت رو گرفتن به دلیل سوابقی که در پروندشون هست از دزدی و زور گیری تا فروش اجناس غیر قانونی در کوچه دیاگون و ناکترن و همچنین یه مدت هم ساقی میدون گریمولد بودن. بالاخره دموکراسی یعنی همین. ما هم مثل شما منتظریم تا بازی شروع بشه.

سه ساعت بعد

- واقعا اوضاعی شده بینندگان عزیز، همچنان منتظر هستیم تا مجوز شروع مسابقه صادر بشه. تماشاگران هم از این وضع آشفته شدن و کم کم دارم می بینم که دارن ورزشگاه رو ترک می کنن. آقای بگمن... نظرتون چیه؟

- من حرفی نزنم بهتره. حتما مسئله ای پیش اومده... انشا الله خیره.

صبح بود، شب شد

- الان ساعت 11 شب هست و هنوز بازی انجام نشده... دیگه ما هم باید بریم بخوابیم اما به محض آغاز بازی گزارش رو از سر می گیریم. فعلا شب شما بخیر.

صبح روز بعد

- سلام مجدد خدمت شما عزیزان. ورزشگاه کاملا خالی از جمعیت هست. بازیکنان هم وسط زمین خوابیدن. داور بازی هم البته هنوز مشخص نیست. و کلا تمام برنامه ریزی های انجام شده فعلا رو هواست.

نزدیک ظهر

- بله من الان دارم ایشون رو از جایگاه گزارشگرانی که نشستم می بینم که دارن دوان دوان به سمت ورزشگاه میان. الان وارد شدن و با چوبدستی خودشون این جرقه هایی که می بینید رو به هوا فرستادن احتمالا نشانه آغاز بازی هست ولی بازیکنان همچنان از خستگی در خواب هستن. خب بازیکنان هم بیدار میشن اما به این مسئله اعتراض دارن که داوری وجود نداره تا قضاوت بازی رو انجام بده... والا ما هم گیج شدیم... الان در گوشی من دارن میگن پاشو میخوایم وسایل رو جمع کنیم بریم. خیلی ممنون که همراه ما بودید تا مسابقه بعدی مرلین یار و نگهدارتون باشه.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳

هوگو ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۴ پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۷ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۶
از خوابگاه گریفندور،هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
الان ها بود که برنامه ی "جادوگر تی وی"پخش بشود که طرفدار های زیادی داشت.
و سلام به برنا مه ی جادوگر تی وی خوش اومدید در بخش خبر :سرقت از مغازه ی شوخی زونکو و در بخش سرگرمی کسی رو می بینیم که رو خودش افسون فراموشی اجرا کرده، در بخش امروزش ورد مشنگ دور کن. اول سرقت ازمغازه ی شوخی زونکو در هاگزمید که خوشبختانه چیز زیادی بر نداشتن و کسی که در استرالیا رو خودش افسون فراموشی اجرا کرده و اموزش ورد مشنگ دور کن فقط تمرکز و حرکت نرم دست.خدانگهدار


گریفندوری ها همیشه برندن چون شجاعن
زنده باد هری پاتر پسری که زنده ماند

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
بعد از تعطیلات عید، در تابستون، همه ی مردم جادوگران که از سواحل دریاچه ی شمالی برمیگشتن، با چهره های آفتاب سوخته و موهای وز به چشم میخوردند. صورت هیچ کدوم اصلا ... به هیچ وجه ... ابدا مناسب جلوی دربین رفتن نبود.

در بین این چهره ها، چشم کارگردان به دختری افتاد که شال و کلاه کرده و کفش اسکی پوشیده بود. همین که دخترک داشت ساکش رو از صندوق عقب جارویش برداشت، کارگردان دستش را گرفت و وسط صحنه و جلوی دربین آپارات کرد. خبری جنجالی داشت و وقت کم و یه ملت کارکن سوخته یا برنزه!

- هـــــــــــــــــــوووی! اعصاب معصاب ندارما ... همتون رو ... از جلوی چشام .... ساکت رو رعایت کنین لطفا همه!

انگار آشا با دیدن چک 20 گالیونی که به اسمش امضا شده بود آرامش پیدا کرد.

بعد از نصب کردن گوشی و میکروفن جادویی، آشا دستی به لباسش کشید و خیلی متین و آروم روی صندلی نشست.

- سه! دو! یک!
و با اشاره ی دست کارگردان فیلم برداری زنده شروع شد.

با شروع فیلم برداری آشا هول شده بود و مرتب کاغذ های روی میز رو این ور اون ور میکرد نمیدانست از کجا شروع کنه و چی بگه. بنابرین سعی کردن از گوشی بهش کمک برسونن.

- آه ... چیز ... بله! ... به نام ارباب هستم ... نه ... بینندگان چیز ، بنده آشا دیجِنِرِس هستم ... یعنی نه .. آشا دنجرس ... با خبر های داغ ... جیز ... اووف سوختم، که تازه به دستمون رسده در خدمت .. ارباب هستم ولی خب شما هم عیبی نداره نگاه کنین. ... آمممم ... یه لحظه!

اشا با چهره ای گنگ و گیج به کارگردان نگاه کرد و پرسید:
- چی؟ ... فوت چی؟ اون چیه با دستت نشون میدی؟ ... پاتیل؟ گوی پیش گویی؟

کارگردان به فیلمبردار: عجب خنگیه ...تــــــــــــــــــــوپ! .... گرد .... توپ! ...آشا توپــــــــــه! توپ!

آشا جلوی وسط فیلمبرداری زنده پرید روی میز و از اون جایی که چوبدستی دستش نبود، هر چیزی که دم دست بود رو پرت کرد سمت کارگردان که " مگه خودت خواهر مادر نداری؟ ... آبجی بابات توپه"

دستیار کارگردان رفت کنار آشا و در گوشش چیزی زمزمه کرد. سپس آشا از روی میز خیلی سنگین و خانم پایین اومد و صندلی نشست.

- خب بینندگانِ اگر بدین و پلیدین و اصیلین و .. گرامی و اگر خائن به اصل و نسبین و مشنگ زاده این و ... بی ارزش، فوتبال بود ... اون چیزی که میخواستم بگم ... بله فوتبال بود. یه بازی مشنگی که 24 تا آدم بیکار دنبال یه توپ میوفتن و ... خب حالا نمیدونم دقیقا بازیش چه جوریه. هرچیه توی بازی فینال جهانی فوتبال ... تیمی برنده جایزشو گم کردن .... نــــــــــــــــــــــــــــــه!

آشا ناکهان از جای خود پرید و گوشهایش را دو دستی گرفت.
- نـــــه الادورا! نه! .... آی دونت وانت! ... بوخودا نه! به جون ننم تا چند روز پیش در سرزمین های سردسیر بودم و در پی آدم برفی ساختن. آی دونت وانـــــــــــــــــت به مولا!

گوشی را از گوشش دراورد و به گوشه ای پرت کرد. چشمانش از حدقه زده بود بیرون و تند تند نفس می کشید.

- چــــــــــــی؟ نـــــمیشنوم!
گوش هایش هم به خاطر فریاد های الادورا که میگفت : دو یو وانا بیلد ا اسنو من" سنگین شده بود.

- جایزه نه! جایزه نه! ... جــــــــــــــام! جام!
- بله! جورابشون ربوده شده ... مایع ظرفشویی؟ ... دوباره چیه داری با دستت اشاره میکنی؟ ... گلدون؟ قندون؟ ... لیوان؟ فنجون؟ ... جام؟

- الحمدلمرلین!

- جامشون ربوده شده. و این طور که در دوربین های محافظتی هتلی که بازیکنان تیم در آن بودند، تصاویری به دست اومده که چهره ی دزد جام، با چهره ی یکی از پروفسور های مدرسه ی هاگورتز مطابقت داده شده. هم اکنون تصاویر مذکور رو با هم مشاهده میکنیم.

تصویر آشا رفت و فیلیمی با کیفیت خیلی پایین و سیاه سفید در تلوزیون نمایش داده شد.
در تصویری که در انتهای راهروی هتل قرار گرفته بود، ابتدا در چند اتاق دیده میشد و سکوت مطلق بر آنجا حاکم بود ... سپس صدای جیغی گوش خراش شنیده شد و در پی آن در یکی از اتاق ها با نوری قرمز باز شد. از داخل اتاق پسرکی با موهای بهم ریخته، جام را بغل کرده بود و جیغ زنان یویوی خود را به سر و صورت محافطینی که در تلاش بودند تا او را متوقف کنن میزد. سپس فیلم متوقف شد و تصویر روی صورت دزد زوم کرد. با دهان باز ... در جالی که داشت جیغ میزد ... خود خودش بود. جیمز سیریوس پاتر!

- مالـــــــــــــــــــــه خودمـــــــــــــــــه!


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
- به گزارش خبرکزاری هیسنا ( جادوگران جهان ) کاپ زیبا و شکیل جام جهانی کوییدیچ مشنگی به دست خرسی که احیانن نوه ی عمویادگار است و در تمام حیطه های ورزشی مهارت خاصی دارد ، دزدیده شده است و

یوآن تازه یه ذره ار آب کدو حلواییش رو خورده بود که همون یه ذره رو هم نثار صورت نویل کرد و هیجان زده گفت :

- کاپ جام حهانی کوییدیچ مشنگی رو دزدیدن ؟

- آره ، بی فرهنگ . از داراییات کم شده ؟

- نه ولی دمش گرم . اگه بقیه داره ، بقیش رو بخون .

- . . . وی خرسی سنتی - شاسخینی بوده ؛ یعنی پدری از نسل خرس های ایرانی و مادری از نسل خرس های زیبای آمریکایی بوده . تمام مأمورین مشنگی به دنبال خرس مذکور هستند . وزیر سحر و جادو در این مورد اظهار کرد : « مأمورین مشنگی کاملن نادان هستند که تا به حال او را دستگیر نکرده اند . ما منتظر خواهش وزیر مشنگی برای دستگیری مجرم هستیم تا او را در کوتاه ترین زمان ممکن دستگیر و تحویل قانون مشنگی دهیم . »

طی 2 دقیقه تمام سرسرا از دزدیده شدن کاپ با خبر شدن . دخترا خیلی راحت از کنار مسئله ای که خیلی برای پسرا مهم بود ، گذشتن .

یکی از پسرای جوگیر ریونی هم بعد از فهمیدن خبر دار فانی را وداع گفت .


شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.