هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

ویزنگاموت خانه ریدل ها رو تحریم کرده و هیچ نوع خدماتی بهشون ارائه نمی شه. آب قطع شده و بیشتر طلسم هاشون مسدود شده.
شرط برداشته شدن این تحریم ها اینه که لرد سیاه ریش بذاره. مرگخوارا دارن فکر می کنن که چطوری لرد رو راضی کنن ریش بذاره.

____________________________

-جمع کن...جمع کن...حموم طبقه بالا رو هم گشتی؟ همه مرلینگاها رو؟ تو اتاق تسترال ها هم یه ریش تراش هست. اونم بردار.
-ریش تراش تو اتاق تسترال ها؟...دقیقا به چه دردی می خوره؟
-لودو می گه باهاشون یال های تسترال ها رو مرتب می کنه. من چه می دونم! من اصلا تسترال ندیدم تا حالا.

مرگخواران همچون فرفره دور خودشان می چرخیدند و همه تیغ ها و ریش تراش های خانه ریدل را جمع آوری می کردند. مورگانا قیچی کوچکی روی میز پیدا کرد. کمی فکر کرد و قیچی را هم داخل سبد انداخت.
-میگم... ارباب با طلسم که نمی تونن صورتشونو اصلاح کنن؟

رودولف صورتش را با ناراحتی خاراند و جواب داد:
-نه...من صبح امتحان کردن! فقط سه تا خراش افتاد رو صورت همچون ماهم! از اون موقع احساس می کنم توجه ساحره ها بهم کمی کمتر شده!

هکتور با از خودگذشتگی بی مانندی پاتیل معجونش را در فاضلاب خالی کرده بود و به تیم شکار تیغ و ریش تراش پیوسته بود.
-میگم این چاقو ها رو هم بندازیم دور؟ این کاردای میوه خوری رو چی؟ ساطور آگوستوس؟ قمه رودولف؟

رنگ رودولف با شنیدن کلمه قمه پرید! نفس رودولف به قمه اش بسته بود!




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-من برای مژاکره احشاش آمادگی می کنم!

مرگخواران به طرف مورفین برگشتند.
اولی:بزنیم لهش کنیم؟من حاضرم خودمو فدا کنم.بذارین بکشمش.بعدم لرد بزنه منو بکشه.ولی این انگل اجتماع رو از بین ببریم.
دومی:من باهاش موافقم!
سومی:یعنی تو هم حاضری خودتو فدا کنی؟
دومی:نه! من فقط با قسمت اولش موافق بودم.
بعد از مذاکرات ابتدایی مرگخواران تصمیم گرفتند پروژه قتل مورفین را فعلا به تعویق انداخته و فکری برای بند چهارم کنند.
اولی:به ارباب بگیم باید ریش داشته باشه!
دومی:من موافقم.مورفینو بفرستیم بهشون بگه.اینجوری با یه تیر دو نشون میزنیم. هم ارباب ریش دار میشه هم مورفین کشته میشه.
مرگخواران کمی فکر کردند.ولی این روش حتی برای آنها هم بسیار قسی القلبانه بود.باید راه دیگری پیدا میکردند.

-شما که هنوز اینجایین!نباید تو ویزنگاموت باشین؟

مورفین که به شکل عجیبی از لوستر مجلل خانه ریدل آویزان شده بود جواب داد:
-نه دایی ژون.مژاکرات شند روژی عقب افتاده.ژغد فرشتادن که امروژ نریم.

لرد سیاه اوهومی گفت و به اتاقش برگشت.مورفین در حالیکه تاب میخورد به مرگخواران خاطر نشان کرد که نصف مشکل را حل کرده و عملا زندگیشان را مدیون او هستند و مرگخواران بسی شرمنده شدند وسر به گریبان فرو بردند.ولی بخش دوم مشکل همچنان پابرجا بود.
اولی:به ارباب بگیم باباش مرده؟اینجوری مجبور میشن ریش بذارن!
تام ریدل:حداقل اجازه بدین کفنمو انتخاب کنم.بابا نامردا...تام که یه بار زد منو کشت.واقعا فکر میکنین با مردن من ریش میذاره؟
سومی:راس میگه.ارباب برای تام تره هم خرد نمیکنه.نمیتونیم به ارباب بگیم.به نظر من هر چی تیغ و ریش تراشه قایم کنیم که ارباب نتونن صورت مبارکشونو اصلاح کنن!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
دو ماه بعد

لرد جلوی آینه دستشویی ایستاده بود و با چوبدستی اش یک تیغ ریش تراشی را روی خمیرهای صورتش هدایت می کرد.

ناگهان در ورودی خانه ریدل باز شد و مورفین گانت و لودو بگمن، هر کدام با زنبیلی پر از مواد شوینده و طی وارد شدند:

- اون مشتراحی که چاهش گرفته بود رو درشت کردی؟
- مگه قرار نشد همه ی توالت ها رو من بشورم و همون یه دونه رو تو تعمیر کنی؟
- راش میگیا. من تو توالت بغلیش یکم کارم طول کشید کلا یادم رفت.
- خب مافنگی بدبخت! حداقل برو تو یه جای بهداشتی تزریق کن! ابولا می گیریا بدبخت!
- هیییییییع! مکان ندارم دادا! گذشت اون زمون که از مشتراح اختصاصی دفتر وزارتم مشتقیم آپارات می کردم فضا.
- هییییییع! دست رو دلم نذار که خونه... تا دیروز وزیر بودیم، حالا باید توالت عمومی بشوریم...

چند دقیقه بعد دوباره در باز شد و لینی وارنر و آیلین پرنس و آشا خسته و کبود و زخمی وارد شدند:

لینی در حالیکه به پرهای شکسته اش ریپارو می زد پرسید: آخه مگه نباید مسابقات دوئل وزن کشی داشته باشه؟ چرا من باید با هاگرید دوئل کنم؟ تا اومدم طلسمش کنم انگار که می خواد پشه بکشه با دوتا دستاش لهم کرد!

آیلین گفت: دوئل منو چی میگی پس؟ به من گفتن حریفم جرج ویزلیه ولی بعد از سوت داور یکی از پشت بهم شلیک کرد. تازه فهمیدم گولم زدن و اونی که جلوم وایساده بود فرد بوده و باید برمی گشتم تا با جرج دوئل کنم...

آشا گفت: دوئل من از همه نامردی تر بود. مالی ژله ای می خواست طلسم بزنه ولی تیریپش یه جوری بود که انگار می خواد "سلام سلام/همگی سلام" بخونه. منم که جوگیر؛ تا اومدم قر بریزم خلع سلاح شده بودم...

لحظاتی بعد دافنه و رز ویزلی کوفته و خاک آلود وارد خانه شده و بدون هیچ حرفی راهی گلخانه ی تاریک شدند و سعی کردند با ماده ی تاریک فتوسنتز کنند تا انرژی از دست رفته شان بابت نگهداری و آبیاری از میلیون ها نهال کشت شده توسط مرگخواران، جبران شود.

لرد سیاه که از توی آینه شاهد این ماجراها بود زودتر اصلاحش را تمام کرد و با خشنودی به جمع مرگخوارانش پیوست: بسیارخب یاران من! دو ماه سختی تموم شد و ما به تمام تعهداتمون عمل کردیم. و حالا طبق توافقات؛ امروز روزیه که باید تمامی تحریم ها برداشته بشن. هیئت مذاکره کننده خانه ریدل! هرچه سریع تر برای ارائه ی گزارش رسمی اقدامات این دوماه و درخواست رفع تمامی تحریم ها عازم ویزنگاموت بشین!

مرگخوارها انگار که صاعقه خورده باشند سرجا خشکشان زد. دو ماه سپری شده بود و همه آنقدر درگیر مشغله های خودشان شده بودند که یادشان رفته بود در مورد بند چهارم توافقنامه چیزی به لرد بگویند و اگر هم یادشان آمده بود سعی کرده بودند دوباره یادشان برود چون بنا به تجربه می دانستند در میان گذاشتن چنین موضوعی با لرد سیاه عاقبت خوشی نخواهد داشت.

بعد از چند ثانیه سکوت زمزمه های مفهوم و نامفهومی از میان مرگخواران شنیده شد:

- ارباب! نمیشه بی خیال این مذاکرات بشین؟
- ارباب! باز می ریم اونجا، سرمون شیره می مالنا!
- کجا شیره میدن؟... ها... ارباب! ما دلواپشیم!
- ارباب! باز بمبای آوادای 20 درصدمون رو خاکستر می کنن به جاش خروس قندی میدنا!
- ارباب! باز مجبور میشیم بریم توالت بشوریم بعدش بوی بد می گیریم خاطر شریف شما مکدر میشه ها!
- اصن ارباب من نمی دونم چرا اسم مذاکرات که میاد تنم می لرزه!

بالاخره کاسه ی صبر لرد لبریز شد و بعد از یک "کروشیو سند تو ال" فریاد زد: ای بزدل های سیاسی! چکار کنم که می لرزید؟! برید به جهنم! برید یه جای گرم که نلرزید! بی سوادها! بی شناسنامه ها! واژه های متضاد شیردل!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۱ ۱۴:۳۰:۲۹
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۱ ۱۴:۵۷:۲۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
- تو مرگخوار محبوب ما هستی! ... بیا بیرون از اتاق ... ببین با همکارات کاری نداشتم...بیا بیرون ایوان
- ارباب غلط کردم ... ارباب بیجا کردم .... ارباب گل خوردم بی اجازه شما حرف زدم...میرم مذاکرات رو لغو می کنم
- بیا بیرون ایوان.... مشکلی نداریم ... و البته چاره ای..
- ینی بیام بیرون با من کاری ندارید ارباب؟ استخونام سرجاشون باقی میمونن؟؟؟

بعد از رسوندن خبر این که در مقابل رفع تحریم ها یه سری امتیازات به نورممد ها داده شده و شرایطی هم گذاشتن لرد به سمت روزیه هجوم برد و ایوان هم از ترس فرار کرد و ناخواسته رفت تو اتاق تسترال ها!

ایوان با یک دست دستگیره در را سفت گرفته بود و از پشت سر هم به سوی تسترال هایی که خیس تف ش کرده بودن تا الان لگد میپروند.

- بیا بیرون ایوان ... میخوایم بنشینیم و در مورد این امتیازاتی که داده شده صحبت کنیم... تو در امانی!

اما قیافه لرد که پشت در ایستاده بود چیز دیگه ای رو نشون میداد ... صدای دندون قروچه و مشت گره کرده و چوبدستی آماده.

- ارباب من میخوام بیام بیرون اما شما نمیذارین!
لرد هم دستگیره رو ول کرد و ایوان به همراه در و کف پهن از جا در اومده نقش زمین شد

- ارباب ...غلط کرد
- ارباب ...بیجا کرد
- ارباب... به گور خودش خندید
- ارباب ...دیگه از این غلطا نمی کنه
- ارباب ...به جون عمه ش قسم دیگه بدون اجازه شما حرف نمیزنه
تو فیلما همه چشماشون برق میزنه یوهویی اما اینجا یوهویی کله لرد برقی زد وبه سبک فتحعلی اویسی با آرامش گفت:
- ساکت شید ... ینی یه مشت لنگ و لوک و شفت و چل و زن ذلیل و نکبت دور خودم جم کردم اسم خودمم گذاشتم لرد! های زکی!

آقا کی دستش خورد رو کنترل؟ کی کانالو عوض کرد؟ بده من اون کنترل سگ مصبو پدربووق بووووووق بووووووووووق بوق بوق


ایوان نقش زمین بین تمام مفصل هاش دو متر فاصله افتاده بود
دافنه داشت به یللو گراس تبدیل می شد
زبون بگمن کف دستش بود
و....

لرد فریاد زد:
- مونتگو....مونتگومری .... کلنگ .... قمرالملوک ....

گورکن مخصوص ارباب بالافاصله حاضر شد و لرد ادامه داد:
- برای همه ی جماعت حاضر قبر آماده می کنی و البته گذاشتن هر گونه اسباب راحتی توی قبر ممنوعه و توی قبر هم باید علف تیغدار بکاری...

- ارباب شما که اجازه حرف زدن نمیدین! شاید بتونیم یه کاریش...
- حرف نباشه بگمن .... از دست همه تون خسته شدم ... شماها بودید که باعث شدید مرگخوار وفادارم دالاهوف رو از دست بدم! ... به دستور ارباب رفتید اما هر غلطی خودتون دلتون خواست کردید! اتفاقا دیگه حوصله ی آوادا هم ندارم ... خودتون باید همدیگه رو بکشید!

مورف با رنگ و روی باز شده ناشی از مصرف تریاک سفید کیلویی هشت میلیون تومن که پولش حاصل از چندین اختلاس دوران وزارتش بود خودشو به لرد رسوند و در گوش چپش پچ پچ کرد:
- دایی ژون ... این بدبختا گنا ندارن! ... بژار بمونن یه ژوری رفع و رژوعش می کنیم ... شاره ای نبود به ارواح خاک شالاژار!
لرد که بوی تریاک اصل از خود بیخودش کرده بود رو کرد به بگمن و گفت:
- مناعت طبعم اینطور ایجاب کرد که اون شروط و امتیازات رو بشنوم

بگمن نگاه ملتمسانه ای به بقیه کرد و با خوش میگفت:
- ینی بگم؟ لرد میگه همین الان میتونیم راحت بمیریم و قبرمون هم آماده س اما اگر بشنوه ممکنه اول آبرو ببره بعد علامت شومو با پوست دست قلفتی بکنه بعد ریزریز کنه بعد .... اه ساکت شو دیگه لودو! مرگ یه بار شیونم یه بار!

- چرا لال مونی گرفتی بگمن؟ کارهای بسیار مهم تری از تماشای مرگ شماها دارم!

بگمن با حالتی فوق العاده خجالت زده ( عینهو اون بچه گربه هه که چشماشو درشت میکرد اشک توش جم میشد) آروم گفت:
- ارباب برای ماه اول در مقابل اجرای چهار شرط زیر قرار شد تحریم جادوهای تمیزکننده و تحریم جارو و خاک انداز و تحریم آفتابه و تحریم کاپوت ( اعم از هر نوعش) برداشته بشه...

و کله ی کچل لرد از عصبانیت داشت برشته و برشته تر میشد و هر لحظه امکان داشت مغز نداشته ش عین پفیلا از جمجمه ش بزنه بیرون

بگمن ادامه داد:
- اون چهار تا شرط اینان:
1- چون در آستانه روز درختکاری هستیم هر مرگخوار موظفه به نام خودش در محوطه خانه ریدل یکی از درختهای زیر رو بکاره و میوه ش رو برای دفتر ویزنگاموت بفرسته : درخت توت ، درخت خیار ، درخت خربزه
2- در راستای جهت دهی به فعالیت های عام المنفعه مسابقه دوئلی با توافق سران دو جبهه برگزار بشه و تمام عوایدش تا قرون آخر صرف بچه های بی سرپرست مهدغولک گلهای خرزهره بشه.
3- مرگخواران به دلیل ترکوندن چندین ماشین تخلیه چاه مستراح در سطح شهر و کشور موظف هستن به تمیزکردن و برق انداختن تمام مستراح عمومی های وزارتخونه
4- برای حفظ و صیانت هرچه بیشتر از شئونات آسلام ، لرد سیاه من بعد نباید صورتش رو اصلاح کنه و هر متر ریش در هر روز 100 امتیاز
البته گفتن که اگر لرد سیاه بتونه در سریعترین زمان ممکن ، رکورد بلندی ریش رو که سالیان ساله در دست خاندان دامبلدورهاست به نام خودش ثبت بکنه تمامی تحریم ها تا دو ماه آینده لغو میشه...

و در این لحظه بود که همه مرگخورا با نگاه به همدیگه میگفتن: - کارمون در اومد

لرد که خوشحالی خودش رو با موفقیت بروز نداده بود گفت:
- خب خب خب ... همه ای موارد مربوط به شماها میشه ... از این لحظه از جلوی چشمم گم میشید و هر کدوم از شماها قبل از رفع تحریما بیاد پیش من به دردناک ترین صورت ممکن خواهد مرد...

اما لرد موقعی که بگمن بند 4 را تلاوت میکرد سر مبارکش درون تبلتش بود و چون شومینه خطای DNSمیداد انگری برد بازی میکرد!


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
نانو خلاصه: همه چیز خانه ریدل توسط ویزنگاموت تحریم شده!

_______________________________


- ارباب! دایی ژون! ول کن ایوان بی مشرفو ... گوش بیگیر به من ببین چی میگم!

لرد دست از شکنجه ایوان که دیگر تبدیل به کپه ای استخوان در حال ویبره شده بود برداشت و به مورفینِ لیست در دست نگریست.

- ارباب ژون ... ای قدر قدرت ... ای قوی شوکت ... ای آباج قربون کله ی براقت بره ... ای ...

- بسه مورفین حرفتو بزن

- ارباب ما کی باشیم براتون تعیین تکلیف کنیم، اشلا شکنجه ایوان در هر شرایطی کار درشته! اما مشکلیو حل نمیکنه، حلال مشکلات دشت منه

- خوب ... این چیه؟!

- این کیلیته دایی ژون! کیلیت تدبیر و امید، ما میتونیم با ویژنگاموت وارد مژاکره بشیم تا تحریما رو بردارن

- خوب گیریم که فرستادیم ... این کلید به چه کاری میاد؟

- هیچی ... کیلیت رو فراموش کن

- مارو مسخره کردی مورفین؟ درسته نسبت فامیلی داریم اما دلیل نمیشه با اونقدر ارباب صمیمی بشی که سر کارش بزاری! میگی این کلید مشکلات رو حل میکنه بعد میگی هیچی نیست

در این هنگام لودو که به عنوان مدیر بخش سایبری خانه ریدل تلاش های ش برای دور زدن فـیلـتر ها بی نتیجه مانده بود برای گزارش کار خودش را به لرد رسانده بود که متوجه نقشه ی مورفین شد ...

- ارباب فریب این مفنگی رو نخورید! تک تک سلول های مغزشو چیز ورداشته ...

- کروشیو! با خویشاوندان ما درست صحبت کن لودو

- چشم سرورم اما من از شما میپرسم ... در شان شماست که به عنوان بزرگترین جادوگر دنیا و نواده و وصی برحق سالازار اسلیترین تن به مذاکره بدین و با مسئولان ویزنگاموت دور یک میز بشینید؟ تحریم ها همواره باعث خودکفایی و قوی تر شدن شما شده و خواهد شد ... شما نباید به خواسته ی اون ها تن بدید.

- خجالت نمیکشی بگمن؟ همین دروغ ها و قد باژی های تو توی دوران وژارتت کار رو به اینژا رشونده ... تو خانه ریدل رو هشت سال عقب انداختی، تمامی مشکلات ژیر شر شیاشت های غلط و دروغ های توئه! تحریم ها چه شودی برای ما داشته؟ نمیبینی آباج یه کاغژ پوشتی درشت و حشابی نداره که لیشتش جدید ارائه بده و یه لیشت قدیمی رو هی خط خطی میکنه تا آپدیت کنه؟ نمیبینی موهای شاف و درخشان بلا در اشر حموم نرفتن فر شده؟ همه اینا تقشیر توئه ... دافنه پژمرده شده ... اینم کار توئه!

لرد نگاهی به مرگخواران ضعیف و رنجور اطرافش و نگاه های سرشار از عجزشان کرد و تصمیمش را گرفت ...

- کافیه! ما فکر کردیم ... مذاکره میکنیم!

- ارباب عزت و افتخار و سربلندی و استقلال و ...

- کافیه لودو ... ما در این مورد نرمش قهرمانانه به خرج دادیم

_______________________


تیم مذاکره کننده مرگخواران شامل لودو، مورفین و ایوان که رفته بود تا ضمن جلوگیری از درگیری داخلی بین دو نفر دیگر، کاسه کوزه ی گند احتمالی نیز بر سرش شکسته شود با چهره هایی پیروزمندانه و گام هایی سرشار از غرور وارد خانه ریدل شدند.

مرگخواران با سلام و صلوات از آن ها استقبال با شکوهی به عمل آورده و حلقه های گلی دور گردن هر کدام ظاهر کردند و در حالی که آن ها را روی دست هایشان بالا می انداختند از حیاط به داخل انتقال دادند ...

- امیدوارم خوش خبر باشید چون حمام نجینی دیر شده و در اینگونه موارد اشتیاقش به نیش زدن چندین برابر میشه و ما تا حالا دو نفر از یارانمون رو از دست دادیم ... در صورتی که حامل خبر بدی باشید نفرات بعدی بی شک خود شما خواهید بود

- همه چی ردیفه ارباب! تمام تحریم ها برداشته شده

مرگخواران به انضمام اربابشان بهت زده و ناباورانه به تیم افتخار آفرین مذاکره کننده و قهرمانانشان خیره شده بودند ... رز که بر اثر پژمردگی نای ویبره رفتن نداشت به زحمت خودش را به اولین شیر آب رساند و در مقابل چشمان از حدقه در آمده ی ده ها مرگخوار مشتاق و تشنه شیر را باز کرد ...

- آب

موجی از شادی و هلهله خانه ریدل را فرا گرفت و ملت مرگخوار بلا استثنا بدون حفظ سنگینی و شانشان به حرکات موزون روی آوردند! لبخند کمیابی به پهنای صورت بر چهره ی لرد نقش بسته بود و حتا در برخی روایات قسم خورده اند که دندان هایش نیز رویت شد!

در حالی که لودو و مورفین در نقش ابر قهرمان داشتند کلی با خودشان حال میکردند و صدایش را نیز در نمی آوردند ایوان گلویش را صاف کرد و گفت:

- اهم ... ایهیم ... آهــــای ... ده یه دیقه ساکت فقط ...

- فقط چی ایوان؟

- فقط ... فقط در ازای رفع تحریم ها ... چیزه ... فقط

- زبون وا کن ایوان

- خوب ارباب ما در ازای برداشتن تحریم ها که بسیار اقدام لازمی بود زیر سایه شما شرایط ویزنگاموت رو هم پذیرفتیم زیر سایه شما و زیر سایه شما یک سری تعهدات هم دادیم زیر سایه تون که باید بهشون عمل کنیم وگرنه ...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱:۳۴ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
خانه ریدل - بخش انفورماتیک!

صدها نفر مرگخوار پشت صدها دستگاه شومینه نشسته و با شدت و حدت در حال تایپ کردن و اینتر زدن بودند و لرد هم با بی قراری بین ردیف ها حرکت می کرد و هر از چندی به یکی از مرگخواران پشت شومینه چیزی می گفت یا طلسمی می پراند.
لحظاتی بعد لرد به شومینه ای رسید که ایوان کاربرش بود.

- داری چیکار می کنی ایوان؟!
- هیچ... هیچی ارباب! دارم دستور شما رو انجام میدم.
- این که صفحه ی دامبل نیست، مسنجرت چرا بازه؟! بی چشم و رو! من بهت حقوق میدم که اینجا بشینی چت کنی؟! کروشیو!... زود باش صفحه ی دامبلو بیار. افراد! همه تون صفحه ی دامبلو بیارین!

لحظه ای بعد همه ی مرگخواران گوش به فرمان اربابشان بودند.

- همه آماده باشن! با فرمان من شروع کنید! 1... 2... 3! حمله کنید!

دوباره همه ی مرگخواران با شدت و حدت هر چه تمام تر شروع کردند به تایپ کردن و اینتر زدن و ایوان هم مثل بقیه: ای... دامبلِ... خاک بر سر... برو... بمیر... محفل سوراخه!
لرد غرید: شدیدتر! شدیدتر حمله کن!
ایوان دوباره تایپ کرد: ریشت... شپش گذاشته... بدبخت! خروستو بفروش... با پولش... برو حموم! خوبه ارباب؟!
لرد اولش یک کروشیو به ایوان زد ولی بعد که دید دلش خنک نشد یک لگد هم حواله اش کرد که باعث پرتاب شدن ایوان به اعماق بخش و در هم شکستن استخوان لگنش شد. سپس شخصا پشت شومینه نشست و هر چه به انگشتش می آمد تایپ کرد. در عرض چند دقیقه میلیون ها پیام توهین آمیز روانه ی صفحه ی فیس بوق دامبل شد.

همان لحظات - خانه گریمالد

7-8-10 نفر محفلی در ابعاد هاگرید دامبل را به زور نگه داشته بودند که طرف شومینه نرود.

- ولم کنین برم جوابشونو بدم خاک بر سرا رو! ولم کنین... ای خاموش ها! ای بی نورها! ای بی هاله ها! هر چی گفتین خود چلمنگتونین!... افتخارمه که شپش دارم... آی ملت! من شپش دارم! می دونین چرا؟! چون مو دارم! مودار شپشو بهتر از کچل بی شپش بی دماغه! ولم کنین برم جوابشونو بدم ته دیگ سوخته ها رو!

لوپین، دامبلدور را به آرامش دعوت کرد: خونسرد باش آلبوس! این به نفع ماست.

و بعد به جای دامبل در صفحه اش تایپ کرد: واقعا متاسفم. این برخوردها اصلا دوستانه نیست. رفتار هر فرد معرف فرهنگی است که در ان بزرگ شده. این نشان دهنده ی نابالغ بودن ملت مرگخوار در استفاده از ابزارهای ارتباطیست و بنابراین تحریم های ارتباطی را نیز ناگزیر می کند.

بعد هم صفحه ی دامبل را بست.

دوباره بخش انفورماتیک خانه ی ریدل

ملت چندصد نفری مرگخوار به محض دیدن پیام دامبلدور و بسته شدن صفحه اش انگار که شاتل جادویی را با موفقیت به مدار زمین فرستاده باشند، کلاه هایشان را به هوا انداخته و غریو شادی سر داده و بالا و پایین پریده و یکدیگر را در آغوش کشیدند.

لرد سیاه هم بی توجه به نیم تنه ی ایوان که با نگرانی آخرین پیام دامبلدور را مرور می کرد از خوشحالی قهقهه های شیطانی سر داده و فرت و فورت علامت شوم به هوا می فرستاد: خب افراد... کارتون عالی بود! حالا بریم سراغ صفحه ی الستور مودی. ایوان! صفحه ی مودی رو باز کن.
- نمیشه ارباب!
- یعنی چه؟ دلت کروشیو با لگد میخواد باز؟
- نه ارباب!... نمیشه... صفحه ی فیس بوقش باز نمیشه... اصن کلا ارتباط شومینه ایمون قطع شده... فکر کنم اینم تحریم شد ارباب!

لرد آمد یک آوادا حرام ایوان کند ولی خب عمر ایوان هنوز به دنیا بود، چرا که مورفین همان لحظه با لیستی در دست کنار خواهرزاده اش ظاهر شد.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
اندرون خانه ریدل - یک جایی!


دافنه یه گوشه نشسته و در حالیکه با دپسردگی دستشو زیر چونه ش گذاشته به گل و بوته و چمن خونه ی ریدل زل زده. گیاهانی که ممکنه امروز باشن، اما فردا نباشن و در اثر تحریم نابود شن. فلور هم وضعیت مشابهی داره با این تفاوت که به جای حیاط خانه ریدل، مستقیما به دافنه زل زده.

دافنه بدون اینکه بخواد تکونی به خودش بده یا حتی اینکه نگاهشو به فلور بندازه میپرسه: چته تو؟

فلور با هیجان دستشو از زیر چونه ش برمیداره و اینبار شروع به ور رفتن به چوبدستیش میکنه و در همین حین میگه:

- داشتم به این فک میکردم که چی میشه اگه آب خونه ریدل همینطور قطع بمونه و تو از بی آبی خشک بشی!

دافنه قهقهه ی ساختگی و تابلویی میزنه و میگه: ها ها ها! بخندین ضایع نشه.

همون موقع جیغ نارسیسا از گوشه ای از ساختمون بلند میشه و میگه: یعنی آبم قطع شد؟

صدای فریادی در پاسخ میگه: انتظار دیگه ای داشتی؟

لینی با غرور وسط اتاق قدم میذاره و چوبدستیشو با ملایمت تکونی میده و آبی از چوبدستیش سرازیر میشه و زمینو خیس میکنه.

- ما آب جادویی داریم! چه اهمیتی داره مال ساختمونو قطعش کنن؟

اما در عرض چند ثانیه انگار که ضبط صدایی اونجا نصب شده و هرچی بگن به گوش عوامل پشت پرده ی این تحریم میرسه، صدای شرشر آب حاصل از چوبدستی لینی قطع میشه و در نتیجه دیگه آبی ازش به بیرون نمیریزه.

- هین؟ چی شد؟

آیلین برای دلداری رو شونه های لینی میزنه و میگه: استفاده از این طلسم تو محدوده ی خانه ی ریدل رسما مسدود شد.

لینی:

یه ور دیگه:

مورفین کاغذیو که مروپ جلوش گرفته رو میگیره و شروع به خوندن اسامی افرادی میکنه که مروپ برای مذاکره مناسب دونسته. مروپ که تمام مدتی که مورفین داشته لیستو میخونده، اونو زیر نظر گرفته بود، بعد از اطمینان از پایان یافتن خوندن اسامی توسط مورفین، میگه:

- خب منتظر چی هستی؟ باید دست به کار شیم و هرچه سریع تر قند عسلمو از این موضوع آگاه کنیم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۷:۲۱ یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین

ترق. تق. توروق. شترق... [ صداهای فوق‌الذکر رو با ملایمت تموم بخونید. افکت صدایی سوختن ِ ایوان توی شومینه‌س. فضا رویایی و ایناس! ]

- به خیالشون می‌تونن ارباب رو تحریم کنن؟ ما ارباب هستیم! این ماییم که دیگران رو تحریم می‌کنیم! این ماییم که اجازه نمی‌دیم جهانیان از عظمت و شکوه و جلال ما بهره‌مند شن...

همین‌طور که لرد ولدمورت سخنرانی می‌کرد، جماعت مرگخوار با عشق و علاقه‌ی تمام زل زده بودن بهش. بعد نه که لُرد جلوی شومینه، پشت به نور واساده بود، سایه‌ش تمام مرگخواران ِ جلو روش رو مستقیض می‌کرد و چه بزن بزنی که بین اعضای حاضر در لیست برای قرار گرفتن زیر این سایه در نگرفت... غافل از این که مادر ارباب اصلاً شاهد این صحنه‌های غیورانه نیست. هوم... حتی دایی ِ ارباب!

- آجیل شب یلدای ِ آبجی. چرا متوجه نیستی؟! پسرمون البته فرزندی‌ست رشید و برومند. الهی مادر به فداش تورو به هلزار ( ! ) جذبه و ابهتشو ببین! اهم...! ولی سایر ماها نمی‌تونیم در برابر تحریم مقاومت کنیم. ببین شیرین عسلم، خودت اگه دو روز بهت چیز نرسه، باید تبدیلت کنیم به هوراکراکس پسرمون..هوم... که اونم فکر نکنیم هوراکراکس چندان جالبی از آب در بیای حالا!

- چیژ به من نمی‌رشه؟! دیه شی؟! مشلاً من وژیرما!

مروپی در حالی که داشت فکر می‌کرد اگر این تبعیض جنسیتی و تعصب کورکورانه‌ی پدرشون نبود، الآن اون می‌تونست جای برادر خنگش وزیر شه، سعی کرد واقعیات رو توی مغز ِ باقی‌مونده‌ی مورفین فرو کنه:
- اونام نشستن که تو وزیر بمونی. دارن بر علیهت کودتا می‌کنن! ای سالازار، این چه نوادگان بی‌سیاستی بود که تو نسلشون رو پایه‌گذاری کردی!

- کودتا؟ آشووب؟ دولت بوژبوژی؟! مرگ بر پاییژ...

- هیسسسس! با داد زدن چیزی درست نمی‌شه! باید یه تیم مذاکره‌کننده بفرستیم مورف! و باید یه جوری قند عسلمو راضی کنیم که وارد مذاکره شیم!



دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۰:۰۴ شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

خانه ریدل ها توسط ویزنگاموت تحریم شده.برق و گاز جادویی قطع, حساب های گرینگاتز مسدود, موسسه درخواست مرگخواری پلمپ شده.

ولی لرد سیاه و یارانش تصمیم دارن مقاومت کنن!

____________________________

لرد سیاه نگاه مشکوکانه ای به یارانش انداخت.
-اصلا این ویزن چطوری دستور تحریم ما رو صادر کرد؟پس ما شصت و پنج نماینده مونو برای چی فرستادیم اون تو؟وقتی داشتن دستور رو امضا میکردن شماها دقیقا کجا بودین؟

فلور دلاکور که یکی از نمایندگان بود و در میان جمع ایستاده بود از شدت وحشت کوچک و کوچک تر شد و دوان دوان در سوراخ موشی که روی دیوار بود پناه گرفت...ولی چند لحظه بعد بر سر زنان از سوراخ موش خارج شد.
-اربااااب...این میگه ما به مرگخوار جماعت پناه نمیدیم.اطلاعیه ویزنگاموتو نشونم داد.بعدم با تله موش دنبالم کرد.

موش مذکور جلوی چشم لرد سیاه و یارانش از سوراخ خارج شد و دو تخته را بصورت ضربدر روی ورودی لانه اش به دیوار نصب کرد.

لرد سری به نشانه تاسف تکان داد و به جدش نگاه کرد.سالازار دست و پایش را جمع کرد و سعی کرد تا حد امکان پیرتر و فرتوت تر به نظر برسد.ولی اثری از ترحم در چهره لرد دیده نشد.سالازار مجبور بود توضیحی ارائه کند.
-ارباب, عذر میخوام.من گوشام سنگینه.سمعک هامو فراموش کرده بودم ببرم.از این ایوان پرسیدم این چیه؟گفت چیز خوبیه.مخالفت نکن.

ایوان روزیه دستپاچه از میان جمع به جلو پرید!
-ارباب به ناخن انگشت شست مبارک قسم دروغ میگن.من اصلا نرفته بودم جلسه.استخون کتفمو فرستاده بودم.اونم الان برگشت و گفت چه شاهکاری کردن.شکستم و انداختمش دور. به جاش پروتز گذاشتم!

لرد نگاهی به مورفین انداخت و از نماینده هایی که فرستاده بود شرم کرد و کلا از پیدا کردن مقصر منصرف شد.
-کاریه که شده!الان باید مقاومت کنیم.گاز که نداریم.اون ایوان رو هل بدین جلو.قصد داریم با استفاده از استخوناش به عنوان هیزم, شومینه رو روشن کرده, اندکی گرم شویم.





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱:۱۹ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲

ایگور کارکاروف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۴ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۰:۴۶ پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۳
از زیر سایه ی لرد سیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 32
آفلاین
- خب منظورتون از این عبارت چیه؟ ارباب تا حالا هیچوقت این چیزی که گفتین رو نبوده! یعنی چی این کلمه؟

مرگخواران نگاهی به چهره ی اربابشون میکنن و بعد از مطمئن شدن از صحت حرف ارباب، هر کدام به نحوی شروع به توضیح و تفسیر این کلمه میکنند:
- تحریم یعنی اینکه ما بخ بخت شدیم و دیگه هیچکس...

- ارباب، وقتی یکی رو تحریم میکنن ینی اینکه باید اون فرد بره بمیره و...

- یعنی ما دیگه هیچی نمیتونیم از بیرون بیاریم و کلا از گشنگی و سرما می میریم و...

لرد تکانی به چوبدستی ش داد صدای همهمه به یکباره قطع شد. اندکی مکث کرد تا از مشاهده ی چهره ی وحشت زده ی مرگخواران بابت قطع صداهایشان لذت ببرد و سپس شروع به صحبت کرد:
- شما هیچکدومتون طرز حرف زدن رو یاد نگرفتین؟ چند بار باید به شما بفهمونم که یکی یکی باید حرف بزنین؟ الان هم تا وقتی که این کار رو یاد نگرفتین، همینطوری بدون صدا میمونین! خب، داشتم میگفتم...

- اربااااااب؛ بخ بخت شدیم رفت، بیشاره شدیم! تحریممون کردن! دیژه هیشی بهمون نمیدن!

- تو چرا میتونی حرف بزنی دایی؟

- چون من خاش هشتم!

-

- باشه، چون الان رشیدم؛ تو جلشه ی ویژنگاموت بودم و اون تحریم رو اونژا مطرح کردن؛ منم گفتم بیام به شما خبر بدم!

- و اون بیانیه رو کی امضا کرد؟

- خرزو خان!

لرد ولدمورت نگاهی به رز و لینی میندازه و در حالیکه به مورفین اشاره میکنه، میگه:
- این رو ببرین توی سیاهچال که بعدا به حسابش برسم!

رز و لینی سری به نشانه ی تایید تکون میدن و با نگاه های حسرت باری به مورفین که هنوز میتوانست حرف بزند، او را کشان کشان میبرند!

لرد ولدمورت نگاهی به بقیه ی مرگخواران انداخت و با قامتی استوار به سمت راه پله رفت و از چند پله ی ابتدایی آن گذشت و در میانه ی راه متوقف شد و و با لبخندی فاتحانه و صدایی پر از شور و شوق نبرد، گفت:
- ما هیچوقت در برابر این تحریم ها سر فرود نمیاریم! ما همگی به پلیدی و شر بودن اهدافمون آگاهیم! ما نباید تسلیم بشیم! از امروز من حالت فوق العاده اعلام میکنم! من این دوران رو دوران حماسه ی تولید نام گذاری میکنم! همه ی مرگخواران موظف هستند هر گونه تولیدی را انجام دهند تا بتوانیم به خودکفایی برسیم! از تولید برای آب و برق و گاز جادویی تا تولید برای اعضای جدید مرگخواران! به پیش مرگخواران من!

بعد از تمام شدن حرف های لرد ولدمورت، صدای هیاهو و همهمه ای از جمعیت برخواست و لرد با قیافه ای متعجب از اراده ی تولیدی مرگخوارانش که حتی توانسته بودند با وجود طلسم او، باز هم صدا تولید کنند؛ به سیاهچال رفت!

مایل ها دورتر، ویزنگاموت:

- نمیشه همینطوری منتظر بمونیم! باید گزینه ی عطوفت محفلیانه رو بذاریم رو میز و این گزینه ی نظامی رو هم یه گردگیری ای بکنیم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.