هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
#76

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
چکیده(البته تا جایی که من فهمیدم ):
هری پاتر همچنان در پریوت درایو ساکن است و ولدمورت هم طبیعتا میخواهد او را بکشد و به پریوت درایو نقل مکان میکند. دامبلدور هم مثل همیشه به آنجا می آید و در این حین یک مسابقه بفرمایید شام در پریوت درایو برگزار میشود که ولدمورت تصمیم میگیرد در این مسابقه هری را افقی کند و دامبلدور هم سعی میکند از هری پاتر محافظت کند و البته پای شورای محله پریوت درایو هم به قضیه باز میشود...



اعضای شورای محله، پشت در خانه آقای دورسلی


هوا کم کم سرد میشود و اعضای شورای محله پالتوهای گرمشان را پوشیده اند و پشت در خانه آقا و خانم دورسلی جمع شده اند. رییس شورا که سبیل های به غایت بلند و کلفتی دارد دستی روی سبیل هایش میکشد و زنگ در خانه را میزند و ناگهان با صورت بشاش و ریش ها و قد بلند و شنل آبی و نارنجی دامبلدور مواجه میشود...

رییس شورا: اممممممـــــ....
دامبلدور: بگو مشنگ عزیز! نترس!
رییس شورا: جانم؟!
دامبلدور: منظورم این بود که میدونم تعجب کردی ولی بوگو
رییس: من...من... با آقای ورنون دورسلی کار دارم!
دامبلدور: ورنون رفته مسافرت. الان ما اینجا ساکنیم.
رییس: پس چرا اعضای شورای محله از این نقل و انتقال با خبر نشدند؟
دامبلدور: اووووم...بنظرم دم در بده. بیاین تو تا بهتر بتونم براتون توضیح بدم.


ده دقیقه بعـــــــــــد


اعضای شورای محله در حال خروج از خانه دورسلی ها...
رییس: جناب آقای بارتازال، خیلی از دیدنتون خوشبخت شدم. خدا نگهدار.
دامبلدور: منم همینطور. بابای.

دامبلدور به داخل خانه بازگشت...
هری: دامبلدور یه خرده خفیف تر حافظه هاشونو اصلاح میکردی خب! گناه داشتن!
دامبلدور: پسرم تو خفه شو!
هری: جان؟!
دامبلدور: منظورم اینه که عزیزم تو تا طرز کار طلسم هایی غیر از اکسپلیارموس رو یاد بگیری هنوز راه زیادی در پیش داری و بهتره تا اونموقع اظهار نظر نکنی. من برای مراقبت از تو مجبورم بعضی وقتا بعضی کارهارو بکنم. میدونی که الان ولدمورت در مجاورت ماست!

در همین حین دادلی پرید رو کاناپه ای که هری روی آن نشسته بود و بعد از اینکه هری را له کرد، گفت:
_ عمو بالتازار! میشه منم با ولدمورت دوست شم؟ خیلی دوست دارم با جادوگرای جدید دوست شم!
دامبلدور: اولا که بالتازار باباته عزیزم! اون اسم مستعاری بود که به مشنگ ها گفتم وگرنه اسم من آلبوسه و فامیلیم دامبلدور. بعدشم اگه با ولدمورت دوست شی بعدش با هیشکی نمیتونی دوست شی

دادلی یه وشگون محکم از هری گرفت و گفت:
_ اینکه این ریش درازه گفت یعنی چی؟!

هری: اولا از من فاصله بگیر بادکنک! اگه زیاد به من نزدیک شی میگم عمو هاگرید همون غوله رو میگم! دوباره بیاد برات دمب خوک بذاره ها!
دادلی: نه...نه... چشم!
هری: باریکلا! بعدشم منظور آلبوس اینه که تو تازه با دنیای جادوگرها آشنا شدی و نمیدونی قضیه چیه. ولدمورت سیاه ترین و پلیدترین جادوگر دنیای ماست و مطمئنم دوست نداری باهاش دوست شی چون بعدش میمیری!

در همین لحظه یک جغد سفارشی از طرف ماندانگاس فلچر از دودکش پایین آمد و نشست روی کله دامبلدور...

دادلی: عمو بالتازارو!



پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
#75

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
-اين منوي آلبوسه
-نه سرورم امكان نداره .مردا نميتونن قرمه سبزي درست كنن اصن آشپزيشون خوب نيست
-خفه مثل اين كه ما هم مرد هستيم . دستپختمون بده؟
-ببخشيد سرورم. منظوري نداشتم.
- حالا كه اينطور شد تصميم داريم غذايي درست كنيم كه مهمانان انگشتانشون رو هم ببلعن. غذايي كه خادممون لودو به ما ياد داده ،نيمرو
-آفرين به شما
-خب
-خب
-خب
-خب
-كروشيو
-چرا ميزنيد ارباب؟
-ابله نميخواي بپرسي از كجا فهميديم منوي آلبوسه؟
-نه
-كروشيو
-ببخشيد زبونم نچرخيد ميخواستم بگم چرا
-چون ميخواد هممون شكل اون پاتر شيم بعد شما مرگخواراي خنگ بيايد اشتباهي منو به جاي پاتر بكشيد

لرد سياه فرياد ميزند:
-به چه حقي ارباب خودتونو به اشتباه ميكشيد ؟؟؟؟؟ كروشيو ماكسيما
-ولي ما هنوز اشتباهي مرتكب نشديم سرورم . ما رو عفو كنيد
-باشه ميبخشيم.
از اين مورتال كمبات بس خسته شديم
برويد و برايمان كال آف ديوتي اختيار كنيد



خانه خانم فيگ

دامبلدور بدليل شكي كه به برخي محفليون دارد افشا نميكند كه منو متعلق به او هست
-دابي خواست با پروفسور پس ٢٠١٤ زد
-الان نه دابي
-دابي جن آزاد بود.شرطي زد
-گفتم نهه
-١٠٠گاليون
-روشن كن :ي دسته يك هم واسه من
-پروفسور سوراخ بود

رينگ رينگ
يك عدد ويزلي به سمت در ميرود.
-بله
-بزرگترت خونه هست؟
-بله
-بگو بياد
-باشه.
پروفسوووور
-دامبلدور دكمه استاپ را زده و به سمت در مي آيد
-سلام جناب من مدير شوراي محله پريوت درايو هستم شما ميهمان خانم فيگ هستين؟
-اا.. بٓ
هنوز حرف پروفسور كامل نشده كه مدير شورا اضافه ميكند
-پس هزينه شارژ اين ماه خانم فيگ يكم زياد ميشه
اما غٓرٓز از مزاحمت اين سگ بود كه داشت چمن هاي پياده رو رو لگد مال ميكرد با توجه به اينكه قبلاا اينجا نديده بودمش حدس زدم واسه شما باشه
-سيريوس
-پس اسمش سيريوسه.
اميدوارم به سيريوس ياد بدين كه چطور بايد رفتار كنه
ببخشيد وقتتونو گرفتم
خدانگهدار




خانه خانم همسايه


پوف
شعله هاي آتش بخاري به رنگ سبز در آمده و چهره اي مخوف در آن ظاهر ميشود
-سلام
-سلام قربان حالتون چطوره
-خوبم نقشه چطور پيش ميره


ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۱۵:۳۵:۳۴


پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۰:۴۶ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
#74

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
خانه شماره 13خیابان پریوت درایو
-این منوی پاتر نیست.چون عمرا پاتر بتونه همچین غذاهایی رو درست کنه. نظرتون چیه ؟؟؟

-هرکی هست امیدواریم غذاشون خوشمزه باشه که به مزاجتون بسازه ارباب.

-اصلا نظرتونو نخاستم احمق ها.حالا بقیه نقشه رو مرور میکنیم شما باید به جای من برید به خونه هری پاتر و اونو به اینجا بیارید من وقتی برگشتم هریو اینجا میخوام.

ولدمورت دوباره فکر میکنه"اگه این احمقا تاالان نتونستن هریو تو اون موقعیت های خوب برام بیارند چی جوری میتونن الان این کارو برام بکنم ."

-این وضع غیرقابل تحمله.یه فرد درست وحسابی هم نداریم دورمون که بتونیم بهش اعتمادکنیم .اخه این چه وضعیه.

-یعنی ارباب شما به مااعتماد ندارین؟؟؟

-ما بهتون قول میدیم ارباب که هریو براتون بیاریم .قول میدیم ارباب.

-قولتون به درده....به درده .....اصن قول شما احمقابه درده کسی میخوره؟؟
خانه خانم فیگ

-سلیقه ی خوبی داره،اشپزی اش هم به نظر خوب می اید،به نظر میادبیوه س؟

-دابی فکر میکنه مهم نیس کی به جای ولد مورت میاد،مهم اینه که شما یه جوری ازارباب پاتر محافظت کنین.

-درسته .ولی اینم مهمه که من جلوی نماینده ی ولدی کم نیارم.باید تمام تلاشمو برای شکست اون بکنم.





تصویر کوچک شده


Re: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳
#73

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
قرار بود؟؟؟ به جای لرد معجون بخوره و در مسابقه شرکت کنه!
ولی هیچ یک از مرگ خواران حتی فکر اینکه معجون بخورد و جای لرد در مسابقه شرکت کند را،به مغزش راه نمی داد.

بنابراین خود لرد معجون خورد و به جای لرد شرکت کرد بدون خوردن معجون در مسابقه شرکت کرد.

در طرفی دیگر دامبلدور با به یاد اوردن ماجرای هفت پاتر و در رفتن دانگ،به این نتیجه رسید که دانگ قابل اطمینان نیست و هم چنین هیچ یک از اعضای محفل نیز قابل اطمینان نیستند پس خود اماده ی شرکت در بفرمایید شام شد.

هری پاتر هم از نمونه ی تقلبی خودش خوشش نیامد و تصمیم گرفت خودش در مسابقه شرکت کند.
بدین ترتیب همه چیز از کنترل سه طرف در امد هر کدام با فکر اینکه طرف مقابل کسی را به جای خود می فرستد و خوش شرکت نمی کند،اماده شدند.

خونه ی شماره ۱۳ پریوت درایو

لرد روی صندلی کنار پنجره نشسته بود و منو را می خواند:

نقل قول:

پیش غذا:
-بورانی بادمجان
غذای اصلی:
-خورشت قورمه سبزی
دسر:
-کیک پرتغالی کمراه با بستنی وانیلی

تم شب:
-هری پاتر!
.

لرد سری تکان دادو گفت:
-بی شک این منوی پاتر نیست!

همان لحظه در خانه ی خانم فیگ

البوس دامبلدور منو را از دست دابی گرفت و بعد از خواندن گفت:
-سلیقه ی خوبی داره،اشپزی اش هم به نظر خوب می اید،بیوه س؟




پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۳:۵۲ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳
#72

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
پریوت درایو مملو از قدرت های متفاوت و شخصیت های مختلف شده است. از طرفی هری و خانواده خاله اش از قدیم در آنجا بوده اند، از طرفی مرگخواران و لرد ولدمورت برای شکار هری به آنجا نقل مکان کرده اند و از طرفی محفل ققنوس و دامبلدور برای حفاظت از هری به آنجا آمده اند.

آن شب قرار بود برنامه بفرمایید شام در پریوت درایو کلید بخورد و هر کدام از این سه ضلع با این تصور که خیلی زرنگ هستند میخواستند به جای خود یک بدل به آن مسابقه بفرستند.

قرار بود دادلی معجون تغییر شکل بخورد و به جای هری در مسابقه شرکت کند...

هری: دادلی؟
دادلی: هان؟
هری: دوست داری شبیه من بشی؟
دادلی: معلومه که نه! مثل نی قلیون میمونی!
هری: مگه تو طرف من نیستی؟ مگه نگفتی از کارای پدر مادرت پشیمونی؟
دادلی: حالا منم یه چیز گفتم!
هری: بیخود! حرف مرد یکیه!
دادلی: بینیم بابا!

بومپ!(مشت دادلی زیر چونه هری اصابت کرد)

هری در حالی که قیلی ویلی میرفت چوبدستی شو به سمت دادلی گرفت و گفت:
_ خودت مجبورم کردی بادکنک! بفرمان!


قرار بود دانگ معجون تغییر شکل بخورد و به جای دامبلدور در مسابقه شرکت کند...

آلبوس: هی دانگ؟
دانگ: چته؟
آلبوس: پسرم، صد بار گفتم با بزرگتر از خودت درست صحبت کن!
دانگ: اوه یادم نبود آلبوس!
آلبوس: دوست داری یه فداکاری در راه محفل بکنی؟
دانگ: من؟ فداکاری؟! ... معلومه که نه! به گروه خونیم نمیخوره!
آلبوس: خودت مجبورم کردی! بفرمان!


قرار بود ؟؟؟ معجون تغییر شکل بخورد و به جای لرد ولدمورت در مسابقه شرکت کند...



پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳
#71

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آنلاین
خلاصه

لرد میخواد هریو بکشه و به همین دلیل خونه ای نزدیکیای خونه دورسلی ها که هری توش اقامت داره میخره. دامبلدور هم متوجه موضوع میشه و برای حفاظت از هری اونم میاد همون اطراف خونه می‌گیره. از طرفی همسایه ها برنامه بفرمایید شام ترتیب دادن که اتفاقا هم دامبل و هم لرد توش حضور دارن.


☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺

خانه شماره 13 پریوت درایو:

- ارباب یعنی واقعا می‌خواین تو این برنامه شرکت کنین؟ فکر نمیکنین کارای مهم تری برای انجام دادن دارین؟

لرد نگاه غصبناکی نثار گوینده ی این دیالوگ یعنی کراب می‌کنه و کاملا غیر عمدی توجهش به شکم گنده ی کراب جلب می‌شه.

- کراب؟ قصد داری خودت جای ما شرکت کنی؟

کراب که از صمیم قلب نداشته ش آرزوی شرکت تو چنین برنامه ی بخوربخوری رو داشت، علی رغم میل باطنیش مخالفت می‌کنه و می‌گه:

- نه ارباب من فقط می‌گم بهتره هدفمون برای اومدن به این محله رو فراموش نکنیم.

لرد دستی بر سر نجینی می‌کشه که موجب برخاستن فیش فیش‌های نجینی به هوا می‌شه.

- درسته، شما راه نفوذ به خونه شماره 4 که اصلا قصد نداریم یادآوری کنیم که محل زندگی ـه پاتره رو پیدا می‌کنین و ما هم کمی تفریح می‌کنیم.

- کمی تفریح؟ سه شب و یک شبانه روز از وقت شمارو می‌گیرن. اونم یه مشت مشنگـ...

همون موقع در با صدای پاقی باز می‌شه و همراه در، دافنه هم به داخل شوت می‌شه. دافنه سریعا از جاش بلند می‌شه و گرد و غبار روی رداشو می‌تکونه و خودشو به لرد می‌رسونه و تعظیم کوتاهی می‌کنه و ...

- یه جمله خواستی به ما بگی دیگه نیاز به این همه مقدمه چینی نبود که! کروشیو دافنه!

دافنه بعد از رهایی از درد و رنج ناشی از کروشیو از جاش بلند می‌شه.

- عه ارباب، خب اینا توصیفات نویسنده بود به من چه ربطی داره؟

اما چشم غره های لرد باعث می‌شه دافنه هرچه سریع تر به فکر عوض کردن موضوع بیفته بنابراین می‌گه:

- ارباب خبر رسیده دامبل و جوجه ویزلیاش ریختن تو یکی از خونه ها اطراف و از قضا می‌خوان تو برنامه بفرمایید شام نسخه پریوت درایو هم شرکت کنن.

کراب از فرصت استفاده می‌کنه و دوباره خودشو می‌ندازه وسط.

- شنیدین ارباب؟ اینا همه نقشه محفلیاس تا حواس شمارو از پاتر پرت کنن و اونو فراری بدن تا بدست قدرتمند شما کشته نشه.

لرد دستی به چونه ش می‌کشه و ضمن فکر کردن به این که چقد خوش‌حاله که مث دامبل ریش نداره به سخنان دافنه فکر می‌کنه.

- ارباب من می‌گم ما نسخه ای بدل از شمارو تهیه کنیم و بفرستیم تو برنامه و خود اصلیتون شبی که نوبت خودتونه برین خونه دورسلیا و دخل پاترو بیارین. نظرتون؟

لرد لبخندی شیطانی می‌زنه و می‌گه:

- ما ایده ای داریم. نسخه ای بدلی از خودمون تهیه می‌کنیم و داخل برنامه می‌فرستیمش. خودمون هم شبی که نوبت خودمونه می‌ریزیم خونه مشنگا و به پاتر آوادا می‌زنیم.

دافنه:

کراب:


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۳
#70

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
خانه ى شماره ى 13پريوت درايو

-اخه ارباب...
-حرف نباشد. تو بايد كلاس اشپزى بروى. ما بايد محفلي ها را ببريم.

ولدمرت كه همچنان روى مبل دراز كشيده بود، دستش را به سمت تلويزيون دراز كرد و گفت:

-حتى مى توانيم از اين بشقاب صورتي ها واسه غذا بخريم.
لودو:

خانه ي خانم فيگ

زن همسايه كه سعي مي كرد صورت بزرگش را از لاى در که هرى در حال هل دادن ان بود به داخل بياورد گفت:

-نه تو نميام تعارف نكنيد ديرم شده.

هري با تمام قدرت به در فشار داد و گفت:

-باشه ....برو.
-اگه کمک خواستيد....

تق
هري بلاخره در رابست. نفسش را بيرون داد و به اعضا كه اينطوري نگاهش مى کردند گفت:

-چيه؟ شما اين مشنگه رو نمى شناسيد، اگه مى اومدتو ديگه رفتنى نبود. حالا گوش كنيد شام شما رو خانه ي دارسلي ها دعوت كردم حتي مي تونيم براي"بفرماييد شام" از خاله پتونيا استفاده كنيم.

بعد يه ممد پاتر از اون پشت ها گفت:

-حالا من چى بپوشم؟

که با چشم غره هاى هرى ساکت شد و هرى ادامه داد:

- حالا every body repeat after me: مرسي خاله پتونيا!
-مرس-----ي خاااااله پتونيا!
-خوبه. شب همه بهش خانه بگيد. اگه کسى مامان بزرگ نداره مى تونه مامان بزرگ هم بگه.
تدي دارى چى کار مى کنى؟!

تدى تلفن را که محکم به گوشش چسبانده بود پايين اورد و گفت:

دارم با يه دختر حرف مي زنم كه همش ميگه"برقراري تماس امكان پذير نمي باشد" اما من تا باهاش حرف نزنم ول كن نيستم.

هري تلفن را از تد گرفت و سرجايش گذاشت.

-الان ناراحت ميشه. بايد اول اون قطع مي كرد.
-تو خانه ي دارسلي ها يه تلفن قشنگتر هست شب از اون استفاده کن.

ناگهان صداى جيغ بنفشي امد. همه به سمت جيمز برگشتند و باهم گفتند:

-چ-----ى ش------ده؟
-ابشو كشيديم پلو شده.

اما وقتی ديد اعضا اينطوري دارن به سمتش ميان، سريع دستش را به سمت پنجره دراز کرد و گفت:

-خانم همسايه.

همه به سمت پنجره نگاه کردند.
زن چاق صورت خود را به پنجره چسبانده بود و لپ ها و بيني اش در فشار شيشه فشرده شده و او راد شبيه خوك كرده بود.
هري به سمت پنجره دويد اين را تحويل زن همسايه داد و پرده را کشيد.

دامبلدوربا وحشت به اطراف نگاه کرد و گفت:

-جاى ما امن نيست.
-اهن الات، ضايعات خريداريم.
دامبلدور: :vay:


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۳
#69

دابی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۷:۱۰ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 152
آفلاین
خانه ی شماره ۱۳ پریوت درایو

خانم همسایه، زنی نسبتا چاق و با دندان های بزرگ و سفید بود که با لبخند های پی در پی اش، آن ها را به نمایش می گذاشت.
بعد از چند دقیقه صحبت از لای در با لرد ولدمورت ، لرد بالاخره با چشمک ها و اشاره های مرگخوارانش فهمید که باید او را به داخل دعوت کند.
- بیا داخل مشنگ!
بگمن:

خانم همسایه: مشنگ خودتی و جد و آبادت مرتیکه زشت بی قواره!
سپس شروع کرد به کوبیدن کیف دستی بزرگش بر سر لرد ولدمورت.

دافنه که دیگر اوضاع را بغرنج دید سریع جلو آمد و گفت:
- سلام خاله! این بابای من انگلیسی رو خوب بلد نیست، شما ببخشین!
لرد:

خانم همسایه: هوم! بله کاملا مشخصه! سعی کنین انگلیسی پدر رو تقویت کنین. از فردا مسابقات شروع میشه. شب اول منزل بنده برگزار میشه و شب دوم منزل شما. شب سوم منزل خانم فیگ از همسایه هاتونه. شب چهارم هم به خاطرم نیست کجا هستیم. انتخاب پیش غذا، غذای اصلی و دسر فراموش نشه جناب!همچنین باید تم لباس انتخاب کنین.

ولدمورت در گوش دافنه نجوا کرد:
- این فکر کرده کیه به ما امر و نهی میکنه؟ بزنم شپلخش کنم داف؟
دافنه که تلاش می کرد لبخند مصنوعی اش را حفظ کند زیر لب گفت:
- ارباب برنده ی مسابقه کلی پول گیرش میاد. شما هم که اهل رقابتین. شک نکنید این مشنگ هایی که باهامون هم گروه هستن رو می بریم... هه هه ! نه نه،با شما نبودم خانم همسایه!
سپس خانم همسایه را به بیرون هدایت کرد.
لودو: ارباب شما اصلا آشپزی بلدین؟
- کرشیو!


منزل خانم فیگ

اعضای محفل ققنوس که خستگی سفر در تنشان مانده بود، روی مبل های کهنه ی خانم فیگ لش کرده بودند. هری به دیدنشان آمده و همراه با دابی مشغول بازی پس 2014 بود.

آلبوس رو به آن ها گفت:
- هری، فرزندم، صدای اون دستگاه رو کم کن، من واقعا خسته شدم. احتیاج به خواب دارم.
چشم های آلبوس تازه گرم شده بود که...
- آهـــــن آلـــــات، ضایـــــعـــــات، خریداریــــــــم!
- یا ریش مرلین! چی شده!؟
صدای خنده ی جیمز و تدی بلند شد.
- هیچی هیچی! بخوابین!

سپس شروع به تشویق کردن دابی و هری کردند که دسته های مشکی رنگ ایکس باکس را در دست گرفته و به دروازه های یکدیگر حمله می کردند.
- این پنالتی بود! تو داور رو خریدی دابی!
- هری پاتر قربان! دابی جن خونگی آزاد بود! شما نتونست به دابی گل زد!
صدای فریاد دامبلدور بلند شد.
- صداتونو ببرین! من میخوام بخوابم!

دینگ دینگ!

آلبوس دامبلدور که زیرلب هر ناسزایی که بلد بود به سمت همگان روانه میکرد، از جایش بلند شد و سلانه سلانه به سمت در ورودی رفت. خانم چاق و خندانی پشت در بود.

- - سلام عرض شد همسایه! مزاحمتون نمیشم، خواستم دعوتتون کنم تو مسابقه بفرمایید شام - نسخه‌ی محله‌ی پریوت درایو شرکت کنین.
آلبوس دامبلدور:



پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۷:۱۴ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳
#68

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- ورنون

ورنون دارسلی با شنیدن جیغ خفیف همسرش پرید تو آشپزخونه و پتونیا رو دید که دماغش از پنجره بیرونه و با چشمای تنگش، صورت مشنگش، ابروهای کمندش! اخم کرده و داره بیرونه نگاه میکنه.

- چی شده عزیزم؟
- خونه‌ی خانم فیگ...

ورنون هم سرشو بیرون کرد و با اخم به منظره خیره شد. ظاهرا خونه‌ی خانم فیگ خبری بود چون آدمای زیادی، پیر و جوون، چمدون به دست، با سر و صدا وارد خونه می‌شدند. البته سر و صداشون نبود که باعث اخم آقای دارسلی شده بود، بلکه لباس‌های نامتعارف و جغدهای همراه اونا بود که ناراحتش می‌کرد. بدترین کابوس ورنون دورسلی جلوی چشمش داشت رژه می‌رفت!

- آخ‌جون با رفقام هم‌محلی شدم!

هری که حالا واسه خودش مردی شده بود ولی به دلایلی هنوز خونه‌ی خاله‌اش زندگی میکرد، با خوشحالی اینو گفت و یکی محکم کوبید رو شونه ی شوهر خاله‌اش.

- ورنون.. بخند! اون پسره رو می بینی یویو داره؟ اون پسر بزرگمه! اون موقرمزا همه فامیلای زنمن که خودش باز به دلایلی الان اینجا نیست. اونم دابیه.. جن خونگی... همون که خواهرتو باد کرد! بقیه رو هم کم کم آشنا میشین.

سیبیل ورنون یه لحظه انگار تیک عصبی گرفت و از طرف راست پرید بالا!

- منظورت چیه... آشنا میشیم؟
- ای بابا من چقدر حواس پرتم؟ میخوام فردا شب دعوتشون کنم شام بیان اینجا تا همه با هم آشنا بشیم.

پتونیا رو انگار برق گرفته بود.
- تو این کارو نمی‌کنی پسر! این یجوج مجوجا رو تو خونه‌ی من راه نمیدی!
- اینجا نیان میبرمشون با بقیه ی همسایه‌ها آشنا بشن احساس غریبی نکنا! راستی.. اونطوری دیگه اون پسر مو آبیه رو نگاه نکنا... گرگه دیگه.. کینه‌ گرگینه‌ای به دلش می‌گیره. اونم که پروفه... آخرینشو یادت نرفته که؟

خونه ی شماره ۱۳ پریوت درایو

- عربااااااااااااااب!
- زودتر بنالید دافنه، سرمان شلوغن!

دافنه که یه قدم به مبل ولدمورت که روش هم‌چنان لم داده بود و میخواست فن مخصوص Finishing مورتال کامبت اجرا کنه ، نزدیک شد.

- عقب عقب بالا جلو دایره!
- کروشیو دافنه! خودمان بلد بودیم... حواسمان رو پرت کردین.. طرف به مرگ طبیعی مردن! بفرستیمتون پیش لودو؟
- ولی عرباب ... باید اینو ببینید. دو تا خونه پایین‌تر شده خونه‌ی گریمولد.
- دافنه شما ریونکلا مگه نیستین؟
- هستیم عرباب!
- پس به ما بگین چطور ممکنه خونه‌ی گریمولد لندن وسط لیتل وینجینگ ظاهر شده؟
- عرباب منظورم آدماش بودن!

ولدمورت بصورت تمام اتومات از جا پرید.
- همه اون بی‌خاصیتا رو آماده کنید دافنه، همین امشب بهشون...

دینگ دینگ

- ... اول درو باز کنین... هر کی بود خودتون به کارش برسین.. ما اصلا خونه نیستیم!

دافنه درو باز کرد و زن مسن خوشحال و خندونی رو دید که یه پاکت دستشه.

- سلام کوچولو! بزرگترت خونه است؟

دافنه از روی شونه‌اش نگاهی به پشت سرش انداخت و ولدمورت رو دید که بهش با دست اشاره میکنه خونه نیست.

- میگن بگیم خونه نیستن!

ولدک همونجا دستی بر سرش کوبید و یکی از هورکراکساش بر اثر این ضربه نابود شد. خانوم همسایه از لای در سرک کشید و با نیش باز گفت:
- سلام عرض شد همسایه! مزاحمتون نمیشم، خواستم دعوتتون کنم تو مسابقه بفرمایید شام - نسخه‌ی محله‌ی پریوت درایو شرکت کنین.
- جون این دافنه ‌مون راست میگین؟


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۵ ۷:۲۲:۵۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۳:۰۹ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳
#67

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-بیا ببین چی کشف کردیم لودو...مشنگ ها به این می گن جعبه جادویی. عکساشونو از یه جایی انداختن تو این جعبه و برای ما نمایش می دن.

لودو نگاهی به تلویزیون انداخت.
-ارباب اونا که عکس نیستن...این فیلمه.

-خب؟ تفاوتش چیه؟!
-اینا متحرکن ارباب!
-مگه عکس ثابته؟
-هوم؟...نه ارباب...این... خب فرق می کنه! من متوجه نمی شم. چرا شما با این وسایل آشنایی ندارین؟هر چی باشه تا ده یازده سالگی بین مشنگ ها...
-ادامه بده لودو!
-من داشتم ادامه می دادم ارباب. ولی الان بشدت نادم و پشیمان شدم و بهتره برم به آشپزیم برسم و تو کار بزرگترا دخالت نکنم!

لودو به آشپزخانه رفت و سرگرم هم زدن محتویات ماهیتابه شد. لرد سیاه در حالی که روی کاناپه لم داده بود به طرف تلویزیون برگشت. گهگاهی صدای قهقهه اش بلند می شد و دوباره صدای شکستن تخمه به گوش می رسید.

-هوراااااا!

لودو سراسیمه از آشپزخانه خارج شد!
-چی شد ارباب؟!

-چیزی نیست...اینا فریاد هورا سر دادن...ما هم تبعیت کردیم! گرچه متوجه نشدیم برخورد توپ و تور چرا باید موجبات خوشحالی ما را فراهم کند. تا فراموش نکردیم بگیم که یادت باشه که کلارا هایدی رو دعوت کرد که با اونا به شهر بره. فردا باید در همین ساعت بقیه شو دنبال کنیم. راستی قصد داریم فردا صبح سطل آب یخی روی سرت خالی کنیم...مد شده...حال می دهد!

لودو قصد داشت بگوید که اگر حال می دهد روی خودتان اجرا کنید...ولی جانش را دوست داشت و نگفت! به جایش ماهیتابه را روی میز گذاشت.
-ارباب بفرمایید.شامتون آماده اس!
-این چیه بگمن؟
-اوج هنر آشپزی منه...نیمرو!

لرد سیاه نگاهی به نیمرو انداخت و نگاه دیگری به لودو... و بصورت ناگهانی جهش بلندی از بالای کاناپه انجام داد و درست روی گردن لودو فرود آمد.
-مرتیکه کلاهبردار کلاش فریبکار! نیم رو؟ بقیه اش کو؟ نیم دیگه ش کو؟ غذای ناقص تحویل ما می دی؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۵ ۳:۱۸:۴۷








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.